در تاریخ 22 خرداد ماه سال 96، خامنهای در میهمانی افطار، دو قطبی کردن جامعه را به پای نخستین رییس جمهور ی نوشت تا به استناد سخنان حسن روحانی، اخطاری کرده باشد به او.
از قرار وحشت از نام بنیصدر که در سال 59 و 60 آن لرزه که بر تن کل هیات حاکمه وابسته به ولایت فقیه انداخته بود و آن ضربات از بیان و اندیشه و عمل بنیصدر بر استبدادیان واردآمده بود، نه تنها در خامنهای که ملاتاریا و مافیاهای نظامی – مالی، همچنان شدید است. اینان میترسند و نمیخواهند مردم حقوق خویش را بشناسند و برای تغییر این دو قطبیِ اقلیت صاحب همه چیز و اکثریت نزدیک به 95 درصد فاقد همه چیز، برخیزند.
٭ چرا نظام ولایت با بنیصدر از همان ابتدا مخالفت میکرد:
با نگاهی به عملکرد بنیصدر از ابتدای انقلاب و رویارویی و درگیریهای او با خیل خیانتکاران و جنایتکاران در کار بازسازی استبداد، ما را از علت این مخالفت آگاه میکند. در حقیقت، او آنها را ناگزیر از شرکت در ابتلا و آزمون کرد و در آزمون چهره کریه استبدادیان بر مردم ایران آشکار شد. هم از روز نخست، اینان به مخالفت با سخنرانیها و بحثهای آزاد و نوشتههای روشن کننده او پرداختند و تلاش کردند قبل از آنکه دیر شود، اجازه کودتا بر ضد او از خمینی را بگیرند و گرفتند. او را بوسیله مجلسی که باز اجازه تقلب در انتخاباتش را از خمینی گرفته بودند و مجلسی دست نشانده بود، عزل و سپس، اگر کشتن او پیش از بردنش به اوین ممکن نشد، توسط «قاضی» خون ریزی که پیش از محاکمه بنیصدر را باغی باغین و هفت بار محکوم به اعدام خواند، از میانش بردارند.
تاریخ ایران مربوط به سال های 59 و 60 نشان می دهد، افراد سپاه پاسداران که تأسیس کنندهاش گمان برده بود ستونی از ستونهای رژیم جدید به رهبری او میشود، همین کارهایی را میکرد که امروز انجام می دهد: شکنجه، دستگیری مبارزان و منتقدان، اعدام و ترور و… کسی که با روش کردن جنایت به مخالفت برخواست، بنیصدر بود. او برخلاف بسیاری دیگر بدون هیچ ترسی، با صداقت به مخالفت با آنها و حامیان استبدادی نظام برخواست ودر مورد سپاه و عملکرد جنایتکارانهاش گفت (1):
«وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده ، 250 مورد شکنجه ، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد».
رییس جمهور منتخب مردم، بیتزلزل ایستاد. بر زمینهچینیها برای کشتن او، دستوردستگیری و قتل او پیش از آنکه پایش به اوین برسد، از سوئی و توقیف مطبوعات و بستن فضا توأم با سازش پنهانی با حکومت جدید امریکا (ریگان و بوش که بخاطر معامله بر سر گروگانها به ریاست و معاونت ریاست جمهوری امریکا رسیدند)،از سوی دیگر، فائق آمد و میدان مبارزه را خارج از ایران گرداند.
ایستادگی او بر حقوق شهروندان ایران، بر مسئولان وابسته به دستگاه ولایت فقیه و شخص ولی فقیه مسلم کرد که نه او دست از ایستادگی بر میدارد و نه آزمون را رها میکند. آزمونی را رها نکرد که بر مردم معلوم کرد استبدادیان در چنته جز دروغ، فریب، ندارند و روشی جز شکنجه و اعدام و بستن مردم به گلوله ندارند. دلایل چهاردهگانه که در مجلس، شرکت کنندگان کودتا بر ضد او آوردند، هرگاه از صفحات تاریخ به وجدان تاریخی مردم ایران درآیند، ایران را از ابتلای به استبداد، برای همیشه مصون میکند: مخالفت با ولایت فقیه، موافقت با حقوق انسان، موافقت با دموکراسی، مخالفت با نهادهای انقلاب و…
بدینخاطر است که هر زمان احساس میکنند مقامی، به خصوص رییس جمهور و یا نامزد ریاست جمهوری، ولو اندک انتقادی به رویه «رهبر» بکند و یا حتی بگوید کسی که رهبر میشود باید مقبولیت و مشروعیت از رأی مردم بدست آورد (اشاره به امکان تحمیل کردن مجتبی خامنهای در صورت مرگ پدر)، با بنیصدر مقایسه میشود. «متهم» میشود که به راه بنیصدر میرود. بلا فاصله، خیل نیروهای پا در رکاب برای سرکوب و شکنجه و اعدام و ترور، شاخههای تبلیغاتی سپاه پاسدار و امام جمعهها و مداحها و صدا و سیما و… دست بکار یورش به او میشوند.
