من، پدرم؛ دوست داشتن را از مادرم آموختم؛
چرا آفریدگار جهان هستی با تمام عظمتی که بر وجود مبارکش برازنده است امر به آفرینش زن و مرد فرمود؟
تنها بود؟ نیازمند یک همدم بود؟ بدون آفرینش این دو موجود، آفرینش خود را ناقص دید؟ و دهها چرایی دیگر که اتفاقاً تنها از زبان همین دو نفر بارها و به تکرار شنیده شده و می شود!
ابتدا اجازه دهید به یکی از آن چرا ها که در طول تاریخ آفرینش انسان، تنها بر زبان همین دو رانده می شود اشاره کنم. این فریادِ از درون، در چه زمان و به چه مناسبت و برای کدامین درد از حلقوم یک انسان به پرواز در می آید؟
یکی از پدیده های زیبای درونی انسان داشتن احساس اوست، آن احساسی که اوج فوران آنرا عشق می نامیم و هر آینه که این احساس بهر طریقی و بدست یکی از همنوعان او جریحه دار میشود، صدای اعتراض او در ذهنش و سپس در فضا طنین انداز می شود که چرا چنین نا روایی بر او و یا بر دیگری روا داشته می شود! اتفاقاً اولین وجودی را که به سراغش می رود اعتراض به همان آفریدگارش هست!: “این چه موجودی هست که تو خلق کردی؟ این همه ظلم را نمی بینی؟ چرا این همه بی تفاوت نشسته و نظاره گر این همه ظلم بر من، بر ما و بر دیگر موجودات هستی؟ تو از مشاهده این همه درد، رنج نمی بری؟! و چرا من؟! .
به تبسم معنا دار و تعجب آور آفریدگار بر میگردم.
و اما چرایی آفرینش این دو موجود پر مدعا. بر علما و فرهیخته گان جهان پوشیده نیست که انسان تقریبا آخرین موجودی هست که آفرینش او در زمین اعلام شد، و همگان نیک می دانند که یکی از بهترین و مفید ترین هدیه هایی را که خداوند هستی، تنها به موجود انسان اهدا فرمود: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ) فرا دادن مجموعه استعداد ها و اسماء بود.
و همچنین مجددا: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً
اوست آن آفریدگاری که هر آنچه در زمین وجود دارد را برای شما خلق کرد. و هزاران هزار نعمت غیر قابل انکار و غیر قابل شمارش دیگر. و در نهایت بی نیازی فرمود من شما را بدین منظور آفریدم که (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ). من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند (سوره الذاریات ۵۶).
کلمه عبد و مشتقات آن ۴۹ بار در آیات متعددی در قرآن آمده است، عبد از معنای حسی به گیاهی خوشبو گفته می شود که به شتر خورانده می شود تا هم او را فربه کند و هم شیرش را زیاد کند. عبد در معنای قرآنی یعنی بنده، خواه آزاد و خواه برده باشد. زیرا پرورده شده توسط پرورنده اش می باشد، و چه افتخاری از این بالاتر که خداوند به همین انسان می فرماید دون خدایی من، هیچ کس دیگری را در جهان هستی بندگی نکیند و این نهایت آزادی یک انسان خواهد بود که در تمامی لحظات و شئون زندگیش تنها و تنها به برترین وجود بر جهان هستی بگوید (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ) من تنها ترا شایسته بندگی می دانم و تنها ترا مولا، ولی، سرور، و خدای خود می دانم و تنها دست ستایش و نیاز به پیشگاه تو می گشایم.
اگر بر درد و رنج بی اخلاقی ها و نامردمی ها و نابسامانی های پس از انقلاب در جامعه امروز ایران، فاجعه طلاق ها و از هم پاشیدگی خانواده ها را نیز بیفزاییم، در می یابیم که عملکرد فاقد اخلاق و احساس روحانیتِ بنده سرمایه و قدرت چنان بر بنیاد احساس و عشق در جامعه امروز ایران اثر مخربی داشته که حتی بنا بر آمار خودشان در صد طلاق بحدی بالاست که در چنین مقطع زمانی که با فشار بر یک دکمه در کمتر از چند ثانیه به هر آماری می توان دسترسی پیدا کرد، دست یابی به آمار طلاق در جمهوری ضد اخلاق و احساس و عشق امروز ایران غیر ممکن می باشد!
