کتاب « مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران » جلد پنجم کار جمال صفری منتشر شده است. این کتاب در کتابخانه سایت انقلاب اسلامی در هجرت بطور رایگان در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
پیشگفتار
این بخش از کتاب « مصدق، نهضت ملی ورویدادهای تاریخ معاصر ایران» در بارۀ نهضت جنگل است، ابراهیم فخرایی در مقدمۀ کتاب « سردار جنگل» می نویسد:« دردومین سال جنگ بین المللی اول وقایعی درگیلان رخ داد که به نهضت جنگل یا انقلاب گیلان معروف گشت. قائد این نهضت مردی بود بنام میرزا کوچک که مانند همه ی ایرانیان متعصب از مصائب وارده به کشور و هم میهنانش رنج میبرد و راه خلاصی از پریشانی و بی سر و سامانی را میجست. طبقات فهمیده و روشنفکر ازاینکه در یک محیط آشفته ای بسرمی بردند و در نهایت ناراحتی، متحمل انواع تعدی و بی اعدالتی بودند بستوه آمده ومانند دوران مشروطیت منتظر فرصت وموقع مناسب بودند تا با اقدامات دسته جمعی خود به این اوضاع ناگوار پایان بخشند. تنها یک نیشترلازم بود که این عقده های درونی را منفجرکند وازعدم رضایت عمومی وخشم روزافزون مردم بشکل یک نیروی مجتمع ملی استفاده شود. میرزا کوچک در راه تحقق این نیت قدم پیش گذاشت و بطوریکه خواهیم دید درمحیط مساعد گیلان که مردمی پیشرو و آماده ی مبارزه داشت به تشکیل کانون مقاومت پرداخت و به افشاندن بذر انقلاب دست زد ودر مدت کمی توفیق یافت واگربعضی اشتباهات و ناپختگی های سیاسی که متأسفانه در بین شرقی ها فراوان روی می دهد وقوع نمی یافت، قطعاً مسیر تاریح کشور نیزعوض می شد.»(1)
شاهپور رواسانی دراین باره می نویسد:« نهضت جنگل از نظرسیاسی، اجتماعی و ترکیب رهبری به دودوره تقسیم می شود: دوره نخست با عزیمت میرزا کوچک خان به گیلان (رجب 1333/ خرداد1294) آغازشد و با توقف مخاصمات جنگی وانحلال کمیته اتحاد اسلام پایان یافت(شعبان 1338/ اردیبهشت1299). دوره دوم با ورود ارتش سرخ شوروی به ایران (29 شعبان1338/ 28 اردیبهشت1299) شروع شد و با شکست نظامی جنگل و شهادت میرزا کوچک خان (11 آذر1300) به پایان رسید.
دوره دوم سه مرحله داشت: مرحله اول، توافق نمایندگان جنگل با نمایندگان دولت شوروی (نه مادّه انزلی) و تشکیل حکومت موقت جمهوری؛ مرحله دوم، کودتای حزب کمونیست بر ضد میرزا و تشکیل دولت ائتلافی احسان الله خان با نمایندگان دولت شوروی و حزب کمونیست ایران؛ ومرحله سوم، ورود حیدرخان عمواوغلی به ایران و تشکیل دولت جمهوری شورایی گیلان.» (2)
خسرو شاکری«دوره اول» (رجب 1333ـ شعبان 1338/ اردیبهشت1299) اینگونه بیان می کند:« در دومین سال جنگ جهانی اول، جنبشی مردمی در گیلان به رهبری میرزا کوچک خان برضد تجاوز نیروهای خارجی، ظلم اربابان درحق رعایا، فقر و بیکاری و فقدان امنیت شکل گرفت. میرزا کوچک خان با تنی چند از افراد وابسته به اتحاد اسلام در تهران تماس گرفت و قرار شد کانون ثابتی برای مبارزه با متجاوزان به وجود آید. نخستین پایگاه عملیاتی در جنگل تولم (سه فرسخی شمالغربی رشت) تأسیس شد و در شوال1333عملیات خود را برضد نیروهای اشغالگرو متجاوزان به دهقانان آغازکرد. هدفهای عمده نهضت جنگل چنین بود: اخراج نیروهای بیگانه و حمایت از استقلال کامل کشور، برقراری امنیت، رفع بی عدالتی و مبارزه با خودکامگی و استبداد، اصلاحات اساسی و رفع فساد در تشکیلات دولتی . »(3)