نگارنده در طول سالهای گذشته، تا زمانی که در ایران حضور داشتم و نیز بعد از خروج از ایران، همواره پیگیر برچسبها که مأموران دستگاه ولایت فقیه زدهاند و میزنند، بودهام. عوامل استبداد و مأموران خشونت گستری، حتی به هاشمی هم که زمانی خود از عوامل اصلی کودتا و متصدی خیانت و جنایت و فساد و از دشمنان درجه اول بنیصدر بود، دست بر نداشته و به او هم کنایههایی میزدند. سید محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد، میر حسین موسوی و اخیرا هم حسن روحانی هم، بنیصدر دوم و… شدهاند.
به راستی مگر حسن روحانی در طول سالهای بعد از انقلاب، کاری به جز حمایت و حفظ نظام کردهاست که امروز او را بنیصدری میخوانند؟ او که در گروه کودتاچیان خرداد 60 بود، چرا امروز غیر قابل تحمل شدهاست؟
زیرا، در «مبارزات انتخاباتی» او از دموکراسی و حقوق شهروندی سخن گفته و گفته است مردم دیگر کسانی چون رئیسی که در طول 38 سال، کارشان اعدام و زندانی کردن بودهاست را نمیخواهند. به تازگی هم سپاه را دولت با اسلحه و دارای همه چیز خواندهاست.
دموکراسی و حقوق شهروندی دو دلیل از دلایل رأی مجلس دست نشانده برضد بنیصدر بود. هشدار به خطر تبدیل شدن سپاه به حزب سیاسی مسلح (دلیل سوم) را هم بنیصدر میداد و تا بود مانع از آن شد که جوانان عنوان سپاهی بیابند و پاسدار خیانت و جنایت و فسادگستری استبدادیان بگردند.
٭ عمله های تبلیغاتچیدستگاه ولایت فقیه گفتهاند:
● خبرگزاری فارس : بازخوانی نقش خاتمی در فتنه 88/ بخش هفتم خاتمی در کسوت «بنیصدر» و …
● سعید قاسمی «سردار دفاع مقدس در عرصه فرهنگی» با اعتراض به مجید … و جنبش سبز گفت؛ هنوز سایه بنیصدر بالای سر این جنبش مستدام است.
● حجت الاسلام سید حمید حسینی روحانی (زیارتی) در گفتگو با صراط با اشاره به بیانات اخیر “مقام معظم رهبری”، اظهار کرد: این موضوع برهمگان روشن است که روشی که رئیس جمهور فعلی در پیش گرفتهاست تقریبا مشابه همان روشی است که دکتر ابوالحسن بنی صدر در دوران ریاست جمهور دنبال میکرد. روش روحانی مشابه روش بنیصدر است. بعید نیست مردم همان رفتاری را با روحانی داشته باشند که با بنیصدر کردند. وی ادامه داد: من بارها در سخنرانیها گفتهام که کارهایی که بنیصدر در ایران نتوانست انجام دهد، رئیس جمهور (آقای روحانی) آن کارها را دنبال میکند و انجام میدهد.
● ذوالنور: شاید پیش بینی هاشمی در مورد “عاقبت بنیصدری احمدی نژاد …
● خبرها: رد صلاحیت بقایی، احمدی نژاد بعنوان جایگزین او خواهدآمد. او اینک بنیصدری با لباس اصولگرایی است .
● دبیر کل حزب موتلفه اسلامی: موسوی، مواضع بنی صدر را تکرار کرد
بدینترتیب، چپ و راست و… خاتمی و احمد نژاد و موسوی و روحانی را بنیصدری خواندهاند.
٭ نخستین رویاروئیها که رویاروئیها بر سر حقوق و ولایت جمهور مردم را بدنبال آورد و نظام ولایت را به کودتای خرداد 60 وادار ساخت:
مقاومت او در برابر همه نظام که امروز شامل اصولگرایان افراطی، اصولگرایان سنتی، میانه روها ، اصلاح طلبان و… میشود و تدابیر 18 گانه برای جلوگیری از بازسازی استبداد، بعلاوه سازش پنهانی ملاتاریا با امریکا (اکتبر سورپرایز) علت کودتا شدند.
گفتنی است که کلیه مسئولان خطوط مختلف و جبهه های گوناگونی که امروز مشاهده می نمایید در سال 60 در یک طرف و در کنار خمینی و خامنهای و هاشمی و یزدی و … در برابر یک فرد مقاوم و همکاران او که بر حقوق مردم ایستاده بودند، متحد بودند.
اول: مخالفت با اصل ولایت فقیه :
با پیروزی انقلاب و نگارش پیش نویس قانون اساسی بر اساس گفتههای خمینی ، بنا بر کنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نبود، اما با ایجاد مجلس خبرگان قانون اساسی ناگهان این اصل به میان آورده شد و قراردادن آن اصل در قانون اساسی این استبداد را ببار آورد.
آیهالله منتظری در مورد اصل ولایت فقیه میگوید: «در رابطه با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی من و آقای بهشتی و ربانی شیرازی و حسن آیت اصرار داشتیم. البته بعضیها هم مخالف بودند. مثل آقایان طالقانی و بنیصدر» (2).
