back to top
خانهدیدگاه هاپنجاه سال پس از جنگ شش روزه / فلسطین، آغازی همیشگی

پنجاه سال پس از جنگ شش روزه / فلسطین، آغازی همیشگی


نویسنده: Alain GRESH- برگردان: Babak DEHGAN بابک دهقان

لوموند دیپلماتیک: سحرگاه ۵ ژوئن ۱۹۶۷، ارتش اسرائیل نیروی هوائی مصررا برروی زمین نابود کرد. در عرض شش روز، آنها توانستند شبه جزیره سینا، بلندی های جولان سوریه وبخش تاریخی فلسطین یعنی کرانه باختری رود اردن، اورشلیم شرقی وغزه را، که در سال ۱۹۴۸ نتوانسته بودند اشغال کنند، تصرف کنند. پنجاه سال بعد، اشغال گری همچنان ادامه دارد ولی سیاست راهبردی قلع وقمع آرزوی ملی فلسطینی با مقاومتی روبروست که درتاریخی طولانی ریشه دارد.

در پایان ماه آوریل ۲۰۱۷، گروهی از نمایندگان جمهوری خواه کنگره آمریکا گروهی(caucus) بنام «پیروزی اسرائیل»(۱) ایجاد کردند. آنها میگویند که «ما معتقدیم که اسرائیل فاتح جنگ بوده است وبنابراین، برای دست یابی به صلح میان اسرائیل و همسایگانش، این واقعیت باید در نظر گرفته شود.» یک از اعضای این گروه، دانیل پایپ(Daniel Pipes) استاد دانشگاه، توضیح میدهد که «اسرائیل باید خواستش را بردشمن تحمیل کند». همچون پژواکی براین امر، صدها زندانی سیاسی فلسطینی به فراخوان یکی از معروفترین آنان، مروان برغوثی(Marwan Barghouti)، پاسخ مثبت داده و دست به اعتصاب غذا زدند : شیوه آنان برای اینکه قدرتمندانه نشان دهند که مقاومت ادامه دارد وسودای خام نابودی آنان همچون تمامی دفعات دیگرنقش برآب خواهد شد. چرا که این اولین باری نیست که اسرائیل وهمدستانش در باره تسلیم ویا حتی نابودی فلسطینی ها خیال بافی میکنند.

«پناهندگان در میان مهاجران جائی برای خود خواهند یافت. به لطف انتخاب طبیعی، برخی از آنان مقاومت خواهند کرد وبرخی دیگرنه. (…) اکثریتی ازآنان پس زدگان بشریت خواهند شد و درمیان فقیرترین اقشارجهان عرب حل خواهند شد.»(۲). موشه شارت(Moshe Sharett)، یکی از رهبران صهیونیست با نفوذ حزب کارگر، در فردای جنگ اسرائیل واعراب ۱۹۴۸-۱۹۴۹، چنین آینده شومی برای ۷۰۰هزار فلسطینی که از خانه شان رانده شده بودند را پیشگوئی میکرد.

 

فلسطینیان شکست سختی را تجربه میکردند، چرا که، سرزمینی که براساس نقشه مصوبه ۲۹ نوامبرسازمان ملل برای کشورشان در نظرگرفته شده بود به سه قسمت تقسیم میشد : بخشی ازآن (بویژه شمال جلیله) توسط اسرائیل تصرف شد، کرانه باختری رود اردن واورشلیم شرقی به تصاحب اردن هاشمی درآمد وسرانجام باریکه غزه، با خود مختاری نسبی، زیرکنترل مصرقرارگرفت. با درهم ریختگی نهادهای اداریشان در طوفان حوادث، فلسطینیان فاقد رهبری سیاسی نیز میشدند.

تولد یک جنبش آزادی سازی

 

این فاجعه (یا نکبت به عربی) خود بدنبال شکست عظیم دیگری رخ میداد : تارومارشدن شورش بزرگ فلسطینی ۱۹۳۶–۱۹۳۹، شورشی مدنی ونظامی که خواهان پایان حضور انگلیس وقطع مهاجرت یهودیان بود. این قیام توسط ارتش انگلیس وبا همدستی شبه نظامیان مسلح صهیونیست سرکوب شد وبه صهیونیست ها اجازه داد که جنگ افزار(تحویل شده توسط لندن) ومهارتی را کسب کنند که باعث پیروزی ۱۹۴۸–۱۹۴۹ آنان در مقابل ارتش های عرب شد.

