آنهایی که خود را صاحبان حقیقت مطلق تصور میکنند و انسانهایی را که با آنان هم اعتقاد نیستند و حاضر نیستند در خدمت اهداف آنان قرار بگیرند، غیر خودی و بیگانه و مرتد و کافر میشمارند و برای آنها عین یقین و قطعی ست که میباید به هر قیمت اعتقادات خود را به دیگران تحمیل کنند و در این راه از شکنجه کشتار و تجاوز نیز فروگذار نمیکنند و ضمن صدور فتاوی دینی به جنایت و قتل مشروعیت می دهند و جنایت و قتل را مقدس می شمارند و توجیه دینی میکنند و کودکان و جوانان را شستشوی مغزی میدهند و آنها را برای شهادت در راه هدفهای شوم و آزمندانۀ خود به لحاظ عقیدتی و روانی آماده میسازند و بخشی از مردم یک کشور را مسخ و مُسلح میکنند و به جان بخشهای دیگر همان مردم میاندازند، و اینها را ایرانیان در زندگی روزانه و شبانۀ خود بیش از سه دهه است که با تمام وجود لمس کرده اند.
پیداست که چنین موجوداتی محال است بتوانند با دموکراسی و آزادی کنار بیایند.
این گونه مردم دشمنان شماره یک آزادی هستند و دموکراسی را فرهنگ کفار و دستآورد شیطان و تهاجم فکری و فرهنگی غرب میدانند.
آنها نیازی به دموکراسی ندارند ، زیرا معتقدند که همه ملزومات حکومت وهمه اسباب وابزار ادارۀ کشور (از ازل تا ابد) در قران (والبته تفسیری که خودِ آنان از قرآن دارند) ودر حدیث و سنت ( و البته حدیث و سنت آنها هم سلکتیو و گزینشی ست و میباید کاملا منطبق بر افکار و اعتقادات آنها باشد تا حدیث وسنّت متقن شمرده شود ) از پیش تعیین شده و در اختیار آنهاست و به قیمت نابودی بشریت هم که شده خود را مکلف و موظف (دینی) میشمارند تا آنرا پیاده کنند.
آنها فرمان تکان دهندۀ عمر به سرداران و حاکمان فاتح عرب در صدر اسلام را که به کشورهای اشغال شده (از نوع ایران و اقالیم آسیای صغیر) فرستاده می شدند همچنان نصب العین خود دارند . وبه آیه قرآنی «لا رطب و لا یابس الا فی کتابٍ مبین » عمیقا پایندند و این کتاب دینی را برای حل همۀ مشکلات و امور جهان در همۀ اعصار کافی و وافی می دانند و با تکیه بر آن خود را بی نیاز از میراث عظیم فکری و فلسفی و فرهنگی تاریخ بشریت به ویژه پس از رنسانس و ظهور مدرنیتۀ غربی می شمرند . تمدنی که اومانیسم و دموکراسی و حقوق برابر انسانها در برابر قانون برجسته ترین و شریف ترین و ارجمند ترین پدیده و دستآورد آن بوده است.
دموکراسی مبتنی بر حق و حقوق افراد و آحاد جامعه است. اما اهل دین حق انسان را به رسمیت نمیشناسند. آنها برای کسی حقی قائل نیستند.
آنها ازمردم ایمان مطلق و تکلیف دینی انتظار دارند.
آنها خیلی که آدمهای خوبی باشند فقط «مؤمنون» را «خودی» و «برادر» خواهند شمرد (انماالمومنون اخوه! و خواهران که البته در منظومهء اعتقادی آنان محلی از اعراب ندارند! ) و محک و چوب خطِ ایمان مردم هم به دست آنهاست و از نظر آنان کسانی جزء «مؤمنون» و از «اخوه» ها و «برادران» شمرده میشوند که به تفسیری که آنان از ایمان ارائه میدهند ایمان آورده و به سلطۀ بیچون و چرای آنان از هر نظر(چه اعتقادی چه سیاسی و چه فرهنگی) تسلیم شده باشند.