ولایت فقیه ممکن نبود کار را به بازسازی استبداد نکشاند. زیرا ولایت کسی بر دیگری برای اینکه او به حقوقش عمل کند، ناممکن است. هرکس خود میتواند به حقوق خود عمل کند و یا از آنها غافل شود. در عوض، ولایت در زورگفتن به مردم کاربرد دارد و تا امروز نیز کاربردی جز این نداشتهاست. این ولایت همآهنگی رئیس جمهوری با «رهبر» را نیز ناممکن میکند. زیرا کاربرد مداوم زور مدیریت امور کشور توسط رئیس جمهوری را ناممکن میکند.
● بنیصدر در باره این اصل میگوید: «آنطوری که ما این اصول رامینویسیم قدم به قدم یک نوع استبداد را در قانون اساسی پیش میبریم».
● آیهالله طالقانی میگوید: میترسم با این وضع سطح قانون اساسی جدید از قانون اساسی 70 سال پیش به مراتب پایینتر باشد».
● مکارم شیرازی میگوید: «اینکه رئیسجمهور هم منتخب مردم باشد و هم مورد قبول فقیه ورهبر باشد باز هم کار دست او نباشد، معنی ندارد.این اصل اصلا قابل اجرا نیست…درست فکر کنید دشمن در داخل و خارج مارا متهم به استبداد میکند و مارا مخالف حاکمیت ملی معرفی میکند…این ماده از قانون میگوید همه سر نخ ها بدست ما است …شما را بخدا اینکار را نکنید. بخدا بصلاح اسلام نیست، ما حاکمیت ملت را در اصول گذشته تصویب کردهایم کاری نکنیم که حاکمیت مردم یک شیر بیدم و سر و اشکم شود … ملت ایران به جمهوری اسلامی نود وهشت در صد رای داده و براساس آن رئیس جمهورانتخاب خواهد کرد و با اکثریت به او رای خواهد داد اما معلوم نیست این رئیسجمهور با توجه به این اصل که نوشته شده است، چکاره است؟» (3)
زمان گذشت و مکارم شیرازی از گردونه مخالفان با این اصل خارج و به موافقان رانت خوار آن بدل شد. ای کاش بر حق میایستاد و نمیشد کسی که شد.
● بازرگان میگوید: «تا آن جا که مربوط به دولت و شخص بنده میشود، ما طرحی تهیه کردیم و سپردیم دست آقایان .حالا آنها چه بلایی سرش بیاورند حوالهشان به خدا و حضرت عباس».
● بنیصدر میگوید: «این ولایت فقیه نیست، خدایى فقیه است».
● بنیصدر نقل میکند: «بعد از اینکه خواستند در مجلس خبرگان ولایت فقیه را تصویب کنند ما جلسه کردیم که استعفا کنیم. ولی آقای طالقانی گفت اگر استعفا کنیم با پتک خمینی میزنند توی سرمان و این ولایت مطلقه را با 16 اختیار تصویب می کنند».
● در کتاب ایستاده بر آرمان از قول بنیصدر در رابطه با این اصل ، این چنین آمده است : «در یکی از این روزها رفتم اطاق آقای منتظری که اطاق رئیس مجلس سابق سنا را به ایشان داده بودند. داشت خربزه میخورد. تعارف کرد.یک کم با هم شوخی کردیم.
گفتم: آقا شما اینجا چه کارهاید؟
گفت: من. رئیس مجلس خبرگان.
گفتم: کی این مجلس را اداره میکنه؟
گفت: آقای بهشتی داره اداره میکنه.
گفتم شما فرض کنید که این ولایت فقیه، با این اختیارات که شما با آقای آیت امضا کردهاید، با 16 اختیار. حالا شما با این اختیارات شدی ولی فقیه. شما ببینید الآن توی این مجلس شما رئیس هستید و کس دیگری دارد آن را اداره میکند. شما ببینید بعد، ولایت فقیه شما را در این کشور کی اعمال میکند ؟ فکر این را کردهاید؟ در هر دهکوره ایران هر ژاندارمی وهر پاسداری یک مطلقه میشود. هر روضهخوانی یک مطلقه میشود. اینها دمار از روزگار مردم درخواهند آورد. پدر شما را هم درخواهند آورد.
گفت پدر مرا دیگر چرا در میآورند؟
گفتم همین جور مثل این مجلس می شه شما رهبر بشو نیستی. نق هم میزنی واین چماق ولایت مییاد روی کلهات». (4)
بعدها منتظری به همان سرنوشتی دچار شد که بنیصدر پیشبینی آن را کرده بود:
بنیصدر می گوید: «یک کسی[مرحوم خانی ] (5) خدا رحمتش کنه پارسال آمده بود اینجا میگفت به قم رفته بود و از کسی اسم برد که عضو شورای فتوای منتظری است . از قول او میگفت: آقای منتظری دائم مینشیند و میگوید این بنیصدر میگفت که این بلاها سر ما میاد. افسوس که نشنیدیم» (6).
