خانهدیدگاه هابحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن ابوالحسن بنی‌صدر ـ نیما...

بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن ابوالحسن بنی‌صدر ـ نیما حق پور

bahse-azadدر مورخ 29 اردیبهشت 95، نقدی نگاشتم با عنوان «پیرامون آیه 24 نساء و در نقد نظر استاد بنی صدر»، جناب بنی‌صدر، بنا به سنت حسنه بحث آزاد، نقد بنده را نقد نمودند و «بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن» آغاز گردید و ادامه یافته است. حال قرار بر این است که این بحث آزاد، نوبت به نوبت منتشر ‌گردد. اما قبل از ورود به نوبت اول بحث، جهت اطلاع یا یادآوری مخاطبان گرامی از چرایی آغاز بحث، آنچه بنده در مقاله «پیرامون آیه 24 نساء و در نقد نظر استاد بنی صدر» نگاشته‌ بودم را از نظر ایشان می‌گذرانم. این توضیح ضروری است که اعداد داخل پرانتز در مطالب بنده، متناظر مواردی است که استاد بنی‌صدر در نوبت خود، در خصوص آنها توضیح داده‌اند. عباراتی هم که در مطالب استاد بنی‌صدر در بین {} قرار داده شده‌اند، از بنده می‌باشند که جهت تصحیح متن یا افزودن جا افتادگی‌ها اضافه ‌گردیده‌اند. (نیما حق پور ـ 21 آذر 95) 

پیرامون آیه 24 نساء و در نقد نظر استاد بنی صدر

 پاسخ ارزشمند استاد بنی‌صدر را به پرسشی درباره رفتار با زنان شوهرداری که در جنگ اسیر می‌شوند مطالعه نمودم و مطالعه آن را به مخاطبان گرامی توصیه می‌نمایم. اما از آنجایی که آیه 24 نساء، یکی از آیاتی بوده است که بنده قصد داشته‌ام در مجموعه مقالات «فهم قرآن به روش پازل» به استخراج معنای صحیح آن بپردازم و تاکنون فرصت مقتضی فراهم نشده است، در این مجال مناسب دیدم که اجمالاً دیدگاه خود را در این خصوص بیان دارم و بخشی از پاسخ استاد بنی‌صدر را نقد نمایم.

آنچه در فهم دلالت آیه 24 نساء بسیار مهم است این می‌باشد که این آیه در پیوستگی با آیه 23 می‌باشد. آیه 23 با فعل «حُرِّمَت» آغاز می‌شود و ازدواجهای حرام را تا مصادیق ازدواج با همسران پسران و ازدواج با دو خواهر برشمرده می‌شوند، اینجا خداوند برشمردن مصادیق ازدواجهای حرام را قطع می‌کند و چون پیش از نزول قرآن، مردم چنین  ازدواجهایی را حرام نمی‌دانسته‌اند و بعضاً به آن مرتکب می‌شده‌اند، مفهوماً می‌فرماید؛ این امر، «عطف به ما سبق» نمی‌شود چرا که دیگر نه تنها طلاق چنین همسرانی مفید فایده نیست بلکه مضر هم هست و بعد در آیه 24 ، در ادامه ازدواجهای حرام، ازدواج با زنان شوهردار را نیز حرام می‌شمارد و مصادیق ازدواجهای حرام را به پایان می‌برد و حال می‌گوید «إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»، و ازدواج با ملک یمین را مستثنی می‌کند از فعل «حُرِّمَت» در آیه 23 (و نه از «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَآءِ») و بعد از آن به تبیین شرایط ازدواج با این قشر از جامعه می‌پردازد…

اصلاً اسراء جنگی از مصادیق «ملک یمین» نبوده‌اند که بسیاری با استناد به این آیه، ازدواج با زنان شوهردار اسیر را جایز دانسته‌اند! در مقاله «تاریخ صدر اسلام در منگنه بی‌خردی موافقان و بی‌انصافی مخالفان» در این خصوص ملک یمین نگاشته‌ام:

