متاسفانه اکثریت مطلق فعالان سیاسی ایرانی از آنجا که در درون گفتمانهای قدرت عمل می کنند و به قدرت اصالت می بخشند وضعیت را دو قطبی دیدند و به حمایت از یک قطب بر علیه دیگری ایستادند و اینگونه نشان دادند که باور واقعی به حقوق بشر و مردم سالاری ندارند، چرا که برای آنها هم مقوله حقوق بشر نه هدف مبارزه، که وسیله ای می باشد که در زمانیکه مصلحت قدرت ایجاب کند، می شود آن را نقض کرد و حتی به توجیه کشتار مردم در خیابانها پرداخت.
تحلیل وضعیت از دیدگاه موازنه منفی از آغاز در حین آگاهی به ماهیت استبداد گرایانه اندیشه اخوان المسلمین از آنجا که دوئیت بین روش و هدف قائل نمی شود و می داند که همیشه از طریق وسیله می شود هدف واقعی را دید، در عین حالی که از جنبش بخش وسیعی از مردم مصر بر علیه سیاستهای مرسی حمایت کرد ولی از لحظه ای که ارتش خود را وارد برخورد سیاسی کرد، خطر را دید و هشدار ها را داد و به انقلابیون مصری پیشنهاد کرد که از ارتش بخواهند که وارد مناقشه سیاسی نشود که ضرر آن صدها برابرِ نفع کوتاه مدت آن خواهد بود. ولی متاسفانه همین انقلابیون سکولار هورا کشان با سوار تانکهای ارتش شدن و زندانی کردن اولین منتخب تاریخ مصر ( اگر چه فاندامنتالیست و بیکفایت و قبیله گرا ولی در عین حال منتخب)، نشان دادند که هدف اصلیشان نه استقرار مردم سالاری که در اختیار گرفتن قدرت دولت می باشد. در چنین وضعیتی مسلم بود که قربانی اول، جان انسانها و حقوق و کرامت آنها خواهد بود و بنابراین از این موضع به نقد وضعیت مصر پرداخت و می پردازد.
تنها از طریق تحلیل از باور مصدقی موازنه منفی می باشد که انسانها در عمل سیاسی خود را آلوده به شرکت در قتل و سرکوب و توجیه آن نمی کنند. بسیار متأسفم که می بینم که حتی عده ای از دوستانم خود را اینگونه آلوده کرده اند. با وجدان خود چه می کنند؟ چگونه بین خود و مافیای حاکم بر وطن و نظامیان و سکولارهای خونریز مصری و فاندامنتالیستهای اخوان المسلمین فرق قائل می شوند؟ آیا واقعاً از منظر اندیشه راهنمای روش، فرقی بین اینها وجود دارد؟ امیدورام این دوستان و هموطنان متوجه پاشنه آشیل اندیشه خود که همان اصالت بخشیدن به قدرت است شوند و از طریق نقد به درون گفتمان آزادی وارد شوند.
همانطور که دیروز نوشتم اگر امیدی برای مصر باقیمانده باشد که باقی مانده است، جریان رو برشد ائتلاف ضد کودتا می باشد که بخشی از جریانهای آزادیخواه را بخود جذب کرده است.