بیش از 34 سال از کودتای جبارانی که خود به پیشواز دستنشاندگی بیگانه رفتند، میگذرد و همچنان سنگ میزان و عیار شناسایی عدالت و استقلال و آزادی و حقوق شهروندی و حقوق ملی مردم ایران، کسی است که از او به عنوان اولین رییس جمهور منتخب ملت ایران نام برده میشود. این روزها، یعنی در روزها پیش و پس از امضای «توافق نامه وین»، در ایران و در خارج از ایران، همه عمله استبداد، ساز حمله به او را کوک کردهاند. زیرا در قراردادن ایران در موقعیت و وضعیت یک کشور بیابان گشته و تحت قیمومت، از راه پاسداری از استبداد خیانت و جنایت و فسادگستر، شرکت کردهاند.
با گذشت این مدت، هنوز کینه حاکمان مستبد بر ایران نسبت به او کاهش نیافته که هیچ، روز به روز بیشتر نیز شدهاست. علت ایناست که هر کس در این حاکمیت فکری را اظهار کند و یا عملی انجام دهد و یا روشی را پیشنهاد کند که بن مایه آن، حقوق شهروندی و استقلال و آزادی باشد، و یا بخواهد برخی نهادها را متجاوز، قاچاقچی و مستبد و غارتگر بنامد و یا کمترین اعتراضی نسبت به نهاد ماندگار چماقداری بگوید و فساد حاکمیت و نهادهای «انقلابی» را بیان کند و یا کوچکترین ایرادی نسبت به «مقام عظمای ولایت» و اعوان و انصار او بگیرد و یا بگوید نیروی انتظامی باید به قانون التزام داشته باشد و کاری به دین مردم نداشته باشد و مردم را نباید شکنجه داد و نباید اجازه داد رقم زندانیان کشور این اندازه بزرگ بگردد و هر نهادی برای خود زندان داشته باشد و بازجویی و محاکمه کند و به زندان بیندازد و قاضی نباید به دلیل رابطه با قدرت حکومتی حکم صادر کند و ….، آن کس تهدید میشود که در خط و راه بنیصدر است.
شاید بر کسی از جوانان آن روزهای انقلاب، به جز افراطیون نظامی و امنیتی حاکم بر ایران، پوشیده نباشد که بنیصدر در همان مدت کوتاهی که ریاست جمهوری را تصدی کرد، همزمان باید در مبارزه با کودتاچیانی که با ادعای ولایت فقیه بر مردم با امریکا سازش پنهانی کرده بودند و در جنگ با ارتش قدرتمند عراق، میبود. قشون صدام، به دنبال کودتای نوژه که خائنان به ایران سازمان داده بودند و به بهانه آن، ملاتاریا به جان ارتش افتاد و شیرازه آنرا گسست. در آن شرایط سخت، اجرای کودتا خزنده و دستگیری فرماندهان ارتش و توسعه برخوردهای مسلحانه در سطح کشور توسط «سپاه و کمیته و دادگاه انقلاب»، قشون صدام به ایران حمله کرد. او هم میباید در برابر متجاوز از وطن دفاع میکرد و هم با خائنان و فاسدان، طراحان و مجریان کودتای خزنده و شکنجه گران و آدم کشهای در خدمت ولایت فقیه، مقابله میکرد.
در آن شرایط، او میبایست از حقوق مردمی که به او رأی داده بودند حمایت میکرد آنهم زمانی که جنگی گسترده بر ایران تحمیل شده بود و نیروهای نظامی همین سپاه فعلی به جای اینکه در جبهه با دشمن بجنگند به تهران آمده بودند تا در انجام واپسین مرحله کودتا شرکت کنند. این قوا مجلسی را به محاصره درآورند که انتخاباتش قلابی بود (بگزارش 10 هیأت نظارت، 70 درصد انتخاباتش تقلبی بود). هدف از محاصره مجلس یکی این بود که رییس جمهوری نتواند در آن مجلس قلابی نیز حاضر شود و از خود دفاع کند و دیگری این بود که مبادا اقلیتی حاضر به شرکت در جلسات مجلس نشوند و تشکیل مجلس و اجرای واپسین مرحله کودتا میسر نگردد. چنانکه هر نمایندهای خواست ازبنیصدر دفاع کند مورد خشم مقدس سپاه قرارگرفت. در آن روز، مهندس معین فر به دلیل حمایت از رییس جمهوری مورد حمله قرارگرفت و بسوی احمد سلامتیان تیراندازی شد.
