خلاصه: تاریخ پربار و دیرپای سرزمین ایران با حوادث گوناگونی که بر آن رفته است، با کوشش پیگیر مردمان این سرزمین، چه پیش از آمدن آریائیها و چه پس از آن، پیش از تهاجم اعراب، مغولان و تیموریان و یا پس از این حملات، راه بسیاری تا شناخته شدن کامل و علمی در پیش دارد. تاریخ رشد و پیشرفت فرهنگی ساکنین یک سرزمین با تلاش هرروزه اینان در راه زیست و بهزیستی از یک¬سوی و با هم درآمیزی با فرهنگهای همسایگان از راه مهاجرتها، جنگها، پیروزیها، پایمال شدنها و پایمال کردنها از سوی دیگر همراه است. این تلاش و درهم آمیزی فرهنگها جای پای خویش را در زبان و فرهنگ و تاریخ شفاهی و آداب و رسوم و گویشها به جای میگذارند و از خلال سدهها و هزارهها سر برون میآورند.
ناخودآگاهِ فرد با تعریفی که روانکاوی بالینی از آن میدهد، همان خاطرات تلنبار شده آدمی است که دارای ساختاری است چون زبان. و از خلال واژههای گفتار هر فرد، ناخودآگاه فردی خود را میشناساند. این اندیشه را میتوان به دامنه یک ملت کشاند و گفت که خاطره گروهی ساکنین یک سرزمین، در گفتار و سنن مردم این دیار فشرده شده است.
گوش فرا دادن به تاریخنگاران، آنان که از نزدیک به تلاش ساکنین یک سرزمین نگریستهاند و حرکت اینان را زیر نظر گرفتهاند، پلی است بر گشایش رازهای پنهان، رازهای پنهانی که در خاطرات گروهی مردمان این سرزمین پنهان است. این دوسویی تأثیر و تأثر بسیار پربار، به شیوهای تاریخنگاری تازهای میآفریند.
تاریخنگاران پیوستگی حوادث تاریخی و فرهنگی را با واژههای کاربردی و رشد و دگرگونی این واژهها همساز کرده و واژهشناسی را چون ابزاری در راستای حفاریهای باستانشناسی، سندپردازی، اسطورهخوانی و غیره، بهکار میگیرند. از سوی دیگر موشکافی گفتار تاریخنگاران، ما را به چگونگی رشد گروهی و مردمی و شاید به زخمهای تاریخی مردم آشنا میسازد.
کوشش ما در این نوشتار گشایش دریچهایست بر این تأثیر و تأثر متقابل از راه چند بررسی و نمونه کوتاه که بی گمان نه جامع است و نه مانع.
پیشگفتار: در این نوشته به مکاتب گوناگون تاریخنگاری چه بر بنیان شیوه نگرش آنان به سرگذشت آدمی و چه بر بنیان روش و اسباب به کار گرفته شده، اشارهای نخواهیم کرد. به ویژه که پس از نظریات میشل فوکو پس از دهه هفتاد، شناخت عینی و مستقل تاریخ بدون اعمال نظر نویسندگان آن به زیر سوال برده شده است. تاریخ، سرگذشت آدمیانی است که در میانه جغرافیایی زیستی خود زیستهاند و در این راستا در خود و در پیرامون خود اثر گذاشتهاند، زندگی گروهی خود را سازمان دادهاند، سازمانها در هم اثر کردهاند و از این کنش و واکنشهای محیط پیرامون، سازمانِ گروهی و فرد دگرگون شدهاند.
تاریخ بهگونهای که در این نوشته از آن یاد میشود بر پایههای گوناگون زیر استوار است:
– تاریخ اسطورهای – افسانهای
– تاریخ پنهان در گویش مردم
– تاریخ نهفته در ادبیات، شعر و ترانه و هنر و فرهنگ
– تاریخ به دست آمده از لابلای سفرنامهها، یادداشتها، خاطرات
– تاریخ بر اساس متون قدیمی
اینان پایههای به هم پیوسته و جداناشدنی تاریخاند. و از سوی دیگر تاریخ میتواند بر شاخههای گوناگون خود چون اجتماعی، اقتصادی، علمی، فرهنگی، سیاسی، عقیدتی، مذهبی و دیگر استوار باشد.
پیش از ورود به مبحث، نگاهی به منابع و مأخذ شناختِ امروز ایرانیان از تاریخ و سرگذشت خود بیافکنیم:
– فرهنگ خانواده: آنچه از راه قصهها و مثلها و گویشهای گوناگون چون سرگذشت نیاکان از نسلی به نسلی و از راه خانواده به ما میرسد و پایههای نخستین شناخت تاریخی ما را میسازند.
– فرهنگ مدرسه: در سطوح گوناگون، از دبستان تا دانشگاه. این «فرهنگ تاریخی مدرسهای» در سده حاضر به بک¬دستی ویژهای رسیده است و در خاطره جمعی ما نقش بسته است.
– فرهنگ مسجد و مدارس تعلیم اسلامی (شیعی، سنّی) و دگر مذاهب ایران: این فرهنگ و آنچه که به مسلمانان و شیعیان مربوط است، در دایره بسته شبه جزیره عربستان- عراق امروز و قرن اول و دوم هجری محدود میگردد. زمان و مکان در این فرهنگ ویژگی خود را دارد. افراد تاریخی در این فرهنگ از یک زندگی میانی (خواب و واقع) برخوردارند. این ویژگی برای شیعیان بهویژه در زندگی پیامبر و ائمه و اصحاب آنها و در ادبیات تاریخی بهخوبی مشاهده میشود.
– فرهنگ رسانههای گروهی؛ روزنامه، رادیو، تلویزیون، سینما…: هر چند در سده اخیر اینان دچار تنگبینی و سانسور و خودسانسوری و کنترلهای گوناگون بودهاند، ولی از خلال کارکرد کلی اینان میتوان به انتقال شناخت تاریخی دست یافت. کوشش دست اندرکاران این رسانهها گویی همان آرام و راکد نگاه داشتن فضای جامعه است تا به شیوه کجدار و مریز نه افکار عمومی مردم را خدشهدار سازند و نه با ارباب دولت و دین رسمی و ساختار عمومی جامعه برخوردی داشته باشند.
نگاهی نیز به ریشههای دانستههای تاریخی امروز مردم ایران بیافکنیم. در این بررسی اینان را چنین دستهبندی میکنیم:
۱- کوشش تاریخنگاران ایرانی در تصحیح، چاپ، خلاصه سازی متون گذشته به زبانهای گوناگون ایرانی، پهلوی، عربی و غیره و استفاده از این دانستهها.
۲- ترجمه آثار پژوهشگران و تاریخنگاران غیر ایرانی:
– غرب (اروپا و آمریکا) که سهم عمده و اساسی را در این ترجمهها دارند.
– بلوک شرق که یا بهطور مستقیم از زبانهای روسی و اروپای شرقی ترجمه شده و یا از متون فرانسه، انگلیسی و آلمانی به فارسی ترجمه شدهاند.
– مدارک باستانی، دوران یونان و روم که اساسا از طریق زبانهای زنده امروز اروپایی به ما رسیدهاند.
۳- گردآوری فرهنگ عامه، تلاشی که از زنده یاد دهخدا آغاز شد و بزرگانی چون انجوی شیرازی، احمد شاملو و دیگران آن را پی گرفتهاند.
۴- تفسیر، بررسی، مقابلهخوانی متون قدیمی ایرانی و عربی با استفاده از فرضیههای تازه تاریخی چون تفسیرهای مارکسیستی، جامعه شناسانه، روانکاوانه، تاریخی و غیره.
۵- و در انتها تلاش پژوهندگان ایرانی در جمعآوری مدارک و مأخذ در چهارگونه ذکر شده در بالا و نگارش تاریخ عمومی- کلی یا شاخهای- منطقهای یا زمانی (چون تاریخ اجتماعی ایران- راوندی، تاریخ ایران باستان- حسن پیرنیا…).
چالشهای تاریخنگاری
با این درآمد آمادهایم تا نگاهی تازه به چالشهای تاریخنگاری امروز ایران بیافکنیم:
۱- شاید از همه چالشها بنیانیتر و پررنگتر، همان نفوذ نگرش مذهبی بهویژه اسلامی- شیعی در تاریخنگاری اولیه دورانِ کنونی است. تاریخنگارانی که کتابهای درسی را در سطوح گوناگون از مدارس ابتدایی تا دانشگاهی تدوین کردهاند، خود آموزش یافته مکاتب قرآنی بودهاند و خواسته و نخواسته نفوذ مذهب شیعه و نوع نگرش تاریخی این مذهب در عمق جانشان کاشته شده است. از سوی دیگر تاریخنویسان رسمی مدارس نمیتوانستند تاریخ درست و واقعی را بنویسند و تدریس کنند، چه میبایست به هر شکل نوع هماهنگی در متون دروس مختلف چون تعلیمات دینی، آموزش مذهبی و قرآن و غیره با فضای کتابهای درسی وجود میداشت. همانگونه که تاریخ خشکِ بی رابطه با فرهنگ و باور و سنّت مردم، به دلیل جداییاش از زندگی روزمره خواننده را با گذشته خود آشنا نمیسازد، به همانگونه تاریخی که حقایق وقایع را در پشت باورهای سنتی و مذهبی پنهان میدارد، نمیتواند تاریخ نامیده شود. نمونهها فراوانند:
– در تاریخ رسمی، تا آنجا که ممکن است از مذهب بزرگان علم و ادب و هنر ایران پیش از دوران صفویه نام نمیبرند، چه به دوگانگی شیعه- سنّی دچار میگردند، چنانکه مردم ایران امروز به درستی نمیدانند که پدرانِ پدرانشان در شش قرن قبل شافعی بودهاند یا حنبلی یا…
– اشاره به کتاب¬سوزی اعراب در حمله خود به ایران، حجم این کتابها، دلیل این کتاب¬سوزی در پرده نگاه داشته شده است. در بسیاری از متون تاریخی به شکلی از کاربرد مفهوم حمله خودداری میگردد.
در پیشگفتار ایران پل فیروزه (۱) از قلم سید حسین نصر میخوانیم: «…تا دوره کوچ و مهاجرتِ قبایل آریایی و آغاز عصری نوین در فلات ایران و سپس بنیاد نخستین آیین شاهنشاهی جهان به دست کوروش بزرگ و پیدایی و گسترش دین زرتشتی در ایران و بعد حمله اسکندر و آنگاه احیاء حیات ملی در دوران اشکانی و بازگشت به نهادهای عصر هخامنشی در دوران ساسانی و سرانجام پذیرش دین اسلام و آغاز عصر تابناک اسلامی که در اندک مدت ایران را به صورت یکی از والاترین و معتبرترین مراکز فرهنگی جهان در آورد و نشیب و فرازهای سدههای بعد مانند یورشهای ترکان و حمله مغولان و به دنبال آن احیای حکومت ملی توسط خاندان صفوی…» چگونه است که برای پژوهشگر، حمله اسکندر، یورشهای ترکان و حمله مغولان مطرح است، و بهجای حمله اعراب، زیرکانه از پذیرش دین اسلام نام میبرد و صفویه را بنیانگزار حکومت ملی میخواند؟
می دانیم که نخستین کسانی که بنیان مدرسه و دانشگاه را در اوایل قرن بیستم در ایران بنیاد نهادند، دانش خود را عمدتا در حوزه های علمیه یا محیط های وابسته به آن ها فرا گرفتند و هم اینان بودند که بنیانگزار کتاب¬های رسمی تاریخ نگاری ایران گشتند.خوشبختانه خانم سیمین فصیحی در کار پژوهشی خود که آن را به صورت کتابی به نام : “جریان های اصلی تاریخ¬نگاری در دوره پهلوی ٢” چاپ کرده اند به بسیاری از مشکات تاریخ نگاری معاصر اشاره کرده اند به ویژه برای شناخت دقیق تاریخ نگاران و مدرسان اولیه تاریخ پس از پیدایش نظام آموزش جدید در ابتدای قرن بیستم در ایران می توان به این کتاب مراجعه کرد. جغرافیای فرهنگی تاریخی آنانی که از سنین کودکی خواندن و نوشتن را از زبان عربی آغاز کردند و تحت تأثیر معلمانی بودند که حلیهالمتقین و بحارالانوار کتابهای کنار تختی آنان بوده است، نمیتواند در طی یک نسل تغییر کلی کند و اینگونه پژوهندگان با خود دانستههای ابتدایی خود را حمل میکنند. این فضای فرهنگی تاریخی، در ابتدای اسلام در جزیرﺓالعرب آغاز میشود و در جغرافیای معلقی خارج از مکان، تا یازدهمین امام ادامه مییابد. در این نوع تاریخنگاری، سند، تاریخ دقیق وقایع، نام راوی، روابط علت و معلولی بسیار کمرنگ است. عباراتی چون راوی میگوید، شنیدم، آوردهاند، در آن ولایت، در آن دیار، جای نام و تاریخ و چگونگی وقایع را میگیرد. به نمونهای اشاره کنیم از کتاب کشکول طبسی (دانستنیهای سودمند) (۳) در بخش رنگارنگ این واعظ محترم خراسانی زیر نام زنی که چهل قولو زایید از کتاب نزههالجلیس تألیف سید عباس مکی چاپ نجف میآورد: «صالح بن ابی الرجال از قضات نامی زمان خود محسوب میشد. فرزند او منحصر به یک پسر بود… بر اثر گزیدن مار طفل مزبور به هلاکت رسید… زن… خطاب به شوهر گفت: بدان که این بچه، به عنوان امانتی از خدا پیش ما بود و امروز خداوند امانتش را از ما پس گرفت. اکنون ما نباید بیتابی کنیم… اندک زمانی از این حادثه نگذشته بود که زن از شوهرش باردار شد و هنگام زاییدنش کیسهای از او افتاد. چون کیسه را گشودند، با کمال تعجب مشاهده شد که چهل نفر بچه در آن کیسه قرار گرفته، هر یک از آن بچهها به اندازه یک وجب بودند. بچههای مزبور در فاصله کمی به امر الهی به حد اطفال شیرخواره رسیدند… پس از گذشت زمانی همگی آنان از دانشمندان بزرگ عصر خود به شمار میرفتند… به همین مناسبت پدرشان ابی الرجال ملقب گردید… در صدق این قضیه در آن مرز و بوم هیچ گونه شک و تردید وجود ندارد.» این فضای خیالی تاریخی- جغرافیایی بهگونهایست که نه راوی نه مولف و نه خوانندگان و شنوندگان این روایات از خود نمیپرسند، کدام ولایت، در چه تاریخی، حال از روابط منطقی چهل قلو (نه قولو) و اندازه یک وجب بگذریم.
تاریخ شفاهی دست پروردگان شیعه ایرانی زبان، کمتر نوشته شدهاست. لیک آنچه از نوشتههای به دست آمده، چه متون دوران صفویه چون بحارالانوار مجلسی و چه نوشتههای سالهای اخیر چون آثار دستغیب که در دسترس مردم قرار گرفته است، استنباط میشود، بیشتر حوادث تاریخی است که خارج از زمان و مکان اتفاق میافتد. تاریخ از مرزهای جغرافیایی حادثهای زمینی خود خارج شده و به حوادثی میان خواب و بیداری میان آن جهان و این جهان تبدیل شدهاند. گویی یک بار دیگر اسطورهها بازگشتهاند، چه منطق حوادث، چون خواب از هیچ عامل فیزیکی- زمانی- واقعی تبعیت نمیکنند. در این متون راوی، همیشه حاضر غایب است. راوی حکایت میکند، ولی از حضور جسمی او خبری نیست. گاه راوی از حادثهای تاریخی آغاز میکند و دنباله را به خواب و خیال پیوند میزند.
اینگونه گفتار را در پدیده شیخ احمد کافی، از روضهخوانان بنام سالهای ۵۷- ۱۳۵۵ و نوارهای ضبط شده او میتوان دریافت، که چگونه از بالای منبر برای شیعیان آماده عزاداری به کربلا تلفن میزند و از راوی لحظه به لحظه چگونگی حوادث را سوال میکند و آن را برای شنوندگان مشتاق با فریاد دوبارهسازی میکند. چنان که مردم یک باره در باور خود راوی را زنده با تلفنی در دست در صحرای کربلا تجسم میکنند.
آنچه به آن تلاش واقعگرایانه موج نوی اندیشمندان شیعه میگویند، که ریشه در نوشتههای جلال آل احمد، علی شریعتی… دارد نیز از این مشکل مبرا نیست. اینان بی آنکه به مبنای تاریخی حوادث و حضور و تسلسل و چرایی حوادث تاریخی اسلام و شیعه توجه کنند، بیشتر به « نظام¬های اندیشهسازی یا جهانبینی» پرداخته و بیشتر مرادشان نوعی ایجاد آشتی میان جهانهای عقیدتی- سنتی خود و دریافتهایشان از دانش و شناخت جهان امروزین است. این نوشتهها بر دو پایه استوارند، نخست آنکه در غرب خبری نیست و سپس آنکه، دوباره خودیابی کنیم. این نگرشها در کوتاه زمان بر زخمهای تاریخی- فرهنگی آن گروه که به دنبال آرامسازی فوری رنج خویشند، مرهم مینهند. از گفتار و رفتار یک قرن یک خاندان، از پیامبر تا یازدهمین امام و روایات دور و نزدیک، واقع و خیالی، نمیتوان سیستم اندیشه و ساختار تغییر تاریخی را به وجود آورد که جوابگوی هستیشناسی و جهانبینی تشنگان باشد. اینگونه تلاشها گرچه بر ضرورت و نیاز تشنگی مردم هوشمند که به دنبال «فراتر» هستند در نخستین پله پاسخ میگوید، ولی به زودی به خلاء تاریخی باز میگردد.
۲- نفوذ تاریخنگاری غربی: شیوهای از تاریخنگاری که بر اساس مدارک و اسناد و دریافتهای ملموس تاریخی، حفاریهای باستانشناسی بنیاد گذاشته شده است. اینگونه تاریخنگاران، زبان فارسی نمیدانند، از فرهنگ کوچه و بازار به دورند، نوشتههای پارسی، قصهها، اشعار، اسطورههای ایرانی را نمیشناسند، به درون و عمق فرهنگ ایرانی آشنایی ندارند، به همین مناسبت تاریخنگاری اینان خشک و خالی از رنگ و بوی فرهنگی انسانی است. نمونهها فراوانند. تکرار گفتههای کسانی چون هرودت توسط تاریخشناسان غربی، یا عدم درک اختلاف مذاهب و گرایشهای اندیشهای، مخلوط کردن مفهوم مسلمانان و اعراب، عدم درک مسئله تقیه در شیعه و غیره.
۳- نفوذ تاریخنگاری بلوک شرق: تکیه بر شیوههای تولید و محور قرار دادن شیوههای تولید و ابزار و نحوه تولید؛ اشاره اصلی به تاریخ اقتصادی؛ رنج و درد جسمی و جانی و مادی آدمیان و فشار اربابان و قدرتمداران دولتی و مذهبی، اینان را از چگونگی شکلگیری فرهنگی و شناخت تمدن فرهنگی به دور داشته است. در نتیجه اینان به زبان چون پایه ساختار فرهنگی و ناخودآگاه فردی کم توجهاند، به مرزها و مشکلات و اختلافات فرهنگی و شکلگیری این فرهنگها که در اثر درهم آمیختگی فرهنگهاست کم توجهاند.
۴- تاریخنگاری رسمی مدارس: گذشته از مشکلی که ریشه در فرهنگ مکتبخانهای بنیانگذاران فرهنگ مدرسهای ما در ابتدای قرن حاضر چون ملک الشعرای بهار، محمد علی فروغی، جلال الدین همایی… دارد، فشار مستقیم و غیرمستقیم سیاست و مذهب در دوران گوناگون قرن حاضر کتابهای تاریخی مدارس را زیر تأثیر بردهاند.
– در دوران پهلوی؛ بازگشت بسیار سطحی و اولیهای به دوران قبل از اسلام همراه با غربگرایی بسیار سادهانگارانه، بر دو پایه نظام شاهنشاهی از یک¬سوی و نمونهسازی شیوههای تولیدی و زیستی غرب از سوی دیگر نوعی مقاومت فرهنگی را در مردم ایجاد نمود.
– در دوران پس از انقلاب، یک¬سونگری، شیعهنگری بهگونهای که مفاهیم ملت و فرهنگ ملی و زبان پارسی و ادبیات و هنر و گذشته فرهنگی زیر تأثیر اتحاد شیعیان آن هم از نوع جنگجویانه خود قرار گرفت و به روایت یکی از نشریات چاپ شده در ایران(۴): «اکنون تاریخ معاصر ایران در سه چیز خلاصه شده است: انقلاب مشروطیت و رهبری شیخ فضلالله نوری، نهضت ملی شدن نفت و رهبری کاشانی و انقلاب اسلامی و ریشههای تاریخی انقلاب ۱۳۵۷ به ۱۵ خراد ۱۳۴۲ آن هم در انحصار جناحی خاص».
۵- تأثیر این نوع نگرشهای تاریخی چنان است که ما را به دامان افراط و تفریطهای بیهوده میاندازد. افتخار بیرویه به فرهنگ و بزرگی امپراطوری گذشته، تلاش در احیاءسازی زبان خالص پارسی و حذف کلمههای غیرپارسی به ویژه عربی، احیاء افراطی فرهنگها و سنتهای فراموش شده. بازگشت به اصل خویش و چشم بستن بر جهان متحول و متحرک پیرامون، اختراع مفاهیم غربزدگی و جایگزینی نوعی اسلام و شیعه با کاربری مفاهیم جامعهشناسانه مدرن و امروزین، توجه افراطی به تاریخنگاری اقتصادی و به فراموشی سپردن حیات فرهنگی، قومگرایی افراطی، کرد و بلوچ و ترک، عمده کردن هرکدام از مفاهیم به شکل مجرد خود حاصل ندیده گرفتن همهجانبه همگی این مفاهیم است در حیات تاریخی یک ملت.
بیجا نخواهد بود که با اشاره به چند کتاب، بسیار کوتاه نمونههایی از آنچه تا کنون آمد، به دست بدهیم:
نمونه ۱: نوشتهای به نام «سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و به هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ است.» (۵) تلاش پژوهشگر در آن است که نشان دهد «گمراهی همه اسکندرنامهنویسان، اسکندرشناسان، ستایشگران اسکندر و غربزدگان پیرو آنها در این است که هندِ جنوبِ خوزستان را، هندوستان پنداشتهاند. این گمراهی گریبانگیر…». پژوهشگر در پیش نوشته به چرایی کار پژوهش خود به شیوهای اشاره میکند: «زخمهایی که بر اندام آدمی بخورد، پس از چندی بهبود یافته، از یاد میروند. زخمهای تاریخی که بر پیکر ملتی بخورد، هر چه کهنهتر شوند، دردناکتر میگردند».
چنانچه آوردهایم، مراد ما در اینجا بحث در چگونگی و صحت و سقم نوشتهها نیست، مهم آن است که پژوهشگر از زخم تاریخی میگوید و راه آن را بهیک¬باره از ریشه دروغ دانستن یکی ازحملات تاریخی به ایران بداند.
نمونه ۲: نوشتهای به نام «در تاریکی هزارهها»(۵) نوشته زندهیاد ایرج اسکندری. نخست این نکته بسیار جالب است که چگونه یکی از بنیانگذاران و روشنفکران و تاریخسازان این سده در ایران به کار بررسی ژرف تاریخ ایران و به ویژه زمان پیش از تشکیل اولین دولت بزرگ هخامنشیان بپردازد. و اینکه چگونه تلاش دارد با بهرهوری از تاریخ اسطورهای، فرهنگ اوستا، کارهای تاریخنگاران کشورهای اروپای شرقی و اروپای غربی به سوال اساسی زیر پاسخ گوید که «مثلا شایسته دقت است که چرا همبودیهای (communes) دهکدهای ایران در سیر تحولی خود به آن شکل از مالکیتی که در یونان و رم کلاسیک به وجود آمد و زمینه را برای تعمیم و تفوق نظام بردهداری در تولید آماده نموده است، نرسیدهاند و اصولا چه عواملی باعث شدهاند که جامعه طبقاتی ایران که تشکیل دولت نمونه بارز آناست، حتی از دوران قوام دولتهای سرتاسری بزرگی چون دولتهای هخامنشی، اشکانی و ساسانی بر پایه شیوه تولیدی نظیر سیستم جامعه بردهداری «یونان و رم» باستان استوار نگشته است؟ اگر چنین باشد و چنین هم هست، آنگاه بدوا این سوال مطرح میشود که «در ایران دولت بر پایه چه عوامل و چه تناقضاتی به وجود آمده و تکامل یافته است؟ بار اساسی استثمار در این جامعه بهطور عمده بر دوش کدام طبقه یا طبقات قرار داشته است و بهرهکشی انسان از انسان دیگر به چه صورت و تحت چه اشکالی اعمال میشده است؟» پژوهشگر اشاره دارد که هدف او الگوسازی نیست. و با این همه پس از همه بررسیها در آخرین برگهای نوشته خود به همان فرضیه اولیه خود باز میگردد و از همان اگر چنین باشد، بیشتر چنین هم هست، را بیرون میکشد: «چنانکه دیده شد این تعریف با ساختار اقتصادی- اجتماعی ایلام، شکل ویژهای که در آن جامعه، از درآمیزی مناسبات تولید جامعه بیطبقه بدوی با مناسبات تولید استثماری و استیلاجویانه جامعه طبقاتی به وجود آمده است انطباق دارد و لذا به ما حق میدهد جامعه ایلامی را یکی از قدیمیترین نمونههای شیوه تولید آسیایی تلقی نماییم».
پژوهشگر اگرچه پاسخ پرسش خود را از ابتدا دارد ولی در شیوه تاریخنگاری بسیار پیشرفته و متعادل است. از آنجا که بر زبان و ادبیات ایران آشنایی دارد، میتواند از خلال اشعار اسطورههای شاهنامه فردوسی، اسناد شیوههای تولید و یا بودن مردمان اولیه (نئاندرتال) را در سرزمینهای ایران قبل از حضور آریاییها بیرون بکشد:
«فردوسی شاعر بزرگ ملی ایران این تحول در زندگی بدوی را به نحوی بیان کرده است که گرچه با واقعیت انطباق ندارد، معدالک نشاندهنده مراحل مختلفه این تغییرات در شرایط زیست مردم است:
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به دانش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کزان سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زو تبر، اره و ریشه کرد
چو آگاه مردم بر آن برفزود
پراکندن تخم و کشت و درو
بسنجید پس هر کسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبد خوردنیها جز از میوه هیچ
مه کار مردم بودی به برگ
که پوشیدنیشان همه بود برگ( ۶)
نمونه ۳- «تاریخ ملل قدیم آسیای غربی از آغاز تا روی کار آمدن پارسها» نوشته احمد بهمنش (۷):
آنگونه که مولف میگوید کتاب برای دانشجویان نوشته شده است. در مقدمه آمده است: «کسانی که با تاریخ سروکار دارند به خوبی واقفند که تاریخ «ملل قدیم مشرق» مللی که بنیانگذار تمدن کنونی جهان بودهاند، تا این اواخر چقدر پیچیده و تاریک بود. منابعی که در این باره اطلاعاتی به دست میداد منحصر به نوشتههای مورخین یونانی و تورات بود که همه ناقص و جنبه افسانهای و یا مذهبی داشتند ولی از روزی که دانشمندان خارجی مشغول حفریاتی در بینالنهرین شدند، سستی و نادرستی گفتههای مورخین قدیم به تحقق پیوست». اشاره کوتاهی به فهرست منابع و مأخذ این کتاب کافی است تا دریابیم که تاریخنگار ما یک-باره تنها و تنها یک سوی تاریخنگاری را میخواند. از ۴۶ مأخذ، ۴۳ مأخذ فرانسوی است که در فاصله سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۹۵۳ چاپ شدهاند.
پیش از آنکه به طرح و بررسی پیشنهاد خود درباره دوبارهنگاری تاریخ ایرانیان برای ایرانیان بپردازیم، لازم است به مفهوم زخم تاریخی- فرهنگی و اثرات آن بپردازیم. چرا که برداشت تاریخی مردم ما تنها در سایه بیرونریزی همهجانبه پیشدادهها و پیشباورهای گوناگون و مجرد میتواند شکل گیرد.
مفهوم زخم تاریخی را به “سوراج پراساد نایپُل” بهویژه کتاب «تا انتهای ایمان»(۸) مدیونم.
آنچه در روانکاوی بالینی، زخمروانی یا ضربه روانی (Traumatisme از ریشه لغت یونانی Trauma زخم) نامیده شده است، بهگونهای درباره خاطره قومی- تاریخی مردمی که در یک فرهنگ ریشه دارند، میتواند بهکار گرفته شود. زخم روانی حادثهای است ناخوشایند که ریشههای خود را در ناخودآگاه فرو میکارد و مقدمات دشواریها و ناهنجاریها و نابسامانیهای روانی را فراهم میکند. گرچه ساختار ناخودآگاه در همان کودکی شکل کلی خود را گرفته است، لیک زخمروانی میتواند در استحکام و کارکرد ناخودآگاه زهر خود را بکارد. در روند روانکاوی فرد با به یادآوری و دوبارهسازی ریشههای مولد زخمهای روانی، به تدریج گره بافته بر پیرامون زخم را میگشاید. بازگویی حادثه، گفتگو پیرامون آن، تکرار و دوبارهسازی صحنههای مربوط به حادثه، همگی در گشایش گره زخمروانی کارسازند. بیهوده نیست که در زندگی هرروزه آدمیان به شکل طبیعی، حادثههای ناگوار را بارها و بارها باز میگویند، هر بار به زبانی و هر بار از زاویهای آنها را میشکافند و چنین است که در سوگواری در فاصلههای مشخص سه روز، یک هفته، یک ماه، چهل روز، چهار ماه و ده روز و یک سال، به دور یکدیگر گرد میآیند تا از فقدان عزیزی سخن بگویند. فاصلههای زمانی این گردهماییها به تدریج طولانیتر میشود تا به تدریج تازگی زخم کهنه گردد.
زخمهای تاریخی، فرهنگی بر پیکره فرهنگی یک مردم نیز چنین میکنند. تنها چاره، بازگویی و گشایش این زخمهاست. این زخمها با خود و در دل خود در فرهنگ و زبان حمل میشوند. آنچه به فرهنگ مردم ایران زمین باز میگردد، شکافتن ریشههای این زخمهای قومی و فرهنگی، عریانسازی اینان، شکافتن و کاووش در اینها و بازیابی اثرات این زخمها به شناخت فرهنگی ما از ما، یاری سترگی میرساند.
برای روشن شدن گفته خود پارهای از نوشته یکی از اندیشهوران معاصر ایران را با هم میشکافیم. محمد علی اسلامی ندوشن در نوشتهای به نام «ایران را از یاد نبریم»(۱۱) مینویسد:
«من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل میگذرد، و آن اینست که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرّمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند، کشوری نامآور، زیبا و سعادتمند گردد، و آنگونه که در خور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد.»
احساس قعر ضمیر خود را چون نشانهای از درون ناخودآگاه دانستن چندان بیراهه نیست. در ادامه آمده است:
«ایران سرزمین شگفتآوری است. تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کمنظیر است. بزرگترین مردان و پستترین مردان در این آب و خاک پرورده شدهاند، حوادثی که بر سر او امده بدانگونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است، فتحهای درخشان داشته است و شکستهای شرم آور، مصیبتهای بسیار و کامرواییهای بسیار. گویی روزگار همه بلاها و بازیهای خود را بر ایران آزموده است.» (۱۱)
در این میان واژههای بلاها و بازیهای بر سر ایران آمده آیا بهگونهای همان افسوس زخمهای فرهنگی- تاریخی نیستند! اینجا سخن از گونه دیگری از سوگواری است ، در چند خط دورتر میآید:
«بهرغم تلخکامیها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم، کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو میدهد و ما را باز میدارد که از پای درافتیم… تراژدی همواره در شأن سرنوشتهای بزرگ بوده است.» (۱۱)
آنچه نویسنده از آن به خم شدن کمر در زیر بار تاریخ نام میبرد ما از آن با عنوان زخم فرهنگی- تاریخی یاد میکنیم.
مو شکافی کوتاه این نوشته که درد دل و آرزوی درونی و نهانی و پنهانی فرزند با فرهنگ این مردم است، نشان میدهد که چگونه این باور گره شده و این خون دل منجمد گشته آماده سرباز کردن است.
این حال را شمس تبریزی در «مقالات» خود زیبا بیان کرده است:
«شیخ گفت: خلیفه منع کرده است از سماع کردن. درویش را عقدهای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیب حاذق آوردند. نبض او گرفت. این علت و اسباب که خوانده بود، ندید. درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گور او را و سینه او را و عقده را بیرون آورد. همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت. دست بهدست رفت، بهخلیفه رسید. خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت. میداشت، در انگشتر، روزی در سماع، فرو نگریست. جامه آلوده دید از خون! چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید… نگین را دید گداخته.» (۹)
چنین خون دلی که در زخمهای گوناگون تاریخی- فرهنگی عقده شده است، میبایست یک¬بار آن هم بیپرده بیرون ریخته شود. حمله اعراب به ایران را میتوان به عنوان شاهد اساسی این زخم جمعی انگاشت. چه این زخم نه تنها بنیان سیاسی- اجتماعی- حکومتی مردم را درهم ریخت، بلکه تا عمق عقاید مذهبی و باورها و زندگی هرروزه و خط و نوشتار اثر گذاشت. (شیوههای تولید و مبادله کالا و خرید و فروش دست نخورده باقی ماندند، چه اعراب از این نظر هدیهای! برای ایرانیان نداشتند). از این نگاه حمله اعراب به ایران بسیار فراتر از حمله مغولان، تیموریان بوده است. در این راستاست و پس از این حمله است که دو قرن سکوت زاده میشود، سکوت حیرتآور جمعی مردمی که هنوز از آنچه بر آنان گذشته است، بیخبرند. در گشایش این عقده پرسشهای بیشماری در پیش روی ماست:
– درهمآمیزی فرهنگی، اسطورهای ایرانیان قبل و پس از اسلام چگونه صورت گرفته است و از میان باورهای فرهنگی مردم امروزین این مرز و بوم چه بخشی به پیش و چه بخشی به پس از این حمله مربوط است.
چند نمونه بیاوریم. ارقام و اعدادی که در باور عامه جای خود را باز کرده است بدون آنکه رد پای آنها در فرهنگ و باورهای صدر اسلام باشد چون ۱۲۴۰۰۰ پیامبر، یا طبقات و خانهها و اطاقهای جهنم که مشتی از خروار را از کتاب حقالیقین ملا محمد باقر مجلسی میآوریم:
«…جهنم را هفت طبقه میباشد. جهنم، سعیر، سقر، حجیم، لظی، حطمه، هاویه، شراب جهنم حمیم گرم و قطران و طعامش زقوم است. حمیم گرم عبارت از چرک و ریم است. این حمیم گرم چنان چیزی است که اگر قطرهای از آن با آب دنیا مخلوط شود از تعفن آن تمامی اهل دنیا هلاک میگردند. در جهنم درهای است که در میان آن هفتاد هزار خانه هست و در میان هر خانه هفتاد هزار حجره و در هر حجره هزار افعی سیاه و در شکم هر افعی هفتاد هزار سبوی زهردار، شدت گرمی آتش جهنم هفتاد درجه از آتش این دنیا زیادهتر است… در پای هر یک از اهل جهنم نعلهای آتشین میباشد که از شدت حرارت آنها مغز ایشان در کله میجوشد.»
– شخصیتهای فرهنگی- سیاسی- اجتماعی و اسطورهای ایرانیان چگونه زاده شدهاند و چگونه درهم ادغام شدهاند. نمونههای رستم دستان و علی ابن ابی طالب، سیاوش و حسین بن علی…
– ظهور و شیوع عرفان و تصوف. مکاتب گوناگون و مدارس و خانقاهها و رابطه اینان با زخمهای تاریخی- فرهنگی.
بازنگاری، ریشهیابی، موشکافی همه این حوادث از سویی برای برپای ایستادن فرهنگی نسلهای مردم ایران اساسی است و از سوی دیگر کاری است بس دشوار که نیاز به تاریخنگارانی همه سونگر و آگاه دارد. درمان چنین زخمهای تاریخی- فرهنگی، چون روانکاوی در بازگویی درست تاریخی اینان است.
گرچه همخوانی دو سرنوشت آدمی و سرنوشت فرهنگی یک ملت دور از احتیاط علمی است ولی نمیتوانم چون یک روانکاو بالینی از کنار اینهمه تشابه و همگونی بگذرم. سالمسازی خاطره جمعی مردم ایران با ریشهیابی زخمها و دردهای او از یک سوی و با سالمسازی فضای شناخت تاریخی و فرهنگی این مردم از خود، از سوی دیگر ممکن میگردد.
– ریشههای سوگپروری، شهیدنوازی، قهرمانپروری، فرهنگ تزویر و تعارف و تملَق در کجا است.
– ریشههای کینه و مهر افراطی به اعراب از سویی و فرهنگ امروز غرب از سوی دیگر، بزرگنمایی مخرب و خودکوچک بینیهای انحرافی از سوی دیگر از چه حوادث فرهنگی- تاریخی آب میخورند.
پیشنهاد: دور از این ادعا که این مجموعه پیشنهادات هم ممکناند و هم همهجانبه بهطور بسیار خلاصه آنها را مطرح میکنیم.
– ترجمه تاریخهای نوشته شده مستند و علمی از زبانهای گوناگون با تحلیل و انتقاد و شرح روشنگرانه بر آنها.
– تجدید چاپ کتابهای خطی و نادر تاریخی با توضیح، تشریح، شرح و انتقاد بر آنها.
– جمعآوری روایات، قصهها، داستانهای تاریخی در فرهنگ مردم امروز ایران، ریشهیابی این قصهها، تحلیل و ضبط و ربط اینان با حوادث فرهنگی- تاریخی.
– دوبارهنگاری تاریخ اسلام و ائمه به شکل جامع و مانع و عاری از پیشداوری با این باور که در تاریخ شفاهی شیعه امروز تاریخ تحریف شده و جدای از مکان و زمان فیزیکی مطرح شده است.
– نقد و حاشیهنگاری و بررسی کتب تاریخی نوشته شده در قرن حاضر در دورانهای گوناگون و سره کردن و علمی کردن این کتب.
– فرهنگ نگاری تاریخی در زمینههای هنری، معماری، فنآوری، ادبیات و غیره به شکلی که ریشههای تغییرات و تحولات در هر زمینه و ارتباط آنان با وقایع تاریخی روشن شود. مثال بسیار بارز در این مورد مطالعه در معماری اماکن مقدسه قبل و بعد از اسلام است.
– بررسی حرکتهای تاریخی- فرهنگی مردم ایران با توجه به روابط این حرکتها با دیگر ملل منطقه به شکل بیطرفانه، امروزه تاریخ منطقه به شکل فوقالعادهای در سطح کشورهای مختلف با تعابیر و تفاسیر ملی گوناگون تعبیر شده است، به شکلی که نادرشاه افشار در کتب درسی تاریخ ایرانی، افغانی، تاجیکی، به ترتیب ایرانی، افغان و تاجیک است.
– دامن زدن به گفتگو در زمینههای فرهنگی و تاریخی به شکل بسیار همه گیر. چگونه ممکن است مردمی که در کنار یکدیگر میزیند، هر یک در جهان جغرافیایی- تاریخی- فرهنگی خود بهسر برند. بدون گشایش زبان و سخن و آزادی بازسازی و بازگویی، گفت و شنید، ساکنان هر جهان، دنیای خود را بستهتر میکنند. زخم تاریخی چنان کرده است که فرهنگهای گوناگون در کنار هم و بدون برخورد با یکدیگر زندگی میکنند و هر یک حضور دیگری را چون یک هستِ نیست مینگرد.
ملتی میتواند در آرامش زندگی کند که جدای از سرزمین و دولت و پرچم و مرزهای یگانه، از خاطره فرهنگی هماهنگ و همگونی بارور باشد. آنچه در روان فرد آدمی همواریها و بیماریها و ناهنجاریها و نا آرامیهای گوناگون را به وجود میآورد، ریشه در تناقضات حاصل از زخمروانی در دوران حیات خود دارد. زخمهای روانی به دور خود هستهای مقاوم ایجاد میکند که به فرد اجازه میدهد خاطره زخمروانی را تحمل کند و به شکلی حادثه را تحملپذیر سازد.
کوتاه سخن آنکه تاریخ ژرف و ریشه دار مردم ایران زمین، که در زبان و گویش و فرهنگ و زندگی هر روزه جای گرفته است، در خود بستر همه حوادث تلخ و شیرین، کوچک و بزرگ را از زمانهای دور تا به امروز به ارمغان آورده است. شناخت دقیق، بیطرفانه، سندگرایانه، موشکافانه این تاریخ، بی افراط و تفریط و سلیقهبندیهای گوناگون بدون پیشفرضهای خیالی، میتواند میان زندگی اجتماعی- اقتصادی مردم این مرز و بوم و زندگی فرهنگی عقیدتی- سنّتی اینان هماهنگی و همگونی لازم را به وجود آورد. این هماهنگی ما را در جهان امروز برای همزیستی انسانی بین گروههای گوناگون فرهنگی- مذهبی- قومی زبانی در داخل ایران و با ملل همسایه آمادهتر میسازد.
هرگونه تلاش یک سویه، چه بهگونه بزرگسازی یک یا چند حادثه تاریخی- فرهنگی، چه بهگونه حذف قسمتهایی از این تاریخ، چه بهگونه تفسیر و جایگزینی به اشتباه حوادث و وقایع به شکست خواهد انجامید.
گویی تنها راه همان گوش فرا دادن پیگیر و با صبر و متانت به زمزمه فرهنگی انسانهایی است که هنوز پس از چندین هزار سال نور و آتش و عشق و محبت و آشتی را در واژههای مهر و مهربانی چکیده کردهاند.
حسن مکارمی
ـــــــــــــــــــــــــ
منابع و ماخذ
۱- بتی رولُف: «ایران پل فیروزه»، چاپ ۱۹۷۸، وزارت اطلاعات و جهانگردی
۲- جریان های اصلی تاریخ¬نگاری در دوره پهلوی، سیمین فصیحی، نشر نوند١٣٧٢ ـ مشهد http://www.takbook.com/Content/838
۳ – طبسی حائری، سید علینقی: «کشکول طبسی»، چاپ چهارم، چاپخانه رشدیه،۱۳۵۲ تهران
۴ – نشریه ایران فردا، تیرماه ۱۳۷۵، مقاله «تاریخ سازی برای ملت بیحافظه»
۵. حامی، احمد: «سفر جنگی اسکندر»، چاپ دوم، ۱۳۶۲، چاپ داورپناه
۶. اسکندری، ایرج: «در تاریکی هزارهها»، چاپ ۱۹۸۴، خارج از کشور
۷. بهمنش، احمد: «تاریخ ملل قدیم آسیای غربی»، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۳۹.
۸. NAIPAUL Suraiprasad. : Jusqu’au bout de la foi, traduit de l’anglais par Philippe Delmare, Plon, 390 p.
نایپل نویسنده هندیالاصل است که از سالهای ۱۹۵۰ در انگلیس زندگی میکند. در سال ۱۹۷۹ برای اولین بار به مدت هفت ماه به کشورهای مالزی، اندونزی، پاکستان و ایران رفت و شرح مسافرت خود را کتاب میکند. در فاصله سالهای ۱۹۹۱-۱۹۹۰ به مدت شش ماه سفر را تکرار میکند و این بار بیشتر بر گفتگوهایش با مردم کوچه و بازار تأکید میورزد تا بتواند بهتر «رواننژندی مردمی که به زور به مذهب دیگر برگردانده شدهاند، درک کند» و خلاصه را در کتاب انتهای ایمان میآورد. نقل از نشریه 1998Mai 17 Liberation, Jeudi;
۹. تبریزی، شمس الدین محمد: «مقالات»، تصحیح احمد خوشنویس، مطبوعاتی
عطایی، تهران، ۱۳۴۹
۱۰. اسلامی ندوشن، محمد: «ایران را از یاد نبریم» مجموعه مقاله، چاپ انتشارات توس، تهران، بهمن ۱۳۴
منبع: گویا نیوز