در اواخر قرن بیستم هنوز می شد امیدوار بود که سرنوشتی بهتر از گذشته در انتظار انسان قرن بیست و یکم باشد. اما امیدها و آرزوهای دیروز یکی پس از دیگری به سرعت برباد رفته اند…
چه کسی باور می کرد که جهان قرن بیستم این چنین تاریک، بحران زده و هراسناک باشد؟ چه کسی فکر می کرد که دهها میلیون انسان عراقی، افغانی، سوری، لیبیایی، یمنی، سومالیائی و… به سرنوشتی سیاه تر از سرنوشت آوارگان فلسطین دچار شوند؟ چه کسی فکر می کرد که پیر و جوان و کودک آسیایی و آفریقایی در فرار از جنگ و بدبختی هزار هزار سوار بر تابوت های دسته جمعی سرنوشت خود را به امواج مرگبار مدیترانه بسپارند؟ و تازه این همه سرآغاز یک فاجعه بزرگتراست. فاجعه ای که اندیشمند به نام آمریکا نوام چامسکی «آخرالزمان» اش می نامد. پیروزی غافلگیرکننده دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا نشانه شتاب گرفتن این افول تاریخی است.
وقتی یک میلیاردرخودشیفته، با تکیه بر گفتمان نفرت و تبعیض قهرمان تهیدستان می شود و سکان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی را در دست می گیرد باید عمیقا نگران شد.
او چرا سکاندار بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان شد؟ شاید به این دلیل که احزاب سنتی و سیاستمداران حرفه ای دموکراسی های پیشرفته به تدریج اعتبار خود را از دست داده اند؟ و اما چرا آنها اعتبار خود را از دست داده اند؟ برای آن که سیاست در سه دهه گذشته در فرایند شتابان جهانی شدن بیش از پیش زندانی مطامع سرمایه های بزرگ و محافل نیرومند مالی شده و قدرت مانور خود را از دست داده است. به همین دلیل سیاستمداران و حکومتگران نتوانسته اند روند تشدید فقر و تهیدستی و افزایش فاصله میان اقلیت کوچک ثروتمندان و طبقات میانی و تحتانی جامعه را مهار کنند. در خلا ناشی از افزایش بی اعتمادی به احزاب سنتی و فقدان چپ معتبر و متشکل، پوپولیسم که خود را تنها بدیل از میان بردن تهیدستی، بیکاری، تروریسم و ناامنی وانمود می کند میداندار میشود و در جستجوی قدرت همه بدبختی ها را به گردن مدارای نخبگان سیاسی با پناهجویان و مهاجران می اندازد و از این راه با حمله به ارزشهای دموکراتیک و مدارا و بالا بردن پرچم ناسیونالیسم افراطی توده های ناراضی را به تبعیض مذهبی، قومی و نژادی ترغیب می کند.