اما مگر بنیصدر چه کرد که کینه حاکمیت از او نه تنها کاهش نیافته، بلکه تشدید شدهاست و هر سال برنامههایی خاص برای نشاندادن «خیانت»های او! تهیه و به نمایش در میآید؟ بندگان زور و زر خدمتهای او را خیانت میشمارند و آنها را در برنامههای تلویزیونی پخش میکنند. نتیجه ایناست که نسلهای بعد از انقلاب از زبان و قلم استبدادیان وابسته میشناسند. جو ساخته خود را خود دگرگون میکنند تا جائی که کسانی از سران سپاه خود را نگزیر دیدند دروغهای ساخته را تکذیب کنند. از جمله رحیم صفوی ، محسن رضایی، علی شمخانی و محسن رشید و … گفتند بنیصدر در جنگ خیانت نکردهاست. بدیهی است آن جرأت را نداشتند تمام حقیقت را بگویند. همان حقیقت را بگویند که سران 8 کشور مسلمان گفتند: کار ارتش ایران نه حماسه که معجزه بود. همان حقیقتی که امروز اسناد سری رها شدن از قید سر، باز میگویند: در چهارمین ماه جنگ، ارتش عراق شکست خود را پذیرفته بود. همان حقیقتی که قبول پیشنهاد غیر متعهدها از سوی رژیم صدام بود. پذیرش این پیشنهاد توأم با پرداخت غرامت، یک پیروزی مسلم بود که با کودتا در خرداد 60 و ادامه جنگ به مدت 8 سال، از ایرانیان دزدیده شد و به امریکا و انگلیس و اسرائیل داده شد که جنگ را در سود خود دیدند و اسباب ایجاد و ادامهاش را فراهم کردند. از بد روزگارِاستبدادیان خود فروخته به بیگانه، هر زمان که فیلمی از دوران بنیصدر نشان داده میشود تا «خائن» بودن او را به نمایش بگذارند، روز بعد از انتشار مردم با یکدیگر به گفتگومینشینند: به راستی رییس جمهورما، اینقدر خوب بود وما نمیدانستیم؟ ازخود میپرسند:
● تنها کس که در مقابل استبداد خمینی ایستاد بنیصدر بود و اگر برخاسته بودیم، گرفتار استبدادی نمیشدیم که شدیم.
● آیا درست است که بنیصدر پشت موتور در خطوط مقدم جبهههای جنگ بود؟
● آیا درست است که بنیصدر در سخنرانیهای خود به وجود شکنجه و انواع زندانها اعتراض میکرد؟
● آیا درست است که بنیصدر با اصل ولایت فقیه مخالف بود؟
● ایا درست است که بنیصدر در مقابل تمام سران جنایتکار ان زمان مانند هاشمی ، خامنه ای، محمد یزدی، موسوی خوئینیها، خلخالی، ریشهری، رازینی، محمدی گیلانی،مقتدایی، و… به تنهایی ایستاد و انان را به عدم خشونت و جنایت فراخواند
● آیا درست است که بنیصدر با چماقداران همواره در تضاد بود و در نهایت اقدام به افشاگری انها نمود
● آیا درست است که بنیصدر همان زمان می گفت سپاه در آینده عامل سرکوب و استبداد میشود و مقابل آن ایستاد تا جایی که به فرمان خمینی و یارانش بااستفاده از سپاه بر ضد او کودتا کردند؟
و….
