قبل ورود به بحث اصلی مقدمتاً به سه نکته اشاره می کنم، یکم: در اینگونه سلسله مقاله ها سعی شده که از خاطرات و کارنامه آقای هاشمی رفسنجانی که از سال 60 تا 68 انتشار پیدا کرده است و یا دیگر دست اندرکاران مستقیم، استفاده شود. بعضی ها ممکن است که فکر کنند این یادداشتها تکه پاره هائی بیش نیست و چندان ارزش تاریخی ندارد. به این گونه افراد بایدمان گفت: که چه سند و مدرک، گواهی و شهادت دادن، مهمتر و بالاتر از سند و گواهی و شهادت دادن کسی که خود کارگردان و یا آمر و عامل اموری بوده می باشد؟ من مهمتر از اینگونه سند و گواهی دادن، سند دیگری نمی شناسم. در تمام دستگاهای قضائی و صدور حکم در باره اعمالی که انجام شده بر گواهی و شهادت خود عامل و کارگردان استوار است. شهادت و یا گواهی شنیده و یا دیده های دیگران نوعی بالا برنده درجه اطمینان است و نه عامل اصلی صدور حکم. بر این اساس، اینها تاریخ و تجربه تلخ و شیرین کشور ماست و از زبان و قلم کس و کسانی جاری شده که خود عامل و کارگردان و دست اندرکار مستقیم بوده ولذا از اهمیت ویژه ای برخوداراست. اینها حرفهای تخیلی یا شنیده های این و آن در کوچه و بازار و یا طبق عادت بدی که بعضی ها دارند که وقتی می خواهند چیزی را به دیگری القا کنند، غالباً می گویند من خودم دیدم و یا شنیدم، در صورتی که وقتی به پشینه اش نگاه می کنیم، به سادگی قابل درک است که چنین چیزی برایش به دلایل مختلفی در آن زمان و مکان، امکان پذیر نبوده است، پس چه بهتر و مستند تر از سخنان کسی که سکاندار اصلی جمهوری اسلامی حد اقل از سال 60 تا 78 بوده است؟ البته از سال 68 که بر مسند ریاست جمهوری تکیه می زند، تا پایان هشت ساله ریاست جمهوریش، بسیاری از امور را در دست داشته اما در این دوره به مرور وقدم به قدم از اقتدارش کاسته و به جای دیگری وصل می شود.
دوم– در دوران جوانی که به فعالیتهای سیاسی- اجتماعی و مذهبی پرداختم، به هر قسمت از تجربه تاریخی کشورمان حتی در قرن و دوران معاصر که برای تجربه اندوزی نگاهی می کردم، نقاط بسیار تاریک و مبهمی می یافتم و این مرا رنج و عذاب می داد، که چرا ما نباید تاریخی نسبتاً روشن از تجربه ههای مثبت و منفی را در اختیار داشته باشیم تا بتوانیم از آنها درس و تجربه لازم را برای ساختن آینده کشورمان بگیریم. به این علت وقتی امکانی به من دست داد، سعی کردم که حداقل آنچه را که خود تجربه کرده، آموخته، دیده و یا تحقیق کرده و به نتایجی رسیده ام جهت ضبط و نگهداری در حافظه تاریخی کشورمان در اختیار این نسل و نسلهای آینده قرار دهم. نتیجه این فکر و عمل بیش از ده جلد کتاب و مقاله های متعددی شده که در اختیار همگان قرار گرفته است، داوری و قضاوت نهائی هم به عهده خواننگان گرامی است.