عمق فاجعه بحدی زیاد هست که هر آینه از بی دوامی دوران ازدواج زن وشوهر های نو جوان با مادرانشان صحبت می کنید می گویند: “دختر های امروزی بسیار تحصیل کرده و آگاه هستند زیرا همانند ما دیگر حاضر نیستند یک عمر بسوزند و بسازند”! آنها به محض اینکه فهمیدند شوهرشان با زن دیگری (رابطه) دارد، یا جدا می شوند و یا آنها هم با داشتن شوهر با مرد دیگری (رابطه) بر قرار می کنند! و همین جنایت کاران بی اخلاق با رواج ازدواج های یک ساعته! زیستن در زیر سایه یک عشق ۶۰ ساله را سوختن و ساختن باوراندند.
آری، دیروز که بنام دین، اخلاق و ایمان و احساس و عشق و پرستش را به مسلخ فریب و ریا و دروغ نبرده بودند، دیروز که انسان به جز بندگی خداوند جهان هستی به بندگی قدرت و فریب در نیامده بود، زنان و مردان ما (تفاوت) در آفرینش خود را پذیرفته بودند (ما شما را متفاوت آفریدیم، تلاش کنید آنرا به اختلاف تبدیل نکنید) و به آن نیز احترام می گذاشتند و با پذیرش آن تفاوت کار یا به (اختلاف) کشیده نمی شد و اگر کار به جایی می رسید که ممکن بود وزیدن نسیم اختلاف، گرد بادی شود، و بنیاد خانواده را بر کند، بزرگتر های جامعه چنان قرب و منزلتی داشتند که …
هموطنان عزیز، دکان داران ازدواج های چند ساعته، تبسم عاشقانه دیروز آفریدگار رحم را به خشم و عذاب بر حق او مبدل کرده اند.
نسل جوان عزیز امروز ایران عزیز، در چشم و دل خداوند رحمان ( رَحِمْ)، آن مزرعه ای است که او در شناسنامه آفرینشی او، از نام خود بر آن نهاد. بر شما مردان به عنوان باغبان و پاسدار این گلستان است که تا مرز تقدیم جان از عزت و پاکی آن دفاع کنید، آنجا، جهان پهناور پرورش فرزندان امروز و فردای خانواده شما و وطن شماست.
من پدرم دوست داشتن را از مادرم آموختم، زیرا همه تلاش او بزرگ جلوه دادن بر حق پدرمان بود و همیشه می گفتند تنها آرزوی ما با هم رفتن مان هست و چه زیبا که در یک لحظه عاشقانه در آغوش گرم یک دیگر به معشوق خود پیوستند. مادران دیروز بزرگی خود را در آینه سرفرازی شوهرانشان می دیدند. رحمت خداوند بر آنها باد که رحمت خداوند بودند.
بر شما نسل جوان امروز ایران هست که اجازه ندهید، عشق تان در جنین سقط شود، بپای پرورش اخلاقی آن بایستید، در آینه پدران و مادران گرامیتان بنگرید، و نه در آینه خدعه و نیرنگ و فریب بی اخلاق روحانیت سقط جنین عشق. پیروز و بهروز باشید .
سوم فوریه ۲۰۱۷، آمریکا،
نادر انتظام .
شما می توانید این مقاله و دیگر نوشتار این کوتاه قلم را در سایت انقلاب اسلامی و سایت نادر انتظام، فیس بوک و کانال نادر انتظام در تلگرام مطالعه نمایید.
حتما بیاد دارید که پیک naderentezam.com در خدمت شماست.