از آنجاکه به قولی خدا را شاکریم که دشمن ما از احمقها است، همه تبلیغات سوء حاکمیت به سود بنیصدر تمام شد وگرنه هنوز بعد از سی و چهار سالی که از کودتای سال شصت میگذرد از او به عنوان خطرناکترین چهره مخالف نظام، یاد نمیکردند. امروز، هر کس در خط و راه او است، خطری بالفعل تشخیص داده میشود و رژیم و حامیان گوناگونش، با او مقابله میکنند. هر جا حرکت و جنبشی انجام میگیرد، سایه او بر سر آن جنبش می باشد .(سردار سعید قاسمی)
بنیصدر بر اساس اندیشه راهنمائی که اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی است و برخوردار از عقل مستقل و آزاد و اگاهی از شیوه حکومت ولایت فقیه، وارد مبارزه با کسانی شد که جامعه را به طبقات مختلف تقسیم کرده بودند : از دید ولایت مطلقه فقیه، جامعه به سه دسته زیر تقسیم میشود:
1. شهروندان درجه اول، شهروندان ملکوتی :
● به طبقهای تازه تاسیس بعد از انقلاب اسلامی گفته میشود که افرادش خود را نماینده خدا بر روی زمین ، جانشین پیامبر و ائمه دانسته و خود را صاحب مال و جان و ناموس ملت هستند میدانند و حتی می توانند توحید و نماز را تعطیل کنند چون حرفشان فوق حرف خدا است!
این طبقه کلا از ارباب عمائم تشکیل میشود که ولی فقیه مطلقه در رأس قرار دارد و برخی مراجع تقلید و حدود 1000 امام جمعه شهرستانها و بیش از 60 هزار امام جماعت مساجد مختلف و دهها هزار عمامه داران را شامل میشود. اینان شهروند درجه اول محسوب می شوند که در تعاریف زیر وابستگی ملکوتی خود را بیان میدارند:
● خمینی: «فقهای جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی، سیاسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غیبت کبیر موکول به آنان است».
● خمینی: «اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که پیامبر در امر ادارهِ جامعه داشت، دارا میباشد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».
● جعفر سبحانی: «ولایت فقیه پرتویی از ولایت امام زمان است».
● خمینی: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام نماز و روزه و حج».
● مشکینی: «رهبر یا ولی فقیه را خدا منصوب میکند. ولی چون مردم قدرت تشخیص ندارند نمی توانند او را پیدا کنند».
● نمازی:« ولایت فقیه ادامه ولایت فرزند امیرالمؤمنین است و به همین علت همه دشمنان از آن ناراحتاند، چرا که ولی فقیه عادل، منصوب ذات اقدس الهی است».
● خمینی «ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان درست کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کردهاست، همان ولایت رسولالله است»
● خمینی: «من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم».
● خمینی: «حکومت باید با قانون خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این بینظارت روحانی صورت نمیگیرد»
● خمینی: «شکست روحانیت، شکست اسلام است.اسلام بدون روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه دهد».
● مصباح یزدی:«مخالفت با ولی فقیه، مخالفت با امامان و در حقیقت شرک به خدا است».
2. شهروندان درجه دوم یا «خواص»:
•به گروهی اطلاق میشود که طبقه اول یا «شهروندان متصل به ملکوت اعلی» آنها را از مردم عادی جدا ساخته و آموزش داده و برای خدمتگزاری خود، آماده کردهاند. این شهروندان عبارتند از سپاهیان، بسیجیان، اعضای نهادها و ارگانهای وابسته به ولایت فقیه و چماقداران رسمی و غیر رسمی و نیروهای امنیتی و حراستی و اطلاعاتی که در غالب نهادها،سازمانها، ارگانها و… احزاب و جمعیتها و هیاتها و… لانه کرده اند .
حجت الاسلام پروازیان میگوید: «آقای خامنهای، در شب محرم سال 1375، برای سپاه سخنرانی کرد که قسمتی از آن سری اعلام شده بود. دراین قسمت، ایشان مردم را به عوام و خواص تقسیم کردهبود. او گفته بود خواص باید حکومت کنند وعوام تبعیت. درجریان انتخابات رئیس جمهوری این قسمت سری را به شکل گستردهای پخش کردند. بچههای انصار عامل توزیع آن بودند».