گفتمان راست افراطی چه در آمریکا و چه در کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و بریتانیا که در سالهای گذشته رونق چشمگیری پیدا کرده همگی منشا کم و بیش یکسان و کلید واژه ها و شعارهای یکسانی داشته اند. با این همه گفتار و رفتار پیش و پسا انتخاباتی دونالد ترامپ در خشونت و گستاخی بی مانند است. ما برای نخستین بار در تاریخ معاصر جهان موسوم به غرب با زمامداری روبه رو هستیم که علنا می گوید من “طرفدار شکنجه هستم” من با “جنایت جنگی” موافقم، من خواهان” کشتن اعضای خانواده تروریست ها” هستم. من با اعدام اسرای جنگی موافقم…(مراجعه کنید به پانویس)
اما پیش از هرگونه پیش بینی توجه کنیم که در مناسبات روزها و ماههای آینده میان ایران و آمریکا بازیگران جهانی و منطقه ای مهمی دخالت دارند که بدون درک استراتژی و اهداف آنها تحلیل مناسبات ایران و آمریکا ناممکن است. قبل از از پرداختن به این بازیگران لازم می دانم اشاره کنم که شعار تجدید “عظمت آمریکا” نشانه افول نسبی اقتدار و نفوذ جهانی آمریکا و ناتوانی آن در حفظ موقعیت پیشین خویش است. حقیقت آن است که تاریخ تحولات اقتصادی جهان در حال حاضر شاهد نقطه عطف دگرگون کننده ای است که بر همه فرایندها و تحولات جهانی اثرگذار است. و آن شتاب گرفتن فرایند انتقال مرکز ثقل اقتصاد جهان از کشورهای موسوم به غرب به رهبری آمریکا به شرق آسیا به رهبری چین است. نخبگان سیاسی آمریکا از جمله باراک اوباما و اعضای حکومت او به این واقعیت گریزناپذیر آگاه بودند. آنها حفظ نسبی موقعیت جهانی آمریکا و منافع کشور خود را در سازگار کردن هوشمندانه غرب با این روند می دانستند. قرارداد اقتصادی ترانس پاسیفیک (ماوراء اقیانوس کبیر) میان آمریکا و کشورهای جنوب شرقی آسیا و پیمان اقتصادی نفتا میان کانادا و مکزیک و تعاملاتی که میان آمریکا و اروپا در دوران اوباما شروع شد همگی برای سازگاری اقتصاد و سیاست خارجی آمریکا و متحدان آن با تحولات شتابان پیش گفته بود. اما در مقابله با این روند سازگار سازی که ضامن حفظ منافع آمریکا و متحدان آن است، به ناگاه دیو ناسیونالیسم افراطی از گسلی که شکاف عمیق طبقاتی و قطبی شدن جامعه آمریکا پدید آورده بود سربرآورد و میز بازی را وارونه کرد.
ظهور ترامپ آن هم پس از پایان ریاست جمهوری باراک اوباما مرا به یاد آرزوهای برباد رفته میخائیل گورباچف می اندازد. او که در آرزوی گذار مسالمت آمیز شوروی تک حزبی به دموکراسی سیاسی بود به ناگاه با کودتای نافرجام حزبی و پیامد واکنشی آن یعنی ظهور یلتسین رو به رو شد. شوروی از هم پاشید اما نه روسیه و نه کشورهای جدا شده از آن، هیچ کدام به دموکراسی نرسیدند و حالا سالهاست مردی همه قدرت را در کرملین قبضه کرده که مورد ستایش ترامپ و سران احزاب راست و راست افراطی در همه جهان است.
ایران و آمریکا در دوران ترامپ
به باور من حکومت ترامپ ایران را حلقه ضعیف دشمنان جهانی خود میداند و بدیهیاست که اگر قرار باشد ضرب شستی نشان دهد که افکار عمومی آمریکاییان نیز از آن حمایت کنند اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی است که دست کم در آمریکا توجیه آن دشوار نیست. دوران اوباما یک فرصت طلایی بود برای حل اختلافات دو طرف و برقراری مناسبات رسمی دیپلماتیک.