«مجاز بودن کنیز گرفتن برای مسلمانها و آمیزش جنسی با آنها نیز از دیگر ادعاهای مطرح شده است. اول باید مشخص نمود که کنیزان در زمره بردگان قلمداد می‌شوند یا نه. اگر در زمره بردگان قلمداد شوند که قرآن جواز برده گرفتن نداده است، بلکه تشویق به آزادسازی بردگان نموده است. اما اگر کنیزان به معنای خدمتکارانی باشند که به جهت فقر اقدام به خدمتکاری می‌کنند، در این صورت باید گفت که قرآن چنین جوازی را می‌دهد و از این دسته به عنوان «ملک یمین» یاد می‌کند. ملک یمین کسانی بوده‌اند که به جهت فقر یا بی‌کسی، در پیمان خدمتکاری دیگری در می‌آمدند و بعضاً حتی در خلوت او راه می‌یافتند و امور شخصی او را تصدی می‌کردند، اما این به معنای جواز آمیزش جنسی خارج از ازدواج با آنها نبوده است، بلکه قرآن مؤمنان را تشویق می‌کند که با ملک یمین خود ازدواج کنند و نسبت آقا و کنیز را به نسبت شوهر و همسر تبدیل نمایند. در اسلام، آمیزش جنسی خارج از ازدواج، مصداق زناکاری است و اگر به خواست یک نفر و به اجبار باشد، مصداق تجاوز به حقوق انسانی می‌باشد.»

 در جای دیگری نیز، در نقد مدعای اندیشمندی نوشته‌ام:

«مراد از «ملک یمین» به هیچ وجه «برده» نیست، بلکه ملک یمین خدمتکاری است که به جهت فقر و امنیت اقدام به خدمتکاری می‌کند و به نوعی پیمان دارد که حافظ اسرار و اموال باشد. و چون در خلوت و امور شخصی اشخاص راه می‌یابد (به جز حین روابط زناشویی ـ نور 58)، نیازی نیست در حضور او مراعات رفتاری و گفتاری متناسب اجتماع شود، به عبارت دیگر نیازی نیست در حضور او مراعات حیا بشود، و این معنای حفظ فروج است که می‌فرماید: «واَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَـفِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَـنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ» (مؤمنون 5 و 6) است.» (1)

 از آنجایی که در ازدواج مورد تأیید قرآن، رضایت زن شرط است، اگر زن اسیر شده راضی به ازدواج نباشد که اساساً آیه 24 سوره نساء ناظر به چنین ازدواجی نیست. اما اگر زن اسیر شده راضی به ازدواج باشد به استناد آیه 10 سوره ممتحنه به خواست او طلاق وی از همسرش به رسمیت شناخته شده و او می‌تواند با شخص دیگری ازدواج نماید. بنابراین در این صورت هم آیه 24 مصداق ندارد. (2) (نیما حق پور ـ 29 اردیبشهت 95)

 

بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن

نوبت اول

 استاد بنی‌صدر در نقد نقد بنده، ابتداء آیات قرآن در خصوص ملک یمین را برشمرده بودند که جهت پرهیز از اطاله مطلب در اینجا فقط نشانی آیات را نقل می‌نمایم: نساء 3 ، 24 ، 25 و 36 ، نحل 71 ، مؤمنون 6 ، نور 31 ، 33 و 58 ، روم 28 ، احزاب 50 ، 52 و 55 ، معارج 30. پس از ذکر آیات، استاد بنی‌صدر به نقل از راغب به «معنی لغوی واصطلاحی واژه‌ های ترکیب «ما ملکت أیمانـ …» می‌پردازند:

 راغب در «مفردات» در ماده ی یمن، می گوید : الیمین أصله الجارحه، وقولهم مِلک یمینی أنفذ وأبلغُ من قولهم فی یدی، ولهذا قال تعالی: ممّا مَلکتْ أیمانُکم. یمین دراصل به معنی عضو بدن یعنی دست است، وسخن عرب که می گویند: دارایی یمین من، نافذتر و رساتر از سخنشان است که می گویند: در دست من است (یعنی این سخن نشانه ی مالکیت است) و به همین دلیل خداوند فرموده است: از آن چه که مالکشان هستید.

راغب در ماده ی ملک، می گوید: والمملوک یَختصّ فی التعارف بالرقیق من الأملاک، قال: عبداً مملوکاً، وخُصَّ مِلک العبید فی القرآن بالیمین فقال: لیستأذنْکم الذین ملکتْ أیمانُکم. و واژه ی مملوک درزبان گفتاراختصاصا بمعنی بردگان است، (خداوند) فرمود : برده ی به مالکیت در آمده، و مالکیت بربردگان در قرآن به واژه ی یمین اختصاص یافته است و (خداوند) فرمود: باید بردگان شما از شما اجازه بگیرند.