حجت الاسلام پروازیان: «یک روز یکی از سرکردگان جناح راست گفت بقای انقلاب در چیست؟ گفتم: در پیوند حکومت با مردم. گفت این را از کجا آوردهای؟ گفتم: از فرمایشات امام.گفت: در امر تاکتیک رهبر میتواند نظر متفاوت بدهد اما در اصول حق تخطی ندارد. امیر الحاج را میشود عوض کرد اما حج را نمیتوان تغییر داد. ایشان گفت ما بچههای سپاه نشستیم و بحث کردیم و آقای خامنهای نیز با ما هم عقیده بود که راز بقای نظام در ایجاد رعب و وحشت در مردم است. خیلی زیبا تحلیل میکرد. گفتم: «تحلیل شما زیباست اما مرده شوی نتیجهگیریتان را ببرد.»
گفت: «اگر ما مردم را ول کنیم براساس طبیعت حرکت میکنند و آزادی میخواهند. ما باید مردم را با توسری به سوی اسلام ببریم. در فقه داریم که حرکت به سوی معرفت، قسری است با زور اسلحه و پسگردنی و زندان، امکانپذیر است.» حرفهای اینها را به آقای «عبداللّه نوری» گفتم. با آرامش گفت صبر کن ببین مردم با اینها چه خواهند کرد.
برای اینکه خصوصیات شهروندان درجه دوم (خواص) را بدانیم به مقاله: روانشناسی ماهیت جنایی رژیم ولایت مطلقه فقیه، اشاره میکنیم تا بهتر انها را بشناسیم. در این مقاله نویسنده 16 خصلت اصلی این گروه خواص را به شرح زیر بیان میدارد.
1. قدرت باوری و نقش اول به زور و خشونت دادن در پندار و گفتار و کردار.
2. داشتن حالات عصبی و یا تشنجات عصبی.
3. غیره قابل اطمینان و اعتماد بودن.
4. عدم صداقت، یعنی فوق العاده دروغگو بودن و مدام دروغ گفتن.
5. جذابیت و گیرندگی، Charme سطحی و صوری که همراه است با مستعد و باهوش بودن آنها.
6. عدم پشیمانی و یا خجالت و شرمندگی. در واقع هیچ زمان نه پشیمان میشوند و نه اهل خجالت و شرمنده شدن هستند. پُر رو بودن شان حد و حساب ندارد.
7. کمبود خود انگیخته گی و دارا بودن رفتاری ضد جامعه و ضد فرهنگ.
8. واجد تصورات جنون آمیز و علائم دیگری که نشانهای از بیعقلی و یا ناقصالعقل بودن هستند.
9. در قضاوت کردن بشدت غیره عادلانه داوری میکنند. در واقع حق و حقوق دیگر انسانها را مثل آب خوردن زیر پا میگذارند.
10. خود محوری و خود خواهی بیمارگونه که همراه است با ناتوانی در دوستی کردن و دوست داشتن دیگران.
11. کمبود و ناتوانی عمومی در کنشها و واکنشهای احساسی.
12. عدم بصیرت و دور نگری و به شکل بسیار زننده و خاصی عدم ملاحظه دیگر انسانها.
13. بی تفاوتی شدید در روابط عمومی که مابین انسانها برقرار میشود.
14. خیالبافی و خیال پردازیهای غیره عادی و دور از واقعیت.
15. بی توجهی نسبت به آینده و نداشتن طرحهای دراز مدت در زندگی خویش (یعنی بطور روزمره گی زندگی میکنند).
16. زبانی که بکار میبرند بنمایهای از زور دارد و عقل قدرتمدارشان، روشهای این عقل را بکار میبرد. از جمله، هر تراوش عقلشان، با تخریب آغاز و با تخریب پایان میپذیرد.
با توجه به خصوصیات بالا خوانندگان می توانند نگاهی به برخی از شهروندان درجه دوم در میان نیروهای مختلف حامی ولایت از جمله دکتر الله کرم ، دکتر فیروز آبادی، دکتر سعید جلیلی ، دکتر محمود احمدی نژاد، دکتر علی لاریجانی ، دکتر سعید قاسمی و… بیندازند و ببینند چه بلایی بر سر کشور آمده است .
3. شهروندان درجه سوم (عوام):
به شهروندانی اطلاق میشود که باید با کتک و شلاق آدم شوند و اگر نشد شکنجه و اعدام شوند تا مگر به بهشت بروند. شهروندانی که افرادی یتیم و صغیر و نادان هستند که اگر روحانیت نباشد که قیم آنها بگردد، به بیراهه میروند و به جهنم سقوط میکنند. برای اینکه این اتفاق نیفتد سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و داده گاه انقلاب و واواک و لباس شخصیها و سازمان ترور و چماقداران باید مواظب رفتار آنها باشند و در مهار مقام ولایت نگاهشان دارند.
در میان این گروه شهروندان درجه سوم، نیمی از آنها را که زنان تشکیل میدهند وضعیتی به مراتب بدتر از مردان طبقه عوام دارند. زیرا آنها علاوه براینکه مانند مردان این طبقه جان و مال و ناموسشان در اختیار شهروندان ملکوتی و خواص است حق انتخاب پوشش، تحصیل، شغل، و… هم را ندارند و تنها اجازه حضور در صحنه پرشور تظاهرات خیابانی و حماسه افرینی در پای صندوقهای رای را دارا میباشند. وگرنه، حقوق انسان و حقوق شهروندی که جای خود دارد و مردها نیز از آنها محرومند، زنان حق استفاده از ورزشگاهها جهت دیدن مسابقات فوتبال و والیبال را هم ندارند. اجازه خروج از کشور بدون اذن همسر یا پدر را ندارند و… جالب اینکه حق شرکت در انتخابات به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری و عضویت در خبرگان رهبری را نیز ندارند.
این بخش از شهروندان عوام اجازه ندارند آواز بخوانند و حق ندارند در برابر چشم نامحرم داخلی مسابقه بدهند ولی در کشورهای خارج در برابر دیدگان نامحرم خارجی اشکالی ندارد . به برخی از تعاریف کوبنده شهروندان ملکوتی در مورد این طبقه توجه فرمایید:
● خمینی:«مردم ناقصاند و نیازمند کمالاند وناکاملاند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند.» عقل زورمدار او نمیتوانست دریابد که برفرض که مردم ناقص باشند، نقص از زور در اشکال گوناگون آن است و راه حل، «قیم امین صالح» که اختیار مطلق در بکار بردن زور در حق آنها را داشته باشد نیست. این راهحل تشدید نقص است. راهحل زورزدائی و فراخواندن مردم به عمل به حقوق خویش و تمرین زندگی فردی و جمعی از راه عمل کردن به حقوق است.
● جنتی:«ملت به عنوان ایتام محسوب میشوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند که کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند».
●خمینی:«ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد».
● خزعلی: «این چه حرفى است که مىگویند اگر مردم خواستند. مردم چه کارهاند؟ مردم احکام خدا را اجرا مىکنند. مردم محترم و عزیزند اما براى اجراى احکام خدا، نه براى بر هم زدن احکام خدا».
● غرویان: «مردم خوب میدانند که حکومت مال مردم نیست بلکه حکومت متعلق به خداست. در انتخابات و رفراندومها مردم برای بیعت با ولایت فقیه می روند نه برای تعیین حکم خدا”
● خمینی: «استعمارگران فرهنگ اجنبی را میان مسلمانان رواج دادند و مردم را غربزده کردند. اینها همه برای این بود که ما قیم و رئیس نداشتیم.»
● جنتی: «ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیغمبر اکرم (ص) داشت. فقیه این مقام و ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.»
● آذری قمی: ولی فقیه میتواند پروردگار را در ذات و یا در پرستش محکوم به تعطیل اعلام دارد.
حال با توجه به نگرش حاکمان ولایتی و باور به «اسلام فیضیه» که هاشمی رفسنجانی بنیصدر را ضد آن خواند، رییس جمهور منتخب کار بسیار سختی در پیش داشت: دفاع از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی
برای روشن شدن میزان بودن استقلال و آزادی و رشد بر پایه عدالت اجتماعی بودن اندیشه و عمل بنیصدر، بهتر دیدیم برخی از سخنان و گفتهها و نوشتههای ایشان را بیاوریم که از سال 59-60 باقی ماندهاند و نشان میدهند ایشان با توجه به ساختار قدرت، چگونه پیش بینی این روزها را میکرد و وضعیت کشور همان شد که ایشان گفته بود. نظام بر همان پایهای میچرخد که خطر آن گوشزد شده بود. بنیصدر در برخورد با نظام حاکم ولایتی میبایست در چند جبهه با ولی فقیه و دستیارانش مبارزه میکرد. از جمله
1. بر ضد اسلام بودن اصل ولایت فقیه و ایجاد قدرتی ضد دین و حقوق انسان و حقوق ملی
2. برخورد با بنیادهائی که پایههای استبداد و ارکان استبداد فقیه بودند و خطر آنها برای کشور
3. افشای چماقداری و چماقکشان و خطر آن برای آینده ایران
4. دفاع از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی ایرانیان، بخصوص حقوق بانوان ایرانی
5- مبارزه با شکنجه و زندانی کردن آزاد اندیشان ایرانی و گستردن بساط شکنجه و بکارانداختن ماشین اعدام،
6. رویاروئی با تجدیدکنندگان استبداد، از موضع استقلال و آزادی و افشای روابط پنهانی آنها با اسرائیل و انگلیس و امریکا. و
7. دفاع از کشور بهنگام تجاوز قوای عراق به ایران در دو جبهه، یکی جبهه جنگ با قوای صدام و دیگری در جبههای که دستیاران خمینی، بعد از سازش پنهانی با امریکا (اکتبر سورپرایز) گشوده بودند و میگفتند نصف ایران برود بهتر از آناست که بنیصدر پیروز بشود. و
8. مبارزه با فسادها که ملاتاریا، دستیاران خمینی، از همان روز اول آغاز کرده بودند و فساد را اینگونه توجیه میکردند: امام فرمودهاست باید در حسابهای ما به اندازه کافی پول باشد که اگر وضعیت سخت شد، از تأمین هزینه مبارزه عاجز نمانیم
9 . مبارزه با انواع سانسورها و بنیان گذاردن بحث آزاد در ایران بقصد برقرارکردن جریانهای آزاد اندیشهها و دادهها و اطلاعات و دانشها. در نتیجه،
10. رشد شهروندان ایران و عمران طبیعت ایران. او بیابان زدائی و ایجاد ایران سبز را برنامه خویش کرده بود و در همه استانهای کشور عمران طبیعت را آغاز کرده بود.
برای اینکه روشن شود چرا از نظر نویسنده، بنیصدر میزان استقلال و آزادی بنیصدر است، ابتدا به برخی از گفتهها ، نوشتهها، اعتراضات او، هنگامی که رییس جمهوری بود اشاره مینمایم تا ببینیم چرا حاکمان استبدادی و جنایتکار و متجاوز و شکنجهگر در خدمت ولایت مطلقه فقیه میگویند او به نظام خیانت کرد و هر کس راه او را برود از جمله خائنان است. در طول سالهای بعد ازکودتای خرداد 60، هرکس دم خواست بساط زورگوئی دست کم محدود شود، «متهم» شد که به راه بنیصدر میرود: سید محمد خاتمی، میر حسین موسوی، مهدی کروبی ، حسن روحانی و حتی احمدی نژاد وقتی از دخالت بیحد و مرز خامنهای در کار حکومت شکایت کرد. شهادت زمان را ببین! هاشمی رفسنجانی،کارگردان کودتای خرداد 60، امروز متهم میشود که دارد به راه بنیصدر میرود.
بنیصدر قبل از رسیدن به ریاست جمهوری، درگیریهایی با ولایتیون داشت و همین مسئله موجب شده بود تا روحانیون حامی خمینی از جمله هاشمی و بهشتی وخامنهای و محمد یزدی و موسوی اردبیلی و مشکینی و… مرتب با او مخالفت کنند. در جریان مجلس خبرگان قانون اساسی و بررسی اصل ولایت فقیه اختلافات شدید شد که به آن میپردازیم.
1- بی پایه و اساس بودن اصل ولایت فقیه و تضاد آن با اسلام و حقوقمندی انسان:
خمینی قبل از اینکه به ایران بیاید صحبت از ولایت جمهور مردم میکرد اما مانند دیگر مسائل وقتی پایش به ایران رسید و مزه قدرت را چشید، بحث ولایت فقیه را در مجلس خبرگان، با همکاری برخی دیگر از قدرت پرستان و افرادی که میدانستند ولی فقیه یعنی چه و عدهای از افرادی که نمیدانستند ولی فقیه چه مصیبتی است، مطرح و آنرا به تصویب رساند.
یکی از افرادی که در مورد ولایت فقیه خیلی پافشاری میکرد فردی بود از حزب زحمتکشان و از عوامل اصلی کودتای سال 60 یعنی حسن آیت که هاشمی و خامنهای در مورد او چنین میگویند:
● هاشمی در مصاحبهای بعد از مرگ حسن آیت میگوید: «ولایت فقیه، فرماندهى کل قوا، حکومت خط خالص اسلامى و گنجانیدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در قانون اساسى، رسوا کردن ملى گرائى در مقابل اسلام و شکستن بت بنىصدر،از جمله اقدامات شهید آیت است.»
● خامنهای در مورد ولایت فقیه و بانیان تصویب آن میگوید: «آن دست ملکوتی و الهی که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت، او فهمیدکه چه میکند. کنترل کردن بنای مستحکم نظام اسلامی مادامی که اصل نورانی ولایت فقیه در قانون اساسی وجود دارد غیر ممکن است.»
● آیت الله منتظری که بعدها ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک دانست، در مورد کسانی که به دنبال تصویب اصل ولایت فقیه بودند و مخالفان آن میگوید: «…در رابطه با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی من و آقای بهشتی و ربانی شیرازی و حسن آیت اصرار داشتیم. البته بعضیها هم مخالف بودند. مثل آقای طالقانی و بنیصدر.»
همانزمان برای آقای بنیصدر و آیهالله طالقانی مشخص بود که آینده اصل ولایت فقیه چه خواهد بود و چه بر سر مردم خواهد آمد به همین دلیل با برخی از آزادی خواهان برای جلوگیری از تصویب این اصل تلاش نمود و گفت:
«شما میگویید بنای کار بر این است که ما یک بیاعتمادی مطلق به مردم و نمایندگان آنها داریم. این کار صحیح نیست…اگر فقط کسانی حق دارند در انتخابات شرکت بکنند که رهبر معرفی میکند، معنای این یعنی انتخابات بیانتخابات. وقتی من بگویم ای مردم شما آزادید آن کسی را که من معرفی میکنم انتخاب کنید، این امر اسمش نه آزادی است ونه جمهوری»
«آنطوری که ما این اصول رامی نویسیم قدم به قدم یک نوع استبداد را در قانون اساسی پیش می بریم».
در جلسه بررسی اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان گفت : «شیخ بهایی گفته است مجتهد باید 165 علم داشته باشد. شما چند تا از اینها را بلدید؟ هیچ کدام از شما مجتهد نیستید».
«این ولایت فقیه نیست، خدایى فقیه است». او 9 دلیل بر مخالفت ولایت فقیه با اسلام و حقوقمندی انسان و جامعه ارائه کرد و گفت: دو دلیل از آنها از آقای طالقانی است که حاضر است. و طالقانی تصدیق کرد.
بنیصدر نقل میکند: «بعد از اینکه خواستند در مجلس خبرگان ولایت فقیه را تصویب کنند ما جلسه کردیم که استعفا کنیم ولی آقای طالقانی گفت اگر استعفا کنیم با پتک خمینی میزنند توی سرمان و این ولایت مطلقه را با 16 اختیار تصویب میکنند. سرانجام در روز چهارشنبه، 21 شهریور 1358، به فاصله دو روز از مرگ طالقانی ، این اصل به تصویب مجلس خبرگان رسید.
اولین رییس جمهور در رابطه با آیهالله منتظری میگوید: «در یکی از این روزها رفتم اطاق آقای منتظری که اطاق رئیس مجلس سابق سنا را به ایشان داده بودند. داشت خربزه میخورد. تعارف کرد.یک کم با هم شوخی کردیم.