هرچند مناسبات ایران و آمریکا در دوران ترامپ به آسانی قابل پیش بینی نیست اما سخت نگران کننده است. می توان بدترین سناریو تا ادامه همین مناسبات پرتنش امروز را متصور بود. اما بهبود مناسبات با آمریکا در دوره ای که در هر دو سو افراطیها در قدرتند سرابی بیش نیست. البته این مناسبات صرفا تابع دو متغیر اصلی حکومت های ایران و آمریکا نیستند و متغیرهای جهانی و منطقه ای تعیین کننده ای بطور مستقیم و غیر مستقیم در آن دخیلند که مهم ترین آنها را برمی شمرم:
۱-روسیه
حکومت پوتین که آن هم در توهم تجدید عظمت روسیه سیر میکند، منطقا تا آنجا از جمهوری اسلامی در برابر فشارهای اقتصادی و نظامی دولت ترامپ حمایت می کند که آن را در خدمت استراتژی و اهداف ناسیونالیستی خود ارزیابی کند. البته در پوزیسیون بازی شطرنج سیاسی روسیه با آمریکا و متحدان آن جمهوری اسلامی مهره مهمی است. با این همه اگر روسیه برد خود را در قربانی کردن این مهره ببیند، تردیدی به خود راه نخواهد داد. شاید همکاری های نظامی و اقتصادی تنگاتنگ ایران و روسیه علیه داعش که ترامپ نیز نابودی آن را از اولویت های خود اعلام کرده، در حال حاضر عامل بازدارنده ای در برابر ماجراجوئی های نظامی آمریکا و اسرائیل علیه ایران باشد. همکاری های ایران و روسیه، بویژه در سوریه و عراق از مولفه هایی است که می تواند بر مناسبات کنونی ایران و آمریکا اثرگذار باشد و مانع بدتر شدن این مناسبات گردد. اما به باور من از آنجا که ادامه تنش میان ایران و آمریکا در خدمت اهداف دراز مدت استراتژیک و منافع اقتصادی روسیه بوده و هست، حکومت این کشور هیچ تمایلی به بهبود مناسبات ایران و آمریکا ندارد.
۲-اتحادیه اروپا
کشورهای اتحادیه اروپا همراه با روسیه و چین از حفظ برجام حمایت می کنند و خواستار بهبود مناسبات با جمهوری اسلامی ایران هستند. در میان جناحهای جمهوری اسلامی نیز بر سر مساله ضرورت گسترش مناسبات ایران و اتحادیه اروپا اختلاف نظری دیده نمی شود.
در سالهای گذشته بعلت تحریم های اقتصادی، میزان سرمایه گذاری های خارجی در ایران به شدت محدود بوده است. با پایان گرفتن نسبی تحریم ها، سرمایه گذاری در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و نیز تجارت با ایران برای سرمایه ها و تولید کنندگان بین المللی جذاب شده است. اروپا بویژه بخاطر رشد اقتصادی ناکافی به بازار ایران نیازمند است. ورود سرمایه ها و صنایع اروپایی به ایران، سرمایه گذاران و تولید کنندگان آمریکایی را نیز به گسترش مبادلات اقتصادی و تجاری با ایران ترغیب می کند که این خود می تواند اهرم مهمی برای فشار بر حکومت ترامپ و ممانعت از وخیم ترشدن مناسبات ایران و آمریکا باشد. گسترش مناسبات اقتصادی و تجاری اروپا و ایران به خودی خود عامل مهمی در مخالفت اروپا با ماجراجوئی های احتمالی ترامپ در ایران خواهد بود. آنچه در مورد اهمیت مناسبات اقتصادی اروپا و ایران و اثرات آن بر کاهش احتمال دخالت نظامی آمریکا در ایران و ترغیب آمریکا به نزدیکی با ایران گفته شد، تا اندازه ای در مورد مناسبات اقتصادی و تجاری ایران و چین نیز صدق می کند.
۳- متغیرهای منطقه ای
الف: عربستان و امیرنشین های حاشیه خلیج فارس
مداخلات جمهوری اسلامی در امور کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بزرگترین علت ترس و دشمنی این کشورها با ایران است.
نقش منفی عربستان و کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس چه در گذشته علیه توافق هسته ای ایران و پنج بعلاوه یک و چه هم اکنون در ترغیب آمریکا به ایجاد فشارهای اقتصادی و تهدیدات نظامی بسیار برجسته و موثر است.
لابی های این کشورهای عربی ثروتمند در کنار سنا و کنگره آمریکا در تصویب مقررات و قوانین سخت گیرانه و تشدید و تمدید تحریمها علیه ایران در سالهای گذشته بسیار موثر بوده اند. با پایان گرفتن حکومت اوباما و روی کار آمدن ترامپ احتمالا فعالیت و نیز اثر گذاری این لابی ها افزایش پیدا خواهد کرد. با توجه به اصرار جمهوری اسلامی در ادامه مداخلات نظامی و سیاسی در کشورهای عراق، سوریه، لبنان، یمن و حمایت از جمعیت ناراضی شیعیان بحرین و عربستان سعودی نمی توان تصور کرد که نقش عربستان و متحدان آن در تنش افزایی میان ایران و آمریکا به این آسانی ها کاهش پیدا کند. برعکس، آنها برای درگیر کردن حکومت ترامپ علیه جمهوری اسلامی همه امکانات خود بویژه ظرفیتهای مالی خویش را به کار خواهند گرفت.
بر ناظران امور ایران پوشیده نیست که عربستان و امارات همراه با فشار بر دولت جدید آمریکا برای برخورد قاطع با جمهوری اسلامی فعالانه از گروههایی مثل مجاهدین خلق،حزب دموکرات کردستان و گروههای مسلح بلوچستان و هر محفل سیاسی ایرانی که خود را با سیاستهای عربستان و اسراییل سازگار کند، حمایت مالی میکنند.
ب- اسرائیل:
خصومت جمهوری اسلامی با اسرائیل و اصرار بر ادامه گفتمان مبتنی بر نابودی اسرائیل از جغرافیای سیاسی یکی از مهمترین دلایل افزایش تنش میان ایران و آمریکا و از موانع مهم ارتقاء مناسبات اقتصادی و سیاسی اعضای اتحادیه اروپا با ایران بوده و هست. این مشی جمهوری اسلامی که تا به امروز راست افراطی اسرائیل از آن برای جلب حمایت جهانی و به فراموشی سپردن مساله فلسطینی بهره برداری های زیادی کرده، عامل مهمی در نزدیک کردن عربستان و امیرنشین های خلیج فارس با اسرائیل و اتحاد نانوشته آنان علیه ایران است. در دوره اوباما بهبود مناسبات ایران و آمریکا علیرغم ادامه دشمنی ایران با اسرائیل و مداخلات ایران در امور کشورهای منطقه امکانپذیر بود. اما با روی کار آمدن دولت ترامپ می توان گفت که این فرصت دست کم تا زمانی که حکومت ترامپ پابرجاست از میان رفته است. دولت نتانیاهو، قطعا در کشاندن حکومت جدید آمریکا به رویارویی با ایران از هیچ کوششی فروگذار نخواهد بود. حتی بعید نیست که عربستان و اسراییل برای پیشبرد اهداف خود از اقدامات تحریک آمیز در خلیج فارس نیز دریغ نورزند.
ایران حلقه ضعیف زنجیر دشمنان آمریکا
مداخله نظامی احتمالی آمریکای ترامپ در ایران مثل مورد عراق در دوران بوش با اشغال نظامی همراه نخواهد بود. این بار آمریکا با توجه به تجربه گذشته، احتمال دارد در پی شعلهور شدن یک درگیری کوچک در خلیج فارس زیرساختهای نظامی و اقتصادی ایران را بمباران کند و همزمان متحدان منطقهای آن شعله های تجزیهطلبی را در مرز های ایران روشن کنند. ادامه چنین جنگی خطر سوریهای کردن اوضاع ایران را به دنبال دارد. فاجعه ای که هرگز مباد. شاید این امر بدبینانه به نظر آید. اما این احتمال هرچهقدر هم که ضعیف باشد نباید از آن غفلت کرد. چرا که مساله مرگ و زندگی ایران و ایرانیان در میان است.
دونالد ترامپ که به نوعی نماد واکنش نومیدانه جامعه آمریکا به افول قدرت اقتصادی و جهانی آن است برای بازگرداندن “عظمت آمریکا” گفتمان و رفتاری تهاجمی و پرخاشگرانه در پیش گرفته که بی تردید خطر بزرگی برای صلح و ثبات جهان است.
آمریکا در اوج ابر قدرتی اش در دوران جنگ سرد برای جهان بسیار کم خطرتر از آمریکایی است که امروز می خواهد با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی و نگرش های نژاد پرستانه “عظمت” آمریکا را به آن بازگرداند. دونالد ترامپ و کابینه او از هم اکنون مواضع تهاجمی بی سابقه ای در قبال جمهوری اسلامی در پیش گرفته اند. اختلافات آنها با چین، مکزیک و اتحادیه اروپا به حوزه مناسبات اقتصادی و رقابت های ژئوپولیتیک محدود می شود. مشکل آمریکا با کره شمالی نیز با توجه به نزدیکی سیاسی و هم مرزی کره و چین بعید است به درگیری نظامی بیانجامد. اما مساله ایران و آمریکا اساسا متفاوت است. در افکار عمومی آمریکائیان، جمهوری اسلامی دشمن شماره یک آمریکا و متحد آن اسرائیل به شمار می رود. پیشینه اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری ۴۴۴ روزه کارکنان سفارت آمریکا، اهانت و دشنام روزانه به پرچم آمریکا در مراسم و گردهمایی های رسمی جمهوری اسلامی، همراه با شعار های «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسراییل» دهه های گذشته و برخی نمونه های تحریک آمیز اخیر مثل رفتار تحقیر آمیزی که با ملوانان آمریکایی دستگیر شده در خلیج فارس به نمایش گذاشته شد و یا نوشتن شعار نابودی اسراییل بر بدنه موشکهای آزمایشی، به مرور زمان چنان هیولای زشتی از جمهوری اسلامی در اذهان مردم آمریکا پدید آورده است که چه بسا به سهم خود در پیروزی دونالد ترامپ که در تمام دوران مبارزات انتخاباتی اش «بیعملی» دولت اوباما در قبال رفتار گستاخانه و تحریکآمیز ایران را سرزنش میکرد و خواستار مقابله قاطع با این اقدامات بود تاثیر داشته است.
بنابر این میتوان تصور کرد که دونالد ترامپ برای نشان دادن قدرت آمریکا و قاطعیت خود از هم اکنون مترصد پیدا کردن بهانهای برای تنبیه جمهوری اسلامی باشد تا هم درس عبرتی برای سایر مخالفان بینالمللی حکومت باشد و هم موقعیت خود را در افکار عمومی آمریکاییان تقویت کند. هشدار های اخیر ژنرال مایکل فلین مشاور ترامپ در امور امنیت ملی به ایران، هشدار های توئیتری مکرر ترامپ علیه ایران در روز های اخیر، جانبداری صریح ترامپ از عربستان و امارات و بسیاری موارد مشابه دیگر نشانههای آشکار چرخش سیاست خارجی آمریکا به سوی حمایت قاطع از عربستان و متحدان آن در قبال ایران است.
به باور من حکومت ترامپ ایران را حلقه ضعیف دشمنان جهانی خود میداند و بدیهیاست که اگر قرار باشد ضرب شستی نشان دهد که افکار عمومی آمریکاییان نیز از آن حمایت کنند اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی است که دست کم در آمریکا توجیه آن دشوار نیست. دوران اوباما یک فرصت طلایی بود برای حل اختلافات دو طرف و برقراری مناسبات رسمی دیپلماتیک. در آن دوره دولتهای عربستان، امارات و دولت نتانیاهو نگران عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا و محروم شدن از امتیازات همهجانبه ای که ادامه دشمنی ایران و آمریکا برای آنان به ارمغان آورد بودند. اما راست افراطی ایران به رهبری خامنهای با سوزاندن فرصت های استثنایی دوران اوباما بار دیگر نشان داد که همچون حکومتهای عربستان و اسراییل منافع خود را در ادامه خصومت ایران با آمریکا میداند.
این تصور راست افراطی ایران که ترامپ برای منافع آنان بهتر از یک رییسجمهور دموکرات است از این موضع آنان ناشی میشد و میشود که آنان نرمش آمریکا در قبال ایران و هرگونه بهبود مناسبات را به سود اصلاحطلبان و «نفوذ» طرفداران استحاله رژیم و در نتیجه تضعیف ولایت مطلقه فقیه تلقی میکنند. برعکس ادامه خصومت با «دشمن» به سود انسجام نظام و توجیه سرکوب جامعه مدنی و جنبش آزادیخواهانه است.
اما خامنهای و مشاوران نزدیک او که پیش از انتخابات آمریکا علاقه خود به پیروزی دونالد ترامپ را پنهان نمیکردند، کم کم ناچار میشوند به اشتباه خود پی ببرند. چرا که دونالد ترامپ گستاخ و عصبانی اگر برای اثبات قاطعیت خود به اقدام نظامی علیه یکی از دشمنان شناخته شده آمریکا احساس نیاز کند، ایران را انتخاب میکند. بعید نیست او مایل باشد با جمهوری اسلامی همان کند که جرج بوش با عراق کرد. درست در همین جاست که ایرانیان احساس میکنند حکومت مطلقه ولایت فقیه برای بقای خود آینده ایران را به گروگان گرفته و همچون صدام حسین سرنوشت خود را به سرنوشت مردم و کشور خویش گره زده است.
البته مداخله نظامی احتمالی آمریکای دونالد ترامپ در ایران مثل مورد عراق در دوران بوش با اشغال نظامی همراه نخواهد بود. این بار آمریکا با توجه به تجربه گذشته، احتمال دارد در پی شعلهور شدن یک درگیری کوچک در خلیج فارس زیرساختهای نظامی و اقتصادی ایران را بمباران کند و همزمان متحدان منطقهای آن شعله های تجزیهطلبی را در مرز های ایران روشن کنند. ادامه چنین جنگی خطر سوریهای کردن اوضاع ایران را به دنبال دارد. فاجعه ای که هرگز مباد. شاید این مقاله بدبینانه به نظر آید. اما این احتمال هرچهقدر هم که ضعیف باشد نباید از آن غفلت کرد. چرا که مساله مرگ و زندگی ایران و ایرانیان در میان است.
شاید او مایل باشد با جمهوری اسلامی همان کند که جرج بوش با عراق کرد. درست در همین جاست که ایرانیان احساس میکنند حکومت مطلقه ولایت فقیه برای بقای خود آینده ایران را به گروگان گرفته و همچون صدام حسین سرنوشت خود را به سرنوشت مردم و کشور خویش گره زده است.
ترامپ و خامنه ای به زودی از صحنه روزگار محو میشوند. اما زخمی که میتوانند بر پیکر ایران وارد کنند به این آسانیها التیام پیدا نخواهد کرد. اما به راستی چگونه و از چه راههایی میتوان بلای جنگ را از سر ایران دور کرد؟ به این پرسش فکر کنیم.
می دانیم که پس از حمله تروریستها به برج های دوقلوی نیویورک دولت بوش برخی از انواع شکنجه از جمله غرق مصنوعی((water boarding، محروم کردن از خواب(sleep (deprivation و حمام آب یخ ( (ice water bathرا علیه متهمان معمول کرد. اما دولت اوباما همه این روشها را ممنوع اعلام کرد.
به مقاله donald tump and the normalization of tortureمراجعه کنید.
همراه با بالا گرفتن رقابت های انتخاباتی در سال ۲۰۱۶ برخی از نامزدهای حزب جمهوریخواه از این روشهای شکنجه دفاع کردند و شخص دونالد ترامپ در این عرصه از همه آنان سبقت گرفت. کار به جایی رسید که ترامپ گفت ” او روشهای جهنمی تر و بدتری را اعمال خواهد کرد.” ترامپ در نیوهمشایر و کارولینای جنوبی در فوریه ۲۰۱۶ اعلام کرد که “غرق مصنوعی خوب است، اما به اندازه کافی سخت نیست” ترامپ در این برنامه گفت برای شکست تروریستهای اسلامی به ارتش فرمان خواهد داد که اعضای خانواده تروریستهای مسلمان را دستگیر و اعدام کنند. ترامپ حتی در برابر این پرسش که اگر ارتش ازچنین فرمانی که مغایر با قوانین آمریکا و معاهدات بین المللی است سرباز بزند او چه خواهد کرد گفت : ” اگر من فرمان دهم آنها اطاعت خواهند کرد. (همان)
دونالد ترامپ در ادامه مبارزات انتخاباتی اش بارها از ضرورت اعدام دسته جمعی زندانیان متهم به تروریسم به منظور ایجاد ارعاب دم زده است. به نظر او برای ایجاد امنیت این گونه تنبیه های دسته جمعی کارساز است. او در یکی از سخنرانی های خود با نقل روایتی از خشونت ژنرال جان پرشینگ علیه مسلمانان شورشی در جنگ های یک قرن پیش امریکا و اسپانیا که صحت و سقم آن هم معلوم نیست می گوید: او (ژنرال پرشینگ) در منطقه مسلمان نشین مورو در فیلیپین که آمریکا آن را از اسپانیا پس گرفته بود با همین مشکلات تروریستی که امروز ما با آن درگیریم مواجهه بود.” او ۵۰ تن از تروریستهای به اسارت درآمده را به صف کرد و به سربازانش دستور داد که آنان را بکشند و در قبرهایی که برای آنان از پیش آماده شده بود بیندازند، وقتی ۴۹ نفر آنان را کشت و در گورهای آغشته به خون خوکها انداخت به نفر پنجاهم گفت حالا تو برو پیش مردمت و برایشان تعریف کن که با شما چه کردم. او با این کار امنیت ۲۵ سال آینده مناطق تحت فرمان خود را تامین کرد. و دیگر از این مشکل خبری نبود. “اوکی؟ ۲۵ سال آرامش. اوکی؟” (به نقل از مصاحبه با لوئی جاکوبسون ۲۳ فوره ۲۰۱۶ این مصاحبه بعدا در واشنگتن پست نیز نقل شده است).
در همین گزارش آمده است که ظاهرا به باور مسلمانان اگر آنها در قبر آلوده به خون خوک و یا در کنار خوک مرده دفن شوند یکراست به جهنم می روند و به همین دلیل مسلمانان شورشی از ترس مدفون شدن در کنار خوک از جنگ دست می کشیدند. اما کل این داستان که حالا ترامپ از آن در مبارزات انتخاباتی استفاده کرده بنظر مورخان اغراق آمیز و غیر واقعی می آید. در این برنامه ترامپ بار دیگر تاکید کرد او خواهان “توقف کامل و مطلق ورود مسلمانان به آمریکا است” و گفت ” ما هم اکنون (با مسلمانان) در جنگیم، هرچند که رئیس جمهور(اوباما) نمیخواهد آن را بپذیرد.
بگذارید نظر مفسر روزنامه اسرائیلی ها آرتز شمی شالو را در باره این سخنان دونالد ترامپ برایتان نقل کنم:” ابوبکر بغداد ی خلیفه داعش باید از این گونه سخنان دونالد ترامپ کیف کرده باشد”…”برای یهودیان مشاهده هزاران حامی دونالد ترامپ که از سخنان او به شوق آمده و دستهای خود را با مشت های گره کرده علیه مسلمانان بلند کرده اند باید یادآور حوادثی باشد که در سالن های آبجوفروشی مونیخ نزدیک یک قرن پیش “مقدمه ظهور نازیسم و فاشیسم در آلمان بودند.
نظیر این گونه اظهار نظرها درباره سخنان ترامپ را می توان در روزنامه آلمانی زوددویچه زایتونگ (Süddeutsche Zeitung) وروزنامه راست گرای بریتانیایی the telegraphکه تیتر اصلی آن بود ” این را که گفت آدولف هیتلر یا دونالد ترامپ؟” مشاهده کرد.
منبع: گویا نیوز