 

فلسطینیان، اسکان داده شده درزیرچادرها درکشورهای همجوار و یا باقی مانده در مناطق تحت تسلط اسرائیل، بنظرمیرسید، همانطور که شارت پیش بینی میکرد، در حال ناپدید شدنند. سرنوشت آنان به عاقبت سرخ پوستان آمریکا ویا بومیان استرالیا ونیوزلند که بهنگام تصرف این کشورها نابود شدند، شباهت پیدا میکرد. ویا اینکه آنان بتدریج درمحیط عربی مساعد جذب خواهند شد : مگرنه اینست که آنها با پناه دهندگانشان زبانی مشترک، فرهنگی یکسان ودر اغلب موارد دینی همانند دارند ؟

اسرائیل به امتناع کشورهای عرب برای تلفیق ویا حتی پذیرفتن پناهندگان اعتراض کرد. اما، این خود فلسطینی ها بودند که هر کوششی برای ادغامشان در کشورهای پناه دهنده را رد میکردند – این اولین عمل مقاومت آنان بود. دروحله اول، آنها حتی اندیشه ساختن خانه دائمی در اردوگاه هائ محل تجمع شان را نمی پذیرفتند. زمانیکه حکومت جدید افسران آزاد تحت رهبری جمال عبدل ناصردرژوئیه ۱۹۵۳ پیمانی با UNRWA (۳) برای اسکان ده ها هزارپناهنده فلسطینی درشبه جزیره سینا امضاء میکرد، در غزه، تظاهرات خشونت آمیز فلسطینی چنین چشم اندازی را طرد می کرد. تنها رویای قابل پذیرش بازگشت بود.

اوری اونری(Uri Avnery) کنشگر صلح طلب اسرائیلی، مکالمه ای را بخاطر میآورد که بخوبی این حالت فکری را نشان میدهد. اوکه درزمان جنگ ۱۹۵۶(۴) واولین اشغال کوتاه مدت غزه توسط اسرائیل سربازبود میگوید « من از یک پسربچه عرب پناهنده که در اردوگاه زندگی میکرد پرسیدم : تواهل کجایی ؟ او جواب داد : من اهل الکوباب هستم. این جواب مرا واقعا شگفت زده کرد، چرا که این بچه هفت سال بیشتر نداشت وبنابراین درغزه وپس از جنگ متولد شده بود وحتی الکوباب را، که دیرزمانی میشد که دیگروجود نداشت(۵)، ندیده بود». شصت سال بعد، در حالیکه اکثریت فلسطینی ها در تبعید بدنیا آمده اند، پاسخ آنها شبیه پاسخ پسربچه کوچک است : آنها اهل دهکده ویا شهری هستند که خانوادشان از آن بیرون رانده شدند. جنبش صهیونیستی، که از دعائی قدیمی چند هزار ساله («سال آینده در اورشلیم») شعاری سیاسی برای خود ساخته است، بایستی این دلبستگی را بفهمد.

 

علی رغم شکست، این اراده راسخ وجود داشت که بعد از فاجعه (نکبت)، جنبش ملی فلسطین میبایستی بازسازی شود. شرایط منطقه ای به این بازسازی کمک کرد. پس زلزله های ناشی ازایجاد دولت اسرائیل درخاورمیانه، فروپاشی حکومتهای عرب طرفدار غرب را تسریع کرد. بدینگونه خاورمیانه شاهد بقدرت رسیدن ناصردرمصر، پیدایش ملی گرائی انقلابی در منطقه وسقوط رژیم سلطنتی عراق در ۱۹۵۸ شد.

 

این خروش جمعی و نیز رقابت و هم چشمی کشورهای عربی برای به فراموشی سپردن شکست مفتضحانه شان در برابر اسرائیل منجر به تصمیم اتحادیه عرب برای ایجاد سازمان آزادی بخش فلسطین در ١٩۶۴ شد. همزمان، اول ژانویه ١٩۶۵، سازمان تا آن زمان ناشناخته ای، سازمان فتح، اولین عملیات نظامیش بر علیه اسرائیل را به اجرا گذاشت. سپس شکست سنگین کشورهای عرب در ژوئن ١٩۶٧ (۶)، شرایط خودمختاری مبارزه فلسطینی ها را مهیا کرد.

 

جنبش ملی فلسطین همزمان با مبارزه خلق های هندوچین برعلیه دخالت نظامی آمریکا، جنبش های چریکی درآمریکای لاتین، شکل گرفتن مبارزه مسلحانه برعلیه استعمار پرتغال وبرضد حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی درعرصه جهانی مستقر میشد. ژان ژونه (Jean Genet) در کتاب خویش یک اسیرعاشق (Un captif amoureux )(١٩٨۶) رویاهای خویش را اینگونه خلاصه میکند : فلسطین درقلب « انقلاب شکوهمندی بود که همچون یک آتش بازی، آتشی ازیک بانک به بانکی دیگر، ازاپرائی به اپرای دیگرواز زندان به دادگستری» بسط میافت.

اما این امید مدتی طولانی دوام نیافت. فلسطینی ها، اسیرمنازعات داخلی لبنان، هدف عملیات نظامی اسرائیل در سرزمین های اشغالی ودر لبنان، قربانی تفرقه جهان عرب ودخالت های برخی از کشورهای عربی منطقه (عراق، سوریه واردن) در امور داخلیشان، ناچار شدند اهداف کوچکتری را مد نظرقراردهند ونظریه تقسیم فلسطین را بپذیرند. فلسطینی ها با کنارگذاشتن تدریجی نبرد مسلحانه و«عملیات برونی» بویژه هواپیماربائی، که مسئله فلسطین را در برابرچشم جهانیان قرارداد وحکومت های غربی به آن لقب «تروریستی» دادند، عملکرد سیاسی و دیپلوماتیک را درپیش گرفتند ودست به ایجاد نهادهای کم وبیش استواری از قبیل سازمان های جوانان، زنان، سندیکاها، اتحادیه نویسندگان وغیره زدند.

 

احساس برتری نسبت به «بومیان»

 

سازمان آزادی بخش فلسطین بویژه با اتکا بر تحرک ساکنان کرانه باختری، غزه واورشلیم شرقی، که در١٩۶٧ اشغال شدند، به وجه ای جهانی دست یافت ؛ ١٣ نوامبر١٩٧۴ یاسرعرفات برای سخنرانی درمجمع عمومی سازمان ملل دعوت شد. سازمان آزادی بخش فلسطین توسط اکثریت قریب به اتفاق دولت ها، بجزاسرائیل وایالات متحده، به رسمیت شناخته شد. دودولت مذکورسرانجام درسال ١٩٩٠ موضع خود را تغییر دادند. اروپا وفرانسه، درطول سالهای ١٩٨٠، به قبولاندن دو اصل همت گذاشتند : حق فلسطینی ها برای خود مختاری وضرورت گفت وگوبا نماینده آنان یعنی سازمان آزادی بخش فلسطین. جنبش مقاومتی مردم فلسطین (انتفاضه) در دسامبر ١٩٨٧ وپایان جنگ سرد فرصتی ایجاد کردند تا بتوان به توافقهای اسلو، که بین یاسر عرفات ونخست وزیر اسرائیل اسحاق رابین با پا درمیانی ویلیام کلینتون رئیس جمهورآمریکا در ١٣ سپتامبر ١٩٩٣ امضاء شد، دست یافت. اول ژوئیه ١٩٩۴ یاسر عرفات حکومت خودگردان فلسطین را در غزه واریحا ایجاد کرد. ابهامات موجود در توافقهای اسلو اصولا میبایستی بر اساس یک اصل بنیادی روشن یعنی «معاوضه صلح در قبال سرزمین» و تشکیل یک دولت فلسطینی درمحدوده مرزهای۴ ژوئن١٩۶٧ درکناردولت اسرائیل، برطرف میشد. میدانیم که این«روند صلح» آشکارا به شکست انجامید. با وجود اعطای«خودمختاری»، زندگی روزمره فلسطینی ها وخیم تراز گذشته شد ومشکلات رفت وآمد همزمان با افزایش چشمگیر موانع نظامی تشدید یافت. استعمارگری، چه درزمان دولتهای دست راستی ویا دست چپی اسرائیل، به پیشرفت اجتناب ناپذیرخود ادامه داد.

 

گر چه میتوان دلایل گوناگونی برای توضیح این شکست ارائه داد اما مهم ترین آنها کماکان ماهیت استعمارگرای صهیونیسم است. چنین خصلتی زیربنای احساس برتری نسبت به «بومیان» است که به نوبه خویش وعملا، رهبران اسرائیلی را به سوی انکارحق فلسطینی ها برای خودمختاری ومساوات سوق میدهد. درمقایسه با امنیت یک شهروند اسرائیلی، که برای دولت تل آویواهمیت بسیاری دارد، امنیت یک فلسطینی چیزگران بهایی به حساب نمی آید.

شکست دومین جنبش مقاومتی مردم فلسطین، که درسپتامبرسال ٢٠٠٠ آغاز شده بود، باعث تضعیف قابل توجه حکومت خودگردان فلسطین شده ومنطقه تحت کنترل آنرا به دو بخش تقسیم کرد : غزه، تحت کنترل حزب اسلام گرای حماس و کرانه باختری زیر نفوذ سازمان فتح. با وجود این، برخی موفقیت های دیپلوماتیک غیرقابل انکاررا نباید نادیده گرفت. ازجمله آنان میتوان به پذیرش فلسطین بعنوان عضوناظر سازمان ملل ویا برسمیت شناخته شدن دیپلوماتیک آن توسط حدود صد کشور(بجزفرانسه) اشاره کرد. دست آورد دیگر، مستحکم کردن یک ملی گرائی سرزنده است که مآورای تعلقات محلی وتجربیات گوناگون تبعید به پیش میرود. نه تفرقه های داخلی ونه کوشش های اسرائیل هیچکدام نتوانسته اند فلسطینی ها را واداربه انصراف کنند. آنها نه تنها ازخانه خویش دست نمی شویند بلکه چه در مناطق اشغالی ویا در تبعید ازهویت خودشان سرسختانه دفاع میکنند. در حال حاضر، بر اساس داده های اداره مرکزی آمار فلسطین، درسرزمین فلسطین [قبل ازایجاد اسرائیل] و با در نظرگرفتن کسانی که درمناطق اشغالی هستند، بیش از شش میلیون فلسطینی زندگی میکنند، یعنی معادل یهودیان اسرائیلی : کابوسی برای رهبران صهیونیست که خواب «سرزمینی بدون خلق» را میدیدند(٧).

 

ازاین پس، «حیات بخشیدن به روند صلح» تخیلی است که فقط محمود عباس، رئیس حکومت خودمختار فلسطین، و «جامعه بین المللی» به آن اعتقاد دارند. نگاهداری این حکومت خود مختار زیرتنفس مصنوعی برای جامعه بین المللی ضروری است تا بتواند عدم تحرک خویش وفقدان پیشنهادی سازنده بر اساس حقوق بین المللی را توجیه کند. فلسطینی ها چه سیاست راهبردی جدیدی را اتخاذ خواهند کرد؟ زمان جنگ ژوئن ١٩۶٧، با شکست توافقنامه اسلو، یکبار برای همیشه به سرآمده است و برای ساختن یک راه کار زمان لازم است، چیزی که باعث تفرقه میان فلسطینی ها میشود. آیا بایست نظریه تقسیم فلسطین را رها کرد؟ آیا باید خواستار تنها یک دولت شد؟ آیا باید حکومت خودمختارفلسطین رامنحل کرد؟ نقش خشونت دراین میان چیست؟ حتی حماس، با چهارچوب انضباطی مشهورش، درگیراین مباحث است، چراکه برنامه جدیدش برای اولین بارصراحتا نظریه ایجاد یک دولت درمحدوده مرزهای ١٩۶٧ را میپذیرد(٨).

اما، دو استاد دانشگاهی فلسطینی توضیح میدهند که «بدلیل روشن نبودن راه حل سیاسی قطعی، اهداف مرکزی کماکان دست یابی به حقوق بنیادی هستند. این حقوق، عناصراساسی حق خود مختاری خلق فلسطین را تشکیل میدهند وبایستی درهرگونه راه حل سیاسی احتمالی گنجانده شوند. ازجمله آنان میتوان از: پایان اشغال مناطق واستعمارگری، حق پناهندگان برای بازگشت به خانه واملاکشان(٩)، عدم تبعیض برعلیه فلسطینیان وبرابری کامل فلسطینی های ساکن اسرائیل با دیگرشهروندان این کشور یاد کرد. این اهداف سه گانه اساسی برای خودمختاری فلسطینی ها، در فراخوان جامعه مدنی برای تحریم، اجتناب ازسرمایه گذاری ومجازات برعلیه اسرائیل (BDS) تا زمان دست یابی به آنها، به نحو بارزی مستدل شده اند(١٠)».

 

براه انداختن جنبش BDS در ٩ ژوئیه ٢٠٠۵ با فراخوان ١٧١ سازمان غیردولتی، گام جدیدی در تاریخ فلسطین محسوب میشود : پیگیری مسئله فلسطین توسط جامعه مدنی درپاسخ به ناتوانی نیروهای سیاسی. این بسیج صلح طلبانه برای برابری حقوق شهروندان، که برخی از دولت های غربی از جمله فرانسه سعی در مجرمانه نشان دادنش دارند، به گونه ای چشم گیر،همانطورکه در زمان جنگ غزه در تابستان ٢٠١۴ شاهد آن بودیم، ازآمریکای لاتین گرفته تا آسیا واروپا گسترش یافته است. چرا؟

 

در طول نیمه دوم قرن بیستم، دو مبارزه و مقاومت اساسی باعث بسیج مردمی فرامرزی شدند : ویتنام وبعدا آفریقای جنوبی. دلیل عمده این خشم و برآشفتگی ها تعداد قربانیان نبود. واکنش افکارعمومی جهانی تنها با ارزیابی حسابدارانه از خوفناکی یک شرائط سنجیده نمی شود، بعد نمادین نیزدرآن موثر است. یک منازعه، دریک مقطع زمانی، میتواند از چهارچوب باریک جغرافیائیش خارج شده ومفهومی عمومی یابد تا واقعیت یک زمانه را نشان دهد. با وجود عدم شباهتشان، ویتنام وآفریقای جنوبی اما هردو بر راستای خط گسست میان شمال و جنوب قرارگرفته وهردوی آنها صحنه نبردهائی با خصلت استعماری بودند.

 

درفلسطین نیزشاهد وضعیتی مشابه هستیم اما زمینه تغییر کرده است. تجربه آفریقای جنوبی قبلا نشان داده بود که زمانه عوض شده است. طرح کنگره ملی آفریقا (ANC) برای «جامعه ای رنگین کمان» با دربرگرفتن سفید پوستان – درمغایرت با نظریه های «قدرت سیاه پوستان»، نشان میداد که مبارزه مسلحانه تنها راه چاره نیست، که جست و جوی راه های جدیدی برای رهایی بخشی امکان پذیراست، که درخواست برابری حقوق شهروندان در مرکز مطالبات قرارگرفته است.

 

دررابطه با فلسطین، طولانی ترین کشمکش عصرحاضر، نزاع فقط برسر بازپس گرفتن مناطق اشغالی نیست. مسئله پیش از اینکه مسئله خاک باشد، مسئله عدالت یا بهتر بگوئیم بی عدالتی است که همواره تکرار میشود. اهالی مناطق اشغالی با پدیده ای روبرو هستند که در دیگرکشورها ناپدید شده است : استعمارگری متداوم. ازسال ١٩۶٧ تاکنون، اسرائیل بیش از ۶۵٠ هزارمهاجر را درکرانه باختری واورشلیم شرقی جای داده است، عملکردی که دادگاه جنائی بین المللی آنرا «جنایت جنگی» توصیف کرده است.

 

زندگی روزمره فلسطینی ها همواره با مصادره زمین هایشان، خراب کردن خانه هایشان، دستگیری ها – اکثریت مردان بالغ زندان های اسرائیلی را تجربه کرده اند-، شکنجه، ارتشی که بی هیچ ابائی شلیک میکند، ساختن دیواری که ساکنان دو سوی دیوار را از هم «جدا» نمیکند بلکه بخشی از آنها را منزوی میکند، توام است. مجمع الجزایری از مناطق صرفا یهودی نشین (bantoustans)(١١) در حال شکل گیریست که توسط جاده های مختص اسرائیلی ها – شکلی از تبعیض نژادی که حتی در آفریقای جنوبی هم وجود نداشت، به هم مرتبط اند. برای ساکنان مناطق اشغالی دو قانون متفاوت وجود دارد، نظامی که ازبسیاری جهات شبیه آپارتاید است : دو جمعیت در سرزمینی یگانه (کرانه باختری واورشلیم شرقی)، فلسطینی ها و مهاجرین یهودی، با دو تظام قانونی متفاوت و جوابگو در برابردادگاه های متمایز(١٢).