زنان در زبان قرآن کریم به دو دسته کلی تقسیم می شوند: 1-  زنان آزاد 2- زنان غیر آزاد (بردگان). گروه دوم زنانی هستند که یا درجنگ ها به اسارت درمی آیند و غنایم جنگی محسوب می شوند و میان رزمندگان تقسیم می شوند یا ممکن است طبق قانون برده داری از بازار برده فروشان خریداری شوند. و هروقت زنان برده اراده شوند با ترکیب « ما ملکت أیمانُکم» بیان می شود. گرچه این معنی تنها درباره ی زنان برده نیست بلکه مردان برده را نیز شامل می شود. پس در ترجمه ی این ترکیب می توان از معادل های زیر در زبان فارسی استفاده کرد: بردگان، بندگان، کنیزان، غلامان و نوکران.

پس از این توضیحات، استاد بنی‌صدر، نقد خود را به نقد بنده مرقوم می‌نمایند:

 نقد نقد

1- هرگاه «ما ملکت ایمانکم» را بی‌چیزانی معنی کنیم که به استخدام ثروتمندان در می‌آیند، این معنی تناقض ایجاد می‌کند میان آیه‌های قرآن. در قرآن، 13 نوبت این اصطلاح بکار رفته‌است. برای مثال، در آیه 33 سوره نور، سخن از بازخرید «ماملکت ایمانکم» است: «ولیَستعففْ الذین لا یَجدونَ نِکاحاً حتّی یُغنِیَهم اللهُ من فضله والذین یَبتغون الکتابَ ممّا مَلکتْ أیمانُکم فکاتبوهم إنْ عَلِمتم فیهم خیراً» آیا بی‌چیزان برده‌اند و آیه رهنمود می‌دهد که درخواست آنها را به باز خرید بپذیرید؟ و یا در سوره احزاب، آیه 55 فرماید: «لا جُناحَ علیهنّ فی آبائهنّ ولا أبنائهنّ ولا إخوانهنّ ولا أبناء إخوانهنّ ولا أبناء أخواتهنّ ولا نسائهنّ ولا ما مَلکتْ أیمانِهنّ واتّقَین اللهَ إنّ الله کان علی کلّ شیء شهیداً» آیا بی‌چیزی محرمیت می‌آورد و مردان بی‌چیز که در استخدام هستند، محرم زنان نیز می‌شوند؟ و یا در سوره نساء، {آیا} آیه 36 {تنها} بی‌چیزان را شماره می‌کند که ماملکت ایمانکم را هم در ردیف آنها می‌آورد؟ «واعبُدوااللهَ ولا تُشرکوا به شیئا وبالوالدَین إحساناً وبذی القُربی والیتامَی والمَساکین والجارذی القربی والجار الجُنُب والصاحب بالجَنب وابن السبیل وما مَلکت أیمانُکم …»

   2- آیا اسیر جنگی گرفتن یک امر واقع مستمر نیست؟ اگر هست، قرآن بدان نپرداخته‌است؟ اگر پرداخته‌است، طرز رفتار زن و مرد اسیر جنگی که به بردگی در می‌آمده‌اند، جز این 13 آیه، موضوع کدام آیه‌ها هستند؟

 

نیما حق پور:

پیرامون معنای ملک یمین و در نقد نظر استاد بنی صدر ـ بخش اول

 «ما ملکت ایمانکم» به معنای «هرچه را که مالک آن هستید» نیست، بلکه «آنچه مالک شده‌‌اید به اعتبار پیمانها و تعهداتتان» صحیح است. چرا که «اَیمان» جمع «یَمین» از ماده «یُمن» است. ماده «یُمن» واجد بار معانی «راست و راستی و خجستگی و مبارکی» می‌باشد، و واژه «یمین» به معنای «دست راست» مفهوم پیمان و میثاق و تعهد را نیز افاده می‌کند چرا که نماد پیمان بستن و تعهد کردن، دست دادن با دست راست بوده است. از این رو؛ «اَیمان» جمع «یمین»، به معنای «سوگندها» نیز بکار رفته ‌است. «سوگند» نیز واجد بار معانی پیمان، میثاق و تعهد می‌باشد. بنابراین در «ما ملکت ایمانکم» باید بگوییم «آنچه مالک شده است سوگندهای شما» یا به عبارت بهتر «آنچه مالک شده‌اید به اعتبار پیمانها و تعهداتتان» (1). البته از آنجایی که «یمین»، به معنای دست راست است، «در اختیار داشتن» نیز از آن مستفاد می‌گردد، از این رو روان‌ترین مفهوم برای «ملک یمین»، «زیردستان و خدمتکاران» می‌باشد که اگر زن باشند دقیقاً معادل «کنیز یا کلفت» و اگر مرد باشند واژه «پیشکار یا نوکر» مناسب است (2). باید دقت نمود نوع مالکیت در «ما ملکت ایمانکم»، مالکیتی است که به اعتبار پیمانهای اجتماعی بر خدمات خدمتکاران در قبال حقوق معلوم از جمله تأمین معاش و مسکن و امنیت شکل گرفته است، و نه مالکیتی از نوع برده داری که قرآن آن را مجاز نمی‌داند (3).

اما در مورد اینکه از منظر قرآن زنان به دو دسته «آزاد» و «غیر آزاد» تقسیم می‌شوند، و زنان غیر آزاد «زنانی هستند که یا درجنگها به اسارت درمی‌آیند وغنایم جنگی محسوب می‌شوند و میان رزمندگان تقسیم می‌شوند یا ممکن است طبق قانون برده داری از بازار برده فروشان خریداری شوند» باید گفت که مدعای درستی نیست (4). اولاً انسانهای بالغ اسیر شده به هیچ روی جز غنائم جنگی محسوب نمی‌شوند بلکه در حکم اسیر هستند که با شرایطی می‌توانند آزاد شوند. اگر آنها را جزو غنائم جنگی محسوب کنیم که تقسیم می‌شده‌اند، مراقبت از خصومت آنها خود معضلی برای پیامبر و مسلمانها می‌شده است (5). غنائم آن چیزهایی هستند که نفعی برای بدست آورنده آنها داشته باشد نه زحمت و دشواری و حتی ترس از جان. تقسیم اسراء به این جهت بوده است که مسلمانها بتوانند آنها را تا فراهم شدن شرایط آزادی، در اسارت نگه دارند. برخی از مسلمانها  موظف می‌شدند که اسراء را به ویژه جنگاوران آنها را مراقبت کنند و دیگر مسلمانها را از خطر تعرض آنها به جان و مال و ناموسشان محفوظ بدارند چرا که بدیهی است که شخص اسیر شده از اسارت خود راضی نبوده، همواره در پی رهایی بوده و حتی برای دستیابی به آزادی خود، در موقعیت مقتضی، دست به آسیب اسیر گیرنده‌های خود می‌زده است. حتی اگر اسراء زن می‌بوده‌اند و به خانه‌های مسلمانان برده می‌شدند می‌توانستند خطراتی را برای صاحبان خانه ایجاد نمایند. ثانیاً خرید و فروش بردگان در اسلام جایز نبوده که مسلمانان بتوانند غنائم انسانی خود را بفروشند یا از بازار برای خود بردگانی خریداری نمایند. بنابراین حتی اگر ملک یمینها را بردگان تصور کنیم باز هم جواز خرید و فروش آنها در اسلام نیست، بلکه تنها مسلمانها باید کوشش می‌کرده‌اند آنها را آزاد نمایند (6).

اما در مورد تقسیم زنان به آزاد و غیر آزاد باید گفت که در قرآن به استناد آیه 25 نساء زنان یا مُحصَن هستند یا ملک یمین: «وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ». البته واژه «مُحصَن» در قرآن دارای معانی متفاوت با بن مایه مشترک است:

1) به معنای در حِصن شوهر بودن (حُرِّمَت علیکم …. وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ ـ نساء 23 و 24)

2) به معنای در حِصن خانواده بودن (نساء 25)

3) به معنای در حصن پاکدامنی و عدم آلودگی به روابط جنسی خارج از ازدواج بودن:

ـمُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ (نساء 25)

ـ وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا (تحریم 12 و نیز انبیاء 91)

ـ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا (نور 33)

ـ إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (نور 23)

ـ وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً (نور 4)

ـ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ … وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ (مائده 5)