به هرحال پس از کش وقوس فراوان سرانجام در روز چهارشنبه، 21 شهریور 1358، به فاصله دو روز از مرگ طالقانی که یکی از سرسختترین مخالفان ولایت فقیه به شمار میآمد، این اصل به تصویب مجلس خبرگان رسید.
یکی از دلایلی که بنیصدر خار چشم ولی فقیه و حامیان او بوده از ابتدای انقلاب همانا مخالفت او با اصل ولایت فقیه میباشد. زیرا او به خوبی میدانست که ولایت فقیه یعنی دوقطبی شدن جامعه بمعنای درست کلمه. زیرا اقلیتی حاکم جبار بر مردم میشوند و مردم را به روز سیاه مینشانند. پس از تصویب اصل ولایت فقیه، او کوشش موفقی بعمل آورد و مانع از آن شد که «رهبر» اختیارات اجرائی پیدا کند. در عمل، خمینی با نقض قانون اساسی، مجلس قلابی ساخت. قوه قضائیه را تابع بیچون و چرای خود کرد و معمار رژیم جبار شد.
● این در حالی بود که بسیاری از مراجع با این اصل مخالف بودند.بنیصدر نقل میکند: «کسی تعریف میکرد که به آقای خویی گفته بودند آقای خمینی (در نجف) ولایت فقیه تدریس میکند. او در جواب گفته بود: اسلام ولایت فقیه ندارد. ایشان مجتهد نیست چه کار دارد به این کارها؟» (7)
آیتالله خویی همچنین در کتاب خود، اصل ولایت فقیه را به زیر سئوال برده و میگوید: «ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقیهان اثبات نمیشود. ولایت تنها اختصاص به پیامبر وائمه دارد. فقها نه تنها در امور عامه ولایت ندارند، بلکه در امور حسبیه هم ولایت شرعی ندارند.» (8)
ولایت فقیه بدعتی در اسلام به شمار میرفت که تا قرن 13 هجری هیچیک از فقیهان حرفی از آن به میان نیاورده بودند. پس از مطرح شدن این طرح در قرن اخیر، بسیاری از علما و فقها به مخالفت با آن برخاستند. از آن جمله آیتالله خوانساری، آیت الله حسن قمی، آیتالله خوئی، آیتالله محمد شیرازی، آیتالله طالقانی، آیتالله محمد روحانی، آیت الله کاظم شریعتمداری، آیتالله کمپانی، آیتالله صادق روحانی، آیت الله سیدرضا صدر، آیتالله اراکی، آیهالله زنجانی (هم حاج آقا رضا و هم حاج سید فضلالله) وفیلسوف و مجتهد طراز اول، مهدی حائری و مطهری و…
● مطهری درباره ولایت فقیه میگوید: «تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند… این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است». (9)
مطهری همچنین اضافه میکند: «روحانیت نه باید به طور مجموعه و دستگاه روحانیت وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیون بیایند پستهای دولتی را به جای دیگران اشغال کنند، بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومتها و دولتها است حفظ کند». (10)
● آیهالله اراکی دراین باره میگوید: «شان فقیه جامعالشرایط اجرای حدود و قضاوت و ولایت بر قاصران است. این کجا و تصدی حفظ مرزهای مسلمانان از تجاوز فاسقان و رفع سلطه کافران از ایشان کجا؟» (11)
دوم: مقابله با چماقداران
دوران ریاستجمهوری بنیصدر همواره با پدیدهای به نام “چماقداری و چماقبدستان” روبرو بود. هر کجا بنیصدر و یا طرفداران او به سخنرانی میپرداختند، سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب و طیف موسوم به حزبالله(که اکثرا وابستگان به حزب جمهوری بودند) مراسم را بر هم میزدند و به ضرب و جرح مردم میپرداختند. نقشی که گروه فشار در دوران خاتمی بازی میکرد، اینان در دوره بنیصدر ایفا میکردند. سنگپرانی، شعار دادن، قطع سیم بلندگو، پاشیدن اسید، زدن مشت، لگد،چاقو، پنجه بوکس،پرت کردن چوب و سنگ وکفش و هرآنچه به دستشان میرسید از وظایف این گروه بود. با آنکه از نظر تعداد کاملا در اقلیت بودند، از هر فرصتی برای ایجاد آشوب و بلوا استفاده میکردند. بنیصدر به عنوان حافظ آزادیهای مردم به مخالفت با این پدیده پرداخت و به شدت به آن اعتراض کرد.
این افسران جنگ نرم امروزی و نیروهای آتش به اختیار که «کارهای فرهنگی خود جوش و تمیز» خود را از همان سالها آغاز کردهاند، تا همین روز قدس سال 96 بطور مستمر ادامه دادهاند. این گروه و جمعیت را ولی فقیه مطلقه از نیروهای حزباللهی میداند و بسیاری از اعمال خشونتها را توسط این نیروها انجام میدهد.
● بنیصدر، در آن سالها می گفت: «اگر فکر میکنید حمله و ایجاد زد وخورد، برای از بین بردن فکر مخالف کافی است، گمان شما باطل است. فکر را نمیشود با این کارها از بین برد». (12)
● و بنیصدر میگفت: «2 سال است که به عدهای چماقدار نمیتوانیم حالی کنیم که کشور بوسیله چماق قابل اداره نیست» (13)
● و بنیصدر میگفت: «اینکه ما بخواهیم مسائل عقیدتی را با چوب و چماق حل کنیم، دو سال تجربه کافی نیست که روشن کُند، شدنی نیست؟» (14)
● بنیصدر در نامهای استثنایی به احمد خمینی نشان داد که در پشت پرده نیز به شدت برای پابرجا ماندن آزادیها تلاش میکند. او در این نامه که به صراحت تمام نوشته شده است،میگوید:
«بیائید براى رضاى خدا اقلاً نسبت [به] یکى از قول و قرارهائى که در زمان شاه میدادیم، وفا کنیم. ایجاد خفقان در این اوضاع خطرناک است و فراهم آوردن مقدمات سقوط است. باور کنید اینطور است. بگذارید مطالب آزادانه گفته و نوشته شوند.. مخالفان به کنار، خودىها نیز سانسور مىشوند. آیا به ابعاد انفجار اندیشیدهاید؟ حالا وقت خفه کردن روزنامهها و به آن حالِ فلاکت انداختن رادیو و تلویزیون نیست….هیچ فکر کردهاید در کشورى که دستگاه قضائى سلب کننده امنیتها ست و روزنامهها خفهاند و صنعتش خوابیده و کشاورزیش از بین رفته و گرفتار جنگ داخلى و خارجى و حکومت نادانان شده است، با سقوط فاصلهئى بسیار کوتاه دارد؟ اقلاً باندازه رژیم شاه از خود هشیارى بخرج بدهیم… از امام بخواهید نسبت به آزادى مطبوعات در همان حدود قانون اساسى تاکید کند.یک کلام امام مىگوید و اینها مىافتند بجان مردم. رئیس جمهورى را تهدید به عزل مىکنند، به روزنامهها چماقدار مىفرستند، براى میزان مصرف آب و برق مردم مجازات معین مىکنند، بگیر و ببند راه مىاندازند و… واقعاً به کجا مىرویم؟ چه چیز از ایران مانده است؟ چه چیز از اسلام مانده است؟» (15)
نامه بنیصدر به احمد خمینی در سال 59 نوشته شده است ، اما وضعیت امروز جامعه ایران را توضیح میدهد. شناخت قدرت و قوانینی که از آنها پیروی میکند و وضعیتی را که بوجود میآورد، به او امکان داده بود وضعیت دیرپائی را ببینید و هشدار بدهد.
٭ سوم: آزادی پوشش
زمانی که برای اولین بار حامیان نظام ولایت استبدادی میخواستند به زور پوشش زنان و دختران را تغییر دهند به مخالفت با آقای خمینی و حمله کنندگان به زنان پرداخت و گفت :
«در تهران اولین باری که راه افتادند و «یا روسری یا توسری» شعار شده بود، رفتم قم پیش آقای خمینی. گفتم آقا تازه اول قضیه است و مردم هنوز یادشان نرفته. مگر شما در پاریس نگفتید زنها در پوشش خود آزاد هستند؟
گفت: حرفهایی که من باب مصلحت در پاریس زدهام، هیچ تعهدی در من ایجاد نمیکند.
گفتم پس بفرمایید شما ماکیاول هستید. چطور برای شما تعهد ایجاد نمیکند آقا؟ دین یعنی تعهد. شما در حضور دنیا تعهدکردید، حالا میخواهید بزنید زیرش؟
گفت:حالا که قدرت دارم باید دین خدا را به عمل درآورم. روز قیامت نمیتوانم جواب بدهم و بگویم قدرت داشتم وعمل نکردم.
گفتم چرا. جواب دارید. میگویید مطابق نص صریح قرآن عمل کردم که میگوید “اوفو بعهودکم( به عهدهایتان عمل کنید). میگویید در پاریس تعهد کردم و باید تعهد را محترم بشمارم. چنانکه پیغمبر در مکه تعهد کرد و محترم شمرد.
گفت بسیار خوب.
آن یک بار با این «بسیار خوب» قضیه حل شد ولی بار بعد ، بار بعد…
● بنیصدر میگوید: «سخن بر سر اعتقادهای اوست، سخن بر سر این است که او اعمال زور را برای عملی ساختن دین واجب میدانست» (16). گفتم حجاب اجباری ممکن است نفرت از اسلام را در نسل جوان برانگیزد و توسعه بخشد. تغییر شکل به زور ممکن است موجب تغییر محتوی در جهت عکس گردد. آقای خمینی در صحبتی گفت که این حرف که ظاهر مهم نیست، خلاف اسلام است. در دیداری که بعداز این صحبت با او داشتم، گفتم این صحبت شما خلاف شرع است. آقا این نسل از ما میپرسد شما که این همه نگران دیده شدن ونشدن موی سر ما هستید، چرا کسی به فکر مغزهای ما نیست؟ دنیا را نمیبینید با چه سرعت برقآسایی پیش میرود؟ چرا به فکر مغز زنان نیستید؟ مغزهای رشد نکرده، پوشیده و نپوشیده شان یکی است. اوقاتش تلخ شد و گفت این امور به فقه مربوط اند. شما در اینها دخالت نکنید.
گفتم این امور به علم مربوطند جای تاسف است که فقه هنوز نمیخواهد از دستاوردهای علم سود بجوید.
مطابق معمول سرش را پایین انداخت و آه کشید، یعنی به این بحث ادامه ندهیم.» (17)
بنیصدر تا زمانی که به عنوان رئیسجمهور خدمت میکرد، سرسختانه در مقابل حجاب اجباری و سرکوب زنان ایستاد.
٭ چهارم: جلوگیری از واگذاری کار به روحانیان:
بعد از انقلاب، بنیصدر و برخی از دلسوزان ، برای رشد ایران بنا را بر سپردن کارها به نیروهای متخصص و کارآمد گذاشتند. روحانینماهای قدرت طالب، نزاع مکتب با تخصص را به راه انداختند. زیرا «مکتبی» یعنی بیسواد تحت امر این روحانینماها. سازوکار تقسیم به دو و حذف یکی از دو، جز از راه یک رشته دوقطبی کردنها بقصد حذف یکی از دو قطب، عمل نمیکند. همین حذف کردنها است که سرانجام اقلیت کوچک را در برابر جمهور مردم قرار میدهد. در این وقت، سازو کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو، جز بکار حذف اقلیت جبار نمیآید.
● بنیصدر مینویسد: «بازرگان آمد 4 نفر از روحانیون را معاون وزارتخانهها کرد. خامنهای در وزارت دفاع، باهنر در آموزش و پرورش و رفسنجانی در وزارت کشور. چهارمی بهشتی برای وزارت دادگستری که قبول نکرد. من خیلی مخالفت کردم. چقدر به بازرگان گفتم آقا اینها را نبرید با وزارت آشنا کنید. اینها با این چیزها خو نکردهاند شما اینها را میبرید مزه وزارت را بهشون میچشانی ودیگر نمیشود آنها را از آنجا کند. محال است اگر کسی قدرت را چشید ول کند. خیلی عارف می خواهد که به قدرت بگوید نه». (18)
از سه دلیل مخالفت خمینی با نامزد ریاست جمهوری شدن بنیصدر، یکی این بود که بنیصدر پای روحانیان را از وزارتخانهها قطع میکند.
با نگاهی به وضعیت فعلی ایران که اکثر مقامهائی که اعمال قدرت کارشان است از آن روحانیان است، میتوان فهمید نگرانی بنیصدر تا کجا بجا بودهاست. امروز، غیر آن مقامها، از نجوم و ستاره شناسی تا مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی، حقوقی، لباس ملی بانوان، تاسیس کارخانجات و شرکت های داخلی و خارجی، صادرات و تولید نفت و پتروشیمی و امور خارجه و شهرسازی و…، جائی نیست که به این و آن عنوان، یک روحانی مقامی نداشته باشد. گوئی روحانیان روح و معنویت را رها کرده و در قلمرو مادیت، جز اعمال خشونت نمیشناسند و نمیکنند
پنجم : ممانعت از نهاد سازی بعد از انقلاب:
با پیروزی انقلاب نیروهای طالب قدرت برای حفظ و کنترل انقلاب ، اقدام به ایجاد نهادهای مختلف نمودند: سپاه پاسداران و دادگاه انقلاب و کمیتهها و بنیاد مستضعفان و… و جهاد سازندگی همه با صفت موقت، ایجاد شدند و بمنزله پایههای استبداد جدید ماندگار شدندو وسیله سلطه جبارانه اقلیت بر جمهور مردم شدند.
