با توجّه به مقتضیات و شرایط سیاسی روزگار مصدّق و قلمرو تنگ امکانات و دامنۀ دشواریهایی که او با آنها روبه رو بود، تصوّر کامیابی وی در تلاشهایش ساده دلانه به نظر می آید؛ ولی این چیزی از اهمّیت تاریخی مصدّق و تلاشهای او نمی کاهد. هر سندی که تاکنون دربارۀ مصدّق به دست آمده است جایگاه او را در تلاشهای آزادیخواهانۀ ایرانیان استوارتر و باورهای هواداران او را دربارۀ دلبستگی های سیاسی– اخلاقی اش موجّه تر کرده است. نمی توان شکست جنبش ملّی و ناکامی حکومت مصدّق را فرصت بزرگ از دست رفته ای ندانست– فرصتی برای گریز از پی آمدهای تلخ خودکامگی شاهانه و وابستگی به غرب، به ویژه به آمریکا، و برای پی افکندن نظامی سیاسی که آرمانهای دیرین ایرانیان را برای دستیابی به حاکمیت ملّی و مردمی، جامه عمل بپوشاند.
تأمّلی در آنچه از سوی کارگزاران انگلستان و آمریکا و یاوران ایرانی آنها برای شکست جنبش ملّی و تلاشهای آزادیخواهانۀ ایرانیان صورت گرفت، آگاهی از برخورد دو گانه و فریبکارانۀ سران آن کشورها را، که آزادی و دموکراسی را برای خود می خواستند و دیگران را شایسته یا آمادۀ بهره مندی از این نعمتها نمی دانستند، آشکارتر و آزاردهنده تر می کند. بی آنکه به شعارهای ساده دلانه دل ببندیم و کاستیهای بنیادین جامعۀ ایران و مسئولیّتهای سترگ خود ایرانیان را از یاد ببریم، نمی توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که کشورهای باختری فرصتهای خود را برای برخورداری از آزادی و رفاه تا حدّ زیادی وام دار بی بهره گذاشتن مردم سرزمینهای دیگر از این موهبتها هستند.
نگاهی حسرت آمیز به گذشته و افسوس خوردن بر آنچه رخ داده است نه سودمند است نه آموزنده؛ امّا درنگی در چندوچون سببهای شکست جنبش ملّی، ما را در شناخت ساختارها و نیروهایی که یاور یا بازدارندۀ پیشرفت به سوی حاکمیت ملّی، آزادیخواهی و جامعه ای باز در ایران بوده اند، تواناتر و در راهیابی های آینده سنجش گرتر و دوراندیش تر خواهد کرد. ( 11 )
◀ مجید حکیمی خرّم با « کنکاشی در جزئیات طرح آمریکایی ـ انگلیسی کودتای 28 مرداد32» روایت می کند: طرح امینی ـ قشقایی اشاره آمده در چکیدۀ اسناد کودتای 28 مرداد 1332 طرحی بود که در قالب طرح کلّی کودتا تلاش میکرد تا دوستان دولت را جذب کرده و جایگزینی باشد تا درصورت عدم موفقیت کودتا در تهران، آن را به شکلی دیگر یا خارج از تهران به انجام برساند. بر ما معلوم نیست که این دو گروه سیاستمداران ایرانی بر چه اساسی برای این طرح انتخاب شدند اما نظر به کارشناسی دقیق و درازمدّت طرح کودتا، طبیعتا میبایست در زمانی چند ماهه، این طرح جانبی نیز برنامهریزی و موشکافی شده باشد و طبیعی است که با دو گروه سیاستمداران طرح نیز رایزنی شده باشد و شکلی از توافق یا کلک سیاسی درمیان بوده باشد. دو گروه نامبرده یکی رهبران ایل قشقایی، فرزندان صولت الدوله قشقایی بودند که پس از نزدیک به یک دهه کشمکش خونین با حکومت پهلوی پس از برافتادن رضا شاه، موفق به بازسازی قدرت منطقهای خود شده و با پیشآمد دولت مصدّق، با پشت سر داشتن قدرت ایلی و در اختیار داشتن 3 کرسی مجلس شورای ملی و سنا فعّالانه به آن دولت پیوستند و در این راه سعی تمام نمودند. آنها تنها کسانی بودند که در مقابل دولت کودتا دست به اقدام جدّی یعنی صفآرایی مسلّحانه زدند و نتیجۀآن تبعیدشان از کشور تا انتهای حکومت پهلوی بود. گروه دوّم برادران امینی بودند که تنها یک نفر آنها، تیمسار محمود امینی، آشکارا هوادار و همراه دولت مصدّق بود.
٭ جایگاه قشقاییها در طرح کودتا
مطابق اسناد کودتا، کارشناسان طرح معتقد بودند که کودتا باعث هیچ اقدامی از طرف سایر ایلات در ایران نخواهد شد و مشکل عمده خنثی سازی رهبران ایل قشقایی میباشد. ( احمدی، 1379، 113 ) « پیش–نویس طرح متضمّن آن بود که علیه پارهای از نیرومندترین عوامل پشتیبان مصدّق، مانند رهبران ایل قشقایی، اقدام قاطع و صریحی انجام گیرد امّا اکنون [یعنی در مرحلۀ سوّم یا مرحلۀ قوام بخشیدن به طرح عملیات] تصمیم گرفته شد که دربارۀ افزایش شمار و نفوذ نیروهای مخالف مصدّق تلاش جدّی به عمل آید.» ( وطن–دوست، 1379، 91 ). بر این اساس تصمیم گرفته شد که حامیان مصدّق جذب شوند یا دست کم با دادن امتیازاتی به آنها خنثی بمانند. نیز با پیش بینی احتمال شکست طرح و فایق آمدن دولت بر آن، کارشناسان نقشۀ کودتا همچنین طرحی را پیش بینی کردند تا آمادۀ مقابله با خطر و ادامۀ تلاش برای سرنگون کردن دولت باشند. مطابق اسناد سازمان سیا «رئیس سیا در تهران پیشنهاد کرد که باید طرحی جایگزین برای سرنگون کردن مصدّق فراهم کرد. از این رو، پایگاه، طرح امینی– قشقایی را همچنان به عنوان طرحی جایگزین تا پایان موفّقیتآمیز عملیات تی. پی آژاکس در دست اقدام داشت.»( همان)
٭ طرح امینی– قشقایی
در اسناد منتشر شده از سوی سازمان سیای آمریکا، چیزی بیشتر از همین اشاره به این طرح نیامده است. البتّه باید دانست که آمریکاییها اصل اسناد را منتشرنکردهاند وآنچه منتشر شد، گزارش چکیدهای است که در پایان سال 1332 نوشته شده است. با این وجود، همین اشاره به ما این امکان را میدهد تا با بررسی اسناد و نوشتههای ناچیز داخلی، دست کم سرفصلی برای جستجوی بیشتر در آینده بگشاییم. محقّقان داخلی و خارجی که در مورد کودتا تحقیق کردهاند، احتمالاً به دلیل نبود اسناد، از این موضوع حرفی به میان نیاوردهاند. با استناد به نوشتهها و اظهارنظرهایی که از برادران قشقایی باقی مانده و یکی دو سرنخ دیگر، معلوم میشود که آمریکاییها در این رابطه برنامهریزی و اقدام جدّی داشتهاند و این طرح فراتر از اشارهای بود که در چکیدۀاسناد کودتا آمده است امّا از کمّ و کیف و چارچوب و چگونگی آن بیخبریم.
در روند عادی مهمترین منبع موجود از رابطۀ قشقاییها با مصدّق و نهضت ملّی ایران، یعنی روزنوشتههای ناصر قشقایی، چیزی ازگفتگوی آمریکاییها با آنها و درخواستشان برای اقدام علیه مصدّق، به صورت آشکار نمیبینیم. وی در یادداشت روز سوّم شهریور بعد از کودتا و در یک جمع بندی از حوادث پیشآمده، از ملاقات آمریکاییها با برادرانش و پیشنهادشان برای همکاری با کودتا پرده برمیدارد.» ( محمّدناصرقشقایی، 1371، 407 )
سی و چهار سال بعد از کودتا، محمّدحسین خان قشقایی نیز این موضوع را در مختصر خاطراتش آورده است. در خاطرات محمدحسین خان پیشنهاد آمریکاییها قبل از کودتا آمده و زمان آن مشخّص نیست امّا نظر به سفر وی به اروپا برای معالجه، قبل از ورود کرمیت روزولت (فرماندۀ کودتا) به ایران و بازگشتش به تهران در روز 25 مرداد (محمّدحسین قشقایی، 1384، 107) و اظهاراتش در مورد اطّلاعشان از حضور روزولت در تهران (همان، 104)، پس پیشنهاد آمریکاییها می بایست در فاصلۀ 25 تا 27 مرداد بوده باشد ( حدس نگارنده بر آن است که رایزنی آمریکاییها با آنها احتمالاً در فاصلۀ اواخر بهمن 1331 تا نیمه خردادماه 1332 بوده و شاید آنها پس از شکست مرحلۀ اوّل کودتا و ناامیدی از موفّقیت در تهران تلاش کردند تا برابر طرح کودتا کار را به خارج از تهران انتقال دهند و پیشنهاد آخرشان برای اجرای نهایی طرح بود که قشقاییها نپذیرفتند).