گفتم: آقا شما اینجا چه کارهاید؟
گفت: من. رئیس مجلس خبرگان.
گفتم: کی این مجلس را اداره میکنه؟
گفت: آقای بهشتی داره اداره میکنه.
گفتم شما فرض کنید که این ولایت فقیه، با این اختیارات که آقای آیت امضا کرده و با 16 اختیار. حالا شما با این اختیارات شدی ولی فقیه. شما ببینید الآن توی این مجلس شما رئیس هستید و کس دیگری دارد آن را اداره میکند. شما ببینید بعد، ولایت فقیه شما را در این کشور کی اعمال میکند؟ فکر این را کردهاید؟ در هر ده کوره ایران هر ژاندارمی وهر پاسداری یک مطلقه میشود. هر روضهخوانی یک مطلقه میشود. اینها دمار از روزگار مردم درخواهند آورد. پدر شما را هم درخواهند آورد.
گفت پدر مرا دیگر چرا در میآورند؟
گفتم همین جور مثل این مجلس میشه شما رهبر بشو نیستی. نق هم میزنی واین چماق ولایت مییاد روی کلهات. سرانجام او کوتاه آمد و با نظارت فقیه موافقت کرد.
بعدها منتظری به همان سرنوشتی دچار شد که بنیصدر پیشبینی آن را کرده بود:
«یک کسی[مرحوم خوانی” ] خدا رحمتش کنه پارسال آمده بود اینجا میگفت به قم رفته بود و از کسی اسم برد که عضو شورای فتوای منتظری است . از قول او میگفت: آقای منتظری دائم مینشیند و میگوید این بنیصدر میگفت که این بلاها سر ما میاد. افسوس که نشنیدیم.»
حدود سی سال بعد نظریه ساز ولایت فقیه، آیت الله منتظری به این نتیجه رسید که ولایت فقیه منحصر به قلمرو فقه است و نیاز به قدرت ندارد و ولایت مطلقه فقیه از مصادیق شرک است.
آن زمان هاشمی رفسنجانی مدعی بود: «نظام مبتنی بر ولایت فقیه مترقی و دمکراتیک است». اما حالا دارد چوب «نظام مترقی و دموکراتیک را میخورد و برای اینکه به مردم معلوم کند که عوض شدهاست، از تحول نظام حرف میزند. موافقانش میگویند او تحول کرده و میخواهد اکثریت مجلس خبرگان را ببرد و ولی فقیه را مقامی تشریفاتی کند، اگر نه شورائی کند و جنتی (نماز جمعه 23 مرداد) اخطار میکند که «ساکتین در مورد فتنه 88 به مجلس خبرگان راه داده نخواهند شد». او به صراحت هاشمی رفسنجانی را مورد حمله قرار میدهد .
هاشمی آن زمان می گفت :”مسئله سر اسلام فقاهتی است. آنها ( بنی صدر و نهضت آزادی و…) فقه را قبول ندارند و ما راهی در حکومت اسلام جز با اجرای همین فقه نمیبینیم.”
بیش از 30 سال از زمانی که بنیصدر با اصل ولایت فقیه مخالفت کرد گذشت که خیابانهای ایران به اختیار جوانانی افتاد که شعار می دادند مرگ بر اصل ولایت فقیه. همان زمان سردار سعید قاسمی گفت که سایه بنیصدر بر این جنبش قرار دارد زیرا او و مرحوم طالقانی از جمله کسانی بودند که اینده این اصل (ولایت فقیه) را می توانستند پیش بینی کنند که کردند و از همان سال (88) به بعد نظام ولایت مطلقه فقیه در دلهای مردم سرنگون شد و تنها عنوان ان باقی مانده است .
اگرچه بنیصدر و همفکرانش مانع از آن شدند تا اختیارات اجرایی ولیفقیه تصویب شود، اما در سال 68 این اختیارات هم تصویب شد و حکومت مادامالعمر سلطنتی ولیفقیه، قانونی هم گشت تا مشکلی از آن لحاظ برای رهبری پیش نیاید.