 

میلیونها نفر درسراسر جهان توانستند مبارزه فلسطینی ها را در ذهن خویش مجسم سازند. چنین مبارزه ای، خیزش خود آنان برضد تبعیض ها وبرای تساوی حقوق را منعکس میکند. در چهره فلسطینی مبارز، جوان محله های ناکجا آباد غرب، سرخ پوست رانده شده از زمینش ویا ایرلندی فاخر از نبرد گذشته اش بر علیه استعمارگرانگلیسی خودشان را باز می شناسند. این همبستگی، گرچه به هیچ وجه پیروزی مبارزه فلسطینی ها را تضمین نمیکند، اما برگ برنده مهمی دردست آنهاست، که بهمراه اراده خودشان، به تداوم جنبش حیات می بخشد.

 

٢ نوامبر١٩١٧، لرد آرتور جیمز بالفور(Arthur James Balfour ) نامه ای امضاء میکرد که درآن اعلام شده بود که دولت بریتانیا « به تاسیس یک کانون ملی برای خلق یهود [ درنخستین نسخه او نوشته بود «نژاد یهود»] در فلسطین با نظر مثبت نگاه میکند وتمامی کوشش های لازم برای دست یابی به این هدف را بکار خواهد گرفت». بعدها، آرتورکوستلر(Arthur Koestler )، نویسنده ای که در کنار سازمانهای صهیونیست در نبردها شرکت داشت، این رخداد را بدینگونه خلاصه کرد : «یک ملت رسما به ملت دیگری قول داد که سرزمین ملت سومی را به آنها بدهد.» این عملکرد استعماری یک قرن طولانی بی ثباتی، جنگهای متعدد، خشم ونفرت براه انداخته است وباعث ناامیدی بوده وهست. یافتن راه حلی برای پایان دادن به رنج فلسطینی ها فورا باعث صلح نخواهد شد اما تا وقتی که اشغالگری ادامه دارد، در خاورمیانه صلح وثبات وجود نخواهد داشت.

 

١ – «گروه جدید جمهوری خواهان طرفدار اسرائیل میخواهد که فلسطینی ها شکست خویش را بپذیرند»، آژانس تلگرافی یهودی(Jewish Telegraphic Agency)، ٢٧ آوریل ٢٠١٧.

 

٢ – نقل قول شده در آلن گرش و دومینیک ویدال(Dominique Vidal)، فلسطین ۴٧، تقسیمی سقط شده، Complexe, Bruxelles,، ١٩٩۴ (چاپ اول، ١٩٨٧).

 

٣ – اداره کمک رسانی وبازسازی سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی در خاورمیانه، تاریخ تاسیس ، ٨ دسامبر ١٩۴٩.

 

۴ – درپاسخ به ملی کردن شرکت کانال سوئز توسط ناصر، فرانسه، انگلیس و اسرائیل به مصر حمله کردند. این تهاجم گرچه ازنقطه نظر نظامی موفقیت آمیزبود ولی زیرفشار مشترک ایالات متحده وشوروی مفتضحانه خاتمه یافت.

 

۵ – نقل شده در فلسطین ۴٧، منبع ذکر شده در بالا.

 

۶ – جنگ ژوئن ١٩۶٧، سومین چنگ میان اسرائیل واعراب پس از جنگهای ١٩۴٨-۴٩ و ١٩۵۶، منجر به شکست مصر، سوریه واردن شد. اسرائیل شبه جزیره سینا، بلندی های جولان، کرانه خاوری رود اردن، غزه واورشلیم شرقی را تصرف کرد.

 

٧ – موضوع شکست نسبی کوشش برای استحکام استعمار بوسیله افزایش جمعیت در منشاء مسئله فلسطین کجاست؟ (De quoi la Palestine est-elle le nom?)، Actes Sud, Arles, ٢٠١٢.، مورد بحث قرار گرفته است.

 

٨ – مراجعه کنید به لیلا سورا(Leïla Seurat)، «درحماس، انقلاب درانقلاب»، OrientXXI.info، اول مه ٢٠١٧.