 بنابراین تقسیم زنان به آزاد و غیر آزاد بنا به این بوده است که در حصن شوهر یا خانواده باشند یا نه، مجبور بوده‌ باشند که در زمره ملک یمین درآیند (7). اگر در حصن شوهر بوده‌ باشند که دیگر ازدواج با آنها محلی از اعراب نداشته، اگر در حصن خانواده باشند، چون مانعی بر سر ازدواجشان نبوده، آزاد تلقی می‌گشتند، اما اگر به جهت بی سرپرستی، یا نیازمندی و … در زمره ملک یمین درمی‌آمدند (8)، چون نمی‌توانستند بدون اذن صاحب خانه ازدواج نمایند، غیر آزاد بوده‌اند. در هر حال صاحب خانه چون معاش و مسکن و امنیت این دسته از زنان را در قبال خدماتشان، در حال حاضر یا در آینده، متقبل می‌شود، اگر این زنان بخواهند ازدواج نماید باید به نحوی دِین خود را پرداخت نموده و خود را از قید تعهد به خدمتکاری برهانند و از این رو است که می‌فرماید (9): «وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ». در ضمن صاحب خانه هم می‌تواند مرد باشد و هم زن. از این رو کنیزان هم به مردان تعلق می‌گرفتند و هم به زنان.

مضاف بر اینها، مستندات دیگر مبنی بر اینکه ملک یمین دچار فقر مالی و مشکلات معیشتی بوده‌اند، آیات زیر می‌باشند:

ـ «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ» (نحل 71)

ـ «ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ» (روم 28)

ـ «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»(نساء 36) (10)

از اتفاق آیه 33 نور نیز مؤید این فقر مالی و مشکلات معیشتی ملک یمین است: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ» در این آیه از اغنیاء می‌خواهد که اگر ملک یمینشان خواهان کمک مالی است تا بتواند خود مشکلات معیشتی خویش را مرتفع نماید و نیز تشکیل خانواده دهد، اگر او را درصورت کمک مالی، توانا به حل مشکلات خود می‌بینند، درخواست مکاتبه و قرارداد او را بپذیرد و از مالی که خدا به آنها داده به ملک یمینشان بدهند. (11)

حال از منظر دیگری به موضوع ملک یمین بپردازیم. قرآن می‌فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ» (مؤمنون 5 و 6 و معارج 29 و 30). برای حفظ فروج دو معنا را می‌توان در نظر گرفت. یکی خودداری از آمیزش جنسی و دومی حفظ حیا. در هر دو، معنای ملک یمین نمی‌تواند منحصر در اسیر جنگی باشد زیرا که اگر چنین جوازی در مورد اسیر جنگی باشد، چرا برای سایر کنیزان که از راه غیر از جنگ به کنیزی گرفته شده‌اند نباشد (12). اما نه تنها ملک یمین منحصر در اسیر جنگی نمی‌تواند باشد، بلکه اصلاً شامل اسیر جنگی نمی‌شود چرا که همانطور که پیش از این توضیح داده شد، امر مستمر واقع این است که آن شخصی که اسیر می‌شود، در مراتبی از خصومت با اسیر گیرنده خود است و اسیر گیرنده همواره باید مراقب باشد که قربانی این خصومت نشود، بنابراین طبیعی است که اسیر را در خلوت و استراحتگاه خود، جای نمی‌دهد و جان و مال خود را به خطر نمی‌اندازد.

البته در آیات فوق، معنای حفظ فروج نمی‌تواند خودداری از آمیزش جنسی باشد چرا که به استناد آیه 58 نور؛ ملک یمین نمی‌توانند در زمانهای محتمل آمیزش جنسی، بدون اجازه وارد خلوت صاحب خانه شوند (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَاهِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَهِ وَمِن بَعْدِ صَلَاهِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ). بنابراین مفهوم حفظ فروج، حفظ حیا و مراعاتهای گفتاری و رفتاری می‌باشد که می‌باید در مکانهای اجتماعی رعایت گردد. بر اساس این آیات می‌توان سه محیط را برای شخصی برشمرد: 1) خلوت میان همسران 2) محیط خانواده و نزدیکان 3) محیط اجتماعی، و این امر مستمر واقع است. آمیزش جنسی تنها در خلوت مجاز است و عدم رعایت حیای گفتاری و رفتاری، حداکثر در محیط خانواده و نزدیکان جواز می‌یابد. به عنوان مثال مراتبی از برهنگی غیر عرف اجتماعی، در میان خانواده و نزدیکان مجاز است:

ـ لَّا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ (احزاب 55)

ـ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ (نور 31)

البته در این آیات، نمی‌توان گفت که ملک یمین مذکر نیز مجاز می‌شود نظاره‌گر این مراتب برهنگی خانمهای خانه باشد، چرا که «ما ملکت ایمانهن» بعد از «نسائهن» به معنای «زنان خویشاوند» آمده است بنابراین در این آیات مراد از ملک یمین، کنیزان می‌باشند. در این خصوص باز هم توضیح خواهم داد. (13)

اما مضاف بر استناد به آیه 58 نور مبنی بر اینکه ملک یمین نباید نظاره‌گر آمیزش جنسی صاحب خانه باشند، باید گفت رابطه جنسی خارج از ازدواج با خود ملک یمین نیز جایز نمی‌باشد چرا که جواز آمیزش جنسی منحصر است در ازدواج و قرآن توصیه به ازدواج به ملک یمین نموده تا نسبت آقا و کنیز را به شوهر و همسر تغییر دهد تا بدین طریق هم مشکلات معیشتی کنیزان را مرتفع نماید و هم محرومیتهای احساسی آنها را و نیز غریزه جنسی آنها بدین ترتیب ارضاء شود (14). توصیه قرآن به ازدواج با ملک یمین را می‌توان از آیات زیر استنباط نمود:

ـ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَهً مُّؤْمِنَهً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَهً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (احزاب 50)

ـ لَّا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ رَّقِیبًا (احزاب 52)

ـ وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا (نساء 3)

ـ وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُم بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (نساء 25)

اگر به آیه 25 نساء دقت کنیم در می‌یابیم که مراد از ملک یمین در «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»(نساء 24) نمی‌تواند زنان شوهردار اسیر شده باشد، چرا که در آیه 25 می‌فرماید: «فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ»، حال آنکه ازدواج زنان شوهردار اسیر شده مشروط به اذن اهلشان، محلی از اعراب ندارد، چرا که اولاً: شوهر آن زن اسیر یکی از مصادیق (و البته مهمترین مصادیقِ) «أَهْلِهِنَّ» به معنای «خانواده و نزدیکان آنها» می‌شود و اگر آن شوهر اذن دهد، یعنی طلاق جاری شده است و دیگر آن زن شوهر ندارد که جزء «الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ» قلمداد شود و حرمت ازدواج با او به جهت اسیر بودن مستثناء شود. بلکه او مطلقه است و ازدواج با او (پس از مدت عده) متضمن هیچ حرمتی نیست. (15) ثانیاً؛ چون بنا به امر قرآن، ازدواج با زنان مشرک مجاز نیست مگر اینکه ایمان بیاورند (وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ ـ بقره221)، اگر زن شوهردار اسیر شده، خود خواهان یا راضی به ازدواج با یکی از مؤمنان باشد، ابتداء حتما باید ایمان بیاورد، و هرگاه ایمان آورد به استناد آیه 10 سوره ممتحنه که می‌فرماید: «یَاأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا جَآءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلْکُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» می‌توان او را در زمره زنان مؤمن مهاجر محسوب نمود که طلاقش از همسر کافر سابقش خود بخود جاری می‌شود. بنابراین حرمت ازدواج با او نیازی به استثناء در آیه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»(نساء 24) نداشته است (16). بنا به این مستندات و ادله اقامه شده می‌توان نتیجه گرفت که در آیه 24 نساء «مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ» از «الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ» مستثنی نشده بلکه از فعل «حُرِّمَتْ» در آیه 23 مستثنی گردیده است و ضرورت بیان آن هم به جهت این بوده که برخی از مؤمنان اباء داشته و دارند که با کنیزان خود ازدواج نمایند و آنها را در شأن خود نمی‌دیده‌اند و به نوعی بر خود حرام می‌دانسته‌اند (17)، اما خداوند می‌فرماید که ازدواج با کنیزان از نظر او نه تنها مذموم نیست بلکه توصیه می‌‌شود و اینگونه ازدواجها که به جهت فشارهای عرفی و مذمتهای اجتماعی، به عنوان یکی از امور مستمر واقع، همچنان دارای حرمت پنداشته می‌شود، جایگاهی در هدایت الهی ندارد.

در توضیحات مذکور به شبهه استاد بنی‌صدر در خصوص بازخرید ملک یمین توسط خودشان (نور 33) پاسخ دادم. اما اینکه در خصوص آیه 55 احزاب گفته‌اند «آیا بی‌چیزی محرمیت می‌آورد و مردان بی‌چیز که در استخدام هستند، محرم زنان نیز می‌شوند؟» باید گفت «ما مَلکتْ أیمانِهنّ» ناظر به خدمتکاران مذکر نیست و مراد از آن کنیزان زنان می‌باشد چرا که اولاً کنیزان هم به مردان تعلق می‌گرفته‌اند و هم به زنان. دلیل دوم اینکه در آیه 55 احزاب اول محارم مذکر را می‌آورد و بعد می‌گوید «نسائهنّ» یعنی زنان خویشاوند و سپس می‌گوید «ما مَلکتْ أیمانِهنّ». به عبارت دیگر ملک یمینها را در سلسله محارم مذکر نمی‌آورد. البته این آیه و نیز آیه 31 سوره نور، در خصوص اینکه محرمیت از چه وجهی موضوعیت می‌یابد، محل بحث است. آیا این محرمیت فقط مختص پوشش زنان بوده یا مراعاتهای رفتاری و گفتاری یا به تعبیر دیگر حفظ حیا و یا …؟! (18)حال در اینجا از ورود به بحث محرمیت در این آیات در می‌گذرم و آن را به مجالی دیگر وامی‌نهم و به پاسخ پرسش نهایی استاد می‌پردازم که فرموده‌اند: «آیا اسیر جنگی گرفتن یک امر واقع مستمر نیست؟ اگر هست، قرآن بدان نپرداخته‌است؟ اگر پرداخته‌است، طرز رفتار با زن و مرد اسیر جنگی که به بردگی در می‌آمده‌اند، جز این 13 آیه، موضوع کدام آیه‌ها هستند؟» در مقام پاسخ باید گفت: آری، اسیر جنگی گرفتن یک امر مستمر واقع است و قرآن در این خصوص می‌گوید:

ـ وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا (انسان 8)

ـ مَا کَانَ لِنَبِىٍّ أَن یَکُونَ لَهُۥٓ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِى ٱلْأَرْضِ  تُرِیدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنْیَا وَٱللَّهُ یُرِیدُ ٱلْءَاخِرَهَ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ، لَّوْلَا کِتَابٌ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَآ أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ، فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَیِّبًا وَٱتَّقُوا ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ، یَاأَیُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَیْدِیکُم مِّنَ ٱلْأَسْرَى إِن یَعْلَمِ ٱللَّهُ فِى قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّآ أُخِذَ مِنکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَٱللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ وَإِن یُرِیدُوا خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُوا ٱللَّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ  وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (انفال 67 تا 71)

ـ فَإِذَا لَقِیتُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّى إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّى تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَا  ذَلِکَ وَلَوْ یَشَآءُ ٱللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ (محمد 4) (19)

آنچه از این آیات و نیز کلیت آیات قرآن برمی‌آید این است که باید با اسراء به خوبی و با موازین حقوق انسانی رفتار نمود. اما به طور کلی باید گفت رفتار با اسیران و مکانیزم آزادی آنها به اقتضاء شرایط صورت می‌پذیرد و نمی‌توان یک حکم مشخص و ثابت برای آن صادر نمود. به روایت تاریخ، در صدر اسلام، اسراء یا با فدیه آزاد می‌شدند یا با سوادآموزی به مؤمنان و یا با پذیرش قول و قرارشان توسط مؤمنان و … این آیات هم مؤید این مدعا می‌باشد چرا که می‌فرماید: «یَاأَیُّهَا ٱلنَّبِىُّ قُل لِّمَن فِى أَیْدِیکُم مِّنَ ٱلْأَسْرَى إِن یَعْلَمِ ٱللَّهُ فِى قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّآ أُخِذَ مِنکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَٱللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»، یعنی خدا (به همراه نظامات هستی) راه مقتضی را پیش پای مؤمنان و اسیرانشان می‌گذارد.

نیما حق پور ـ 20 خرداد 95

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید