back to top
خانهدیدگاه هااستبداد مذهبی در سراشیبی سقوط , هوشنگ کردستانی

استبداد مذهبی در سراشیبی سقوط , هوشنگ کردستانی

kordestani houshang

بحث و گفت و گو پیرامون  نمایش انتخابات ریاست جمهوری اسلامی تا حدودی مربوط به گذشته است، اما نتیجه گیری از آن می تواند موضوع بحث و گفت و گو قرار گیرد.
حدود نیمی از واجدان شرایط رأی دادن با عدم شرکت در انتخابات به کلیت نظام «نه» گفتند و در همین حدود نیز با شرکت در انتخابات به رئیسی رأی منفی دادند. (1)
علی خامنه ای که می دانست انتخابات با تحریم گسترده مردم روبرو خواهد شد و آن را شکستی سنگین برای نظام ولایت فقیه و خود می دانست، برای فرار از شکست با آوردن رئیسی به کارزار مبارزاتی و پخش شایعه حمایت از او، مردمی را که در اثر تسلط نزدیک به چهل سال استبداد مذهبی به جان آمده و امید به زندگی و آینده را از دست داده بودند به دو گروه تقسیم کرد.
بخشی که تأیید صلاحیت رئیسی توسط شورای نگهبان را به مفهوم علاقمندی خامنه ای به برکشیدن او می دانستند، به این نتیجه رسیدند که باید در انتخابات شرکت کرد و به «بد» رأی دهند تا «بدتر» نیاید. (2)
بدون توجه به اینکه در خانواده هزار فامیل آخوندی که با زور و سرکوب مردم بر کشور حاکمند «بد» و «بدتر» مفهوم ندارد.
تردید نیست که جناح های حاکمیت اختلاف هایی با هم دارند ولی تضاد  تقسیم و سهم بیشتر قدرت و چپاول سرمایه های ملی و سوء استفاده های مالی و سیاسی ست و نه منافع مردم . نمونه آن پرونده سوء استفاده های فریدون برادر رئیس جمهور اسلامی است.
در صورت لزوم برای حفظ نظام با هم همسو و همراه می شوند و در سرکوب آزادی خواهان که خواهان استقرار مردم سالاری و تحقق آزادی های فردی و اجتماعی هستند تردید به خود راه نمی دهند.
 “اصلاح طلبان” معتقدند کسانی که تا کنون اهرم های قدرت در جمهوری اسلامی را در دست داشته اند  با اشتباهات و سیاست های نادرست خود نظام را در لبه پرتگاه سقوط قرار داده اند. برای جلوگیری از سقوط باید با گشودن دریچه های اطمینان از وقوع یک طغیان و شورش ناگهانی جلوگیری کرد.
در انتقادهای اصلاح طلبان  نظام هیچگاه صحبت از پایان دادن به استبداد و خودکامگی نیست، آزادی رسانه‌ها نیست، برچیدن زندان های سیاسی نیست، و …
میر حسین موسوی در دوران نخست وزیری در متن استعفای خود به موردهایی اشاره کرده بود، تنها موردی که به آن اشاره نداشت، اعدام های ضد انسانی زندانیان  سیاسی در دوران نخست وزیری او بود. و اکنون هم می خواهد کشور را به دوران طلایی امام- یعنی تاریک ترین دوران تاریخ معاصر ایران- برگرداند.   
رأی دهندگان در انتخابات، در این تصوراند که رأی آنان باعث گزینش حسن روحانی شد. در صورتی که با توجه به وضعیت نابسامان ایران و شرایط بهم ریخته منطقه و موضع گیری های تند دولتمردان آمریکایی علیه جمهوری اسلامی، گزینش روحانی از پیش مورد تصویب خامنه ای قرار گرفته بود. تأیید صلاحیت رئیسی توسط شورای نگهبان، تنها برای ترساندن مردم و کشاندن آنان به پای صندوق های رأی گیری و جلوگیری از وقوع یک تحریم گسترده بود. متأسفانه شرکت کنندگان در رأی گیری در دام این ترفند افتادند.
اگر انتخاب روحانی مورد قبول خامنه ای نبود، بی تردید شورای نگهبان صلاحیت او را رد می کرد. همانطور که در مورد رفسنجانی که دو دوره رئیس جمهور اسلامی بود و خامنه ای را به رهبری رسانده بود عمل کرد و نیز احمدی نژاد که رئیس جمهور برگزیده خامنه ای بود.
علی خامنه ای می گوید: «کار مشترک مردم فارغ از اینکه به چه کسی رأی می دادند، این بود که به صندوق های رأی جمهوری اسلامی و به حرکت عظیم مقرر شده در قانون اساسی یعنی انتخابات اعتماد کردند»!
مفهوم روشن این گفته آن است که با شرکت در انتخابات نظام اسلامی را تأیید کردند. این همان چیزی بود که خامنه ای در رویارویی با سیاست زمامداران آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی به آن نیاز داشت.
همچنین سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی در پاسخ به سخنان وزیر خارجه آمریکا گفت: «ایالات متحده نتایج سیاست های خود را در قبال نظام جمهوری اسلامی در مشارکت و حضور پرشور و فراگیر و شکوهمند مردم بزرگ و شریف ایران در انتخابات متعدد و با رأی مستقیم آراء در یک مردم سالاری و دموکراسی دیده است.»
