ایران بزرگ یا فلات ایران که سرزمین جغرافیایی کنونی کشورمان و خراسان بزرگ، بخش هایی از قفقاز، ترکیه، عراق تا امارت نشین های جنوب خلیج پارس را شامل می شده است، از هزاره های تاریخ زیستگاه مردمی بوده، با پاره فرهنگ های گوناگون، دین و مذهب های متفاوت و گویش های چندگانه همراه با اسطوره های تاریخی و فرهنگی مشترک که به اتفاق در کنار هم تاریخ و تمدنی را پدید آورده بودند که به نام فرهنگ و تمدن ایرانی از آن نام برده می شد.
در این گستره جغرافیایی که از فرارودان در شمال خاوری و میان رودان در جنوب باختری (1) استمرار داشت تا پیش از پیدایش پدیده تاریخی استعمار مردمانی زندگی می کردند که از دستآوردهای فرهنگی و تاریخی خود حراست می کردند.
در اثر نفوذ قدرت های استعماری در منطقه، بویژه انگلستان و روسیه تزاری، این سازندگان و پدیدآورندگان تاریخ، فرهنگ و تمدن مشترک که در سایه همت و فداکاری های ناشی از احساس وابستگی به سرزمین مادری توانسته بودند استمرار تاریخی خود را تا دو سده پیش پایدار و استوار نگهدارند، امروزه به منطقه های جداگانه تقسیم شده اند.
یکی از سرزمین هایی که در اثر دسیسه های شوم و سیاست های فرافکنی استعمار از «مام میهن» جدا شد، افغانستان بود. در این سرزمین که بخشی از خراسان بزرگ است شاهنشاهی کوشانیان (2)، سامانیان، صفاریان، غزنویان، تیموریان و … امپراتوری های خود را بنیان نهادند.
تهاجم نظامی روسیه شوروی به افغانستان در دوران برژنف که یکی از دلایل آن جلوگیری از نفوذ اسلام گرایی در منطقه بود که پس از به قدرت رساندن خمینی در ایران به سرعت در حال گسترش بود و جمهوری های مسلمان نشین جنوب این کشور را تشویق به جدایی می کرد. جمهوری هایی که وجه مشترک فرهنگی، دینی و زبانی با سایر جمهوری های مسیحی نشین روسیه نداشتند و در دوران اوج قدرت روسیه تزاری به زور نیروی نظامی از منطقه فرهنگی و تاریخی خود جدا مانده بودند.
تهاجم نظامی روسیه شوروی به افغانستان همانند اشتباهی بود که دولت آمریکا پس از عقب نشینی استعمار فرانسه در هندوچین به ویژه ویتنام مرتکب شده بود. در دوران اشغال ویتنام جنوبی توسط نیروهای نظامی آمریکا، دو دولت چین و روسیه از این اشتباه تا آن جا استفاده کردند که آمریکا در اثر پیکار مردم ویتنام که از حمایت های مالی و نظامی روسیه و چین برخوردار بودند و نیز مخالفت افکار عمومی مردم آمریکا، سرانجام ناگزیر شد با خفت و خواری از ویتنام خارج شود.
اکنون نوبت آمریکا بود که از اشتباه محاسبه روسیه در تهاجم به افغانستان استفاده کرده و متقابلاً این کشور را با خفت و خواری ناگزیر به عقب نشینی نیروهای نظامی خود از افغانستان کند.
با کمک های مالی عربستان سعودی، نیروهای نظامی پاکستان و جنگ افزارهای آمریکا حرکتی اسلامی علیه تهاجم روس ها در افغانستان شکل گرفت که سرانجام با سقوط دولت کمونیستی دکتر نجیب الله قدرت را در افغانستان در دست گرفت. از آن جا که این دولت همهِ خواست های حمایت کنندگان را برآورده نمی کرد از این رو کوشش های تازه ای برای به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو که به طالبان یا طلبه ها معروف شدند ادامه پیدا کرد.
طالبان سرانجام دولت اسلامی افغانستان را سرنگون کردند. تنها گروه های نظامی کوچکی از آن ها به رهبری احمدشاه مسعود در دره پنج شیر به پیکار علیه طالبان ادامه دادند. طالبان پس از به قدرت رسیدن دکتر نجیب الله را که به مقر سازمان ملل افغانستان پناهنده شده بود و نیز بیست و نه تن از وابستگان کنسولگری جمهوری اسلامی در مزار شریف را به قتل رساند.
در واکنش به این جنایت سپاه پاسداران به مرزها اعزام و آماده دخالت نظامی در افغانستان شد. با اِعمال نفوذ علی اکبر رفسنجانی و علاالدین بروجردی که معروف به حامیان سیاست دولت های غربی در منطقه هستند این برخورد نظامی منتفی شد.
به قدرت رسیدن طالبان و کشت و کشتار و جنایت های ضد بشری آن ها که به بهانه اجراء شریعت صورت می گرفت باعث فرار انبوه مردم افغانستان به خارج و بویژه کشورهای همسایه از جمله ایران شد. شاید شمار پناهندگان افغانی در ایران بیشتر از دیگر کشورهای جهان باشد. طبیعی است که پناهندگان افغان، ایران را به حق همچون سرزمین مادری می شناسند و امیدوار بودند دولت و مردم ایران با آغوش باز از آن ها پذیرایی نمایند.
سردمداران جمهوری اسلامی گرچه راضی به ورود افغان ها به ایران نبودند ولی توان مقابله با این موج حرکت را نداشتند. افغان های پناه آورده به ایران – شاید به امید بازگشت- بیشتر در استان های خراسان و سیستان و بلوچستان ساکن شدند. از همین رو بحث بازگرداندن افغان ها به ویژه پس از سرنگونی طالبان در پی حمله آمریکا در میان کاربدستان جمهوری اسلامی مطرح شده و در روزنامه ها و محافل وابسته به جمهوری اسلامی بازتاب یافته است. هدف از طرح جنایت ها و خلاف کاری های برخی از افغان ها که شامل حال همه جامعه افغانی ساکن در ایران نمی شود، و بدبین کردن افکار عمومی مردم نسبت به افغان های مقیم ایران در جهت اخراج آنان است. دست اندرکاران جمهوری اسلامی تصور می کنند این کار باعث کاهش نرخ بیکاری در کشور می شود، در صورتی که می دانیم مشکل پدیده بیکاری نه به دلیل حضور افغان ها در ایران بلکه به دلیل ناشایستگی های سیاسی، اقتصادی و سوء اسفتاده های مالی میلیاردی سردمداران جمهوری اسلامی است.
تردید نیست که جنایت های صورت گرفته توسط برخی از افغان ها در ایران و همکاری های برخی دیگر از آنان با باندهای مافیایی (ایرانی – افغانی) مواد مخدر شامل حال همه افغان های پناهنده که بسیاری از آنان مردمانی شریف، زحمتکش و برخوردار از فرهنگی بالا هستند نمی شود و نباید به همه افغان ها نسبت داده شود (3). دولت جدید جمهوری اسلامی که متأسفانه برخی از روشنفکران، خوش بینانه به آن امید بسته اند تصمیم گرفته است شماری از جوانان افغانی را به صورت گروهی از ایران اخراج نمایند.
پناهجویان افغانی در ایران از حق و حقوق قانونی پناهندگی برخوردار نیستند از حقوق انسانی نیز که باید شامل حالشان بشود محروم می باشند. پناهنده شدن یک شهروند به کشورهای دیگر به پناهنده حق تحصیل، کار و زندگی کردن می دهد. هموطنان پناهنده ما در خارج از ایران از این حقوق قانونی و انسانی برخوردارند و در سایه برخورداری از این حقوق شماری از آنان در زمینه های علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی موفق بوده و به پیشرفت های بزرگی نایل آمده اند.
در کشورهایی که دمکراسی و مردم سالاری حاکم است اقلیت های خارجی را به دلیل آنکه برخی از آنان دست به کارهای خلاف قانون و ضد انسانی زده اند از کشورشان اخراج نمی کنند. چندین سال پیش عده ای جوان ایرانی یکی از مراکز تفریح استکهلم را به آتش کشیدند که در اثر آن بیش از یکصد تن جان خود را از دست دادند. با وجود این در دیدگاه مردم و دولت سوئد نسبت به جامعه ایرانی مقیم آن کشور کوچکترین تغییری پیش نیامد.
دولت فرانسه به دلیل آنکه درصد دزدی ها و فساد کولی های ساکن فرانسه بالاست تصمیم به اخراج آنان گرفت ولی افکار عمومی مردم فرانسه با تصمیم دولت مخالفت کرد و تعمیم دادن کارهای غیر قانونی برخی از کولی ها را به جامعه کولی ها نادرست دانست. در شرایطی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته به کودکانی که مادرشان ملیت آن کشور را دارد ملیت داده می شود، در جمهوری اسلامی جوانی را که مادرش ایرانی و پدرش افغانی است از شرکت در مسابقه های قهرمانی به بهانه ایرانی نبودن محروم کرده اند.
سردمداران جمهوری اسلامی همواره اعمال فشار و تهدید دولت اسرائیل را نسبت به شهروندان فلسطینی محکوم کرده اند، در صورتی می دانند که میان دولت اسرائیل و فلسطین بیش از نیم قرن است حالت جنگی وجود دارد و آن ها از جنبه دینی متعلق به دین و مذهب متفاوت و از دید سیاسی دو ملت مخالف هستند.
سیاست نادرست سردمداران جمهوری اسلامی شوربختانه شامل حال کسانی می شود که تا دو سده پیش یک کشور و یک ملت بودیم و به اتفاق تاریخ، فرهنگ و تمدن ایرانی را پدید آورده ایم گرچه امروز مرزهای ساختگی استعمارگران ما را از هم جدا کرده است.
ملی گرایان و آزادیخواهان ایران ضمن محکوم کردن اعمال غیر انسانی سردمداران اسلامی نسبت به افغان های پناهنده شده به ایران، اعلام می دارند میان مردم سرزمین های جدا افتاده از «مام وطن» با خودشان تفاوت نمی بینند و آنان را به چشم هم میهنانی نگاه می کنند که در درازای تاریخ کهن اسطوره های تاریخی و فرهنگ و تمدن مشترک داشته و داریم.
1- پایتخت امپراتوری های اشکانیان و ساسانیان شهر تیسفون در این منطقه که آنرا استان «دل ایرانشهر» مینامیدند قرار داشته است.
2- شاهنشاهی کوشانیان: امپراتوری کوشانیان همسایه شرقی امپراتوری اشکانیان از سال شصت تا 375 میلادی توسط قوم کوشان بر آسیای میانه و شمال هندوستان فرمانروایی می کرده اند. این شاهنشاهی بدست امپراتوری ساسانیان سقوط کرد.
3- بسیاری از افغان های مهاجرت کرده یا پناهنده شده در کشورهای پیشرفته در زمینه های علمی، فرهنگی و سیاسی موفق بوده اند و برخی از آنان به مقام سفیرکبیری یا مشاورت ریاست جمهوری هم رسیده اند.
۱۳۹۲/۸/۱۴