سوم و عمده دغدغه ام این است که حد اقل تا جای ممکن تجربه دوران خود ما در این سی و چند سال گذشته روشن شود، تا هر کسی با آگاهی و روشنائی به هر سمتی که بخواهد روی آورد و خدای ناکرده اگر راه نادرستی انتخاب کرد وامیدش را به کسانی بست که خود عامل استقرار، استمرار دیکتاتوری ولایت مطلقه بوده اند، و از چاله به چاه و یا از این چاله به آن چاله افتاد، باز خود و این و آن را سرزنش نکند و به قول دوستی که می گفت: ما شیخ فضل الله نوری را دیدیم، دبنال کاشانی رفتیم، کاشانی را دیدیم دنبال خمینی رفتیم، خمینی را دیدیم دنبال خاتمی رفتیم، حال می خواهیم باز گشت به هاشمی رفسنجانی و خاتمی بکنیم. تا به کی ما باید این بازی را ادامه دهیم؟
پس از این مقدمه به اصل مطلب و به ویژه به قسمتهائی بر می گردم که در مقاله های دوازدهگانه که ابتدآ در سایت گویا و سپس در سایتهای دیگر منتشر شد، نیامده است. و در این رابطه چها مطلب مهم پی گیری می شود :
1- تیر خلاص خمینی به منتظری و فاز آخر
2– انتخاب خامنه ای به رهبری به عنوان محلل
3- جلو گیری از مخالفین و کوشش در جا انداختن خامنه ای و خنثی کردن منتظری
4- آقای هاشمی رفسنجانی و راهنما به چپ زدن و راست چرخیدن آقای
1- تیر خلاص خمینی به منتظری و فاز آخر
سرانجام آقای خمینی در تاریخ دوم فروردین 1368، در نامه اى خطاب به مهاجرین جنگ تحمیلى که در رسانه ها خوانده شد موضع خود را مشخص کرد: …من بارها اعلان کرده ام که با هیچ کس عقد اخوت نبسته ام چهار چوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است…» (44)
با توجه به مسائل گذشته ما بین آقای خمینی و منتظری، مرحوم منتظری از لحن تند و محتوای نامه ومسائلی که گذشته بود، متوجه می شوند که آقای خمینی به او و بیتش اشاره دارد. به همین علت برای جلوگیری ازانجام بعضی از اعمالِ حاد و باز کردن راه برای کناره گیری در نامه ای بتاریخ 4/1/68 به آقای خمینی می نویسند: «…اینجانب تا حال بیت خود را شعبه ای از بیت حضرتعالی می دانسته ام …اگر حضرتعالی تشخیص می دهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب می باشد! اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم می داند و هیچ گاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته ام » (45) با این نامه اجرای عمل حاد از آقای خمینی سلب گردید و دست انحصارگران توحنا گذاشته شد. با تمام این اقدامات هنوز آیت الله منتظری رسماً قائم رهبری بود و در صورت فوت ناگهانی آقای خمینی، رهبری منتظری سر جایش قرار داشت و ممکن بود. پس ضربه کاری دیگری که حساسیت آقای خمینی را به اندازه کافی برانگیزاند تا دست به اقدام عاجل علیه منتظری بزند ضرورت داشت. برای دیکتاتوران هیچ چیز حساسیت برانگیز تر این نیست که کسی در هر رتبه و مقامی که باشد، به افشای اعمال او دست بزند، و لذا افشای نامه آقای منتظری به خمینی درباره اعدامهاى فله ای زندانیان که هشت ماه پیش از آن براى آقای خمینى نوشته بود، به اندازه کافی حساسیت آقای خمینی را برای اقدام فوری و عاجل برمی انگیخت و همین هم شد و به مجرد انتشار و قرائت نامه دربرنامه شامگاهی رادیو بی بی سی در 5/ فرودین /68، در روز بعد یعنی 6/1/68 نامه توهین آمیز غلاظ و شداد عزل آقای منتظری از رهبری به دست آقای منتطری رسید.(46)
چون هنوز فکر می کردند که آیت الله منتظری خام و ساده لوح است، نقشه جوری طراحی شده بود که او را وادار به توبه کنند، و بعد از توبه هم که در افکار عمومی انتشار پیدا می کرد، کار او را یکسره می کردند، همچنانکه که با حیله و فریب و وعده دادن بسیاری را در زندان را به توبه وادار کرده نظیر سید مهدی که از او اعتراف گرفتند و بعد هم فوری اعدام شد.