در روز« 18مه 1920(29اردیبهشت1299) نیروهای شوروی به ایران حمله بردند ومناطق ساحلی خزررا به اشغال خود درآوردند. آنان این مناطق را پس از یک سال و نیم مذاکره با نخبگان حاکم ایران پیرامون یک قرارداد دوستی، تخلیه کردند. آنان درایام حضورشان در ایران، انقلابیون غیرکمونیست ایرانی (معروف به جنگلیان) را که به مدت6سال با نیروهای اشغالگر تزاری وانگلیسی می جنگیدند، ترغیب کردند که با حزب کمونیست ایران، در تشکیل جمهوری سوسیالیستی ایران شرکت جویند. سقوط« ج.ش.س .» و شکست جنبش آزادی بخش ملی ایران به برآمدن دودمان پهلوی انجامید. این ماجرا به نوبه ی خود یک فرایند « نوسازی» نواستعماری را به جریان انداخت که در 1357به شکل گیری حکومت اسلامی درایران انجامید. وضعیت کنونی ایران نتیجۀ مستقیم نیم قرن سوء انکشاف و[سوء توسعه] ضایعه بار فرهنگی و اجتماعی – اقتصادی زیرسایه نظام پهلوی بود. برای درک سیاست های داخلی و بین المللی واقعی رژیم پهلوی، باید به بررسی جنبشی پرداخت که شکست آن، تفکر و گروه بازیگران جدیدی را به صحنه سیاسی ایران وارد کرد. بنیاد تفکرطی دوره . ش. س . ا» گذاشته شد.
تاریخچۀ این اقدام متهورانۀ دولت جوان شوروی به رهبری لنین، معاملات شوروی با انگلیس برسر ایران درخصوص امضای یک قرارداد تجاری، و نابودی جنبش میهنی ایران عمدتاً ناگفته مانده است. طی دوران حکومت پهلوی پرده ای از سکوت برتاریخ جنبش جنگل افکنده شد، درحالی که تاریخ نگاران استالینیست و مریدان ایرانی شان در تقلای بدنام کردن آوازه ی رهبران غیر کمونیسست آن بودند. با این همه، نام فرمانده جنگلی، هرچند به شکلی اسطوره ای، به حاقظۀ جمعی تاریخی ایرانیان وارد شد واین امر مهم مدت ها پیش ازآن تحقق یافت که رهبران جدید ایران رهبر آن را کشف کنند. با استقرار رژیم جدید در ایران پس ازسقوط شاه، یک بُعد اسلامی به اسطوره ی جنبش جنگل افزوده شد. در حالی که رهبر جنبش جنگل، کوچک خان، برای«ملیّون» همچنانکه یک قهرمان تلقی می شود، از نظر بیشترچپ های ایرانی که اساساً تحت تأثیرتاریخ نگاری استالینیستی قراردارند، یک ضد قهرمان، اگر نه « یک خائن خرده بورژوا»، محسوب می شود که دست هایش« آلوده» به خون یک رهبر کمونیست ایران ایرانی است. از سوی دیگر، از دید نظریه پردازان حکومت اسلامی، وی طلیعۀ [نهضت] آیت الله خمینی، هرچند از نوع ناموفق آن، بوده است.
هرچند جریان های گوناگون سیاسی ایران به جدل پیرامون جنبش جنگل، تحریف تاریخی آن و حتی اسطوره سازی از آن پس ازسقوطش پرداخته اند. این جنبش تأثیرخود را برنسل های بعدی ایرانیان گذاشته است؛ ایرانیانی که به رغم دیدگاههای سیاسی متفاوت، آن را به عنوان بخشی مهم از مبارزۀ کشورشان برای استقلال و آزادی اجتماعی– اقتصادی دیده اند.
اوج جنبش جنگل پس از6 سال مبارزه درقالب جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران ظاهر شد که در وضعیتی متزلزل به مدت بیش از یکسال به حیات خود ادامه داد، تا این که تحت فشار مثلث لندن، مسکو و دیکتاتوری در حال ظهور نظامی درتهران، فرو پاشید.» (4)
به بیان دیگرشعاعیان با صراحت می نویسد، « شوروی با نهضت جنگل قراردادها بست. شوروی به جنگل وعده ها داد. تا آنجا که انقلاب را به تشکیل حکومتی انقلابی و موقتی واداشت، و کلمه « سرخ» را نیز به سرجهازیه نهضت فرستاد. به این هم اکتفا نکرد، نهضت را به توافق برای فتح هندوستان کشانید. وعده داد که انقلاب و حکومت انقلابی را به مثابه نماینده حقیقی خلق ایران به رسمیت شناسد و با دولت موقت روابط متقابل سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی برقرارکند وحال آنکه به هیچ یک از وعدههای خود وفا نکرد ودرعوض با انگلیس و رژیم وابسته ایران علیه انقلاب به وحدت رسید. »(5)
جای تعجب ندارد که شعاعیان با اشاره به اینکه : « وقتی میرزا، نخستین ماده مورد توافق جنگل و شوروی را این طرز تنظیم می کند: (عدم اجرای اصول کمونیزم ازحیث مصادره اموال والغاء مالکیت وممنوع بودن تبلیغات کمونیستی و ضداسلامی.)
درواقع، علاوه بر تشخیص اوضاع و احوال زمان خویش، دچار مرض بچه گانه چپ روی و یا صحیح ترگفته شود: مرض خائنانه چپ روی نشده است. ولی وقتی که کودتاچیان رشت، لغو هرگونه اختیارات مالکین و خلع ید از هرمالکی را دردستور روز خویش می گذراند، اگرهم نگوییم که به مرض خائنانه چپ روی مبتلا شده اند، لااقل می بایست اعلام داریم که: دچارعارضه مهلک مرض بچه گانه چپ روی گشته اند. میرزا، حمایت و پشتیبانی انقلاب را ازاموال و جان مردم، به مثابه وظیفه ای برای انقلاب تعیین می کند و حمایت مردم رشت را با رفع وحشت آنها از مصادره اموال و اخذ دارائیشان توسط انقلاب جلب می کند. [میرزا] در واقع قرنطینه ای در مقابل میکروب ضد انقلابی چپ روی و تندروی بر پا می دارد. اما هنگامی که کودتاچیان با ضبط اموال ساکنین رشت به وسیله حاکم نظامی و تهدید آنها به پرداخت پول با کندن قبر واعلام این که عدم پرداخت پول، مستلزم زنده به گور شدن آنهاست، در واقع، انقلاب را از مردم با اشاعه طاعون چپ روی جدا می کنند.»(6)
او در نقد نقش حزب عدالت و پیشهوری در جنبش جنگل مینویسد:
دیگر اینکه «این جناب (پیشهوری) که درزمان جنگل با لغو کلیه اختیارات مالکین در ایران موافق بودند، قریب بیست و پنج سال بعد از آن، در روزنامه خویش «آژیر» با افتخارو سربلندی این کیفیت ارتشسرخ را در ایران از آن لحاظ میستاید که وجود ارتش شوروی درنقاط اشغالی باعث شده است که دهقانان «بدون سرو صدا بهره مالکانه را آورده» و به مالکان تحویل دهند…
نوکری در بست یعنی چه؟ یعنی این که کسی بعد ازجنگ جهانی اول در کوران انقلاب جنگل، بدین بهانه که اربابان روسی می گویند« درایران شعار« لغواختیارات مالکین» را فریاد بزند و درعوض پس از جنگ جهانی دوم، اتفاق شوروی و ارتش سرخ را با اربابان و مالکین تمجید کند و آن را نمونه ای از یک رسالت تاریخی و یک اقدام افتخارآمیز قلمداد نماید.»(7)