ناصرخان در مصاحبهای که در سال 1362 حبیبالله لاجوردی در آمریکا با وی انجام داد فاش میکند که آمریکاییها این پیشنهاد را به خود او هم داده بودند و جای تعجّب دارد که وی این مورد مهم را در دست نوشتههایش (کتاب خاطرات روزانه) نیاورده است. برابر اظهارات ناصرخان، پیشنهاد مذکور میبایست در طول آخرین حضور وی در تهران یعنی در فاصلۀ 26 بهمن تا 9 اسفند 1331، بوده باشد. (مصاحبۀ لاجوردی با قشقایی، 1983) ناصرخان سپس از گفتگویش در این مورد با نمایندۀ اصل چهار ترومن می گوید که پس از حادثۀ حمله به آن اداره در شیراز (26 فروردین 1332) برای تشکّر از حمایت وی از آمریکاییها به دیدارش رفته بود.(همان)
از تلگراف ناصرخان به مجلس که در روز 13 اسفند به حمایت از مصدّق مخابره کرده بود (روزنامۀ باختر امروز، 1044) و بطور غیرمستقیم از پیشنهاد براندازی در آن گفته بود، چنین برمیآید که پیشنهاد آمریکاییها به وی مربوط به همین آخرین حضورش در تهران بوده باشد. امّا سخت است بپذیریم ناصرخان، آنچنان که در مصاحبهاش با لاجوردی آمده، این موضوع را به اطّلاع مصدّق رسانده باشد زیرا مصدّق در هیچیک از نوشتهها و حرفهایش به خبردار شدن از انجام کودتا از این طریق و به این تفسیر و روشنی، چیزی نگفته است و شاید اگر مصدّق از یک نفر سیاسی زنده و قابل اعتماد این خبر را میشنید، حتّی با اقدام قانونی می توانست کودتا را از همان ابتدا در نطفه خاموش کند یا دستکم با عوامل بیرونی و داخلی شناخته شدۀ کودتا، برخوردی جدّیتر نماید. بخصوص که تاریخ پیشنهادی در گفتههای محمّدحسین قشقایی درست زمانی است که دولت جستجوی خانه به خانه برای پیدا کردن زاهدی را آغاز و جایزه برای یابندۀ وی نیز تعیین کرده بود. پس قشقاییها میتوانستند با پذیرفتن ظاهری پیشنهاد آمریکاییها، زاهدی را به دام دولت بیندازند (باید دانست که زاهدی با برادران قشقایی رابطه دوستی دیرینهای داشت و آنها به این مورد سخت پایبند بودند) و این موضوع میتواند دلیلی بر ردّ ادّعای گفتگوی شفاف ناصرخان با مصدّق باشد زیرا آنها در خطرناکترین روزها، با وجود داشتن اطّلاعات ارزشمند، حیاتیترین موضوع را از دولت مخفی کردند. شاید ناصرخان با دانستن این واقعیّت، بطور غیر مستقیم چیزهایی به مصدّق گفته و خطر را گوشزد کرده (گفتۀ محمّدحسین خان این موضوع را تأیید میکند) و پیشنهادش برای آوردن عدّهای تفنگچی قشقایی به تهران (همان) نیز در همین راستا بوده باشد، امّا این پیشنهاد قابل انجام نبود و مصدّق به عنوان پرچمدار حاکمیّت ملّی ایران، به دلایل آشکار، نمیتوانست آن را بپذیرد. محمّدحسین خان در خاطراتش ضمن اشاره به پیشنهاد آمریکاییها به وی و خسروخان در ملاقاتی که در یکی از کوچههای فرعی خیابان قدیم شمیران در منزلی انجام گرفت، میگوید:
«تیمسار محمود خان امینی از دوستان قدیمی ما و فرمانده ژاندارمری کلّ کشور بود. پیشنهاد آمریکاییها را با ایشان در میان گذاشتیم، ایشان گفتند که بهتر است به مصدّق پیشنهاد کنید که من رئیس ستاد[ارتش] شوم… مصدّق پیشنهاد ما را قبول نکرد. ما هم چون به آمریکاییها قول داده بودیم که موضوع آن نشست را به کسی نگوییم، بنابراین موضوع پیشنهاد آمریکاییان را مطرح نکردیم و به شکل سربسته گفتیم که کودتایی در پیش است…. به عبارت دیگر هدف ما این بود که کودتا به نفع مصدّق و طرفداران دولت مصدّق صورت بگیرد، چون آمریکاییان تصمیم خود را گرفته بودند و عدّهای را هم آماده کرده بودند و به هیچ وجه هم حاضر نبودند از این کار صرف نظر کنند… وقتی که دیدیم قضیّۀ کودتا جدّی است و کاری از دست ما ساخته نیست خواستیم به نحوی سیر کودتا را منحرف کنیم که حدّاقل مصدّق محاکمه و زندانی نشود و قدرت همچنان در دست طرفداران مصدّق باقی بماند نه مخالف ایشان و طرفداران شاه… و سعی کردیم به وسیلۀ محمودخان امینی افسران کودتاچی را شناسایی کنیم و حساب آنها را برسیم. خلاصه هدف ما خنثی کردن کودتای ارتش به وسیلۀ خود ارتش بود که اینگونه نشد.» ( محمّدحسین قشقایی، 103 – 107 )
اسنادی در دست است که میتوانیم براساس آنها مطمئن باشیم که امینیها نیز بطور جدّی در جریان چنین طرحی بودند امّا نمیدانیم آنها از طریق آمریکاییها و در مشورتی جداگانه دخیل شدند ( اگر طرح کودتا را دقیق و حساب شده بدانیم پس باید چنین بوده باشد) یا برابر اظهارات محمّدحسین قشقایی، از طریق قشقاییها. در مقدّمۀ همایون کاتوزیان بر کتاب اسناد کودتا، ترجمۀ وطن دوست، سندی آورده شده که حکایت از تلاش ابوالقاسم امینی (کفیل وزارت دربار وقت) برای انتصاب برادرش، تیمسار محمود امینی، به ریاست ستاد ارتش دارد. در این سند که گزارش گفتگوهای هندرسون (سفیر آمریکا) با فرستادۀ معتمد شاه است،آمده:
«ابوالقاسم امینی در دیداری با ناصر قشقایی به هندرسون گفته بود که آمریکا یا باید به مصدّق کمک مالی برساند و یا به او پیشنهاد نماید که از مقام خویش کنار رود، یک سیاستمدار برجسته شود و جانشین خود را که از آن پس ایالت متّحده از او پشتیبانی خواهد کرد، برگزیند. قشقایی در این مورد با امینی همعقیده بود که اگر مصدّق و یا جانشین برگزیدهاش مورد حمایت آمریکا قرار گیرند، در آن زمان امکان پذیر خواهد بود که بخش اعظم جنبش تندباد جریان چپ را از سیاست جاری ایران زدود… چندی بعد شاه در پیامی به آن سفارت، درخواست امینی را مبنی بر انتصاب برادرش، تیمسار محمود امینی (فرمانده ژاندارمری) به جای سرلشکر ریاحی در مقام ریاست ستاد[ارتش]، به شدّت رد کرد»( وطندوست، همان، 53 )
این گزارش مربوط به اردیبهشت 32 میباشد و از اینجا میتوان گفت که طرح امینی– قشقایی، یک طرح دو جانبه و زمانمند در میان این دو گروه از سیاستمداران ایرانی بود.
اما سند نابی در دست داریم که جدّی بودن طرح مذکور را مشخّص میکند و معلوم میدارد که کمک پنج میلیون دلاری این طرح که قشقاییها آن را رد کردند به طرف دیگر طرح پرداخت شد. در مجلّۀ باختر امروز نامهای از ابوالقاسم امینی چاپ شده که درست به همین موضوع میپردازد. ابوالقاسم امینی که آن نامه را به دنبال مقالۀ باختر امروز در انتقاد از نخستوزیری علی امینی و شعارهای مبارزه با فساد وی به دفتر مجلّه فرستاده بود، چنین میگوید:
«هیئت محترم تحریریه باختر امروز– …من به شهادت دوستان و آشنایان که با هم در سیاست همکاری داشتیم هیچ با برادرم دکتر[علی] امینی در یک راه نبودم. او درطریق سیاست نظرهای دیگری دارد و من راه دیگری پیمودهام. بنابراین هرگز مدافع سیاست او نیستم ولی آنچه میخواهم توضیح دهم مربوط به این قسمت از مقاله است که مینویسد: او وزیر دارایی کابینه زاهدی بود که پس از برکناری مصدّق قدرت را به دست گرفت. همین کابینه عاقد قرارداد نفت بود و پنج میلیون دلار از کنسرسیوم بعنوان دستمزد دریافت داشت. نخستوزیر کابینه بعداً رسماً طیّ نامهای که در پارلمان ایران نیز خوانده شد ادعا کرد که تنها دو میلیون دلار از این پول به عنوان دستمزد به امینی پرداخت شده است. برای روشن شدن مطلب من باید یکی از اسرار عالیۀ دولتی را فاش کنم… . وقتی من در دربار بودم یکی از دوستان که نامش را نمیبرم و فعلاً در اروپا است حامل پیامی از یکی از سفرای دول بیگانه بود نزد من آمد و عنوان کرد که آنها حاضر هستند پنج میلیون دلار برای مخارج یا دستمزد بشرط اینکه اقداماتی برای سرنگون کردن مصدّق شود بپردازند و عقیده دارند که این کار باید به وسیلۀ برادر شما سرتیپ محمود امینی که رئیس ژاندارمری وقت بود انجام شود. من عنوان کردم که تصوّر نمیکنم سرتیپ محمود امینی این وظیفه را تعهّد کند. او اصرار کرد که با مشارالیه صحبت شود زیرا باید جواب طرف داده شود. من با سرتیپ امینی مذاکره کردم و ایشان رد کرد. البتّه این مذاکرات و مباحثات به این اختصار نیست که امروز مینویسم و حاشیه زیاد دارد که از موضوع روزنامه خارج است. خلاصه جریان بعدی را همه میدانند و امروز دیگر مطلبی نیست که بر کسی نهفته باشد و منجر به سقوط مصدّق شد. من هم پس از حبس سیاسی به رم آمدم تا زمانی که دکتر امینی به سمت سفیر ایران در آمریکا منصوب شد و در عبور از رم دیداری دست داد و ضمن بحث از جریان من اشاره به این مطلب کردم. ایشان گفت پنج میلیون دلار پرداختند و من از ترس اینکه لوطیخور نشود فوراً به خزانۀ دولت ریختم و بعد نخستوزیر وقت، زاهدی، از من پرسید پنج میلیون دلار چه شد گفتم به خزانه رفته است. ایشان فشار آورد که این مربوط به خزانۀ دولت نبوده است و برای مخارج بوده است. من ناچار به پرداخت کننده مراجعه کردم.آنها دو میلیون دلار دیگر دادند که به آقای زاهدی تحویل شد. پس به عقیدۀ من باید این مطلب روشن شود اگر دکتر امینی خود را نوۀ مظفّرالدینشاه….. میداند باید بر حسب وظیفه بگوید که این پول چه شده و به کی داده شده است و به چه مصرف رسیده است ولو اینکه به ارزش از دست دادن کرسی صدارت ایشان تمام شود. او باید این سرّ را برای مردم ایران روشن سازد و از زیر بار ننگینی که برای اسلاف و اعقاب خواهد گذاشت خود را برهاند… رم 15 ژوئن 1961. ابوالقاسم امینی».( مجلّۀ باختر امروز، 7، 1 )
روشن است که آقای امینی در این نامه خواست تا به مجلّۀ باختر امروز و مردم گوشزد کند که آن پول دستمزد قرارداد نفت نبود بلکه قبل از آن و برای انجام کودتا به برادر وی داده شد. نیز معلوم میشود که وی و برادرانش به عنوان یک قطب طرح مذکور مورد مشورت جدّی، از هر طریق، قرار گرفتند و بر خلافِ قشقاییها پول را پذیرفتند (لااقل یکی از آنها) و علی امینی شاید به همین دلیل وزیر دارایی دولت کودتا هم گردید. آیا پیشنهاد ابوالقاسم امینی به شاه برای انتصاب برادرش به ریاست ستاد ارتش، برابر سند گفته شده، در راستای همین طرح بود؟ این سؤال را گفتههای محمّدحسین قشقایی تأیید میکند. نیز آیا فرد حامل آن پیام برای ابوالقاسم امینی میتواند یکی از برادران قشقایی بوده باشد؟ نمی توانیم به این سؤال جواب بدهیم و با اظهارات محمّد حسین قشقایی در مورد گفتگوی مستقیمشان با محمود امینی همخوانی ندارد.
امّا در اینجا این سؤال مطرح می شود که به رغم آگاهی یاران نزدیک مصدّق به خصوص برادران قشقایی از کودتای نزدیک توسّط آمریکاییها، آنها به چه دلیل مصدّق را در جریان روشن ماجرا قرار ندادند؟ چرا قشقاییها بعداً هم این موضوع را به درستی روشن نکردند تا در تلاش آنها برای به هدف رسیدن نهضت ملّی ایران ابهامی وجود نداشته باشد؟ ناصرخان درگفتگویش با لاجوردی مدّعی شد که این مطلب را با مصدّق در میان گذاشته بود امّا این سخن، به دلایل ذکر شده، دور از ذهن است و شاید وی برای پاسخ به تاریخ و تبرئۀ خویش و خانوادهاش، هنگامی که مصدّق در قید حیات نبود، آن را عنوان کرده باشد. نیامدن مذاکرۀ آمریکاییها با ناصرخان در روزنوشتههایش و حتّی مذاکرۀ آنها با برادرانش در روند طبیعی آن کتاب، میتواند دلیلی بر این ادّعا باشد. محمّدحسین خان در خاطراتش تلاش زیادی کرد تا آن سکوت را به نحوی توجیه کند، امّا برای کسانی که در مسیر مبارزه قرار داشتند و خودشان نیز جزو اهداف دشمنان بودند، هیچ توجیهی منطقی نیست. چرا قشقاییها با نوعی از کودتا موافق بودند؟ یک فرض میتواند این باشد که فکر کنیم قشقاییها نیز مانند سایرین بر این موضوع ایمان داشتند که بیگانگان قادر به انجام هر تصمیمی در کشور هستند و گفتههای محمّدحسین خان برای انحراف کودتا را بپذیریم، نیز میتوان حدس زد که قشقاییها از این طریق دنبال اهداف خودخواهانه مانند به دست گرفتن قدرت از طریق آمریکاییها و امینی و اقدام علیه خانوادۀ سلطنت (با توجّه به دشمنی آشکار دوجانبه) بوده باشند که هرچند اظهارات محمّدحسین قشقایی در بر دارندۀ این ذهنیت است ( محمّدحسین قشقایی، همان، 105 ) امّا وفاداری گذشته و بعدی آنها به آرمان–های نهضت و تلاششان در برابر دولت کودتا برای احیای نهضت، این مطلب را تأیید نمیکند. آنها، به هر دلیل، درواقع به دشمنان خود و نهضت ترحّم کردند تا شاهد زوال خودشان و آرمانهای ملّت باشند و این تنها نقطۀ ابهام، امّا پررنگ، در همراهیشان با مصدّق و نهضت ملّی است که برای پاسخ به آن باید منتظر انتشار کامل اسناد کودتا باشیم.(12 )
◀ منصور نصیری طیّبی « نقش قشقایی ها در نهضت ملّی شدن نفت و کودتای 28مرداد» در نوشتۀ پژوهشی بدینگونه شرح می دهد: برادران قشقایی (محمّد ناصر، ملک منصور، محمّد حسین و خسرو) که در رأس هرم سیاسی ایل قشقایی قرار داشتند، پس از شهریور1320و با گذراندن یک دورۀ ی تبعید و سرکوب در دورۀ رضا شاه، با استفاده از شرایط سیاسی پیش آمده در کشور و نارضایی گسترده ی توده ی عشایر فارس از دوران گذشته، دست به تحرّکات گسترده ای زدند که سرانجام به رویارویی آنان با نیروهای دولتی منجر گردید. این اقدامات سبب گردید آنان به یک قدرت برتر در فارس تبدیل گردند. و در صحنه ی سیاسی کشور حضور فعاّل داشته باشند.
با آغاز جنبش ملّی شدن صنعت نفت، برادران قشقایی به این حرکت پیوستندو از دکتر مصدّق حمایت گسترده ای کردند، امّا وقوع کودتای 28مرداد و اعلام مخالفت قشقایی ها با دولت کودتا و کوشش آمریکایی ها و دولت زاهدی برای آرام نمودن تحرّک آنان، منجر به فروپاشی اتّحادیه ی سیاسی ایل قشقایی و تضعیف موقعیّت سران قشقایی گردید. در این نوشته کوشش شده است عملکرد قشقایی ها در دوران مزبور با توجّه به اسناد و منابع موجود مورد بررسی قرار گیرد.
٭ دکتر مصدّق و قشقایی ها
در سال 1339ق. که دکتر مصدّق از اروپا به ایران باز می گشت، از راه بوشهر وارد شیراز شد. اهالی فارس به وی اصرار کردند والی گری فارس را بپذیرد و با ارسال تلگرافی به نخست وزیر وقت، خواستار انتصاب مصدّق به این سمت شدند. بدین ترتیب وی به والی گری فارس منصوب شد. (1)
در زمان والی سابق فارس – عبدالحسین میرزا فرمانفرما «صولت الدوله »به دلیل جنگ با انگلیسی ها از ایلخانی گری قشقایی عزل شده بود . دکتر مصدّق با آگاهی از قدرت صولت الدوله در برقراری امنیت در فارس، وی را به ریاست ایل قشقایی منصوب کرد . (2) همچنین «پلیس جنوب»را که در گذشته روابط خصمانه ای با صولت الدوله داشت، به رسمیت نشناخت .(3)بدین ترتیب روابط بسیار نزدیک و دوستانه ی صولت الدوله با مصدّق تا پایان والی گری وی ادامه یافت.(4) و سپس در زمان تبعید ایلخانی قشقایی به تهران و حضور وی به عنوان نماینده ی مجلس در تهران در کنار دکتر مصدّق که خود نماینده ی مجلس بود، گسترده شد .(5)پس از مرگ صولت الدوله در زندان رضا شاه، مصدّق همچنان با خانواده ی قشقایی ارتباط داشت.
٭ قشقایی ها و ملّی شدن صنعت نفت
هنگامی که در مجلس شورای ملّی زمزمه ی ملّی شدن صنعت نفت شروع شد، برادران قشقایی در مجلس شورای ملّی و سنا حضور داشتند. محمّد حسین و خسرو قشقایی به ترتیب نماینده ی شهرستان آباده و فیروز آباد بودند و محمّد ناصر قشقایی سناتور استان فارس بود.(6) قشقایی ها به دو دلیل به عضویت جبهۀ ملّی درآمده و وارد مبارزات ملّی شدن نفت شدند:1.همکاری دیرینه آنان با ملّیون ایران به ویژه دکتر مصدّق 2.مبارزه ی همیشگی آنان با خاندان پهلوی که از دوره ی حکومت رضا شاه و مرگ صولت الدوله در زندان وی شروع شده بود.
بدین ترتیب قشقایی ها با قدرت تمام به حمایت از دکتر مصدّق پرداختند .در دوره ی نخست وزیری رزم آرا، زمانی که کمیسیون مخصوص نفت در مجلس برای بررسی قرار داد الحاقی «گس – گلشائیان» به ریاست دکتر مصدّق تشکیل شد، خسرو قشقایی به عنوان منشی این کمیسیون انتخاب گردید. این کمیسیون پس از یک سلسله مذاکرات مفصّل، قرارداد مزبور را رد کرد.(7)
پس از آنکه خسرو قشقایی به عضویت کمیسیون نفت برای بررسی طرح ملّی شدن صنعت نفت در آمد، در کنار دکتر مصدّق کوشش زیادی برای تصویب این طرح به عمل آورد.(8) تا اینکه کمیسیون نفت طرح فوق را تصویب کرد. سپس مصوّبه ی کمیسیون در مجلس شورای ملّی و مجلس سنا در 29اسفند 1329به تصویب رسید.(9) بدین ترتیب صنعت نفت ملّی اعلام گردید.
٭ قشقایی ها در دوران نخست وزیری مصدّق
زمانی که مجلس به دکتر مصدّق پیشنهاد نخست وزیری داد و او در پذیرش این سمت تردید داشت، خسرو قشقایی وی را از قصد دربار مبنی بر تشکیل کابینه توسط «سید ضیاء الدین طباطبایی »آگاه ساخت ، از این رو مصّدق روز بعد یعنی پنجم اردیبهشت 1330طرح نه مادّه ای خلع ید شرکت نفت ایران و انگلیس را به تصویب مجلس شورای ملّی رساند(10) و سمت نخست وزیری را پذیرفت.
با آغاز دوران نخست وزیری دکتر مصدّق، برادران قشقایی با تحرّک بیشتری وارد جریانات سیاسی شدند. آنان با حمایت سرسختانه و همه جانبه از مصدّق موجب جلب توجّه محافل سیاسی داخلی و خارجی به سوی خود شدند. همچنین نقش مشاور و نماینده ی سیاسی دولت را عهده دار شدند، به طوری که هر از گاهی مأموریت های سیاسی به آنان واگذار می گردید.
در سال 1330ش. خسرو و ناصر قشقایی به آمریکا مسافرت کردند. خسرو قشقایی در آمریکا کوشش زیادی کرد تا حقّانیت ملّت ایران و اقدامات دکتر مصدّق را به وسیله ی روزنامه ها و محافل سیاسی آمریکا به گوش جهانیان برساند.وی در نیویورک با شرکت درجلسه ی«انجمن آسیایی»،در مورد نهضت ملّی ایران وستم های یکصد سالۀ انگلیسی ها در ایران توضیحاتی دادواظهار داشت که ایلات ایران به ویژه ایل قشقایی حاضر به هر گونه فداکاری در این مبارزه هستند.(11) همچنین هنگامی که «هریمن» فرستاده ی آمریکا برای حلّ اختلاف نفت بین ایران و انگلیس ،قصد داشت به ایران مسافرت کند، خسرو قشقایی در تلگرافی به دکتر مصدّق اظهار داشت که مسافرت وی نزد محافل آمریکایی از اهمّیت زیادی برخوردار است و یادآوری کرد او را از اوضاع ایران، احساسات مردم و رفتار انگلیسی ها در ایران آگاه سازند. (12)
در دی ماه همان سال ناصر قشقایی نیز به علّت بیماری فرزندش – عبدالله – که در آمریکا تحصیل می کرد، عازم این کشور شد . دکتر مصدّق از وی خواست تا در آمریکا اقداماتی برای بازاریابی نفت ایران انجام دهد. (13) ناصر قشقایی در آمریکا با کمپانی ها و دست اندرکاران بازار نفت مذاکراتی انجام داد، در نتیجه پس از مذاکره با فردی به نام «اسمیت»، پیشنهادات وی را مبنی بر خرید بنزین از ایران برای دکتر مصدّق ارسال کرد. (14)دکتر مصدّق در پاسخ اظهار داشت که نماینده ی خریدار باید به تهران آمده پیشنهادات خود را به هیأت فروش ارائه دهد.(15)وی همچنین با اشخاص دیگری از جمله سناتور«واتسن » که دست اندر کار بازار نفت بود، دیدار کرد امّا بیشتر آنان اظهار می کردند برای خرید نفت ایران باید از دولت آمریکا توصیه نامه داشته باشند و وزارت دفاع آمریکا نیز به خاطر نارضایتی انگلیسی ها، حاضر نبود این توصیه نامه ها را صادر کند. از این رو ناصر قشقایی با مقامات وزارت دفاع آمریکا مذاکراتی انجام داد که به نتیجه ای نرسید.(16)
وی در این سفر مصاحبه هایی با مطبوعات و سایر رسانه های گروهی آمریکا انجام داد و در این مصاحبه ها با حمله به وزیر امور خارجه ی آمریکا، او را متّهم کرد که از سیاست انگلستان در برابر ایران حمایت می کند. همچنین اظهار داشت در صورت حمله ی هر قدرت خارجی به ایران، ایل قشقایی به جنگ آنان خواهد رفت. این مصاحبه بازتاب وسیعی در رسانه های آمریکا یافت و در نتیجه خشم وزیر امور خارجه آمریکا را برانگیخت .(17)
اقدامات قشقایی ها سبب گردید که انگلیسی ها و دربار شاه، دست به تحریکاتی در برابر آنان بزنند، پس به فرماندهان ارتش در فارس دستور داده شد از راه های مختلف به ایل قشقایی و موقعیت برادران قشقایی فشار وارد سازند. بدین ترتیب اختلافاتی بین قشقایی ها و مقامات ارتش به وجود آمد.(18) این اختلافات موجب گردید شایع شود قشقایی ها قصد شورش در برابر دولت را دارند. این شایعات در مطبوعات خارجی نیز انعکاس یافت. ناصر قشقایی برای پایان دادن به این شایعات که عمدتاً از دربار نشأت می گرفت، در نطقی در مجلس سنا، حمایت همه جانبه ی خود را از دکتر مصدّق اعلام داشت. همچنین در نامه ای به دکتر مصدّق اظهار داشت: حاضر است یک سوّم زمین های کشاورزی خود را در منطقه ی ییلاقی ایل قشقایی در اختیار دولت وی بگذارد تا برای هزینه های جاری دولت استفاده شود. انتشار نامه ی فوق بازتاب زیادی نزد هیأت دولت و طرفداران مصدّق داشت و در جلسۀ هیأت دولت از ناصر قشقایی قدردانی شد.(19)
برادران قشقایی در حوادث 30تیر1331نیز فعّالانه وارد عمل شدند. محمّد حسین و خسرو قشقایی که در دوره ی هفدهم نیز به مجلس راه یافته بودند، در کنار سایر نمایندگان وابسته به جبهه ی ملّی به طور همه جانبه از دکتر مصدّق حمایت کردند. آنان همچنین از مردم خواستند به طرفداری از دکتر مصدّق قیام کنند.(20)در فارس نیز دست به اقداماتی زدند؛(21) از جمله تهدید کردند که برای حمایت از دکتر مصدّق به پادگان شیراز حمله خواهند کرد . (22)پس از استعفای احمد قوام و انتصاب مجدّد دکتر مصدّق به نخست وزیری، خسرو قشقایی به همراه آیت الله کاشانی و عدّه ای از نمایندگان طرفدار مصدّق، از طریق رادیو به ایراد سخنرانی پرداخت و مردم را به حفظ امنیت شهر و آرامش دعوت نمود. (23) وی در دوّم مرداد 1331در مجلس، در نطقی آمریکایی ها را مورد حمله قرار داد و چنین اظهار داشت :«آمریکایی ها تانک های سنگین را به دولت ایران می دهند، برای کشتن مردم نه برای جنگ». سپس مبلغی برای ساختن مجسمه ی زنی که در روز 30تیر به هواداری از مصدّق خود را جلو تانک انداخته بود، کمک کرد. (24)
در دوره ی دوّم نخست وزیری دکتر مصدّق، تحریکات و فشار ارتش در فارس در برابر قشقایی ها افزایش یافت و هر بار به بهانه های مختلف نیرو به مناطق قشقایی ها گسیل می شد . ناصر قشقایی در اعتراض به این اقدام، ارتش را متّهم کرد که برای ایجاد اغتشاش در فارس و تأمین منافع انگلیسی ها، دست به این اقدام زده است، امّا با پیگیری های دکتر مصدّق و مذاکرات ناصر خان این تنش ها تا حدودی کمتر شد. (25)
در زمستان سال 31حوادثی که در مرکز به وقوع پیوست، یک بار دیگر قشقایی ها را به واکنش برانگیخت . این حوادث که از اختلافات بین نمایندگان جبهه ی ملّی ناشی می شد، سرانجام باعث جدایی اشخاصی چون مکّی، بقایی و حائری زاده از دکتر مصدّق گردید. در این اوضاع ناصر خان به طور مرتّب با ارسال تلگراف هایی به نمایندگان جبهه ی ملّی، آنان را به سازش دعوت نمود، و پیشنهاد کرد برای رفع اختلافات بین آنان، چه در فارس و چه در تهران، حاضر به هر گونه اقدام می باشد.(26)
هم زمان با کوشش های ناصر قشقایی، برادران وی در مجلس حمایت خود را از دکتر مصدّق ادامه دادند . خسرو قشقایی در یک سخنرانی در مجلس، پشتیبانی مردم شهرهای مختلف فارس را از دکتر مصدّق اعلام داشت. (27) با افزایش تنش های سیاسی در تهران، فرماندهان نظامی در مناطق قشقایی اقدامات تحریک آمیز جدیدی را شروع کردند و به بهانه ی اینکه سران طوایف به حضورشان نرسیده اند، آنان را مورد تهدید قرار دادند. در نتیجه احتمال وقوع درگیری پیش بینی می شد. ناصرخان برای جلوگیری از وقوع بحران جدید، کوشش زیادی کرد و با اقدامات برادران قشقایی در تهران و مذاکره با دکتر مصدّق و سران نظامی کشور، این تنش نیز فروکش کرد.(28)
٭ حمله به ادارۀ اصل چهار آمریکا در شیراز و واکنش قشقایی ها
سازمان «اصل چهار» در ایران، شعبه ای نیز در شیراز دایر کرده و به خدماتی از قبیل کمک های کشاورزی، بهداشتی و فرهنگی و فرستادن مأموران بهداشتی و معلّم به میان عشایر پرداخت. (29) چون آمریکایی ها پیشینه ی استعماری نداشتند و اقدامات نوع دوستانه آنان در آن سال ها نزد مردم ایران محبوبیتی ایجاد کرده بود، قشقایی ها نیز از اقدامات عمرانی و فرهنگی سازمان اصل چهار استقبال کردند. امّا گسترش نفوذ آمریکا در ایران باعث نگرانی قدرت های استعماری یعنی شوروی و انگلستان می گشت. پس آنان به ویژه روسها، به وسیله ی عوامل داخلی خود کوشش کردند کارشکنی هایی در برنامه های آمریکا از جمله سا زمان اصل چهار انجام دهند.(30)یکی از این اقدامات حمله به دفتر این سازمان در شیراز بود.
حادثه ی حمله به اداره ی اصل چهار در شیراز بدین ترتیب آغاز گردید:در روز پنج شنبه 27فروردین 1332یکی از هواداران دکتر مصدّق به نام «کریم پورشیرازی»، میتینگی در حمایت از اقدامات مصدّق تشکیل داده بود. وی در حین سخنرانی از طرف عدّه ای از اعضای حزب برادران ( که مخالف دکتر مصدّق بودند) مورد حمله قرار گرفت.(31)در مرحلۀ اوّل، حمله کنندگان توسّط هواداران جبهۀ ملّی عقب رانده شدند، امّا بار دیگر با همکاری تعدادی پلیس در لباس شخصی، به مردم حاضر در محل حمله کردند.سپس پلیس رسماً به هواداران مصدّق حمله کرد و آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد.(32) در این بین عدّه ای از آشوبگران که بیشتر از اوباش شهر بودند، به دفتر سازمان اصل چهار حمله کردند و پس از تخریب، آتش زدن و غارت اموال سازمان نامبرده، کارمندان آمریکایی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. (33) گویا اعضای حزب توده که در این زمان در شیراز فعّالیت های خود را افزایش داده بودند، در این حمله شرکت داشته اند .(34)…