نگاهی به سخنان سردار حجت الاسلام ! علی سعیدی، نمایندۀ ولی فقیه در سپاه پاسدارانِ نیروی نظامی کودتا:
بعد از انتشار فیلم سردار کودتاچی محمد علی جعفری توسط مرد آزاده محمد نوری زاد، فیلمی دیگر بر روی وب سایت ایشان قرار داده شد که در آن سردار حجت الاسلام علی سعیدی نماینده رهبری، بر کودتای انتخاباتی که منویات “رهبری” را بر آورده ساخته و موجب رضایت ذات باریتعالی! شده سخن می گوید.
در جمهوری اسلامی ایران و رژیم ولایت مطلقه فقیه، کودتا هم، جهاد مقدس نام یافته است و لذا می توان مابقی مقدسات مطرح شده از سوی این حاکمیت را نیز در همین مفهوم گنجاند، مانند “نظام مقدس جمهوری اسلامی”، “جهاد مقدس”، “بسیج مقدس”، “شهر مقدس”، “بارگاه مقدس”، “مرقد مقدس خمینی”، “دانشگاه مقدس”، “جمکران مقدس”، “بازار مقدس”، “شلمچه مقدس”، “رزمنده مقدس”، “پیکر مقدس آیت الله…”، “دفاع مقدس”، حوزه مقدس”، “روحانیت مقدس، تا جایی که حتی مصباح یزدی هم را برخی ها از مقدسات “نظام” می دانند و…
تأکید نویسنده بر “جهاد مقدس”، به جای کودتای انتخاباتی، به دلیل تأکید سردار حجت الاسلام علی سعیدی بر این واژه می باشد. قبل از ورود به بررسی سخنان سعیدی، لازم دیدیم سخن او در بارۀ افشا شدن فیلم سخنرانی سردار محمد علی جعفری را بیاوریم. البته آن زمان، او نمی دانست که فیلم خودش در نوبت انتشار است، وگرنه آنگونه دفاع نمی کرد. او در مصاحبۀ خود در مورد فیلم سردار جعفری که چند جمله بیشتر نیست، چندین دروغ را پشت سر هم بر زبان آورده است. او میگوید: (به گزارش ایسنا)
«بالاخره هر کسی از هر صحبتی می تواند برداشتی کند که با ذهن گوینده متفاوت است. من فکر می کنم پرداختن به این موضوع ضرورتی ندارد. من صحبت های ایشان را ندیدم تا منظورش را بفهمم. بریدن قبل و بعد کلام، نمی تواند مفهوم گوینده را برساند».
به راستی اگر او می گوید که فیلم را ندیده چگونه اظهار می دارد بریدن قبل و بعد فیلم نمی تواند منظور گوینده را برساند؟ او می گوید پرداختن به این امر ضرورتی ندارد، ولی نمی گوید چرا پرداختن به “جهاد مقدس” ضرورتی ندارد ؟
وی می گوید بالاخره هرکس می تواند از سخنان گوینده برداشتی داشته باشد که با ذهن گوینده متفاوت باشد. او به خوبی منظور سردار جعفری در مورد خطر انتخاب شدن میرحسین موسوی و خطوط قرمز را می داند. البته هم او و هم دیگران به خوبی منظور از خط قرمز را می دانند، اما مدعی است از آنچه سردار در ذهن دارد ممکن است دیگران برداشتی دیگر داشته باشند!
گفتن چنین سخنانی از سوی فردی مانند علی سعیدی با آن ذهن و مغزی که به قول خودش علم غیب در مورد انتخاب احمدی نژاد نداشت و زیاد هم مطلع در امور نبود، جای تعجب ندارد.
٭ سردار حجت الاسلام علی سعیدی کیست؟:
علی سعیدی متولد ۱۳۲۹ در شاهرود است. وی از روحانیون مدرسۀ معروف جانی پرور حقانی و شاگرد افرادی چون آیت الله بهشتی، آیت الله جنتی، آیت الله مصباحیزدی، آیت الله محمدیی گیلانی و آیت الله امینی بوده است. دارای مدرک کارشناسی از دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در رشتۀ حقوق است. او عضو سپاه پاسداران شاهرود بود که بعداً به ریاست حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران منصوب گشت و ۹ سال در این مقام بود. بعد از آن به دستور خامنه ای، او به قائم مقامی سازمان تبلیغات اسلامی انتخاب شد و سپس به مقام جانشینی نمایندۀ ولی فقیه در سپاه در دورۀ موحدی کرمانی، و از سال ۸۴ نمایندۀ ولی فقیه در سپاه است.
در زیر، سخنان این «سردار- روحانی» را بر رسی می کنیم: جملات وی با علامت ٭ نقل می شود و توضیحات نگارنده (که بخش عمدۀ آن مصاحبه سه سال پیش او با اعتماد است) با علامت ٭٭ می آید. این سخنرانی، بنابر ادعای سخنران، یک هفته بعد از اعلام مواضع خامنه ای در مورد نزدیک بودن مواضعش به احمدی نژاد در نماز جمعه و بعد از آغاز اعتراضات مردمی، انجام گرفته است:
● علی سعیدی، این سان حقایق را لو می دهد:
٭ «ابتدا می خواستم از زحمات شما عزیزان و بزرگواران در این جهاد مقدس، صمیمانه تشکر و سپاسگزاری کنم. ما تکلیفی داشتیم، و آن تحقق منویات رهبری است. شرطمان هم پیروزی نبود. ما مأمور به تکلیف بودیم. تکلیفمان این بود که منویات رهبری را در مجموعه سپاه، با جان و دل پذیرا باشیم و محقق کنیم. این لطفی بود که خداوند نصیب ملت ما کرد و تکلیف را هم همراه با نتیجه کرد. و پیروزی هم همراهش بود. پیروزی بسیار شگفت آور که مورد رضایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. یقین داریم رضایت ذات باریتعالی در این حرکت بوده و هست».
٭٭ بیانات ابتدای فیلم سردار حجه الاسلام سعیدی آن چنان شفاف و روشن است که به نظر نمی رسد احتیاجی به توضیح داشته باشد.
٭ «بنده به ضرس قاطع می گویم نزدیکترین نهاد در نظام جمهوری اسلامی به مواضع ولی فقیه، سپاه پاسداران است. در این ماجراهای اخیر، فتنه های کور، برخی نهادهایی که سابقه ای طولانی داشتند در هدایت افکار عمومی، درجا زدند و ماندند که چه کار کنند. نتوانستند تشخیص دهند راه کجاست، مسیر کجاست. اما سپاه، سر سوزنی تردید نکرد. کوچکترین زاویه ای نداشت. بله، ممکن بود تک و توک، افرادی نظرات دیگری داشته باشند، ولی یک مورد هم اظهار نشد. برخی از احزاب، گروه ها و شخصیت ها و نهادهای درون انقلاب، یا اپوزیسیونِ اصل حاکمیت دینی هستند، و یا اپوزیسیونِ دولتی هستند که تحقق بخش آرمان های حضرت امام و رهبری است، و این از پدیده های عجیب و غریب عصر ماست. در آمریکا هم چنین چیزی سابقه ندارد.
تا به حال خیال می کردیم مجمع روحانیون، دیگر اپوزیسیونِ اصلِ حاکمیت نیست. معلوم شد که در میان اصلاح طلبان، از مجمع روحانیون که جناح روحانی مذهبی آنها هست، تا مشارکت، همه اپوزیسیونِ اصلِ حاکمیت دینی هستند، و زمینۀ مشارکت در اصل قدرت را هم دارند. یعنی از کانال شورای نگهبان هم کاملاً می توانند عبور کنند. امید زیادی هم دارند به رأی مردم. من به نظرم می آید که پرچالش ترین مسئلۀ نظام، همین است. مجمع تشخیص مصلحت نظام، اپوزیسیونِ دولتِ اصول گراست. مرکز تحقیقات استراتژیک، اپوزیسیونِ نظام است یا دولت».
٭٭ در زیر، بخشی از مصاحبۀ علی سعیدی با نشریۀ اعتماد آورده می شود که در آن تأکید می کند خامنه ای مقلد امام نیست و باید کار خودش را انجام دهد. در این مصاحبه که در سال سوم انتخابات ۸۸ انجام شده است، وی همچنان بر مواضع خود در حمله به اصلاح طلبان و هاشمی اصرار دارد و می گوید: « … رهبری به دنبال تحقق آرمان های دینی در نظام جمهوری اسلامی هستند و مبنای حرکت ایشان هم آن اصول حاکم بر نرم افزار پیامبر است که البته نگاه نرمافزار امام هم روی همین اصول بنا شده بود. اما در عین حال باید توجه داشته باشیم که ولی فقیهِ بعد از امام، مقلدِ امام نیست! و او باید تشخیص خودش را اعمال کند تا ولایتش انشاء شود. حالا می دانیم که دولت جمهوری اسلامی ایران بالاخره باید با رأی مردم تعیین شود. رهبری هم به دنبال این هستند که توسط همین دولت منتخب مردم، قوۀ قضائیه و همچنین مجلس شورای اسلامی، آن نرم افزار بعثت، اجرایی شود. حالا بیاییم سه دولت آقایان هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد را دربارۀ اجرای این نرم افزار مقایسه کنیم.
من اصلا کاری با صحبت آقای هاشمی ندارم و نمی دانم ایشان با چه انگیزه ای با دولت مخالفت کردند که چهار سال تمام رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، جلوی دولت ایستاد.
این اصلا چه مبنایی دارد و در کجای دنیا بخشی از نظام به اپوزیسیونِ دولت تبدیل می شود؟ شما نگاه کنید به انتخابات کشور ونزوئلا؛ می بینید آن کسی که ۴۷ درصد رأی آورده، چاوز را به عنوان رئیسجمهور منتخب این کشور که ۵۴ درصد رأی آورده خیلی راحت می پذیرد و به آقای چاوز تبریک می گوید. این اصولی است که بین عقلا، متداول است. اگر آقای هاشمی در سال ۸۴ رقیب آقای احمدی نژاد بود، باید همراهی می کرد، یا اگر آقای خاتمی در انتخابات ۸۸ حرفی هم داشت راهش این نبود که …
سؤال: اما خوب، آقای هاشمی می تواند بگوید که مسأله ای که شما و دوستان تان الان در دولت یافته اید و نامش را «جریان انحرافی» گذاشته اید، دست کم سه سال پیش نسبت به آن هشدار داد. در واقع جرم هاشمی و خاتمی این بود که انحرافی را که در دولت الان همۀ اصولگرایان بر آن تأکید می کنند، چند سال زودتر تشخیص دادند. البته اصلاح طلبان در عین اینکه منتقد سیاست ها و روش های دولت های نهم و دهم بودند، هیچ گاه دولت را به جن گیر و رمال یا فراماسونر و بهایی متهم نکردند. هر چند کسانی که اکنون چنین مسائلی را مطرح می کنند، قبلاً از مدیریت امام زمانی بر کشور در دولت احمدی نژاد سخن می گفتند …
پاسخ: دربارۀ آقای هاشمی هم همین حرف ها بوده است. در زمان آقای هاشمی هم من افرادی را سراغ دارم که دعا می کردند لحظه ای از عمر ایشان کم نشود یا از خدا می خواستند که از ثواب کارهای آقای هاشمی چیزی هم نصیب آنها شود. بعد هم که آنها از مواضع پیشین شان برگشتند، وقتی از آنها دلیل این پشیمانی را سؤال می کردیم، می گفتند که ما نمی دانستیم که اینطوری می شود و نتیجۀ آن، حاکمیت عناصری مانند عطاء الله مهاجرانی می شود که هیچ اعتقادی به مبانی دینی نداشته اند و ندارند. به هر حال می توان گفت که بستر جریان اصلاحات، توسط کارگزاران فراهم شد.
سؤال: اما آقای هاشمی، جواب شان می تواند این باشد که اتفاقاً به دلیل اینکه بخشی از نظام و دولت به تعبیر امام به دست نااهلان افتاده، نتیجه اش این شده که شخصی مثل او که از اعتبار منحصر به فردی نزد بنیانگذار جمهوری اسلامی برخوردار بوده است، اکنون متهم به چنین اتهاماتی شود …
پاسخ: مگر اطرافیان آقای هاشمی اهل بودند؟ مگر شما از پرونده ها و محاکمه ها خبر ندارید؟
سؤال: نه حاج آقا! بحث این است که آقای هاشمی می تواند بگوید درست به دلیل اینکه بخشی از انقلاب به تعبیر امام به دست نااهلان افتاده است، آقای هاشمی و تیم ایشان، متهم به چنین اتهاماتی شده اند …
پاسخ: افراد دولت فعلی که نااهل نیستند. اینکه در دولت نااهلان هستند، دیدگاه ایشان است. چه کسی می گوید که این دولت نااهل است؟ ما حق نداریم که …
سئوال: یعنی شما قائل به وجود جریانی موسوم به انحرافی نیستید؟
پاسخ: بحث انحراف یعنی چه؟ من نمی دانم شما چرا این مسائل را مطرح می کنید. من اصلاً کاری با این مقایسه ندارم که بخواهم وارد جزئیات شوم، به این دلیل که این مسائل از حیطۀ اطلاعات من خارج است. اما اینکه آقای هاشمی هشدار داده است، به هر حال ایشان یک شهروند نظام جمهوری اسلامی هستند. اما ایشان نقش اپوزیسیون بازی کرده است.
٭ سعیدی ادامه می دهد: «برخی نهادهای وابسته به رهبری هم متأسفانه، یا خنثی هستند، یا اپوزیسیون دولت هستند. نباید اینگونه باشد. این مقدار آزادی، این مقدار فضای سیاسی باز؟ کاندیدایی که می گوید من می خواهم قانون اساسی را تغییر دهم، یا می خواهند اختیارات را محدود کنند، اختیارات چه کسی را می خواهد محدود کند؟ خودش که می خواهد رئیس جمهور شود و علیه خودش که نمی خواهد کاری انجام دهد. دنبال این است که اختیارات رهبری را محدود کند. این نوع نگاه و ادبیات، فرافکنی است و در عرصۀ حاکمیت دینی، بسیار خطرناک است.
باز از پدیده هایی که اصلا قابل پذیرش نیست این است که برخی نخبگان و شخصیت ها به خودشان اجازه می دهند علنی، دیدگاهشان را در برابر رهبری بیان کنند. تفکر اسلام نابی که امام رحمه الله علیه می گوید، با تفکر اسلام آمریکایی که حضرت امام می گوید، مرزبندی هایش کجاست؟ تفاوت تفکر اصولگرایی و اصلاح طلبی چیست؟ اصل اینکه آیا مشروعیت دینی، الهی است یا مردمی؟ دقیقاً مرزبندی اولیه، اینست. (حرف) مجمع روحانیون مال حالا نیست، (از) ده سال قبل، ۱۵ سال قبل رسماً می گوید که مشروعیت حاکمیت از آن مردم است. این مرزبندی روشن است. تفکر علوی با اموی تفاوت دارند. آیا (این) مردم (هستند) حق قانون گذاری را به نمایندگان می دهند و یا نه، ذات باریتعالی؟ کسی که دنبال حذف شورای نگهبان است، مشروعیت را مردمی می داند و کاری با مشروعیت الهی اصلاً ندارد».
٭٭ بخشی دیگر از مصاحبه سعیدی در رابطه با مشروعیت یا مقبولیت رأی مردم با روزنامۀ اعتماد که نشان می دهد اصلاً رأی مردم به حساب نیست:
سؤال: شما چندی پیش در اظهاراتی گفته بودید که «ولایت فقیه» تنها منبع مشروعیت نظام است و «مردم» دربارۀ مشروعیت نظام، جایگاهی ندارند. در واقع شما میان «مقبولیت» و «مشروعیت» تفکیک قائل شده بودید و گفته بودید که رأی مردم متضمن مقبولیت نظام است و در مشروعیت بخشی به آن نقشی ندارد. اما به اعتقاد برخی ها این سخن به لحاظ حقوقی و طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی اعتبار چندانی ندارد، بلکه بیشتر یک بحث فقهی است. ابتدا بفرمایید که شما منظورتان از بحث «مشروعیت»، فقهی بوده یا حقوقی؟
پاسخ: … در کشور ما روی این مسائل گیر کرده اند. خالق را خداوند می دانند، اما در شارعیت خدا، گیر کرده اند. حالا امام چه می گوید؟ در واقع نرم افزار بعثت به ما می گوید که مثلث ما سه ضلع دارد؛ یک ضلعش شریعت، ضلع دیگرش رهبری الهی و قاعدۀ آن، مردم هستند. «مردم»، قاعدۀ نظام ما هستند. اینطور نیست که مردم در نظام ما بی نقش باشند. رهبران الهی اعم از انبیا، ائمه یا ولی فقیه، سه کار انجام می دهند؛ یکی ارائۀ نسخه، که در واقع همان معرفی شریعت به مردم است. کار دوم آنها، عملیاتی کردن شریعت است و در واقع به آن سیستم می دهند. اصلاً مگر می شود بدون سیستم، شریعت خدا را اجرا کرد. سومین اقدام رهبران الهی هم، پاسداری از شریعت است. حالا نقش مردم این است که دو رکن شریعت و رهبری الهی روی قاعده مردم قرار گرفته است. اصلاً این دو رکن برای مردم آمده است. اساساً «جمهوریت»، جزو لاینفک نظام مردمسالاری دینی است. مگر می شود مردم را از آن جدا کرد …
اما حالا بپردازم به اینکه می گوییم مردم و مقبولیت مردمی در نظام ما کارایی دارد. اولاً که من معتقدم در نظام تشریع، تقسیم بندی روشنی صورت گرفته است. در واقع در این نظام، انتخاب، حفظ و معرفی رهبری، با خداست، اما خدا از اینجا به بعد را به مردم واگذار کرده است. در واقع خداوند تولید ولایت می کند و وظیفۀ مردم، تولید قدرت است. یعنی اطیعوالله و اطیعوا الرسول به مردم می گویی که شما وظیفه دارید تولید قدرت کنید. منتها اختیار با خودتان است که این قدرت را در اختیار نوح پیامبر قرار دهید یا در…
سؤال: اما سؤال اینجاست که ما تفکیک میان مقبولیت و مشروعیت را در اظهارات ایشان نمی بینیم که بعد بخواهیم نتیجه بگیریم مردم تنها مقبولیت بخش نظام هستند و از مبانی مشروعیت بخش آن محسوب نمی شوند…
پاسخ: چرا اتفاقا…
سؤال: یعنی ایشان دقیقاً از لفظ مقبولیت و مشروعیت استفاده کرده اند؟
پاسخ: بله. تعابیری دارند که می توان از آنها همین مسأله را استنباط کرد. ببینید ایشان یک جملۀ زیبایی دارند که می فرمایند: «مردم، قوۀ اجرای مقاصد مدبرانۀ علما هستند.» از این تعابیر در فرمایشات امام هست.
سؤال: و به نظر شما از این سخن می توان نتیجه گرفت که «مردم» از مبانی مشروعیت نظام تلقی نمیشوند؟
پاسخ: امام می گوید اگر ما یک میلیون سال هم کار می کردیم، اما مردم همراهی نمی کردند، انقلاب اصلاً به وجود نمی آمد. حالا کار مردم چیست؟ رابطۀ مقبولیت و مشروعیت، همان رابطۀ شرط کافی و شرط لازم است. برای اینکه یک معلولی به وجود بیاید، به عوامل متعددی نیازمند است. تحقق حاکمیت دینی، هم به شرط کافی، و هم به شرط لازم نیازمند است. شرط لازم آن، رهبری الهی و قانون الهی است، و شرط کافی آن مردم هستند. تا زمانی که شرط کافی که همان مردم هستند، در صحنه نباشند، حکومت دینی اصلاً شکل نخواهد گرفت. این همان چیزی است که ما با عنوان مقبولیت می شناسیم. یعنی تا مردم نباشند، اصلاً حکومت دینی، فعلیت پیدا نمی کند.
سؤال: اما الان جمهوری اسلامی به فعلیت رسیده و ولایت فقیه هم مستقر شده است. به همین دلیل است که در شرایط فعلی وقتی چنین تقسیم بندی ای میان مقبولیت و مشروعیت انجام می شود، شائبه ای را مطرح می کند. آن شائبه این است که نقش مردم تا جایی تعیین شده که بتوانند نظام را به فعلیت برسانند و بعد از اینکه نظام به فعلیت رسید، میزان مقبولیت نظام نزد آنها، دیگر تعیین کنندۀ مشروعیت حکومت [حاکمیت] نیست. به بیان دیگر روی دیگر این سکه این است که اگر نظام در شرایطی که به فعلیت رسیده و استقرار یافته است، مقبولیت و پشتوانۀ مردمی خود را از دست بدهد، آفتی برای مشروعیت آن محسوب نمی شود…
پاسخ: نه اینطور نیست. شرایط مشروعیت با مقبولیت متفاوت است. اصلاً ممکن است که یک نظام سیاسی، مشروعیت داشته باشد، اما مقبولیت نداشته باشد. مانند امیرالمومنین که در دورانی مقبولیت حکومتی نداشت، اما مشروعیت حکومت ایشان از بین نرفت.
سؤال: شما الان منظورتان مشروعیت شرعی و فقهی است؟
پاسخ: نه منظور من حق حاکمیت است. من نمی دانم شما چرا آنقدر اصرار می کنید که بگویید مشروعیت شرعی یا غیرشرعی. مشروعیت به معنای این است که حق حاکمیت با چه کسی است. در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد:
یک دیدگاه می گوید «الحق لمن غلب»؛ هر کسی به هر شکلی حاکم شد، حاکم بر حق است. این نظریه در واقع همان چیزی است که نیچه، ماکیاول، بنی امیه و بنی عباس به آن قائل بودند.
دومین دیدگاه و نظریه ای که وجود دارد این است که می گوید اگر قدرت از رأی مردم منشاء گرفته باشد، حق است و در غیر این صورت ناحق است.
نظریۀ سوم هم همان نظریۀ قرآن است که می فرماید: «الحق من ربک». طبق این اصل ما معتقدیم که حق باید از صاحب حق، نشات گرفته باشد. در واقع آن قدرتی که از ارادۀ خداوند نشات گرفته باشد، حق است. حالا ببینیم نقش مردم در اینجا چه جایگاهی دارد. نقش مردم این است که اگر اکثریت آمدند و شعار دادند «یامر خمینی» ( امر کن خمینی) در واقع مصداق ولایت را حاکم کرده اند، که نتیجۀ آن حکومت اسلامی است.
سؤال: پس به نظر شما رأی مردم صرفاً «زینت» جمهوری اسلامی نیست؟
پاسخ: ابداً.
سؤال: اما به هر حال این حرف ها هم مطرح شده است …
پاسخ: من نمی دانم چه کسی گفته است. می گویند «علت محدثه، علت مبقیه هم هست.»
سؤال: یعنی همان علتی که یک مسأله را به وجود آورده، علت بقا و دوام آن هم هست؟
پاسخ: بله. همین طور است. یعنی اگر مردم در تأسیس حاکمیت دینی شرط کافی و علت هستند، در بقای آن هم، علت هستند.
سؤال: پس شما معتقدید که همان اعتباری که مردم در قبل از به فعلیت رسیدن نظام جمهوری اسلامی داشته اند، برای تداوم آن، همان اعتبار را نیز دارند؟
پاسخ: بله. اما به چه معنا؟ به این معنایی که بنده عرض می کنم. اصلاً از این ساده تر نمی شود بیان کرد:
١- رابطه مشروعیت و مقبولیت، رابطۀ شرط لازم و شرط کافی است. یعنی مشروعیت الهی، شرط لازم، و مقبولیت شرط کافی است. تا مردم نیایند، انقلاب نمی شود، و تا مردم روز نهم دی در صحنه نیایند، انقلاب تداوم پیدا نمی کند. به هر حال انقلاب با خطراتی رو برو است. جنگ دارد، صلح دارد… ضمن اینکه خداوند مقرر فرموده که حاکمیت را به دست مردم شکل دهد. این قانون خدا و سنت اوست که حاکمیت دین را به دست مردم شکل می دهد. خداوند می گوید در این مورد من دخالتی در کارتان نمی کنم و اگر یک میلیون سال هم حاکم ظالم بالای سرتان قرار داشت، خودتان باید دست به کار شوید.
٢- رابطۀ مشروعیت و مقبولیت، رابطۀ قاعده با دو ضلع دیگر مثلث است. اینها مثال هایی هستند که می تواند به روشنی نقش مردم را با آن ملموس کند.
٣- رأی مردم تعیینی است و نه تزیینی، و اساساً مقبولیت، رکن مقوم مشروعیت است.
۴- در مشروعیت، سخن از مبنای حکومت است، اما در مقبولیت، سخن از تحقق خارجی حکومت است. مبنای حکومت، مشروع بودن الهی است، اما تحقق خارجی این حکومت، باید به دست مردم ایجاد شود.
۵- مردم، مشروعیت ساز نیستند، اما مقبولیت آور هستند. بحث ما این است که آیا مردم حق دارند قانون خدا را تغییر دهند؟ آیا مردم می توانند بگویند شراب آزاد است، یا حجاب نباشد؟
۶- مردم تولید ولایت نمی کنند، اما برای اعمال کردن ولایت، تولید قدرت می کنند.
٧- هر حکومتی برای تداوم بقای خود نیاز به بقای مقبولیت دارد. اصلاً مگر می شود یک حکومت بدون داشتن پایگاه مردمی به حکومت خودش ادامه بدهد؟ آن هم در این دنیای وانفسایی که از هر روزنه ای می خواهند انقلاب ما را از پا در بیاورند. اما در عین حال از بین رفتن مقبولیت، مشروعیت نظام را از بین نمی برد. یعنی اگر موسی بن جعفر به زندان رفت، مشروعیتش همچنان تداوم دارد یا اگر امام به ترکیه تبعید شد، دلیلی بر مشروعیت شاه نبود.
٨- هر حکومت مقبولی، به معنای مشروعیت الهی نیست. یعنی در سوئیس، مردم از حکومت شان راضی هستند. اما آیا آن حکومت مشروع است و خداوند آن را امضاء کرده است؟
٩- حکومت مشروع، باید زمینۀ مقبولیت را فراهم کند.
١٠- مشروعیت الهی، ناظر به ثبوت، و مقبولیت، ناظر به اثبات است.
سؤال: حالا سؤالی هم که برای افکار عمومی مطرح است اینکه چه ضرورتی اقتضا می کند که هر چند وقت یک بار از افرادی همچون شما اظهاراتی دربارۀ منابع مشروعیت نظام بشنویم؟
یعنی آیا تاکیدهای مکرر احمدی نژاد بر اینکه منتخب مستقیم مردم است و با رأی مستقیم مردم به ریاست جمهوری رسیده است، افرادی همچون شما را وادار می کند ورود به این مباحث داشته باشید؟
پاسخ: بحث آقای احمدی نژاد و اینها، اصلاً مطرح نیست. اما واقعیت مطلب این است که بسیاری از حرف ها، سوء استفاده ابزاری از مردم است. ما نگران هستیم که این شعارهایی که می دهند، همان بلایی که در گذشته های دور با همین شعارهای انحرافی بر سر مردم آوردند، باز مردم ما را گرفتار کنند. ما باید واقعیت ها را برای مردم بیان کنیم تا این دو مسأله یعنی مقبولیت و مشروعیت را برای مردم جدا بکنیم. یعنی در طول این سی و چند سال، مساله ای که ما گرفتارش بوده ایم، تفکر نهضت آزادی است. تفکر نهضت آزادی متأسفانه تفکر اسلام ناب نبود. نگاه آنها به اسلام، نگاهی ناقص است که در پی تفکیک دین از سیاست هستند. نگاه آقای بازرگان به امریکا، نگاه رفرمیستی بود…»
بدون تأمل در سخنان سعیدی نیز می توان دریافت که دین او، دین قدرت است. زیرا درک او از نقش مردم این است که «تولید قدرت» می کنند و آن را در اختیار «ولی امر» می گذارند و خود نیز آلت فعل «رهبر» می شوند. قولی هم که از خمینی نقل کرده است، بیکم و کاست همین نقش مجری داشتن مردم است. آنچه او اندر نمی یابد این است که دین برای زیستن در استقلال و آزادی {= نبود قدرت (زور)، و نیز نبود قدرت متمرکز در دست یک تن} است و نه برای تأسیس استبداد فراگیری که تازه مردم خود عملۀ آن نیز بشوند. کسی را که به قول سعیدی «مشروعیت» دارد، قدرِ قدرت کنند (به او مقبولیت بدهند!!) و برخود بگمارند و خود نیز مجری امر و نهی او شوند. درک او از ولایت، جز زورمداری نیست. نخست معنائی ضد معنائی که کلمه دارد به کلمه میدهد، و بر پایۀ آن، «نظریۀ مشروعیت و مقبولیت» را می سازد.
٭ سعیدی می گوید: «آیا اختیارات رهبری در چارچوب قانون اساسی است یا فراقانونی است؟ اصولگرایان می گویند که قانون اساسی خط و نشانی است، که راه گم نشود. اما آنها می گویند که نخیر، خط و نشان نیست، کعبه همین قانون اساسی است اصلاً، و ولی فقیه، فراتر از این حقی ندارد. بحث ما اینست که آقا، حاکمیت را شما دارید به چه کسی می سپارید؟ حاکمیت را به کسی می سپارید که ولی فقیه را زمینی می داند و مشروعیتش را در دست مردم می داند؟ می گوید چرا قدسی اش می کنید و به آن (ولی فقیه) قداست می بخشید!
بین بنی عباس و بنی امیه، با علویون اختلاف نظر بود که آیا دین، جامعیت دارد و صفر تا ١٠٠ زندگی انسان را می پوشاند؟ آیا پیامبر برای مدیریت آمده بود یا برای ابلاغ؟ معاویه رسماً به امام علی می نویسد که وظیفۀ پیامبر صرفاً ابلاغ بوده و بس، و هیچ مسئولیت دیگری ندارد. امروز این نگاه به این تبدیل شده که می گویند دین حق ندارد در عرصۀ حکومتی باشد. یعنی دین حداقلی، دینی که جزو امور فردی است».
٭٭ بخشی دیگر از مصاحبه با روزنامۀ اعتماد
سؤال: شما سال ٨٨ در مصاحبه ای با روزنامۀ «شرق» با اشاره به مسائل بعد از انتخابات گفته بودید که اگر شورای نگهبان دقت بیشتری در تأیید صلاحیت ها کرده بود، آن وضع پیش نمی آمد. منظورتان هم احتمالاً تأیید صلاحیت آقایان موسوی و کروبی بوده است. حالا بفرمایید الان که کار آقای احمدی نژاد به اینجا رسیده و شما هم به برخی از مشکلاتتان با ایشان اشاره کردید، به نظر شما این وضعیت حاصل بی دقتی کدام بخش های نظام است؟
پاسخ: اولاً که شورای نگهبان علم غیب ندارد. ضمن اینکه دست این شورا بسته است. حتی دربارۀ ائمۀ معصوم هم گاهی چنین اتفاقاتی می افتاده است. ائمه هم به افراد اعتماد می کردند و تا مادامی که آنها افراد خوبی بودند، ائمه هم از آنها حمایت می کردند، و زمانی که منحرف می شدند، نظر ائمه هم تغییر می کرد. اما به نظر من مشکل اینجا است که دست شورای نگهبان بسته است و ما نقص و خلاء قانونی داریم. این جایگاه نظام، نیازمند رجالی است که با این سقفی که امروز در جامعه می بینیم خیلی متفاوت است.
سؤال: یعنی دربارۀ احمدی نژاد هم معتقدید که شورای نگهبان باید دقت بیشتری می کرد؟
پاسخ: نواقص و خلاء قانونی است. به نظرم باید برای مجلس، خبرگان، شوراها و ریاست جمهوری، فکری اساسی شود. سقف ادارۀ نظام، متأسفانه سقف کوتاهی در نظر گرفته شده، در حالی که این سقف خیلی بلند است و آدم هایی که می خواهند بیایند اینجا، باید از استانداردهای دیگری برخوردار باشند. بله به هر حال ما که علم غیب نداشتیم تا بدانیم در ذهن آقای احمدی نژاد چه می گذرد و در آینده ایشان می خواهد چه کار کند. اصلاً خود این مسأله اعتماد به رأی مردم است. نمی شود که بگوییم رأی مردم برای آقای خاتمی معتبر و برای آقای احمدی نژاد غیرمعتبر است. ما نباید این نگاه دوگانه را داشته باشیم. رأی مردم معتبر است. حالا اگر آقای هاشمی با این رأی انتخاب شده باشد، تا مادامی که در چارچوب اصول حرکت می کند، باید احترام ایشان نگه داشته شود. اصلاً امام و رهبری خیلی روی رأی مردم حساب باز می کردند و معتقد بودند که خود مردم باید بفهمند.
دربارۀ آقای بنی صدر زمانی شهید بهشتی تعریف می کردند که خدمت امام رسیدند و از ایشان پرسیده بودند که بالاخره باید چه کاری با بنی صدر بکنیم، و امام فرموده بودند که یک طرف باید کوتاه بیاید. آقای بهشتی به امام گفته بودند شما به من بگویید کوتاه بیا، من همین فردا روزنامۀ جمهوری اسلامی را کنترل می کنم. بعد که مسائل ادامه پیدا می کند و دوباره آقای بهشتی خدمت امام می رسند، امام می گویند مگر بنی صدر را من به ریاست جمهوری انتخابش کرده ام که حالا بخواهم عزلش کنم؟ به هر حال مردم رأی داده بودند و باید متوجه شوند که به آن کسی که رأی دادهاند، چقدر ظرفیت داشته است. ریاست جمهوری که انتصابی نیست. متأسفانه ما افراد غیر انتصابی را هم به رهبری مربوط می کنیم. یعنی ایرادات آن افرادی را هم که مردم انتخاب کرده اند، متأسفانه به رهبری نسبت می دهیم، در حالی که واقعاً اینطور نیست.»
از دید عقل زورمدار سعیدی، این نبود آزادیِ نامزد شدن و آزادیِ انتخاب کردن نیست که مشکل زا شده است. این «خلاء قانون» است. اما «خلاء قانون» را جز با انتصابی کردن کامل رئیس جمهوری نمی توان پرکرد. تناقض گوئی او در مورد بنی صدر بس آشکار است: خمینی بنی صدر را منتخب مردم می دانسته و قابل عزل از سوی خود نمی دانسته، باوجوداین، به هاشمی رفسنجانی (عبور از بحران) دستور داده است زودتر کار بنی صدر را تمام کنید!
٭ سعیدی طرز فکر توتالیتر خویش را شفاف باز می گوید: «تا قبل از خطبه های مقام معظم رهبری، به زحمت ما می توانستیم این مطلب را بفهمانیم. معظم له در خطبه های جمعۀ قبل، این نکته را بیان فرمودند که بین من و آقای هاشمی اختلاف نظر وجود دارد. بعد فرمودند بین آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد هم از اول اختلاف نظر وجود داشت. اما نظر آقای احمدی نژاد به من نزدیک تر است. یکی از رمزگشایی هایی که انجام گرفت، در همین خطبه بود. راه گشاترین مسئله برای روشن شدن افکار جامعه این بود که ریشۀ پارادوکس هایی که ما در جامعه با آنها روبرو هستیم، کجاست. من سؤالم از شما اینست که نه به احمدی نژاد یعنی چه؟ وقتی که رهبری در هفتۀ دولت سال سوم، ٢٢ خصوصیت مثبت برای دولت ذکر می کند و می گوید از مشروطیت تاکنون، دولتی اینگونه ما نداشتیم، بعد یک نخبه ای به خودش اجازه دهد بگوید “نه به احمدی نژاد، استراتژی من است”، این می شود یار رهبری؟ “زهرا” هم اگر با “علی” همراه نشود، از گردونه ساقط می شود. ما شخصیت مصون نداریم. همه باید تحت فرمان رهبری باشند. سهمی نباید برای کسی قائل شد. اگر برای کسی سهمی قائل شدیم، شرک است. منتظری هم اگر با حضرت امام زاویه داشت، باید کنار گذاشته شود. منتظری تا وقتی محترم است که دربست در خدمت حضرت امام باشد. شخصیت های سیاسی، مذهبی، روحانی، آن وقتی محترمند که در خدمت ولایت باشند. این را خدا فرموده است».
٭٭ ادامۀ مصاحبۀ علی سعیدی با نشریۀ اعتماد:
سؤال: در دورۀ آقای احمدی نژاد نیز، بیان برخی اظهارات ابهام آمیز را از سوی ایشان شاهد بودهایم که موضوع مکتب ایرانی، بیداری انسانی، از این قبیل است. اینکه ایشان دائما بر مردم اتکاء می کند … [می خواهد] نقش مشروعیت الهی حاکمیت، قانونگذاری و نقش ولی فقیه در تداوم مشروعیت الهی را تبیین کند.
پاسخ: مشکل این است که بعضاً کسانی می آیند قوۀ اجرایی یا مجلس را در دست می گیرند که نرم افزار پیامبر را خوب نمی فهمند. اینها نرم افزار امام را خوب نمی شناسند. نگرانی آقای مصباح و تئوریسین های نظام ما همین است. ما می بینیم کسانی که خودشان در رأس قوۀ مجریه هستند و باید امر اسلام را اجرایی کند، خودشان در مسائل دینی تردید دارند.
سؤال: اما شما تا دو سال پیش اینطور فکر نمی کردید و نسبت به احمدی نژاد و دولت او در مصاحبه ها و اظهارنظرهایی که داشتید، حمایت های زیادی می کردید…
پاسخ: بله، من که انکار نمی کنم.
سؤال: اما تحلیلی هم که وجود دارد این است که کارهای اجرایی اقتضائات خود را دارد و کسی که سکان ادارۀ کشور را در دست می گیرد، بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که نمی شود با مبانی ایدئولوژیک و شعارهای سیاسی کار کرد. این همان نکته ای است که ما در دوران های بنی صدر، هاشمی و خاتمی شاهدش هستیم و در دوران احمدی نژاد به نحو خیره کننده و اعجاب انگیزی دیدیم که احمدی نژاد سال ٩١ به بعد، با احمدی نژادی که سال ۸۴ آمد تفاوت های جدی پیدا کرده است. هر چند که احمدی نژاد به شیوۀ خاص خود اعمال سیاست کرد و از خط و مشی ای که نظام تعریف کرده بود، فاصله گرفت …
پاسخ: سؤال این است که مشکل فرد است یا تحقق حاکمیت دینی؟ من معتقدم مشکل ما افراد هستند. البته سقف ادارۀ نظام و استاندارد آن خیلی بالاست. یعنی اداره کردن یک نظام اسلامی در این شرایط با متغیرهای منطقه ای و بین المللی کار بسیار سخت و سنگینی است. اما مشکل ما با آدم هاست. البته بخشی از مشکلات این آدم ها روحی و روانی است. یعنی افرادی هستند که وقتی می بینند یک مقدار رأی پشت او قرار گرفته است، تصور می کنند که رأی شان استقلالی بوده است. این افراد وقتی مقداری رأی را برای خود می بینند، فکر می کنند مشروعیت شان از آرای مردم است. در حالی که این ولی فقیه است که رأی مردم را تنفیذ و رئیسجمهور را منصوب می کند. اگر این تنفیذ و نصب نباشد، در مشروعیت رئیسجمهور نقص به وجود می آید. بنابراین ما عناصری را می خواهیم که فشار بر آنها تأثیری نداشته باشد. این درست است که فشار خیلی سنگین است و اگر کسی بخواهد در قوۀ مجریه مشغول شود، باید آنقدر استخوان بندی قوی ای داشته باشد که بتواند در برابر فشارها ایستادگی کند. فرد مورد نظر ما براس ریاست جمهوری کسی است که نرم افزار امام و رهبری را خوب فهمیده باشد. او باید فردی باشد که هوا و هوس نداشته باشد. مشکل ما اینجا است که آقایان می آیند روی این کرسی (ریاست جمهوری) قرار می گیرند و بعد برای دورۀ بعدشان برنامه ریزی می کنند. اما قانون اساسی می گوید که هر رئیسجمهوری فقط می تواند دو دوره، ادارۀ کشور را به دست بگیرد و حق ندارد از امکانات کشور برای دورۀ بعدی استفاده کند. ولی آقایان می آیند می بینند که رئیسجمهوری خیلی زیبا و شیرین است و به همین خاطر برای دوره های بعدی برنامه ریزی می کنند. الان سؤال این است که علت و منشاء تفاوت در مواضع و عملکرد آقای احمدی نژاد در دورۀ نهم، با دورۀ دهم چیست؟ این مساله ای است که چندان روشن نیست، اما ما تابع ضوابط و شرایط هستیم. من که هیچ، حتی امیرالمومنین نیز به منذر بن جارود فرمودند که رفتار پدرت باعث شد که من دربارۀ تو اشتباه کنم. یعنی وقتی معصوم به نیروی خودش اعتماد می کند، طبیعی است که اینجا هم مسئولان به افراد خودشان تا وقتی که کشف خلاف نشده باشد اعتماد کنند. وقتی کشف خلاف شد، هم مردم و مسئولان دچار تغییر می شوند. ما هم تا مادامی که آقای احمدی نژاد در قالب استانداردها و شرایطی که مقبول نظام بود، حرکت می کرد، تأییدش می کردیم. مشکل آقای احمدی نژاد را اتفاقاً من حضوری به خودشان گفتم. به ایشان گفتم شما می توانستید قهرمان تاریخی ملت ایران شوید. اما متأسفانه نشد. از این بدتر نمی شود که شما همۀ کسانی را که هوادارتان بودند، به مخالفان خود تبدیل کردید. اینکه هنر نیست انسان اینطور عمل کند.
سؤال: به نظر شما چرا احمدی نژاد این گونه شد؟
پاسخ: عوامل روحی، درونی و بیرونی دارد. به هر حال فشارهایی که هست و اینکه ایشان ببیند خواسته هایش عملی و ایده هایش اجرایی نشده، می تواند از جمله عواملی باشد که ایشان را اینگونه کند. اشکال کار اینجا است که رؤسای جمهور، نقش و جایگاه خود را با رهبری نظام اشتباه مب گیرند. هم تئوریسین می شوند، و هم فراتر از اختیارات خود را در قدرت اعمال مب کنند. در حالی که نظام دارای تفکیک قوا است. سه قوه، زیر نظر رهبری است و رئیسجمهور حاکم علی الاطلاق نیست. ولی فقیه باید اعمال ولایت کند، و اگر این کار را انجام نداد، دیگر معنای آن ولایت فقیه نیست.
سؤال: یعنی شما معتقدید که احمدی نژاد این کارها را [کرد] به خاطر اینکه بتواند برای دولت بعدی که تیم خودش باشد، رأی جمع کند؟
پاسخ: من نمی دانم. برای این حرف ها هم نمی توانم سند و دلیل داشته باشم. همین قدر می توانم بگویم که من در آقای احمدی نژاد یک تغییر دارم میبینم. این تغییر هم در نگرش، رفتار و عملکرد ایشان، قابل مشاهده است.
سؤال: این تغییری که شما می گویید، همان پیش بینی آیه الله هاشمی رفسنجانی نیست که چند روز قبل از انتخابات ٨٨ در نامه ای به رهبری آن را پیش بینی کرده بودند؟
پاسخ: که چه؟
سؤال: اینکه ایشان در نامه شان نوشته بودند که دود این آتش تصاعد خواهد کرد و تهمت هایی که احمدی نژاد در مناظره ها مطرح کرده، رهبری را نشانه گرفته است… این تغییری که در سال پایانی دولت، شما مطرح می کنید، آیا همان هشدارها و اخطارهایی نیست که آقایان هاشمی، خاتمی و دیگران، خیلی پیشتر از اینها داده بودند؟
سؤال کننده و سعیدی که پاسخ دهندهاست از روشنائی می ترسند و بجای شفاف سخن گفتن، مبهم سؤال و جواب می کنند. مشکل «مبانی ایدئولوژیک» نیست، مشکل قدرقدرتی «رهبر» است. این قدرقدرتی است که لباس «ایدئولوژی» به خود می پوشد. این قدرقدرتی (ولایت مطلقه) است که دین را در بیان قدرتی دارای صفت توتالیتر، از خود بیگانه می کند. و این قدرقدرتی است که کار سازنده را ناممکن می سازد، و «رهبر» را مانع اصلی می گرداند، و او را در برابر رئیس جمهوری قرار می دهد.
٭ سعیدی می گوید: «در مسائل سیاست خارجی، حرف اول را رهبری می زند، اینها حق ندارند بیایند در تریبون ها موضع بگیرند. اگر موضع گرفتند، از رهبری فاصله دارند. و دیگران باید حساب کار خود را بدانند. حرمت هر کسی بستگی به میزان ارتباط او با رهبری دارد.
در مسائل اقتصادی، رهبری نه اقتصاد دولتی را بر می تابد، نه اقتصاد آزاد را. اینکه فرمودند نظرات رئیس جمهور به من نزدیک تر است، به خاطر این است که همین را دارد می بیند. اقتصاد دولتی نه!، (بلکه) دولت محور. اقتصاد آزاد هم نه! (بلکه) آزادی اقتصادی با پسوند عدالت اجتماعی. می بیند این آقا به او نزدیک تر است و دارد آن خواسته را عملی می کند.
وضع کاندیداها را دیدید. چه کسانی اطراف آقای کروبی بودند؟ آقای موسوی چه کسانی دور و برش بودند؟ خیلی با حاله، آدم شاخ در می آره!
ولایتمداری یعنی چه؟ (یعنی) ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند. مرزبندی کنید!».
٭٭ ادامۀ مصاحبۀ سعیدی و نشریۀ اعتماد در سال ٩١ که هنوز هم از احمد نژاد و «انتخاب رهبری» حمایت می کند:
سؤال: اما هاشمی و خاتمی با وجود انتقادات بسیاری که به آقای احمدی نژاد داشتند، هیچ گاه مانند آیه الله مصباح، دولت را به بزرگ ترین خطر از صدر اسلام تاکنون، نفوذ فراماسونری در آن ،و بدتر از بهاییت، و… متهم نکردند.
پاسخ: من اصلاً کاری با این تعابیر ندارم. آنچه مهم است اینکه رهبری به دنبال تحقق آرمان ها و ایده ها است. به همین دلیل ایشان از هر کسی که حرف ها، ایده ها و شعارهایش در این راستا باشد، حمایت می کنند. انصافاً آقای احمدی نژاد در دور اول ریاست جمهوری اش به لحاظ شعارها، پرکاری، احیای تفکر حضرت امام، ایستادگی در برابر امریکا و صهیونیست ها و بازگشت به ارزش های جامعه، بسیار خوب عمل کرد و اوضاع را خیلی عوض کرد. ببینید ما نباید بی انصافی کنیم و توجه داشته باشیم که میزان مانور ما را در دوران قبل از احمدی نژاد، به حداقل رسانده بودند و ما در دنیا مشکل داشتیم. خود آقای بوش گفت که ما رفته بودیم مسأله هسته ای ایران را حل کنیم، ولی احمدی نژاد بساط ما را به هم ریخت. دولت قبل از احمدی نژاد اصلا هسته ای را تعطیل کرده بود. شما توجه داشته باشید که اگر رئیس جمهور کسی مانند شاه سلطان حسین باشد، رهبری را نیز با مشکل مواجه می کند. در دوران قبل از احمدی نژاد بحث هسته ای اصلاً تعطیل شده بود و در آن قفل زده بودند. مجلس ششم درصدد نوشتن نامه به رهبری بود که جام زهر بنوشد. اما احمدی نژاد آمد و در این معادلات تغییر به وجود آورد و جایگاه نظام را در جهان ارتقا داد.
سؤال: اما خوب، تحلیلی که اینجا وجود دارد این است که احمدی نژاد در دورۀ پیش، این کارها را کرد تا بتواند اعتماد نظام را جلب کند، تا دست او باز گذاشته شود که در نتیجه بتواند به راحتی پیشنهاد ارتباط با امریکا را مطرح کند. چنانچه وی در سفر اخیرش به نیویورک، چندین بار این مسأله را مطرح کرد و در طول عمر جمهوری اسلامی این نخستین باری بود که رئیسجمهور ایران مستقیماً بحث ارتباط با امریکا را، آن هم در قلب نیویورک، مطرح کرد.
پاسخ: ببینید ما که علم غیب نداشتیم. این متأسفانه نوع ذائقۀ آدم هایی است که مکتبی، حقیقی نیستند. ارتباط با امریکا چیزی است که هم آقای هاشمی، و هم خاتمی، و هم احمدی نژاد به دنبال آن بوده اند، و هر کدام شان هم می خواستند این مسأله را به نام خودشان تمام کنند. من نمی دانم این کوفتی (ارتباط با امریکا) چه هست که آقایان می خواهند مدالش را بر گردن خودشان بیندازند. من واقعاً نمی دانم الان در ذهن احمدی نژاد چه می گذرد که بحث ارتباط با امریکا را مطرح می کند. در حالی که اساساً اختلاف ما با امریکا یک اختلاف مبنایی است. اصلاً مگر امریکا با عربستان چه کرده است؟ امریکا الان چنگال خود را تا اعماق زندگی عربستانی ها فرو کرده، و نمی دانم امریکا چه گلی به سر عربستان و کشورهای همراه خود زده است که بتواند بر سر ما هم بزند. مشکل ما با امریکا، مبنایی است. ما دنیا را تکان داده ایم و زمینۀ تحول جهانی را فراهم کرده ایم. حالا واقعاً می خواهیم به امریکایی ها چه بگوییم؟ یک محاسبه کنیم، ببینیم امریکا چه می خواهد به ما بدهد، و در ازای آن چه چیزی می خواهد بگیرد. بنابراین مشکل ما با امریکا بر سر مبانی است، و به همین دلیل برای قوۀ مجریه، ما نیازمند کسی هستیم که مبانی محکمی داشته باشد و این متغیرها در او تأثیری نگذارد. رئیس جمهور باید کسی باشد که واقعاً برای خدا کار کند، نه اینکه اسیر این آدم و آن آدم بشود. تیم آقای هاشمی، تیم آقای خاتمی، و تیم آقای احمدی نژاد، متأسفانه همه شان این ضعف ها را داشته اند و دارند».
و درست، همان زمان که سعیدی، دم از اختلاف مبنائی با امریکا می زده، فرستاده های «رهبر» با نمایندگان اوباما در مسقط، مشغول گفتگو و معاملۀ پنهانی بوده اند. روشن است که زورپرستی چون او، نمی تواند بفهمد موازنۀ عدمی و بنا کردن رابطه با کشورهای دیگر، بر میزان حقوق ملی چیست. و البته نمی تواند بفمهمد سیاست اتمی خامنه ای- احمدی نژاد چه به روز ایران می آورد و کار را به اینجا می رساند: تحمیل زیان های بزرگ به مردم و سرانجام تسلیم.
جانشین ناپیدای کنونی ایشان، سردار حجت الاسلام ذوالنور، همان زمان ها در مورد هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد می گفت: «اگر کسی از ناحیۀ مقام معظم رهبری مورد غضب باشد، آن مقام اذن تصرف در امور را ندارد و اگر هم دستگاه های ذیربط در پایین کشیدن آن مسئول، وظیفۀ خود را انجام ندادند، این وظیفۀ مردم است که به خیابان ها بریزند و آن شخص را به زیر بکشند.
حمایت های ایشان از همۀ دولت ها، مثل لطف عمومی خدا در ماه مبارک رمضان است؛ همه مشمول این حمایت هستند، ولی نوع حمایت هایی که از دولت آقای احمدی نژاد داشتند، حمایت خاص است.
در زمان دولت آقای احمدی نژاد، زمینۀ بسیاری از دغدغه های مقام معظم رهبری از بین رفت. در دوران گذشته NGO ها را درست کردند، با هدف اینکه نشان بدهند مردم با نظام مقابله می کنند و بدین ترتیب با پول دولت و نظام، مخالف برای نظام درست می کردند. ولی امروز دولت، تحکیم پایه های ارزشی انقلاب، کاهش تشنج و افزایش بصیرت و تنش سیاسی را مدنظر قرار داده است. جهت و هدف گیری دولت صد درصد درست است و اگر هم در جایی نتوانست و دچار اشتباهی شد، با یک تلنگر و اشاره بیدار می شود، ولی در دولت گذشته اینطور نبود».
٭ سعیدی میگوید: بنده عرض می کنم که سروران بزرگوار، چالش اصلی ما در آینده، همین مسائل است. انتخابات، به شکل تهدید علیه انقلاب شکل می گیرد، آن هم در قالب وضعیت نارنجی. اگر وضعیت انتخابات عادی یا زرد بود، اصلاً نیازی به نگرانی سپاه نبود. ولی متأسفانه در سال های اخیر، انتخاباتی که ما داریم، چون دشمن وارد شده و بخاطر متغیرهایی که عرض کردم، نتیجۀ آن متغیرها اینست که ما در انتخابات، بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری، تهدیدی که علیه انقلاب جلوه می کند، تهدید به شکل نارنجی است (که) به سمت قرمز پیش می رود. با توجه به وضعیت نارنجی و قرمز، نقش سپاه و بسیج قبل از انتخابات و بعد از انتخابات باید کاملاً از هم جدا شود. مسئولیت سپاه و بسیج قبل از برگزاری انتخابات از یکی دو سال قبل از انتخابات و بعد از آن چیست؟ ما هستیم و ١٠ میلیون انسان. از سپاه تا خط آخر که بسیج است. اگر ما بتوانیم این مجموعه را سر خط و آماده بکنیم، می توانیم معادلات را تغییر دهیم. اگر هیچ کسی هم کاری نکرد، ما در حد وظیفۀ خودمان می توانیم در معادلات آینده تأثیر گذار باشیم.
** بدین سان، وقتی «وضعیت، نارنجی و قرمز» می شود، سپاه مأموریت مییابد انتخابات را مهندسی کند و مردم را از «حق مقبولیت بخشیدن» (مورد ادعای سعیدی در خدمت زورمداری) به «نظام ولایت فقیه» نیز محروم کند!