« بی گمان در مذکرات کلی انگلیس و شوروی، و هم چنین درمذاکرات دول ارتجاعی وابستۀ ایران و شوروی، آن وقت دست شوروی پرتر بود که قابلۀ پاژتون انقلاب ایران مطلقاً درجیبش باشد و گرنه اگر انقلاب ایران درزمرۀ چپ های شوروی به حساب نمی آمد واستقلال وخود سری مشخصی داشت، آنگاه شوروی نمی توانست درقمارخویش، به اعتبارآن چک بکشد. چکی که به سادگی دربازار امپریالیسم – ارتجاع قابل خورد کردن باشد. این است که توجه اصلی شوروی بر روی ازبین بردن میرزا و متلاشی کردن هستۀ اصیل انقلاب متمرکز شده بود. بقیه قاصدک هائی بودند که با فوت این یا آن کودک نیز به هر طرف رانده می شدند.»( 8)
این نکته حائزاهمیت است که میرزا حسن خان مشیرالدوله در زمان حکومتش که «جنگلیها را متجاسرین خواند»(9) ولی «روی کرد مبارزه جویانۀ جنگلیان به دولت ملّی جدید، مشیرالدوله را از یافتن نوعی راه حل برای سازش با آنان باز نداشت. وی سردار فاخر حکمت را نزد جنگلیان فرستاد تا کوچک خان را به گسست قطعی ازمتّحدان بلشوکی اش تشویق کند. این دیداردرگُراب زرماخ در عمق جنگل های گیلان و درفاصلۀ خروج ناگهانی کوچک خان ازرشت و کودتای اوایل مرداد صورت گرفت. زمان انجام این دیدار حائزاهمیّت است. زیرا نشان می دهد که جدایی کوچک خان از متّحدان کمونیست خود نه بر اثر تشویق تهران که مورد ادّعای مخالفان است، بلکه اقدام آشتی جویانۀ نخست وزیر با توجّه به اطّلاعات مربوط به خروج رهبر جنگلیان از رشت صورت گرفت.» (10)
« سرنوشت احمد کسمائی ها، احسان الله خان ها وخالوقربان ها و…بیانگر ضعف وناهمگونی و کاستی های هستۀ اولیۀ در رهبری جنبش وعدم وجود وحدت تشکیلاتی و ضعف نظری وعملی جنبش بود. اصول مشترک از سوی همه یکسان تنظیم کننده نظر و عمل نبودند.
وجه المصالحه قراردادن بخشی از مبارزان جنبش جنگل به سرکردگی احسان الله خان، توسّط روسیۀ شوروی، بهنگام سازش با انگلستان و حکومت مرکزی درسی سخت کارآ بود.
سرنوشت احسان الله خان در آخرین لحظات زندگیش در روسیه شوروی اینگونه پایان پذیرفت: احسان الله خان در بازداشتگاه به میکویان، که شخصیتی نافذ در دستگاه شوروی بود و با آواز ایران آشنا بود، نامه ای نوشت. همچنین نامه هایی خطاب به پژوف رئیس ان. ک. و. د. و نیز استالین نوشت. او دراین نامه ها از سوابق خود به عنوان یک انقلابی وفادار و متعهد و اینکه ملقب به « رفیق سرخ» (به توصیۀ نریمانف این لقب به احسان الله خان داده شد بود) بوده یاد کرد. از این رهبران درخواست کرد که به نفع او مداخله کنند و اجازه دهند در« دادگاهی منصفانه وعلنی » محاکمه شود. همۀ آن نامه ها البته بی پاسخ ماند. سرانجام 19 اسفند 1317/10 مارس 1939محاکمه اش در مسکوآغاز شد. در آن زمان او به شدت بیمار بود. در دادگاه مسکو، بار دیگر، همۀ اتهامات وارده را رد کرد و داشتن هرگونه ارتباط با سرویس های اطلاعاتی آلمان و بریتانیا را تکذیب کرد. دادگاه او فقط 20 دقیقه طول کشید. قاضی او را به مرگ محکوم کرد. صبح همان روز19اسفند1317/10 مارس 1939 او را در مسکو به جوخه ی اعدام سپردند.»(11)
در نتیجه حاصل درس تجربه و آموخته ها ازجنبش جنگل و شکست این جنبش از اینقرارند: شرکت دادن عناصر وابسته به روسیۀ شوروی، منطقه ای ماندن این جنبش، قدرت طلبی، هژمونی طلبی و تشبث بعضی از رهبران آن، امکان دادن به مداخله و تحریکات روسیۀ شوروی وانگلستان دردرون جنبش و بکاربردن خواستگاه طبقاتی، قومی ومنافع فردی و ایده ئولوژیک اعضاء…و سرانجام تجزیه و انشعاب ها در درون.
اما، پس ازآن، پیشه وری که «افسر روسی مامور انتقال او به شوروی به وی گفت: آنکه تو را آورد، حالا به تو می گوید برو!»ودیگر رهبران فرقۀ دمکرات آذربایجان و رهبری حزب توده که بیش از دو دهه از تجربۀ انقلاب اکتبر 1917روسیه شوروی و« جنبش جنگل» گذشته بود درس عبرت نگرفتند و با توجیه ایده ئولوژکی«همبستگی» و بنا براصل « انترناسینونالیسم پرولتری» نوکری و سرسپردگی به ارباب را پیشه ی خود کردند.
بابک امیرخسروی که زمانی« عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران » بوده اذعان می کند: «در کمال تاسف وپس از یک عمر تجربه، باید اذعان کنم که دولت شوروی ادامه دهنده بسیار گستاخ سیاستهای جها نگشایانه تزارهای روس و در آرزوی اجرای وصیتنامه معروف پطرکبیر بود که این بار، در پوشش ایدئولوژی و سوسیالیسم و جنبشهای سوسیالیستی پیش میبرد؛ که در حقیقت، سنخیتی با سوسیالیسم واقعی نداشت. چنانکه میدانیم، قربانیان این سیاست اجنبی ساخته، در درجه نخست، مردم شریف و بیگناه آذربایجان بودند که هزاران کشته و دهها هزار آواره و بیخانمان شده برجای گذاشت. گناه اشخاص سادهدل و خوشنیتی نظیر پیشهوری نیزدراین است که به علت تعلق ایدئولوژیک و باورهای کاذب و ایمان راسخ به صداقت دولت شوروی، عروسک و بازیچه دست خارجیها شد. تراژدی انسانی پیشهوری را در روز ۲۰ آذرماه ۱۳۲۵ قلیاف، سرکنسول شوروی در تبریز در یک جمله کوتاه ولی پر از حکمت، که سرشار از نخوت و تکبر یک ارباب بود، خلاصه کرد و بر سر او کوبید. ماجرای آن را دکتر جهانشاه لو معاون او، که همراه وی به کنسولگری رفته بود چنین نقل میکند: «همراه با پیشهوری با قرار قبلی به کنسولگری رفتیم… آقای پیشهوری که از روش ناجوانمردانه روسها سخت برآشفته بود، از آغاز به قلیاف پرخاش کرد و گفت شما ما را آوردید میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمیکند، ناجوانمردانه رها کردید. از ما گذشته است، اما مردمی را که به گفتههای ما سازمان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ دادید. به من بگویید پاسخگوی این همه نابسامانی کیست؟ آقای سرهنگ قلیاف که از جسارت آقای پیشهوری سخت برآشفته بود و زبانش تپق میزد، یک جمله بیش نگفت: سنی گتیرن، سنه دییرگت! (کسی که تو را آورد، به تو میگوید برو!)»(12)
سرنوشت پهلوی اول و دوم در تبعید و رفتار تحقیرآمیز انگلیس و امریکا و سلطه گران غرب در واپسین زندگیشان درحافظۀ تاریخ ماندگاراست. شاه «نیزدرسیاست داخلی نیز همچون پدربعد از کودتای1332مشروطیت را تعطیل نمود. ولی او این تفاوت را با پدرش داشت که توسط انقلاب مردمی ساقط شد و چند روز قبل از وقوع انقلاب از کشور فرار کرد و به مانند پدر به تبعیدی اجباری رفت وهمچون او در5 مرداد1359درتبعید، دربدری و تنهایی در گذشت. (13)
به دیگر سخن، سلطۀ سلطه گران خارجی درمستعمره ها وکشورهای ضعیف زیرسلطه، بدون طبقهای مرتجع وعناصر و گروههای خائن ریشه نمی گیرد. بزرگترین ضربه ای که جامعۀ ملی می خورد، از برخوردار نبودن از حق آگاه شدن و نبود جریان اطلاعات و خوکردن به استبدادهای دیرپا وگرفتاری مردم در بند ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و مذهبی ایران است. طبیعت و نفس حاکمیت این استبدادهای دیرینه و دیرپا بودند وهستند که جامعۀ ملی را در ضعف نگه داشته و میدارند. زیرا مناسبات و بافتهای فرهنگ کهن بنیادهای استبدادی باز دارندۀ اصلی توسعۀ جامعه و بنیادهای مدنی آن است که در برابر ضرورت و خواست تغییرایستادگی می کنند و باعث از رشد ماندگی جامعه و مانع روابط و مناسبات همگرا و همگون مسالمتآمیز در بطن جامعه و تعامل وامنیت وآرامش و آسایش مردم و رشد سرمایههای انسانی و اجتماعی میشوند. و این همه زمینه را برای سلطه گران خارجی هموار می سازند. افزون بر این، منافع عناصر و گروههائی که به سرسپردگی و مزدوری بیگانه تن می دهند و عناصرمرتجع، واپسگرا وجبار نظیر رهبران و مسئولان در نظام ولایت فقیه به رهبری آیت الله خمینی که انقلاب یزرگ 57 را به انحراف کشانده و به بیراهه سوق دادند و حقوق مردم و منافع و حقوق ملی را نادیده گرفتند با منافع وتوقعات و اهداف سلطه گران خارجی همسوئی و همخوانی دارند، تاریخ معاصرایران آئینه عبرت است برای ایرانیان که به گژراهه نروند واشتباهات گذشته را تکرارنکنند و آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و رشد را با محترم شمردن حقوق انسانی و شهروندی، و بنا به اصل تامین منافع ملی و رعایت مصالح عمومی هدف خود قرار دهند.
جمال صفری
فرانکفورت ، دیماه 1395
پی نوشته های « پیشگفتار»
1 – سردار جنگل, ابراهیم فخرایی– انتشارات جاویدان- چاپ نهم 1357.ص 3
2- شاهپور رواسانی «نهضتی به رهبری کوچک خانِ جنگلی در منطقه گیلان و مازندران برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی» - منبع:« دانشنامه جهان اسلام المؤلف : موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی» الجزء : 1 صفحه : 5109
3- پیشین
4- خسرو شاکری”میلاد زخم”یا”جنبش جنگل وجمهوری شوروی سوسیالیستی ایران”- مترجم: شهریار خواجیان – صص 32 – 31
5 – مصطفی شعاعیان «نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل»- انتشارات مزدک،ص 14 6- پیشین – ص 201
7- پیشین ، صص 267 – 266
8- پیشین – صص 210 -209
9- نصرالله سیف پور فاطمی( خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصرایران)– نشرکتاب – 1368- ص 82 و نگاه کنید به کتاب حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» – 1358 – انتشارات امیر کبیر – صص 90 -81
10-خسرو شاکری–”میلاد زخم” یا”جنبش جنگل وجمهوری شوروی سوسیالیستی ایران” – ص 283
11 – به گریگور نقیکیان « شوروی و جنبش جنگل- نشراختران – 1386 – صص 504 – 503 و نگاه کنید به تورج اتابکی« از رفیق سرخ تا دشمن خلق– کارنامه و زمانه احسان الله خان دوستدار، سرزمین شوراها » مجله گفتگو- بهار 1380 – شماره 31، صص 166 – 143
12 – بابک امیرخسروی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آذربایجان در گلوی استالین گیر کرد سه شنبه 3 اردیبهشت 1392 و نگاه کنید به ۶۵ مین سالگرد نهضت ۲۱ آذر به رهبری سید جعفر پیشه وری; چند یادآوری لازم درباره کتاب پروفسور جمیل حسنلی: بابک امیرخسروی – سایت اخبار روز، سهشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱ – ۱۱ دسامبر ۲۰۱۲ و نگاه کنید به خاطرات دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار – « ما و بیگانگان» – ص 257. جهانشاهلو دراین کتاب آورده است: « فرقه وسران آن آلت دست روسیه شوروی بودند وشرط ارتقاء در فرقه وفاداریبیشتر به روس ها بود.» وناگفته نماند که سید جعفرپیشه وری خلخالی بعدازیک سانحه ساختگی با ماشین در جاده گنجه-ییلاق در بیمارستان بطور مشکوک و غیر مترقبه درگذشت .
13- رضاشاه(خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی به اهتمام: غلامحسین میرزاصالح- ناشر طرح نو، 1372- صص 482– 401 و نگاه کنید به خاطرات فرح پهلوی « کهن دیارا» – صص 379 – 291