مؤمنون از نظر حاکمان دینی تسلیم شدگان کامل به قدرت وحکومت و«اولوالامر منکم» اند ولاغیر.
آنها تقوی و ایمان دینی مردم را به محک قدرت حاکم، وبر مبنای نزدیکی آحاد جامعه به دستگاه جابر خود و با توجه به درجۀ آمادگی افراد برای تسلیم و در جهت خدمت به حاکمان میسنجند.
هرچند تظاهر میکنند که به شعار قرآنی «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» پایندند، با این حال بیرون از آن گروهها و دستههای اجتماعی که «خودی» ارزیابی شدهاند هیچگونه صاحب تقوای دیگر و وجود هیچ نوع دیگری از ایمان را در جامعه به رسمیت نمیشناسند و «اتقیکم» آنها تنها در حلقۀ «خودیها» پذیرفتنی و معنا دار است و به هر حال تقوا و ایمان دینی افراد میباید کمر به خدمت تحکیم قدرت استبداد دینی بندد و به زبان رایج در ایران ، می باید درجهت «حفظ نظام مقدس» به کار برده شود.
آن تقوا و ایمانی که در یک حکومت دینی به خدمت «اولو الامر منکم» (ولی فقیه یا خلیفه یا سلطان دینی ازنوع امرای عرب) در نیاید ، عین کفر و ارتداد شمرده خواهد شد که البته در ایران نامهای دیگری هم یافته است از نوع «تشویش اذهان عمومی» یا «اقدام علیه امنیت ملی» یا «اقدام به تهاجم فرهنگی» یا «سیاه نمایی » و امثال این اتهامات سیاسی…
عجیب آنست که با وجود آنکه «ملت و منافع ملی» دریک حکومت دینی جایی ندارند (حکومت دینی معمولا جهان وطن و امت گراست وبه مرزهای ملی اعتقادی ندارد. خمینی نمونه برجسته چنین طرز فکری در ایران بود) ، با این حال در صورت لزوم، و چنانچه نفع محافل قدرت اقتضا کند ، به وفور از مفاهیمی که اصالتاً مربوط به یک حکومت ملی گرا و پایبند به حقوق ملت و اقتدار ملی ست نیزبه شیوه ای ریاکارانه و و متکی بر انواع تدلیس ها و تلبیس ها بهره میگیرند.
حکومت دینی برای مصادره مفاهیم بیرون از حوزههای اعتقادی و فرهنگی و سیاسی خود هیچ مرزی نمیشناسد و به هیچ اصلی پایبند نیست.
گویی مفاهیم اجتماعی و سیاسی و فلسفی نیز نزد آنها مشمول دستورات دینی مربوط به انفال و انواع مصادره ها و و غارت هایند که از نظر آنها مشروع و حلال شمرده می شود !)
به هر حال ایمان و تقوای مؤمنان وقتی ایمان و تقوا شمرده میشود که در خدمت منافع حکام و عوامل و کارگزاران و واسطگان حکومت دینی به کار افتد و مردم معتقد وقتی با ایمان و با تقوا شمرده خواهند شد که سر در گرو نظام نهند و آستانبوس حاکم وقت باشند.
. زیراکه آنها خود را به جای خدا نشاندهاند
زیرا معیار ومحک تقوا و ایمان، تنها تسلیم مطلق به استبداد حکومتی ست که در چهرۀ خلیفه یا ولی امر تجسم مییابد.
از این رو در حکومت دینی آنان، تقوا و ایمان میباید به مُهر تأیید مقام ولایت امر و دستگاههای اختناق آفرین او ممهور باشد وگرنه حتی اگر ابراهیم ادهم و اویس قرنی و عمار و بوذر و سلمان هم بوده باشید ، از خوردن داغ «مرتد یا فتنه گر یا منافق یا یا خوارج یا کافر » بر پیشانی خود درامان نخواهید ماند.
دیگران از نظر حکام و مَرَده و غلامان آنان در زمره کفار به شمار خواهند آمد و مشمول فرمان «اقتلواائمه الکفر» خواهند بود یا خیلی که اصحاب قدرت لطف کنند واحترام به «کرامت انسانی» از خود نشان بدهند آنان را مشمول انزوا خواهند کرد یا از موطنشان فراری خواهند داد یا به هرحال مشمول پرداخت جزیه (چه در اشکال مادی و چه در بُعدِ منزلت اجتماعی یعنی محرومیت از حقوق حقه انسانی وسیاسی و ملی و شهروندی ) خواهند دانست .
چنین فرهنگی و چنین تصوری از ادارۀ حکومت نه تنها با آزادی عداوت دارد ، بلکه از بنیاد دشمن بشریت است.
چنین طرز فکری به پلیدترین نوع آپارتهاید میانجامد، زیرا تنها معتقدان به عقاید فرقهای و سکت مانند خود (در ایران ولایت ملایان، در مصر ولایت ریشوهای اخوان المسلمین و در افغانستان ولایت خشونت ورزان واپس ماندۀ طالبانی) را در حلقۀ خودیها راه میدهند و دیگران را شایسته بدترین عقوبتها میشمارند.
چنین نظامهایی میتوانند از طریق بازی دموکراتیک و دموکراسی فرمل (صوری) یعنی با تقلب و تزویر و تدلیس و تلبیس و تقیه ، از طریق صندوق رأی به حکومت برسند (همچنان که خمینی با صندق رأی ریاکارانه و مشحون از فریب و تزویر یعنی با طرح سئوال «آری یا نه به اسلام»، (درحالی که هیچ ایرانی اهل گفتن ِ «نه» به «اسلام» ناشناخته و مبهم و معنا ناشدۀ سال 1357 نبود، زیرا هرکسی تفسیر و تصویر آرمانی خود از اسلام را در ضمیر خود میپرورد) ، پایه مشروعیت نظام ولایت فقیه خود را در ایران ریخت و اخوان المسلمین نیز در مصر مرسی را (اگرچه کراوات هم میبست) از طریق صندوق رأی بر مصریها تحمیل کردند و قشریون متعصب و واپس ماندۀ الجزایری هم با بهره گیری از شیوۀ صوری انتخاباتی آمدند و سوختند و کشتند و بردند و خوردند و امثال آنها در لبنان و فلسطین و اخیرا در تونس هم هستند.)
اما این یک واقعیت انکارناشدنی ست که : روزی که اهل دین به نام صندوق رأی و با بهره گیری از مقدسات و با سوء استفاده از عواطف دینی قادر به فریب جمع کثیری از مردم شدند و به قدرت رسیدند، دیگر دیری نخواهد پایید که صندوق رأی در دست آنان بدل به ابزار توحش خواهد شد.
آنها مجلس و تفکیک قوا را به ظاهر حفظ خواهند کرد زیرا مصادرۀ ظواهر فرهنگ و تمدن اگر درخدمت قدرت آنها باشد مشروع است و حلال شمرده می شود، اما مثل کاسه ای که در آن حنظل ریخته باشند از ابزار صوری دموکراسی و از بازی ظاهری انتخابات و صندوق رأی بهره خواهند گرفت اما مظروف را تبدیل به ننگ انسانیت خواهند کرد و کُشندهترین زهرها را در ظرفهایی که از ظواهر دموکراسی به عاریت گرفتهاند (وجود قوای سه گانه و انتخاباتهای ظاهرسازانه و مسخ شده گهگاهی میان «خودی» هاشان (که در ایران از آن به انتخابات مهندسی شده همراه با نظارت استصوابی یاد می شود ) ، به ملتهایی که بر آنها سلطه یافتهاند خواهند چشانید.
اخوان المسلمین در مصر نیز مثل ملاهای شیعی در ایران این کارهاند!
بنا بر این باید دانست کسانی که دین را وسیله قدرت سیاسی میکنند و مقدسات دینی را پشتوانه اعتبار فکری و ایدئولوژیک و بهانۀ آزمندیهای قدرت خواهانه و جاه طلبانۀ خود میکنند و ائمه و اولیاء الهی را در جایگاه رقابت سیاسی با احزاب یا رجال یک کشور سنت زده و فاقد نهاد های ریشه دار دموکراتیک و فاقد فرهنگ قانون و آزادی می نشانند ، از دموکراسی سخن گفتن خطای بزرگی ست که دیر یا زود به پی ریزی کورۀ جهنم خواهد انجامید.
دوزخی که سرانجام ، بشریت را به هیزم تنوری بدل خواهد کرد که نان آنرا حکومتگران استبداد دینی خواهند خورد.
یعنی جامعه و مردم قربانی قدرت طلبی و حکمفرمایی آزمندانۀ کسانی خواهند شد که بنا به ضرورت ، نظام استبداد سیاه دینی و حکفرمایی بیدادگرانۀ خود را با تکیه بر متعصب ترین و کم سواد و کم فرهنگ ترین و عقب مانده ترین و قساوتگر ترین عناصر اجتماعی به دیگران تحمیل خواهند کرد!
دموکراسی مبتنی بر مشروعیت و پذیرش بی چون و چرای آزادی اعتقادات گوناگون و متضاد و متنوع و متضارب است و هدف آن ساختن جهانی ست که در آن صاحبان همه گونه عقاید بتوانند با حقوق مساوی و با برابری کامل از آزادی های قانونی برخوردار شوند و با امنیت و آرامش و آبرومندی تمام در کنار هم زندگی کنند و کشورشان را بسازند و در سعادت و پیشرفت جامعه خود مداخله مثبت داشته باشند.
اهل دین چنین فرصتی را برای آحاد یک جامعه فراهم نمیکنند بلکه میکوشند تا همۀ اعتقادات دیگر را از عرصه حیات فرهنگی سیاسی و اجتماعی حذف کنند.
این همان کاری ست که خمینی و میراث داران او با ما ایرانیان کردهاند و همچنان به شیوۀ غیر انسانی و ضد ملی خود ادامه می دهند.
حزب سیاسی اخوان المسلمین نیز نسخۀ مصری حزبی ست سیاسی ایدئولوژیک و دینی که دین را وسیله رسیدن به قدرت می خواهد و نمونۀ شاخص ایرانی چنین حزبی را در فدائیان اسلام و در خمینیگری (که در پیوند مستقیم با آنها بود) و در ملاهای حاکم بر ایران دیدهایم و با آنها به خوبی آشناییم زیرا سی و چهار سال است که بر سرنوشت ملت ما حاکمند و کشور ما را تا مرزهای نابودی بردهاند.
اخوان المسلمین و فدائیان اسلام و خمینیست ها محال است که با دموکراسی سر صلح داشته باشند. آنها از بیخ و بن با فکر آزادی دشمن اند و حتی اگر از روی تزویر و تقیه ( یا به قول مقام امنیتی سابق نظام اسلامی سعید حجاریان ) ، از روی تدلیس ، بازی ظاهری و صوری و فرمل دموکراسی را بپذیرند ، به محض قدرت یافتن فکر و اندیشه آزادی و دموکراتیک را در نطفه خواهند کشت.
ما ایرانیان این حقیقت تلخ را با ذرات وجودمان آزموده ایم و مصریان قطعا از رنج بزرگی که به ایرانیان رسیده است درس گرفته اند.
نکته ای هم در باره خشونت های تأسف آور روزهای اخیر مصر بگویم و آن این است که :
کشتار و خشنوت محکوم است هم از سوی ارتش مصر هم از جانب اخوان المسلمین .
البته با کمال تأسف گروه دوم معتقدند که چنانچه کشته شوند ، حوریان بهشتی از آنها استقبال خواهند کرد . ازین رو به واسطۀ تعصبی که در وجود آنها نهادینه و ریشه دار است آمادگی دارند تا به هرقیمتی کشور خود را به آشوب بکشانند و نگذارند تا ملت مصر روز خوش ببیند و این نیز خود واقعیتی ست درد ناک که ریشه در سیاسی کردن و ابزار قدرت ساختن از دین و از اعتقادات مذهبی مردم دارد !
م. سحر
۱۸/۸/۲۰۱۳