پس از اینکه آقای منتظری نامه 6/1/68 آقای خمینی را دریافت می کند، همان روز عده ای و از جمله آقایان دری نجف آبادی و عبد الله نوری فشار می آورند که مرحوم منتظری توبه نامه ای به آقای خمینی بنویسد، و هر دو نفر هم متن مشابهی که عبارت بود « رهبر عزیز، امروز من اعتراف می کنم که از ورطه ای هولناک که در آن قرار گرفته بودم توسط پتکی آهنین بیدار شدم، … اینجانب که از تربیت یافتگان فقه و اصول و فلسفه و مبارزه آن جناب بودم نیز در دام این اهریمنان گرفتار آمدم… » از آماده کرده بودند که در حقیقت اعتراف به گناه و همکاری با منافقین و توبه نامه بوده و می خواستند از او امضاء بگیرند (47). پس از دو ساعت مشاجره آقای نوری می گوید: « اگر شما بنویسید منافقین در بیت من نفوذ داشتند امام خوشش می آید » که با عصبا نیت به آنها می گوید: بلند شوید بروید. (48) مرحوم منتظری می گوید: بعد با اصرار آقایان خیلی محترمانه نامه ای در تاریخ 7/1/68 که در رسانه ها اعلان شد را نوشتم: « … و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبری، خود من از اول جداً مخالف بودم… و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می کنم و از حضرتعالی تقاضا می کنم… به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه تدریس و فعالیتهای علمی و خدمت به اسلام و انقلاب زیر نظر رهبری حکیمانه حضرتعالی اشتغال داشته باشم؛ و اگر اشتباهات و ضعفهایی که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاء الله با رهبری های حضرتعالی مرتفع گردد.»(49)
با این نامه ظاهراً خشم و غضب آقای خمینی فرو خوابیده و تند رفتن بیش از این را ظاهراً صلاح نمی دیده اند، در پاسخ به منتظری در تاریخ 8/1/68 از جمله نوشته اند:
«از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم مقامی رهبری اعلام کرده اید، پس از قبول صمیمانه از شما تشکر می کنم همه می دانند که شما حاصل عمر من یوده اید…من صلاح شما و انقلاب را در این می بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند…جنابعالی ان شاء الله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می بخشید. والسلام علیکم. » (50) و بدینسان آقای منتظری رسماً در تاریخ 8/1/68 از رهبری عزل شد و چون مرحوم منتظری خودش عنوان کرده بود « عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می کنم »، در آن موقع عمل حادتر را از آنان گرفت و توانست از دست حیله و نقشه های آنان موقتاً رهایی یابد.
تدارک برای جلوگیری از بحران احتمالی بعد از عزل منتظری
بعد از اینکه از تسلیم شدن آقای منتظری و در اختیار بودن وی مأیوس شده، تنها راه چاره قبضه کردن قدرت در دست خود را، حذف وی ارزیابی می کنند، در سال 67 تصمیم به حذف وی گرفته شده و در اول سال 68 این تصمیم به اجرا در می آید. اما نظر به اینکه می دانند که آقای منتظری در جامعه شخص ریشه داری است، برای جلوگیر از بروز بحرانهای احتمالی بعد از عزل، از قبل دست به اقدامات و تدارکاتی می زنند. در 2 فروردین 68، که آقای خامنه ای در مشهد است، شب آقای هاشمی تلفنی به آقای خامنه ای اطلاع می دهد « برای حل مشکل در ارتباط با آقای منتظری، سفر را کوتاه کنند و زودتر برگردند.» (51) مطابق گزارش آقای رفسنجانی، بنام آقای خمینی و یا از طرف وی در مورد عزل منتظری درقم به آقای ابراهیم امینی پیغام داده شده بود: « تلفنی خواست هیأت رئیسه خبرگان، فوراً جلسه داشته باشند… گفتم جلسه پس فردا باشد؛ منتظر آیت الله خامنه ای [ رئیس جمهوری از مشهد] هستیم » (52) در 5 فروردین 68 آقای هاشمی گزارش می کند:« به دفتر امام آمدم و با احمد آقا مذاکره کردیم. خبر داد که امروز نامه ای از آقای منتظری به امام رسیده که نوعی عذرخواهی است و اعلام کرده که از این به بعد، نظر امام را بر نظر خودشان مقدم خواهند داشت. این نامه کمی از خشم امام کاسته است، ولی هنوز امام بر روی نظر خود هستند و فقط با دادن مهلت بیشتر ممکن است موافقت کنند. پس از مذاکره زیاد، باز هم به این نتیجه رسیدیم؛ حتی الامکان باید از وقوع آن جلوگیری شود. ولی احتمال قبول آن ضعیف است.» (53) منظور از نامه عذر خواهی آقای منتظری از آقای خمینی نامه 4 فروردین 68 وی است که به علت پیام آقای خمینی در 2 فروردین به مهاجرین جنگ تحمیلی که در آن بدون اینکه نامی از آقای منتظری ببرد، او را موردحمله شدید قرار داده بود. در 6 فروردین آقای خمینی اداره مدارس [علمیه] قم که در دست آقای منتظری بود به آقای ابراهیم امینی واگذار کرده است. و همچنین در این روز یعنی 6 فروردین 68، نامه شدید الحن و تندی به آقای منتظر نوشته است:« عصر آقای خامنه ای مستقیماً از سفر مشهد به دفتر من آمد. در باره تصمیم امام در خصوص آقای منتظری مذاکره کردیم. نظر هر دو این بود که مصلحت نیست ایشان این گونه عزل بشود. در همین اثناء احمد آقا تلفن کرد و گفت امام نامه تندی خطاب به آقای منتظری در جواب نامه قبلی ایشان نوشته و خواسته اند که از رادیو پخش شود، ولی با اصرار، از پخش صرف نظر کرده اند و قرار شده اگر آقای منتظری تسلیم شد و عکس العملی ابراز نداشت، پخش نشود و پیشنهاد کرد که من و آقای خامنه ای، نامه را به قم ببریم؛ گفتیم در این باره فکر می کنیم.
آقایان علی مشکینی ابراهیم امینی و محمد مؤمن، اعضای هیأت رئیسه خبرگان، برای مشورت در باره جواب امام در خصوص آقای منتظری از قم آمدند. مدتی بحث کردیم. نظر همه این بود که در درجه اول برای انصراف امام تلاش شود. آقای مشکینی در باره مفید بودن این تلاش تردید داشتند. آقای موسوی اردبیلی تلفنی گفتند از آقای سید محمد موسوی خوئینی ها دادستان کل کشور شنیده اند که قرار شده نامه امام از رادیو پخش شود.
من و آقایان خامنه ای،علی مشکینی و امینی برای مذاکره با امام، بدون قرار قبلی به جماران آمدیم. ساعت نه و نیم شب رسیدیم. با اینکه معمولاً این مواقع ملاقات نمی دهند، پذیرفتند. آیت الله خامنه ای و من در خصوص ترجیح حفظ آقای منتظری و پیدا کردن راهی برای تعدیل و کنترل ایشان صحببت کردیم. اما امام با جدیت رد کردند. من پیشنهاد دادم لحن نامه تعدیل شود، دیگران هم تأیید کردند. امام نپذیرفتند و بالاخره قرار شد ما نامه را نبریم، خودشان بفرستند. ایشان اداره مدارس [علمیه] را به عهده آقای امینی گذاشتند.
به منزل من آمدیم. شام از بیرون خبر کردیم. در باره عواقب عزل آیت الله منتظری مذاکره کردیم.نزدیک ساعت دوازده شب آنها رفتند. من هم با افسردگی خوابیدم. نظر بر این شد که تشکیل جلسه خبرگان فعلاً لازم نیست. اما همه هم همین را تأیید کردند؛ مگر برای تعیین تکلیف مسأله رهبری آینده» (54) و زمانی که هنوز و رسماً آقای منتظری استعفا نداده و یا معزول نشده است، به نخست وزیر دستور داده شده که طی بخشنامه ای عکسهای آقای منتظری از همه جا برداشته شود.
7 فروردین 68، « آقای [سرتیپ محمد حسین] جلالی وزیر دفاع خبر داد که [از طرف نخست وزیر] بخشنامه شده عکس آقای منتظری را[ از اطاق ها] بردارند. کسب تکلیف کرد و گفت مسأله نامه امام، اکنون در هیأت دولت مطرح است. بنا گذاشتم امروز در منزل باشم؛ ناراحتم. عفت هم خیلی ناراحت است.
دکتر ولایتی تلفن کرد…اطلاع داد مسأله عزل آقای منتظری از سوی امام در هیأت دولت مطرح شده و نخست وزیر به دستور امام بخشنامه کرده که عکس های اقای منتظری را در ادارات بردارند…از سپاه و ارتش در خصوص جمع آوری عکس اقای منتظری که امام دستور داده اند، تلفنی سئوال کردند. دستور از طریق دفتر و از مسیر دولت ابلاغ شده است…صبح زوبعد از طلوع فجر فرستاده امام به منزلمان آمد. پیغام امام را آورده بود که فرموده بودند از انتشار نامه تندشان به آقای منتظری صرف نظر کرده اند و به خاطر رفع ناراحتی من، این را به من اطلاع دادند. خوشحال شدم و تشکر کردم. » (55)
در 8 فروردین 68، « آقای ابراهیم امینی از قم تلفن کرد و گزارش ملاقاتش را با آقای منتظری بعد از رسیدن نامه امام را داد و خبر نامه عذرخواهی و استعفای ایشان را داد و خواست کمک کنیم تا جریان خوب ختم شود. آقای [قربانعلی] دری [ نجف آبادی] هم تلفن کرد و همین را گفت.
آقایان [غلام عباس] زائری، [عباس] عباسی و [غلامرضا] فدائی نمایندگان بندر عباس و اراک آمدند و در باره مسأله آقای منتظری پرسیدند. آقایان نظران و ابراهیمی هم پرسیده بودند و عجیب است که به جز آقای نظران، کسی اظهار ناراحتی نکرد…
احمد آقا تلفن کرد و متن نامه آقای منتظری و جواب آمام را خواند؛ خوشحال بود از حل نسبی مسأله که قرار است اعلان شود. با جواب امام از تلخی مسأله کاسته شده است. با آیت الله خامنه ای در این خصوص تلفنی صحبت کردم و از حل نسبی مسأله اظهار رضایت کرد.
آخر شب آقای [حسین] مرعشی استاندار کرمان آمد. گزارش جلسه استانداران را داد که در جهت توضیح علل عزل آقای منتظری بر اساس نامه امام توجیه شده اند و آخر جلسه فهمیده اند که امام جواب محبت آمیزی با قبول استعفای ایشان داده اند. قرار گذاشته اند که مطالب جلسه را نادیده انگاشته شود.»(56)
در تمام این گزارشها که آقای هاشمی رفسنجانی خود از کارگردانان قضیه است، طوری وانمود می کند که از عزل آقای منتظری ناراحت و مایل به این کار نیست ولی خوب چاره دیگری هم نیست. به نظر من خانواده و به ویژه همسر هر کسی بهتر از هر کس دیگری از نظر و عمل همسرش اطلاع دارد به همین علت آقای هاشمی در 14 فروردین 68، می نویسد:«…ساعت هشت و نیم به خانه رسیدم. عفت و مهدی در ارتباط با مسأله آیت الله منتظری اوقات تلخی کردند. با عصبانیت خوابیدم.» ( سازندگی و بازسازی، ص 7 1.) و قبل از آن هم در در 7 فروردین نوشته بود که در مورد آقای منتظری« عفت هم خیلی ناراحت است.» و باز در 16 فروردین 68، نقل می کند « … عفت از خانم شهید بهشتی نقل کرد که خانم منیره گرجی در جلسه ای علیه آقای منتظری صحبت کرده است؛ خانم بهشتی و عفت ناراحت شده بودند.» ( سازندگی و بازسازی، ص 74.) به نظر من اگر همسر آقای هاشمی این مسائل را از چشم آقای هاشمی نمی دید، اینگوند با وی « اوقات تلخی» نمی کرد که وی با عصبانیت بخوابد.
آقای رفسنجانی در 11 فروردین 68، گزارش می کند:« اخبا را گرفتم. مسأله آقای منتظری در صدر گزارشها است. رسانه های غربی چهره ایشان را معتدل، آزادیخواه و ترقی خواه و چهره امام را خشن ترسیم می کنند و عزل ایشان را غلبه خشونت و رادیکالیسم بر اعتدال تفسیر می نمایند.» (57) به نظر اینجانب و به مصداق فرموده قرآن:« بَلِ الانسنُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَ لَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ :انسان خود بر نفس خویش بیناست، هر چند دست به عذر تراشی زند.» (قیامت/ 14و15) وقتی امروز آقای هاشمی رفسنجانی هم با خود خلوت و مسئائل گذشته را مرور کند و به روش عملی آقای خمینی و منتظری بنگرد به همان نتیجه نسبی خواهد رسید که غربی ها در 11 خرداد 68 روش عملی آقایان منتظری و خمینی را توصیف کرده اند، هر چند هزار و یک دلیل و عذر خواهی بیاورد.
حال با توجه به اینکه منتظری رقیب قدرتمند و سرسخت حذف و قانون اساسی باب ذائقه آنها فراهم شده است، احمد آقا از خوشحالی در پوست نمی گنجد، و آماده صعود به قله شاهنشاهی است که پای او را در پوست گردو می گذارند، و بنا به نقل قولها به او می گویند شما که خود می دانید و مصاحبه هم که کرده اید که « ما منسوبین حضرت امام باید توجه داشته باشیم که فقط به علت نزدیکى با ایشان است که با ما مصاحبه مىشود و یا به ما احترام مىشود و الا خود ما که چیزى نیستیم… نه در فقه و اصول مجتهد، نه ادیبیم ، نه منطقى ،فقط و فقط منسوب امامیم… من چون فرزند امام هستم مىآیند و با من مصاحبه اى مىکنند، چاپ مىکنند و … باید توجه کنیم که از انتساب سوءاستفاده نکنیم که خلاف شرع مبین است. » (58) پس فعلاً شما مدتی صبر کنید تا ما از بحران و از دست این غُول های فقیه خلاص شویم و وقتی همه چیز آرام و سر جایش قرار گرفت و زمینه برای شما مهیا شد، آنوقت شما را رهبر می کنیم و چون به دنبال دستیابی به قدرت است باز هم اغفال آقایان هاشمی و خامنه ای و اقمارشان می شود، و لاجرم به منظور به چنگ آوردن قدرت در آینده چاره ای جز حمایت از رهبری خامنه ای در خود نمی بیند و به خود می قبولاند که اینها دوستان من هستند و بی وفائی نخواهند کرد واز این خصیصه قدرت طلبی که در احمد آقا دیده شده بود، برای سوء استفاده به بازی گرفته می شد. در این مرحله باند هاشمی– احمد آقا– خامنه ای راه حلل محلل را برای پیشبرد هدف که تصاحب کردن رهبری است انتخاب می کنند، بدین معنی که آقای خامنه ای برای رهبری نقش محلل را بازی کند. و بعد که زمینه مساعتد تر شد و از یک و یا دو مجتهد جیره خوار، درجه اجتهادی گرفته شد، آنوقت محلل کنار رفته و به اصطلاح «حق به حقدار می رسد » (59) و با این طرفند، احمد آقا نقش خود را به خوبی بازی کرد. و از این زاویه که به کشتن احمد آقا نگریسته شود، معلوم می شود که برای حفظ قدرت کشتن او ضرورت داشته است.
نمایه و یادداشت:
44- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص 316و321؛ کتاب واقعیتها و قضاوتها بر روی سایت آیت منتظری؛ قسمتی از پیام به شرح زیر است:
« … غرب و شرق تصمیم گرفته اند به هر وسیله ممکن اسلام را نابود کنند…
و اگر هیچ کدام از اینها نشد ایادى خود فروخته خود از منافقین و لیبرالها و بى دینها را که کشتن روحانیون و افراد بى گناه برایشان چون آب خوردن است در منازل و مراکز و ادارات نفوذ مىدهند که شاید به مقاصد شوم خود برسند و نفوذیها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده اندیشان موجه مى زنند. من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه اى که باشد عقد اخوت نبسته ام . چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهورى اسلامى است. ما باید مدافع افرادى باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانى باشیم که پرونده هاى همکارى آنان با آمریکا از لانه جاسوسى بیرون آمد. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ ، کسانى که از منافقین و لیبرالها دفاع مىکنند پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهى ندارند…» “.
45- همان سند، ص 316.
46- دلیل اینکه چرا نامه را انحصارگران خو به خارج ارسال کرده اند، به قسمت نهم مراجعه کنید.
47- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص 323 .
48- همان سند.
49- همان سند، ص 326-325؛ پیوست شماره 173.
50- همان سند، ص 327؛ پیوست شماره 174.
51- سازندگی و بازسازی، هاشمی رفسنجانی، خاطرات سال 68،چاپ اول 1391، ص46و 47.
52- همان سند، ص 48.
53- همان سند، ص 48و49.
54- همان سند، ص 50و51.
55- همان سند، ص 51و52.
56- همان سند، ص 55-53.
57- همان سند، ص 59.
58- روزنامه جمهورى اسلامى 24/فروردین/60، شماره 534، ص 5.
59- نظر به اینکه اینان حکومت را موروثی و سلطنتی می پندارند، به همین علت، شنیده شده که بعضی از مخالفین خامنه ای گفته اند که خامنه ای باید «حق به حقدار» بدهد یعنی رهبری را به حسن خمینی واگذار کند. افزون بر این از بعضی از دارو دست آقای حسن خمینی چنین چیزی شنیده شده است. از گفتگوی های تلفنی مهدی هاشمی با نیک آهنگ کوثر که از 15 سال پیش به اینطرف،معلوم شده که« آقای خامنه ای قابل کنترل نیست»، و… چنین چیزهائی می شود استنباط کرد، و بوئی هائی هم در رابطه به مشام می رسد.
محمد جعفری mbarzavand@yahoo.com