 

٩ – قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل، مصوب ١١ دسامبر ١٩۴٨، بویژه اشاره میکند که « بایستی به پناهندگانی که خواهان بازگشت به خانه هایشان هستند اجازه داد که به محض امکان این کار را انجام دهند» و « برای آنهایی که چنین قصدی ندارند، خسارت به اموالشان باید جبران شود». قطعنامه ٣٣٢۶ (١٩٧۴) سازمان ملل این الزامات را تائید میکند.

 

١٠ – نادیا حیجاب(Nadia Hijab) و اینگرید جارادا گاسنه(Ingrid Jaradat Gassner)، «از فلسطین گفتن : کدام چهارچوب تحلیل؟ با چه اهدافی وبا چه پیغامی؟»، آژانس رسانه های فلسطین(AgenceMédias Palestine)، ١٢ آوریل ٢٠١٧.

 

١١ – bantoustans مناطق خاصی بودند که حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی برای سیاهان ایجاد کرده بود و اهالی آن از حقوق فردی ناچیزی بهره مند بودند. همچنین مراجعه کنید به نقشه چاپ شده در L’Atlas du Monde diplomatique، «مجمع الجزابر قلسطین شرقی»، ٢٠٠٩.

 

١٢ – مراجعه کنید به سلین لوبرن(Céline Lebrun) و ژولین سالنگ (Julien Salingue) (تحت مدیریت)، اسرائیل، یک حکومت آپارتاید؟ مسائل سیاسی و حقوقی. L’Harmattan، مجموعه «فهم خاورمیانه» (Comprendre le Moyen-Orient)، پاریس، ٢٠١٣.

یک کانون بی ثباتی

 

گاهگاهی با به پیش کشیدن کشتاردر سوریه ویا هرج ومرج درلیبی، سعی میشود که اهمیت سیاسی- جغرافیائی فلسطین کمرنگ تر نشان داده شود. اما این مناقشه، در منطقه ای که هرگز چنین چند پاره نبوده است، تاثیرگذار است. مسئله فلسطین تنها عامل اتحاد تمامی جریانات سیاسی ونظری، اسلام گرایان یا کمونیست ها، ملی گرایان یا لیبرال ها، جهان عرب است. برای هرکسی در این منطقه (ومآورای آن، درکشورهای مسلمان)، وضعیت فلسطین نشانگر یک بی عدالتی بنیادین، نفی حقوق بین المللی و نتیجه سیاست غرب وحمایتش ازاسرائیل است.

 

هفتاد سال است که شرایط موجود درفلسطین موجب ناامیدی وبی ثباتی منطقه میشود. این امرباعث فروپاشی حکومت های طرفدار غرب پس از جنگ ١٩۴٨-۴٩ شد؛ جنگهای ١٩۵۶، ١٩۶٧ و١٩٨٢ میان اسرائیل واعراب را دامن زد. چنبن شرایطی از این پس به گروه های فراملیتی، نظیر القاعده ویا داعش که در برخی از اردوگاه های فلسطینی جای پایی یافته اند، نیز قدرت می بخشد.

 

ژنرال داوید پترائوس(David Petraeus)، در مارس ٢٠١٠ وبه هنگامی که فرماندهی Centcom، محدوده نظامی آمریکا که تمامی خاورمیانه را در بر میگیرد، را بر عهده داشت، در برابر کمیسیون نیروهای نظامی سنای آمریکا گواهی میکند که «خصومت مداوم میان اسرائیل وبرخی از همسایگانش دروجوه مختلفی چالشی برای توانائی ما درپیش بردن منافع آمریکا در منطقه عملیاتی تحت مسئولیت ما محسوب میشود. تنش میان اسرائیل و فلسطینی ها، اغلب اوقات به درگیری های خشن و مسلحانه درابعادی بزرگ تبدیل میشود. این منازعه، با توجه به آنچه که در نظرمردم همچون طرفداری ایالات متحده ازاسرائیل بنظرمیرسد، احساسات ضد آمریکائی را دامن میزند. خشم اعراب در رابطه با مسئله فلسطین، پهنه وعمق همکاری ما با دولت ها ومردم این منطقه را محدود میکند وحقانیت حکومت های میانه رو در جهان عرب را به زیرسئوال میبرد. همزمان، القاعده ودیگر گروه های مبارزازاین خشم برای گسترش خویش بهره برداری میکنند.» بهتراز این نمیشد گفت.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید