◀ دلایل فروپاشی ارتش شاهنشاهی در شهریور 1320
در آن سالها جزییاتی را طرح بود که کمتر در این سالها به این نکات توجه شده است و از این حیث حایز اهمیت است که ادعاها و اغراقهای نظام پهلوی اول در اغلب اوقات چشمهای ما را نسبت به واقعیات تیره و تار ساخت.
به گزارش پارسینه، تاکنون پیرامون رخداد ۳ شهریور ۱۳۲۰ سخن زیاد گفته و شنیده شده است. مورخان و اندیشمندان سیاسی پیش از دیگران در این باره سخنپردازی کردهاند. اما کمتر نویسنده یا سخنوری است که خود در قلب حادثه بوده باشد و به روایت آن روزها و لحظات حمله نیروهای متفقین پرداخته باشد.
۷۰ سال پس از آن روزها جامعه ایران تجربههای جدیدی را پشت سر مینهد و به آن رخداد از حیث یک تجربه تاریخی مینگرد. امروز شاید کمتر کسی بوده باشد که به داشتههای نظامی آن سالها توجه کند. بیشتر به این جهت که گذشت زمان طولانی و نیز تغییرات استراتژیک و تکنولوژیک نظامی این سالها آنچنان سریع و پرقدرت تغییر یافتهاست که دیگر موجودی نظامی آن سالها چندان حایز اهمیت نیست.
در این روایت، سرتیپ میرحسین یکرنگیان یکی از افسران بلندپایه ارتش در آن سالها جزییاتی را طرح کرده که کمتر در این سالها به این نکات توجه شدهاست و از این حیث حایز اهمیت است که ادعاها و اغراقهای نظام پهلوی اول در اغلب اوقات چشمهای ما را نسبت به واقعیات تیره و تار ساخت.
ارتش ایران در شهریور ۱۳۲۰ شامل ۱۶ لشکر، ۲۰ هواپیما، شش آتشبار ضدهوایی (بدون مهمات کافی) و چند ناو جنگی در جنوب بود. در واحدهای لشکرها، مخصوصا در شمال ایران، برای هر سرباز حداکثر بیش از صد تیر فشنگ و در اردبیل (مرزهای شمالی) برای هر سرباز فقط ۳۶ تیر فشنگ موجود بود و مسلسلها هم فقط برای نیم ساعت تیراندازی فشنگ داشتند. وسایل نقلیه در لشکرها تقریبا صفر بود. لشکرها حتی برای یک هفته خواربار ذخیره نداشتند و روزانه از انبار غله آرد دریافت میکردند و همین موضوع سبب شد که در روز دوم جنگ- چهارم شهریور- لشکر ۱۵ اردبیل به دستور فرمانده انبار غله شهر سراب را تصرف کند و موجودی گندم آن را برداشته و آماده کند. سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز بطور صحیح و سازمانی طراحی نشده بودند و به جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای ۱ و ۲ مرکز را تقویت میکردند. لشکرهای ۱ و ۲ از هر نظر مجهز بودند. این لشکرها دارای تانک، زرهپوش، توپخانه قوی، مسلسل ضدهوایی، توپهای ضدتانک و ضد زرهپوش، انواع خمپارهانداز و وسایل نقلیه کافی بودند، ولی عملکرد آن لشکرها و فرماندهانشان در سوم شهریور و روزهای بعد چه بود؟ لشکرها بدون هیچ اقدامی سربازان را مرخص کردند. در حقیقت لشکرهای ۱ و ۲ مرکز از هم پاشیده شدند. با این وضع لشکر ۱۵ اردبیل، لشکر ۳ تبریز و لشکر ۴ شمالغرب (رضاییه)، اساسا نمیدانستند که زرهپوش و تانک چه شکلی هستند و از آنها چه کاری ساخته است و خمپارهانداز چه عملی انجام میدهد.
٭ شورای عالی جنگ:
در ایران سالی یک بار شورای عالی جنگ با حضور فرماندهان عالیرتبه تشکیل میشد که این افراد در حقیقت مشاور نظامی رضاشاه بودند. متاسفانه اختلاف نظر شدید بین سه لشکر هوایی احمد نخجوان (وزیر جنگ) و سرلشکر عزیزالله ضرغامی (رییس ستاد ارتش) و کنار بودن مشاوران نظامی مطلع از امور ارتش مانند سرلشکر حبیبالله شیبانی، سرتیپ سیفالله شهاب و سرتیپ غلامعلی انصاری و عدهای دیگر موجب شد شورای عالی جنگ بدون حضور فرماندهان میهنپرست، باسواد و آگاه از آخرین تاکتیکهای جنگی برگزار شود و فرماندهان فعلی هم که عضو شورای عالی جنگ بودند، آنچنان جسارت و شهامتی نداشتند که پیشنهادها و طرحهای خود را که مخالف نظر شاه است، در آن شورا مطرح کنند. لذا هر چه رضاشاه میگفت بدون هیچ گفتوگویی تصویب میشد.
٭ستاد ارتش:
با توجه به مراقبتهای شدید و نظارت دقیق رضاشاه بر ستاد ارتش، با این وجود این قسمت هم مانند سایر ارکان ارتش خالی از فساد و تبعیض نبود. فقط محصلانی که سفارش شده بودند به فرنگ اعزام میشدند. در انتخاب محل خدمت افسران و مشاغلی که به آنان داده میشد، دوستی و خویشاوندی و دستور از مقامات بالادست و نکات دیگر (پرداخت رشوه) رعایت میشد. افسرانی که اهل پارتیبازی و پرداخت رشوه و به دست آوردن دل مقامات بالادست نبودند، سالها دربهدر بیابانها بودند و فرزندان آنان از تحصیل باز میماندند و خانوادههای آنان در زحمت بودند و صدها بدبختی دیگر را تحمل میکردند در حالی که نورچشمیها در تهران خوش میگذراندند و فرزندانشان از تحصیل مطلوب برخوردار بودند.
٭ دارایی ارتش:
دارایی ارتش نیز به نوبه خود مانع بزرگی بود برای پیشرفت کارها. اکثر اشخاصی که امور مالی واحدها را چه در مرکز و چه در خارج از مرکز بر عهده داشتند، اشخاصی غیرصالح بودند و اگر رضایت خاطر بعضی از عمال مرکز را فراهم نمیآوردند مورد اعتراض قرار میگرفتند. من در مدت ۲۰ ماه فرماندهی هنگ در کرمان داستانهایی از این سوءجریانهای مالی دارم بطوری که از این شغل مهم (فرماندهی) بیزار و فراری شدم.
خاطرم هست برای درخواست اعتبار جهت ستاد لشکر ۱۵ اردبیل، مکاتبات عدیدهیی شده بود و از ستاد ارتش هم اوامر معرکه کتبی راجع به تخصیص اعتبار میرسید. پس از مدتها مکاتبه، مبلغ چهار هزار ریال اعتبار به لشکر شمال غرب (رضاییه) تخصیص داده و رونوشت آن برای لشکر ۱۵ اردبیل فرستاده شد. این یک نمونه از طرز کار دارایی ارتش بود.
* وزارت جنگ:
وزارت جنگ، مرکز کاغذپرانی بود و کاری به کار واحدهای دور از مرکز نداشت. اغلب کاسبکاران ولایات از ارتش طلبکار بودند. احتیاجات واحدهای دور از مرکز با سنگینترین وضعی تامین شد. همین عدم توجه وزارت جنگ، موجب گلآلود شدن آب و گرفتن ماهی توسط افراد معلومالحال میشد.
* سازمان نظام وظیفه:
به عقیده من بدترین نوع سربازگیری در ایران انجام میشد. در این روش، خاصه خرجی رواج کاملی داشت. این طرز احضار نفر، نوعی بغض و کینه در دل مردم عادی تولید کرده بود. متمولین، فرزندان خود را از طریق تراشیدن واسطههای مهم و پرداخت رشوههای کلان، از خدمت معاف میکردند و اگر هم تصادفا فرزندشان سرباز میشدند با رشوه کلانی که میپرداختند خدمت سربازی آنان بیشتر جنبه تفریحی داشت.
٭ رضاشاه و نظام بینالمللی:
اوایل تیر ۱۳۲۰پس از ورود روسیه به جنگ متفقین هر روز به ایران فشار میآوردند که ایران در کنار آنها وارد جنگ شود. رضاشاه که شیوههای حکومت دیکتاتوری آدولف هیتلر را میستود و شیفته آن نوع حکومت بود، روی ارتباطی که با هیتلر داشت و از همه مهمتر به خاطر فتوحات برقآسای سپاهیان آلمان در تمام جبهههای جنگ به هیچ وجه حاضر نبود با متفقین کنار بیاید. علی منصور، نخستوزیر و جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه نمیتوانستند ایران را از سیاست آن روز جهان آگاه سازند و رضاشاه را از خطر برحذر کنند زیرا خودشان از دانش سیاسی بیبهره بودند.
مدت دو ماه بود که مرتب دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس به دولت ایران فشار میآوردند که آلمانیهای مقیم ایران را اخراج کند و برای عبور وسایل و مهمات جهت شوروی به آنها راه عبور داده شود. دولت ایران نه تنها پاسخ قانعکنندهیی به آنها نداد بلکه جریان را از نظر ملت ایران مکتوم داشت و سرانجام ملت و ارتش ایران از آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد، غافل بودند.
رضاشاه که میدید متفقین در تمام جبههها در برابر آلمان و حتی ایتالیا، ضعیف هستند باور نمیکرد که ارسال یادداشتها و تهدیدهای آنها صورت عمل به خود گیرد و انگلیس توان حمله به ایران را داشته باشد. پس مجبور بود واحدهایی را از جبهههای جنگ حذف و با آن واحدها از ناحیه باختران به ایران حمله کند که در این صورت آن واحدها نیروی قابل توجهی نبودند و ارتش او کاملا بر آنها چیره میشد.
رضاشاه تصور حمله ارتش شوروی را به ایران هرگز به مخیله خود راه نمیداد. زیرا اخبار واصله حکایت از پیشرفت سریع قوای آلمان در خاک شوروی و عقبنشینی ارتش اتحاد شوروی با دادن صدها هزار اسیر داشت و با این وجود لشکرهای پنج و شش، ۱۲ و ۱۷ را تا اندازهیی تقویت کرد ولی مرزهای شمالی را نه تنها تقویت نکرد بلکه آنها را از ماموریت اصلیشان که عبارت بود از مراقبت دشمن شمالی و اشغال نقاط حساس، منحرف ساخت.
فرماندهان عالیرتبه جز یکی، دو نفر بقیه بیکفایت و بیاعتبار بودند. آنان از محل (پست) فرماندهی لشکر ثروت کلانی صاحب شده بوند و سالیان سال بود که در پست فرماندهی لشکر اعتماد رضاشاه را به خود جلب کرده بودند و اگر هم از آنها شکایت میشد رضا شاه فقط آنان را تغییر پست میداد.
۱٭علل شکست ارتش:
– اداره مهم امور کشوری و لشکری، از جزییترین چیزها تا کلیترین آنها توسط رضاشاه انجام میشد. وی نسبت به اوضاع سیاسی جهان ناآگاه بود و افرادی هم که آگاه بودند و دانش سیاسی داشتند و میتوانستند به او کمک کنند را از خود رانده بود.
۲- فرماندهان عالیرتبه بیکفایت فقط به فکر ثروتاندوزی بودند. آنان اعتماد رضاشاه را به خود جلب کرده بودند و اگر هم از آنها شکایتی میشد به جای تنبیه فقط آنان را تغییرپست میداد.
۳- دلبستگی رضاشاه به خط دفاعی مورد تصویب خودش که از نظر منطقهیی با هیچ قاعده تطبیق نمیکرد.
۴- عدم آمادگی لشکرها از نظر نفرات، اسلحه، مهمات و ساز و برگ بویژه اینکه برای لشکرها مشخص نبود که سازمان آنها در زمان صلح و جنگ چگونه است و آنها در زمان جنگ، با این اسلحه اندک و امکانات قلیل، چه کاری میتوانند انجام دهند.
۵- تسری فساد مالی و اخلاقی، از فرماندهان عالیرتبه به افسران ارشد و جزء و درجهداران
۶- دلخوشی رضاشاه به مانورهای فرمایشی
۷- وجود مقررات خشک و دست وپاگیر و اینکه هیچ فرمانده لشکری نمیتوانست بدون اجازه رییس ستاد ارتش کاری انجام دهد و رییس ستاد ارتش هم نمیتوانست بدون اجازه رضاشاه آب بخورد.
۸- عدم اعتماد رضاشاه به افسران درستکار و وطنپرست که اهل تملق و چاپلوسی نبودند. تقرب افسران فاسد و دزد در دستگاه ارتش که از دوران قزاقخانه با وی و زیردست وی بودند، بزرگترین لطمه را زد.(14)
◀ علل فروپاشی ارتش ایران به نقل از« کتاب تاریخ بیست سال ایران »:
٭ تجاوز به ایران از زبان یک روزنامه نگار:
حسین مکی در «کتاب تاریخ بیست سال ایران جلد هفتم» در باره علل فروپاشی ارتش چنین آورده است: داود امینی در کتاب « از سوم تا بیست و پنجم شهریور » در مورد سوم شهریور چنین مینویسد:
در حال انتظار:
«اخطاری که نمایندگان دو دولت بصورت یادداشتی به نخست وزیر وقت دادند خیلی مهم بود.
سرنوشت کشور دچار بزرگترین پیش آمدها شده و ممکن بود ارکان دولت و کاخ فرمانروائی زمامداران وقت با سرعت غیر قابل وصفی واژگون شود.
بالاخره جنگ کار خودش را کرده و به سرزمین ایران نیز سرایت نموده بود. بمب افکنهای بیگانه در آسمان کشور پیدا شده واحدهای زره پوش از مرزها گذشته و بطرف شهرهای مهم در حرکت و روان بودند.
آقای منصور خبر وحشت آوری شنیده و مجبور بود به اسرع وقت بدون درنگ شاه را که در تمام امور دخالت و با اقتدار کامل به همۀ کارها رسیدگی مینمود، ازچگونگی این پیش آمد بس مهم مطلع گرداند و خیلی زود بود. بایستی مدتی تأمل و حوصله وشکیبائی بخرج داد تا هوا کاملاً روشن شود وشاه در خواب خوش برخاسته و صبحانه خود را صرف کند وگرنه با شنیدن این خبر غیر مترقبه سخت عصبانی شده و نخواهد توانست با اوضاع آشفته مربوط شود و مهام کار را بدست گیرد.
یک ساعت و نیم در انتظار بودن و دقیقه شماری کردن و با حالت عصبانی و اضطراب آمیز قدم زدن آنهم در موقعی که بهیچوجه خبری از اوضاع دور دست کشور بدست نیست و اطلاع نداشتن از اینکه در نقاط دور دست، در مرزها، در شهرهای نزدیک سرحد چه وقایعی رخ میدهد و سرنوشت کشور چه خواهد شد واقعاً خیلی مشکل وطاقت فرسا است.
علی منصور که همیشه مانند سایر مردان سیاسی بود که با خونسردی مشکلات را حل و برطرف مینمایند، این بار خیلی سخت نگران و مشوش بود. زیرا بخوبی متوجه بود که سرنوشت کشور و میلیونها نفوس آن دچار خطر بزرگی شدهاست. خطری که تنها در نتیجه عدم توجه و سهل انگاری فرمانروای مملکت رخ داده است.
بالاخره حالت انتظار پایان یافت و منصور در حالی که یادداشتهای دو دولت را در دست داشت از منزل خارج و بطرف سعد آباد حرکت کرد.
نخست وزیر تنها در این فکر بود که شرح این وقایع غیر مترقب و بیسابقه را چگونه و با چه لحنی به اطلاع شاه برساند. زیرا بعرض رساندن وقایع بخودی خود جرأت میخواست دیگر چه رسد به یک همچو واقعهای .
٭در کاخ سعد آباد:
آقای منصور جلو در بزرگ سعد آباد از اتومبیل پیاده شد و راه دفتر مخصوص را پیش گرفت.تا اطلاع حاصل کند که آیا شاه از خواب بیدار شده است یا نه. ولی در سر پیچ یکی از خیابانها با شاه که زیر یک رشته درختهای کهن و تنومند و سبز وخرم مشغول قدم زدن و تفکر بود، تصادف نمود. پس از تعظیم بسوی شخص اول کشور پیش رفت. شاه از حضور غیر مترقبه، زودتر از موقع، شتاب و عجله و پریدگی رنگ او دریافت که بامداد سوم شهریورماه مانند همه صبحگاهان دورۀ فرمانروائی جنبۀ عادی معمولی ندارد و بایستی حادثۀ مهمی رخ داده باشد. به این مناسبت با عجله تمام سئوال کرد. ها مگر چه شده؟ چرا رنگت پریده است؟ اتفاق بدی افتاده است؟
نخست وزیر( منصور تنها نبود و با عامری کفیل وزارت خارجه متفقاً به نزد رضا شاه رفته بودند.) پس از کمی تأمل و رفع تشنج و نگرانی ظاهری خود، پاسخ داد: بله قربان، اتفاق بدی روی داده است. ساعت چهار بعد از نصف شب بوسیلۀ نمایندگان دو دولت اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس دو یادداشت به خدمتگذار داده شده و بطور خلاصه حاکی از عبور واحدهای جنگی دو دولت به خاک ما است.
شاه از شنیدن این سخن سخت نگران شده و در بهت و حیرت فرو رفت و شاید پیش خود فکر میکرد چرا با درخواستهای دوکشور همسایه را که همیشه روابط دوستانه و نزدیک با ایران داشتند، موافقت نکرده است.
این خبر اضطراب و نگرانی زیادی برای شخص اول کشور ایجاد کرد. زیرا از همان دقیقه اول فکر میکرد که با این پیش آمد بزرگترین ضربه به موقعیت و مقام خوداو واردآامده است. هر دقیقه ای که سپری میشد، شاه عصبانیتر و افسردهتر بنظر میرسید. در صورتی که برای روبرو شدن با مشکلات یک نوع شهامت و خونسردی لازم است. آن هم مشکلی که با اسرار و رموز پیچ در پیچ جنگ دنیا و سیاست جهانی مربوط باشد. متاسفانه حالت تأثرآمیز شاه و التهاب و پریشانی نخست وزیر در تغییر اوضاع و تثبیت حالت آشفته کشور کوچکترین تأثیری نداشت. پیش آمد مهمی رخ داده و چنان بنظر میرسید که بزودی تاریخ کشور مسیرعادی خود را عوض خواهد کرد.
قدم زدن بسیار و شنیدن خبر وحشت آور شاه را فوقالعاده خسته کرد و پس از یک ساعت در حالی که آقای منصور در پشت سرشان حرکت میکرد، بسوی یکی از عمارتهای کاخ روان شده و پس از چند لحظه روی یکی از صندلیهای بزرگ دسته دار و راحت نشسته و با کشیدن سیگار مشغول شد تا مگر موفق به تمرکز افکار خود گردد.
٭ تشکیل جلسه :
سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش احضار شد در ضمن مختاری رئیس شهربانی نیز که درهمه کارها دخالت داشت در سعدآباد پیدا شد و گوش به زنگ بود که برای انجام وظایف بعدی خود دستور های جدیتری دریافت دارد. آقای جم نیز بنا به مقامی که در دربار داشت و وزیر دربار سلطنتی بود، در این معرکه عجیب حضور یافته بود.
از ساعت 8 و نیم صبح تا ساعت یک بعد از ظهر مذاکرات طولانی و مفصلی در اطراف پیش آمد صبح و یادداشت دو دولت همسایه بعمل آمد. در ضمن از کاخ سعد آباد با تلفن به آقای اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی خبر داده شد که جلسه فوقالعاده مجلس شورای ملی باید برای استماع گزارش مهمی ساعت دو و نیم بعد از ظهر تشکیل گردد.
کاربجای بن بست و بغرنجی رسیده و شاه این بار خود را مجبور میدید که ملت را از حقیقت امر آگاه نماید. در جریان مذاکرات، آقای منصور متن نطقی را که بنا بود در مجلس قرائت نماید تهیه و بنظر شاه رسانده و مقارن ساعت یک بعد از ظهر جلسه سعد آباد بهم خورده و تشکیل دهندگان آن بجز شاه که در آنجا اقامت داشت بسوی شهر رهسپار شدند!
٭ جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی:
مقارن ظهر به روزنامه نویسها و نمایندگان مجلس شورایملی خبر داده شد که ساعت دو و نیم بعد از ظهردر مجلس حضور یابند. ولی هنوز کسی، یعنی توده مردم، از قضایا بیخبر بودند. شاید بعضی از مردان که در جریان سیاست بودند، تا اندازهای پیش بینی میکردند که چه حوادثی رخ داده و چه موجباتی در پیش است که ساعت دو و نیم بعد از ظهر جلسه خصوصی مجلس تشکیل میگردد ولی از حقیقت قضیه کسی با خبر نبود و این بیخبری خود یک کابوس وحشتناکی بود که فشار آن روزافزون بود. مجلس هم در دورۀ زمامداری شاه سابق بجز اطاعت صرف و گوش دادن کار دیگیر نداشت و هیچوقت در سیاست داخلی و خارجی کشور صاحب نظر و رأی نبود و بهمین جهت مجلسیان نیز بطور کلی از اوضاع بیخبر بودند.
٭ دوساعت بعد از ظهر :
مردم تهران از شدت گرمی هوا به زیر زمینها پناه برده و مشغول استراحت بودند و چون ساعت یک بعد از ظهر ادارات وزارتخانهها تعطیل میشد. هیچ کسی خیال نمیکرد دراین موقع روز هواپیماهائی برای تمرین وآزمایش پرواز نمایند. ولی ساعت دو و ده دقیقه در آسمان تهران شش هواپیمای یک باله که با سرعت زیادی پرواز میکردند و شنیدن صدای موتور آنها که برای اهالی تهران تازگی داشت برفراز پایتخت نمودار شدند. غرش موتور این هواپیماها پس از آن پخش یادداشت که مانند مرغهای کوچک و سفیدی درآسمان تهران به پرواز آمده و در اثر وزش باد به اینطرف و آنطرف در حرکت بودند، مردم را که سر از پنجرهها بدر آورده و به آسمان نظاره میکردند، سخت آشفته و مضطرب نمود. اهالی پایتخت بزودی در یافتند که اوضاع و احوال کشورعوض شده و موجباتی فراهم آمده که این هواپیماها در آسمان تهران به پرواز آمده و به پخش اوراق مشغول شده اند.»
ابراهیم خواجه نوری نسخه ای از اوراق ریخته شده توسط هواپیماهای شوروی را در کتاب «بازیگران عصر طلائی » بچاپ رسانده است.
این ورقه با عنوان « خطاب به اهالی ایران» آغاز و اینطور افاده مرام کردهاست:
ایرانی ها! شما باید حقیقت را بدانید که آلمانها در کشور شما مشغول چه کارهایی هستند. پارسال آنها برای برانداختن دولت ایران توطئه کرده بودند و برای این منظور بیش از سه میلیون ریال پول خرج کردند. آیا پرسیده اید چرا آنها اینقدر پول زیاد برای توطئه خرج کردند؟ منظورآنها چه بود؟ البته جاسوسان هیتلری که در ایران تخم آشوب و اغتشاش میکاشتند درفکر سعادت و خوشبختی ایرانیان نبودند، بلکه میخواستند مزارع و کشتزارهای ایران را با خون فرزندان ایران را آلوده میکنند تا برای آنکه عذری داشته باشند از ایران بازهم بیشتراز سابق گندم، پنبه، برنج، پشم، پوست و میوه جات به آلمان صادر کنند و شماها را بینان و بیلباس بگذارند. هیتلر خونخوار میخواهد ایران را به میدان جنگ بر ضد شوروی که کشور دوست ایران میباشد مبدل کند و سرحدات اتحاد شوروی را در معرض خطر و تهدید قرار دهد. در محل سفارت آلمان در تهران، انبارهای اسلحه ایجاد کرده و مواد محترقه تهیه و حاضر کرده اند. در کوههای اطراف تهران آلمانیها به بهانه شکار مشغول تعلیمات نظامی هستند. در باشگاه آلمانیها در تهران دیپلماتهای آلمانی برای تعلیم و یاددادن جاسوسی و جنایت های راهزنانه دیگر به اتباع آلمانی جلساتی تشکیل میدهند. در بسیاری از شهرهای ایران آلمانها تشکیلات مخفی و سری ایجاد کرده اند. آلمانیها خودشان را مهندس، تاجر و جهانگرد مینامند. اما در حقیقت تمام آنها جاسوس و دشمن ملت ایران و شوروی میباشند. کارکن سابق سفارت آلمان در تهران (ولف) در بندر انزلی رئیس جاسوس آلمان در شمال ایران میباشد. (شونمان) رئیس جاسوسان و راهزنان آلمان در جنوب ایران بوده رئیس پلیس مخفی آلمان در تهران (گاتومای) با معاون خود (مانیر) نام کارکن اداره اکسپرس برای برپا کردن انفجارها و آتش زدنها در ایران و در اتحاد شوروی از آلمان دسته جاتی تشکیل داده و حالا درصدد آن هستند که در ایران کودتای فاشیستی ضدملی برپا کنند. غیر از آن میکانیک رئیس املاک در بندرگز (تراپه) نماینده کارخانجات کروپ (آرتل) نماینده تجارتخانه سیمنس (فون راد آنویچ) مکانیک در بندر انزلی (رکنگان) رئیس شعبه وزارت دارایی ایران، زن آلمانی (گلدانبرگ) مدیر تکنیکی مطبعه مجلس (اتو سوورز) و دیگران هم از جاسوسان بزرگ آلمان در یران می باشند. تمام این متخصصین آلمان هیتلری که میخواهند در سرحدات ایران و شوروی تحریکاتی برپا کنند اینطور هستند. این آلمانیها میخواهند شما را دچار اغتشاشات، جنایت، گرسنگی و بندگی کنند. آنها تدارکات کودتای فاشیستی را فراهم میآورند که از ایران به اتحاد شوروی حمله کنند. اشرار هیتلری به طور افتراآمیز خودستایی میکنند و لاف میزنند که گویا آنها در جنگ با اتحاد شوروی به پیروزیهایی نائل شدهاند. ولی در حقیقت امر بهترین لشگرهای آلمان فاشیستی در میدانهای جنگ گور خود را یافتهاند. آلمان هیتلری در هم شکسته خواهد شد. بر ضد آلمان فاشیستی جبهه متحد ملی از اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر و تمام آن ملل اروپا که هیتلر آنها را به اسارت و تابعیت مبتلا کرده قرار گرفتهاست. ممالک متحده آمریکا در جنگ بر ضد ظلم و تعدی هیتلری به بریتانیای کبیر و اتحاد شوروی کمک جدی مینماید.
ایرانیها! آیا ممکن است بیش از این در مقابل دسیسهها و تحریکات هیتلر غاصب و تجاوزکار که بر ضد ملت ایران انجام میگیرد و در عین حال بر علیه اتحاد شوروی هم میباشد طاقت آورد؟ نه نمیتوان متحمل این تحریکات شد. ایرانیها با اتحاد شوروی متفقاً بر ضد دشمن عمومی یعنی آلمان هیتلری اقدام خواهند نمود.
به موجب قرارداد شوروی و ایران که در سال 1921 بسته شد به اتحاد شوروی حق داده شده که برای تأمین و مصون داشتن بیخطری و امنیت خود به خاک ایران نیروی خود را داخل نماید. در ماده 6 قرارداد شوروی و ایران که در سال 1921 منعقد گردیده اینطور نوشته شده: دولتین معظمتین متأهدتین قبول مینمایند که اگر دولت ثالثی قصد داشته باشد به وسیله مداخله نظامی سیاست غاصبانه و تجاوزکارانه را در ایران مجری سازد و خاک ایران را مرکز حملات لشگری خود بر ضد روسیه قرار دهد و در این صورت مخاطرات و تهدیدی متوجه سرحدات جمهوری متحده شوروی سوسیالیستی روسیه و دول متفق آن بشود و در صورتی که پس از اخطار دولت شوروی به دولت ایران، خود دولت ایران مقتدر به برطرف ساختن خاطرات فوق الذکر نباشد آن وقت دولت شوروی حق خواهد داشت ارتش خود را به خاک ایران وارد نماید تا به منظور دفاع از خود اقدامات نظامی لازمه را به عمل آورد. دولت شوروی متعهد میشود همین که مخاطره مذبور برطرف شد فوراً ارتش خود را از حدود ایران خارج نماید.
ملت ایران! ساعت خاتمه دادن به تمایلات تجاوزکارانه هیتلر در ایران که هم بر ضد ملت ایران و هم بر ضد ملل اتحاد شوروی میباشد در رسید. ارتش سرخ دوست ملت ایران بوده بموجب قرارداد سال 1921 موقتاً به خاک ایران وارد میشود. اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر متفقاً اقدام کرده و خطر تهدید فاشیستی را نسبت به ایران و اتحاد شوروی برطرف خواهند نمود. مرده باد جاسوسان هیتلری که مشغول تدارک دیدن کودتای فاشیستی درایران می باشد. زنده باد دوستی اتحاد شوروی و ایران.»
در یک چنین وضعیتی بود که مجلس شورای ملی تشکیل یافته و آماده بود گزارش رئیس دولت وقت راگوش دهد. ( در صفحات قبل جریان مذاکرات مجلس عیناً از صورت مشروح مذاکرات نقل شده و چون کامل است و در صحت آن نمیتوان تردید داشت، بنابراین بدان قسمت مراجعه شود.)
نطق منصور با اینکه خیلی مختصر بود، سیاستمداران کشور از بامداد تا نزدیک ظهر برای تنظیم آن زحمت کشیده و سعی کرده بودند به وقایع پیش از سوم شهریور ماه به اجمال اشاره شود. خیلی از نکات باریک سیاست غلط و روش غیر منطقی دولت وقت را روشن و آفتابی ساخت. معلوم شد که دو دولت همسایه شمالی و جنوبی دو مرتبه 28 تیر ماه و دیگری در 25 مرداد بطور صریح نظریات خود را به دولت ایران اظهار داشته و برای چاره جوئی مشکلات موجوده راه حل مسالمت آمیزی را پیشنهاد کرده اند. از همه مهمتر معلوم وآشکار شد که خبرهای راجع به یادداشتهای دو دولت همجوار که شایع بود، دروغ و مبالغه آمیز نبودهاست. زیرا اگرفراموش نشده باشد از آغاز مرداد ماه این موضوع شایع بود که دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس برای بیرون رفتن عمال آلمانی از ایران و بدست آوردن یک سلسله امتیازهای جنگی در خواستهائی داده اند حالا شاه و زمامداران وقت چگونه به اهمیت این قضیه پی نبرده اند.
باری با همان سرعتی که مجلس تشکیل یافته بود با همان عجله و شتاب نیز بفاصله ده دقیقه بهم خورد.