بنیصدر که میدانست آخر و عاقبت این نهادسازیها به کجا خواهد انجامید به مخالفت با آن برخواست و گفت:
«به بازرگان و دولت موقت گفتم تمام این نهادهایی که شما میسازید مثل سپاه پاسداران و کمیته انقلاب، تمام ستونهای استبداد جدید را دارید میسازید. ممکن نیست ما سپاه پاسداران بسازیم که از انقلاب پاسداری کند. انقلاب معنایش این است که زور را بردارد و این را نمیشود شما نقض کنید. شما با ایجاد یک نیروی مسلح میخواهید انقلاب را حفظ کنید؟» (19)
«وقتی جهاد سازندگی را ایجاد کرده بودند، یک روز آقای بنیاسدی داماد آقای بازرگان گفت: «به این یکی دیگر شما نمیتوانید ایراد بگیرید». چون به تشکیل همه آن نهادها ایراد میگرفتم و میگفتم تمام اینها که شما دارید میسازید، تمام ستونهای استبداد جدید را دارید میسازید. به داماد آقای بازرگان گفتم: جهاد سازندگی یعنی چه؟ گفت: به جای اینکه جوانها توی شهرها بازی راه بیاندازند و به قول شما بشوند بازوی استبداد، آنها را بفرستیم توی روستاها سازندگی کنند. به او گفتم: آقا! مگر دیوانهای؟ گفت: چطور؟ این را هم ایراد داری؟ گفتم : بله که ایراد دارم.شما به اسم شهر و روستا میخواهید همه جا را به کنترل آقایان دربیاورید؟ اینها را شما به عنوان سازندگی در روستاها میپراکنید و بعد اینها میشوند ابزار. هر که اختیار این ابزار را در دست گرفت، اینان را وسیله کار خودش خواهد کرد. شما سازمان برنامه دارید، وزارت کشاورزی دارید، این سازمانها را دموکراتیزه کنید و اشخاص را مسئول کنید و اختیار بدهید. بهتر از این نهادها عمل میکنند.» (20)
بازرگان بعدها به حرف بنیصدر رسید و در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» نوشت:
«جهاد سازندگی که با ابتکار وزیر مشاور اجرایی و دولت موقت به وجود آمد، مدتی از عمرش نگذشته تبدیل به شعبه عمرانی و اجرایی و تبلیغاتی حزب جمهوری اسلامی در روستاها گردید». (21)
● بنیصدر درباره نهادهای انقلاب و استعفای دولت بازرگان گفت: «نهادهای انقلاب ستونهای توتالیتریسم دینی شدند. به نام دین و در واقع ضد دین، خب اگر ما اینها را نمیشکستیم و بقول آقایان قداستشان را از بین نمیبردیم، امکان اینکه روزی ایران بتواند از این استبداد رها شود ضعیفتر میشد. حالا چقدر طولانی میشد خدا میداند». (22)
با نگاهی به وضعیتی که سپاه پاسداران برای کشور به وجود آورده به خوبی میتوان دلیل مخالفتهای بنیصدر با تشکیل این نهادها را مشاهده نمود.
ششم : مبارزه با دستگیری، شکنجه و زندانها:
نیروهای سرکوبگر و ولایتی به محض پیروزی انقلاب و تشکیل نهادهای سرکوبگر، برای کنترل و حفظ موقعیت اقدامات غیر قانونی و آتش به اختیار خود را آغاز کرده و بدون توجه به حکومت بازرگان ، هر آنچه را که میخواستند انجام میدادند. زندانها ساختند و به هر فرد و جوان و پیری که شک میکردند، او را دستگیر و شکنجه و به زندان انداخته و گاهی خود رأساً اقدام به اعدام افراد میکردند. بنیصدر به شدت با این وضعیت به مخالفت پرداخت و به دستگاه قضایی خود سر حمله کرد. در عاشورای 59 در میدان آزادی فریادزنان گفت:
«در قانون اساسی مگر شکنجه حرام نشده؟ ممنوع نشده؟ در کجای دنیا، در کدام دین و در کدام کشور و حکومت اسلامی 6 نوع زندان وجود دارد؟ چرا اینها تعطیل نمی شود؟
ما الان شش نوع زندان داریم. زندانهای آقای خلخالی، زندان دادگاه انقلاب، زندان شهربانی، زندان دادگستری، زندان کمیتهها ، زندان سپاه پاسداران. دهها و صدها نفر بیجهت گرفتار شدهاند . با این 6 نوع زندان ما چیزی بدتر از گذشتهایم. چرا باید هر کس و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند. جو اسلام جو اعتماد است این همه دستگاههای ترسناک مخوف درست نکنید. چرا هیئتی تشکیل نمیشود که به کار زندانهای گوناگون برسد؟چرا در رژیم اسلامی، انسان و جان او این همه بیمنزلت شدهاست که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد؟ چطور میشود که اشخاص را میگیرند و به زندان میبرند و ماهها جزو فراموششدگان میشوند؟ بس کنید این کارها را. دستگاه قضایی نباید ابزار قدرت شود. اگر این طور شد این همان است که حسین به خاطرش قیام کرد و شهید شد». (23)
هنگامی که بنیصدر بحث شکنجه در زندانها را مطرح ساخت، روحانیون حامی شکنجه و قتل و اعدام به مقابله پرداختند و شکنجه را تعزیرات اسلامی نامیدند. به دفاع از عملکرد شکنجه گران پرداخته و گفتند:
● ریشهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح میکند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است». (24)
● لاجوردی، معروف به قصاب اوین: «تعزیر می کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است». (25)
● محمدی گیلانی یکی از جلادهای اوین :«محارب بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدیدترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند». (26)
● قدوسی: «در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد، اما مجازاتهای شرعی اسلامی اعمال میگردند». (27)
● موسوی تبریزی یکی از خونریزترین جلادان رژیم ولایت فقیه: «یکی از احکام جمهوری اسلامی ایناست که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را باید زخمیتر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم». (28)
● خلخالی نیز بعدها گفت: «بنیصدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاههای انقلاب عنوان میکرد و تا این اواخر دست بردار نبود .
● بهشتی: «بیشک در موقع خود، کسانی که شایعه شکنجه در زندانها را درستکردهاند، تحت تعقیب قضایی قرار میگیرند». (29)
● در کتاب ایستاده بر آرمان آمدهاست: زمانی که بنیصدر دید زورش به شکنجهگران نمیرسد تلاش کرد تا عفو بینالملل را به یاری بطلبد. آقای خمینی همچنان نظارهگر بود:
«وقتی نماینده عفو بینالملل آمد دفتر من ، به او 400 عکس از انواع شکنجهها را دادم تا آنها را نگاه کند و گفتم : هیچ ملاحظه نکنید . فقط نگویید که این عکسها را از من گرفتید . بگویید که این شکنجهها هست برای اینکه من میخواهم شکنجه تعطیل شود ولو در خارج بگویند که دولت از جمله من که رئیس جمهور هستم، این مسئله ای نیست. مسئله این است که این بساط باید تعطیل شود. همین 400 تا عکس را دادم بردند برای آقای خمینی. به نظر من ایشان هیچ پوزشی ندارد. نه در پیشگاه خلق، نه در پیشگاه خدایی که به آن معتقد است، اگر معتقد باشد. چون من تردید دارم آدمی که این جور زور بگوید به این آشکاری و به این سهلی آدم بکشد، این بتواند به خدا باور جدی داشته باشد». (30)
موارد ششگانه، هنوز رویاروئی بر سر اقتصاد که مصرف محورش با استبداد سازگار است و تولید محورش با مردم سالاری و برخورداری ایرانیان از حقوق خویش و 17 ستون پایه دیگر را در بر نمیگیرند که موارد بالا، یا در شمار آنها هستند و یا عملکرد آنها. اینسان بود که سرانجام مجلس دست نشانده، به حکم خمینی (بنابر قول هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران)، بنیصدر را به ارتکاب 12 «جرم» متهم کرد و بدینسان بود که او نماد ایستادگی بر حق شد و ماند و امروز، هرکس از حقی از حقوق سخن بگوید، جباران و دستیارانش او را از سرنوشت بنیصدر میترسانند.
٭ مأخذها
1. خیانت به امید صفحه 177
2. خاطرات آیتالله منتظری، چاپ اول، بهار 79، ج1، ص456
3. پس از طرح این اصل، روزنامه انقلاب اسلامی در توصیف رئیس جمهور و اختیارات او در نظام جمهوری اسلامی، کاریکاتور مترسکی را کشید که در زیر آن نوشته بود رئیسجمهور! ( انقلاب اسلامی، 26مهر ماه 1358)
4. درس تجربه،ص83
5. نامههایی از بنیصدر به خمینی و دیگران، به اهتمام فیروزه بنیصدر، چاپ اول، خرداد 1385،توضیحات، ص326
6. درس تجربه، ص84
7. درس تجربه، ص 17
8. التنقیح فی شرح العروه الوثقی، الاجتهاد والتقلید، آیتالله خویی، تقریرات از میرزا علی غروی تبریزی؛ قم، ص424
9. پیرامون انقلاب اسلامی،مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی،وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،بیتا، ص67 & بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر،مرتضی مطهری،انتشارات صدرا، بیتا،ص29. در حقیقت برداشت مطهری از ولایت فقیه جز حکومت فقیه بود.
10. پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری،انتشارات صدرا، ص26
11. المکاسب المحرمه،آیتالله اراکی،ص94. تکههای مربوط به نقض اصل ولایت فقیه در چاپ جدید کتاب آیتالله اراکی حذف شده است.
12. صد مقاله،ج2، ص 286 ؛ انقلاب اسلامی، 4 اسفند 58
13. انقلاب اسلامی، 4 اسفند 59
14. انقلاب اسلامی ،23 بهمن 59
15. نامه بنی صدر به آقاى احمد خمینى، 29 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص197-199
16. مصاحبه با سعید بهبهانی در 27 مرداد 81 برابر با 17 اوت 2002. همچنین خاطرات روز 22 شهریور 60، خیانت به امید، ص 167
17.خیانت به امید، ص 77
18. همان، ص89
19. همان، ص 65
20. همان، ص65
21. انقلاب ایران در دو حرکت، مهندس مهدی بازرگان،تهران، 1363، ص141
22. درس تجربه، ص 128
23. سخنرانی در روز عاشورا، 28 آبان 59 ، کتاب غائله 14 اسفند 59، ظهور وسقوط ضدانقلاب،انتشارات دادگستری جمهوری اسلامی ایران، ص331
24. مصاحبه با رادیو و تلویزیون ، غائله 14 اسفند59، ص332
25. عبور از بحران، ص 440
26. کیهان، 28 شهریور 60
27. مصاحبه مورخه 23 بهمن 59
28. کیهان،29 شهریور 60. آیتالله موسوی تبریزی پس از پیروزی انقلاب دارای مناصبی همچون حاکم شرع دادگاههای انقلاب در خوزستان، همدان، آذربایجان شرقی و غربی و دادستان کل انقلاب پس از قتل آیتالله قدوسی در سال 1360 بود.
29.انقلاب اسلامی،3 خرداد60
30. درس تجربه، ص 107