خامنه ای خوب می داند که با توپ و تانک و موشک های میان برد و دوربُرد نه می توان آمریکا بزرگترین قدرت نظامی جهان را ترساند و وادار به تغییر سیاست در رودررویی با جمهوری اسلامی کرد و نه می توان مانع فروپاشی نظام شد. اتحاد جماهیر شوروی سابق با وجود اینکه ابر قدرت نظامی بود و از کمیت و کیفیت بالای جنگ افزارهای اتمی و هیدروژنی برخوردار بود نتوانست مانع فروپاشی نظام کمونیستی شود.
به این دلیل می خواهد وانمود کند که مردم پشتیبان نظام اند و حضور آنان را در انتخابات گواه این حمایت می داند. گویا نمی داند که در برخورد و رویارویی سیاسی و نظامی با بیگانگان نه روی قدرت نظامی بلکه روی حضور و حمایت مردم می توان حساب کرد.
مردم هنگامی از استقلال سرزمین مادری در برابر یورش خارجی دفاع می کنند که از آزادی که موهبتی است الهی و حق طبیعی انسان ها، برخوردار بوده و در اداره امورمملکتی شرکت و حضور فعال داشته باشند.
آزادی و استقلال دو روی یک سکه اند. با برخورداری از آزادی است که مردم از استقلال کشور دفاع می کنند. برای حفظ و تأمین استقلال تنها به نیروی مردم می بایست امید بست و نه پاسدارانی که حتی از پاسداری مجلس اسلامی و مقبره خمینی نیز عاجز بودند.
روند مبارزه آزادیخواهانه ای را که امروز جامعه برای تحقق آن آماده فداکاری است، نسل گذشته، آگاه یا ناآگاه به تأخیر می اندازد. نسلی که در سال 57 به دنبال روح الله خمینی رفت که نشان داده بود تا چه اندازه مرتجع و نسبت به زمان عقب مانده است.
کسی که به دلیل موضع گیری های ارتجاعی، ضدیت با قانون اساسی مشروطه، حمایت از عملیات مسلحانه، دست داشتن در کشتن احمد کسروی، پشتیبانی از نواب صفوی، و ترور رزم آرا و حسنعلی منصور بود. با اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات مخالف بود و شیخ فضل الله نوری را شهید می نامید.
همان نسل امروز هم با شعار در انتخابات شرکت کنیم و «به بد رأی بدهیم تا بدتر نیاید»، یا به سرور! روحانی رأی دهیم (3)، در عمل مانع و سد تحقق خواست های تاریخ ملت شده است. همانگونه که هشت سال پیش هم مردم را تشویق کردند که در انتخابات شرکت کنند و به کسی رأی دهند که نام «جنبش ملی» را تبدیل به «جنبش سبز» کرد و خواهان اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و بازگشت به دوران طلایی امام! بود.
عدم وجود رهبری مستقل و آگاه در جنبشی که روز بروز بر توانش افزوده می شود و اتخاذ سیاست‌های اشتباه و افتادن در دام هایی که سردمداران نظام طرح ریزی می کنند باعث شکست های متعدد و پی در پی در مبارزات آزادی خواهی شده است که نتیجه آن، درماندگی و ناامیدی ملی است که مردم را از تحرک بازداشته و بی تفاوت کرده است.
خوشبختانه نسل جوان کشور، به ویژه شیرزنان مبارز و دانشجویان و جوانان دلاور همراه با سایر آزادی خواهان به درستی تشخیص داده اند که برای رسیدن به حداقل خواست هایشان یعنی استقرار مردم سالاری، برای تحقق آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی پیکار می کنند و به کمتر از آن رضایت نخواهند داد و در پی جایگزین کردن «بد» به جای «بدتر» نیستند.
در دورانی که ایالت های چندگانه در آمریکا تصمیم به کسب استقلال از انگلستان گرفتند، هرگز برایشان بد و بدتر، حتی خوب بودن فرماندار کل که توسط انگلستان برای آمریکا تعیین و فرستاده می شد مطرح نبود. هدف کسب استقلال بود نه شخصیت فرماندار کل.
در دوران مبارزات استقلال طلبانه مردم هندوستان به رهبری گاندی، که حزب کنگره هندوستان تصمیم به رسیدن به استقلال و رهایی از استعمار گرفته بود، خوب یا بد بودن فرماندار کل که انگلستان تعیین می کرد، مطرح نبود. حداقل خواست شان رسیدن به استقلال و پایان دادن به استعمار انگلستان بود.
نگاهی به مبارزات استقلال طلبانه مردم ایرلند برای رسیدن به استقلال نشان می دهد که آنان جز به استقلال، به هیچ چیز رضایت ندادند. فرمانداران خوب و بد هم مسیر اصلی رسیدن به هدف را تغییر نداد.
در دورانی که سرهنگ ها با یک کودتای نظامی قدرت را در یونان به دست گرفتند و مبارزه سراسری برای پایان دادن به حکومت کودتا و برقراری آزادی در یونان آغاز شد تا روزی که به عمر حکومت سرهنگ ها پایان داده شد، هیچگاه خوب و بد بودن و شخصیت فرمانده ای که در رأس قدرت بود برای مردم یونان مطرح نبود و نشد.  
اکنون خوشبختانه مردم توجهی به مبارزه کسب قدرت میان جناح های حاکمیت ندارند. آنان با استبداد با هر نوع و هر نام مخالفند و خواهان سامانی ملی هستند که منافع مردم ایران را تأمین کند و زندگی همراه با آرامش و آسایش برایشان فراهم آورد.  
پاریس، خرداد سال 1396

پاورقی:
1- آمارهای منتشر شده توسط مسئولان انتخاباتی جمهوری اسلامی پیرامون شرکت کنندگان در انتخابات، همچون سایر آمارهای منتشر شده نادرست می باشد. شمار شرکت رأی دهندگان در خوشبینانه ترین حالت نمی تواند به پنجاه درصد واجدان رأی گیری رسیده باشد.  
2- آنان تصور می کردند در جمهوری اسلامی رأی مردم، همانند کشورهای پیشرفته و صاحب دموکراسی به درستی خوانده شده و به حساب خواهد آمد. ظاهراً تجربه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال 88 از حافظه آنان حذف شده بود.  
3- یکی از فعالان پیشین حزب ملت ایران از مردم دعوت کرد در انتخابات شرکت و به سرور روحانی رأی بدهند! با وجود آگاهی از پیشینه حسن روحانی که در مجلس اول اسلامی پیشنهاد کرده بود که افسران میهن پرست ایرانی را در مراسم نماز جمعه اعدام کنند و حضور همیشگی اش در سازمان های امنیتی و سرکوب دانشجویان.
 4- متن استعفانامه موسوی در سال 67 خطاب به خامنه ای
بسمه تعالی
مقام محترم ریاست جمهوری
برای آنکه دشمنان اسلام و کشور نتوانند سوء استفاده نمایند، اینجانب در استعفانامه خود که برای رسانه ها نیز ارسال گردیده است، دلایل را ذکر نکردم. با این نیت که ذکر آن ها انشاءالله در آینده برای کشورمان و دولت های بعدی مفید باشد، به صورت خیلی خلاصه به بیان آن ها می پردازم:
1- مسلوب الاختیار شدن دولت در سیاست خارجی. امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه هایی به عنوان کشورهای مختلف نوشته می شود بی آنکه دولت از آن ها خبری داشته باشد. (اینجانب به عنوان نخست وزیر از این نامه ها جز در موارد استثنایی و آنهم بطور اتفاقی بیخبرم)
نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه می نویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه باخبر می شود.
آقای لاریجانی در جایی می گوید از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته می شود و بنده به عنوان رئیس هیئت وزیران از این کانال ها اطلاعی ندارم.
همه جا صحبت از سیاست های خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از این سیاست ها که در همه جای کشور و جهان بیان می شود، خبر داشته باشد.
2- عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت می گیرد. شما بهتر می دانید که تاکنون فلاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آن ها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده می شود، از آن باخبر می شویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابان های لبنان گشوده می شود و صدای آن در همه جا می پیچد، متوجه قضیه می شویم. پس از کشف موارد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه می شوم. متأسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات می تواند هر لحظه و هر ساعت به نام دولت صورت گیرد.
3- تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری که به دلایل سیاسی صورت گرفت، از همان اول ضایعه آفرین بوده و ادامه آن در شرایط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود. متأسفانه این مشکل و مشکل وزرای مشاور، علیرغم طرح در شورای تشخیص مصلحت، به تأخیر افکنده شده و حل نگردیده است هر چند که به هر حال حق شورای تشخیص مصلحت است و اینجانب انتظاری در این خصوص ندارم.
4- تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزراء توسط شوراهای گوناگون
5- عدم قدرت اینجانب به پاسخگویی در مقابل اعضاء هیأت دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهایی که بدون اطلاع دولت، ولی به نام دولت، صورت می گیرد.
6- در خاتمه لازم می دانم بار دیگر یادآور شوم که این استعفاء، العیاذبالله، به معنای قهر اینجانب از نظام دولت جمهوری اسلامی و مسئولین انقلابی آن نیست که اگر هم بود، با توجه به عظمت انقلاب و ناچیزی اینجانب، یقیناً نمی توانست هیچ تأثیری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. این استعفاء دلیل ناتوانی اینجانب برای کار به دلیل همین ناتوانی است و درست به دلیل همین ناتوانی است که اینجانب مسئولیت را از خود ساقط می بینم.
میرحسین موسوی، 14 شهریور 1367

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید