برای بسیاری و بویژه اصحاب تئوری توطئه، در مورد آقای خمینی، این سئوال مطرح بوده و هست. میپرسند: آیا آقای خمینی را در نمک برای روز مبادا نخوابانده بودند؟ و یا میپرسند: آقای خمینی به کدامیک از قدرتها وابسته بود؟ اصحاب تئوری توطئه، چنانکه پاسخ خود را از غیب دریافت کردهاند، میگویند: امریکا و انگلیس آقای خمینی را، برای روز مبادا، در نمک خوابانده بودند!
طرح چنین سئوالها و و اظهار اینگونه گمانها، آنهم به استناد یکی دو «ایماء و اشاره»، وقتی واقعیت ندارد، در باره هرکس میتوان یا ساخت و یا یافت، واقعیت را آنطور که هست ندیدن است.
طرح چنین سئوالها و اظهار اینگونه گمانها، آن هم به استناد یکی دو «ایماء و اشاره»، وقتی واقعیت ندارد، در باره هرکس میتوان ساخت و یا یافت و اینگونه اظهار نظرها حل مسئله را برای آدمی ساده می سازد و او را از تحقیق و |پژوهش باز می دارد و هم واقعیت را آن طور که هست ندیدن، او را رهنمون می کند.
هر رویداد تاریخی ناگزیر سند و مدرک دارد و با رویدادهای دیگر خوانائی پیدا میکند. بدون سند متهم کردن، انسان را به کجراهه میبرد و از انسان فعال و خلاق، به انسانی فاقد اراده، اختیار و ناتوان تبدیل میکند که از او هیچ کاری جز گمان ساختن و یا گمانهای دروغ را عین حقیقت پنداشتن، بر نمیآید. اینطور کسان خدای قادر متعال را از آسمان به زمین آورده، یک روز به در نخست وزیر انگلیس مجسمش میکنند و روز دیگر، به قامت رئیس جمهوری امریکا درش میآورند و در اطاق بیضی کاخ سفید، در پشت میز ریاست جمهوری مینشانند و از قول او فرمان عزل و نصب این شاه و آن رئیس جمهور را صادر میکنند. از دید اینان، بدون اراده و حکم کاخ سفید آب از آب تکان نمیخورد. و به علت همین خیال بافی و وهمگرائی است که ایرانیانی گرفتار عقده خودکمتر بینی، خویشتن را ناتوان توصیف میکنند و مأیوس از خود، بیراهه خیانت به کشور خود را درپیش میگیرند و وقتی غالباً به خارج از ایران میآیند، راهی آمریکا میشوند و در پی فروختن خود به ثمن بخس، سر در آخوری از آخورهای طویله کاخ سفید میکنند. غافل از اینکه، امریکا، کشوری که روزی مدعی بود در همه جای جهان، از آزادی در برابر دشمنانش دفاع میکند و در واقع، در مقام سلطهگر میگفت: امروز همه ملک جهان زیر پر ما است، اینک در حال اضمحلال است واز حل مسائل خود چنان ناتوان شدهاست که دست بدامان فاسد ترین، مستبدترین، عقب افتاده ترین حاکمان منطقه یعنی دولت سعودی شدهاند. آقای ترامپ، با وعده و عیدهای واهی دادن به این دولت و شیخهای نفتی، کیسه آنها را از پول خالی کرد و چون به امریکا بازگشت، گفت: با امضای قرارداد با دولت سعودی، برای امریکائیها کار ایجاد کردم! اما همچنان در خود امریکا، اعتبار میبازد و از متحقق کردن وعدههایش ناتوان است.
اینجانب که حد اقل از دهسال قبل از پیروزی انقلاب تا به امروز پی گیر مسائل کشوربوده و هستم، هنوز به سند و مدرک متقنی که به اتکای به آن بتوان گفت آقای خمینی وابسته بود، دست نیافتهام. بجا است خاطر نشان کنم که ظن و گمان مانع دسترسی به علم میشود. بسیاری گمان میبرند کسی حتماً باید وابسته باشد تا اقتصاد و سیاست کشور خود را وابسته با قدرتهای خارجی کند و منابع خود را در اختیار آنها بگذارد و یا که بدینخاطر که حفظ دولت خویش را اوجب واجبات میداند کشور را به ورشکستگی سوق دهد. اما واقعیت جز ایناست. واقعیت اینست که هرکس برای قدرت تقدم قائل شود و حفظ قدرت حویش را اوجب واجبات بداند، به سراغ قدرت خارجی میرود و باجگذار میشود. طالب قدرت طلبی و سلطه جوئی، هر لباس در برداشته باشد و مرامی که وسیله توجیه قدرت طلبی میکند، هرچه باشد، خود را گرفتار امالفساد میکند و بخواستش، همه چیز را به نابودی میکشاند. آقای خمینی که به لحاظ تفکر، دین را بیان قدرت میدانست و آنرا وسیله توجیه قدرتمداری کرد، فکر می کرد اگر قدرت به دستش بیفتد، اولاً همه را زیر بیرق اسلام میآورد و ثانیاً چون اسلام مقدم است – بخوانید قدرت – پس همه چیز فدای آن!
با چنین طرز تفکری گروگان گیری را «انقلاب دوم» خواند و با ادامه دادن به آن، پایههای قدرت خویش را محکم کرد. باورداشت که کسی به ایران حمله نمیکند و عراق به ایران حمله کرد. وقتی خیالش آسود که قوای عراق قادر به تصرف خوزستان نیستند، ادامه دادن به جنگ را وسیله کرد. آیا میدانست ادامه دادن به جنگ در نفع امریکا و انگلستان و اسرائیل است؟ به او گفتند و او نشنید. یعنی اشتراک آنها در نفع ادامه دادن به جنگ را مانع طولانی کردن جنگ نمیدانست. نابخردی در حل به موقع بحران گروگان گیری و جنگ موجبات خسارت عظیم مادی و معنوی شد که کشور هنوز به رفع آن توانا نگشتهاست و هنوز که هنوز است خسارت میپردازد. بنابر این کشوری را به نابودی سوق دادن، نیازمند وابستگی پیشکی به این و یا آن کشور ندارد. انحصارگری در قدرتمداری و استبدادگری مستبد را ناگزیر از معامله با قدرتهای خارجی میکند. انحصارگری و استبدادگری در آقای خمینی جمع بود.
بیدلیل هم نیست که هر قدرت مداری در هر دوره و زمانی، متناسب با وضعیت قدرت خود عمل میکند. روزی از آزدیخواهان، روشنفکران، ملیها وچپ و کمونیستها حمایت و کمک میگیرد وهمکاری با آنها را بلااشکال میداند و روز دیگر همه آنها را میکشد. در دوره ضعف، به دور از چشم اغیار با این و آن مستبد و یا قدرت رابطه میگیرد و به این و آن شکل، طلب کمک میکند.
آقای خمینی هم همین روشی داشتهاست. با کنکاشهای مداوم بر اینجانب معلوم گشته است که آقای خمینی، در مبارزه با رژیم شاه، هم همکاری با تیمور بختیار جلاد را بصلاح میدانسته و هم میتوانستهاست از نامه میرزا خلیل کمرهای به کندی مطلع باشد و هم زمانی که در پاریس بود، به کارتر پیام داده است. رابطه آقای خمینی را:
الف- با تیمور بختیار
ب- پیام به کارتر و میزان اطلاع او از نامه به کندی را پی میگیریم
الف- رابطه آقای خمینی با تیمور بختیار
قبلاً شنیده بودم که تیمور بختیار با آقای خمینی در نجف ملاقاتی داشته است، اما سندی در دست نداشتم تا اینکه سرانجام سر نخی در جلد دوم کتاب «نهضت امام خمینی» به دست آوردم. در آن کتاب آمده بود که در سال 48 تیموربختیار در نجف و در منزل آقای خمینی با وی دیداری به عمل آورده است.(1) نویسنده کتاب کوشیدهاست این دیدار را توجیه کند. از قول دعائی آوردهاست:« برادر سید محمود دعائی نقلکرد که با دریافت خبر دیدار تیمور بختیار با امام، فوراً به حضور او رفتم و بدون آگاهی و تحقیق از چگونگی رفتن بختیار به حضور او، لب به انتقاد گشودم و اظهار داشتم: ” چگونه میشود توجیه کرد منزلی که روزی مهندس بازرگان به آن راه نداشته و راه نیافتهاست، امروز پذیرای عنصر معلوم الحالی باشد؟!”. امام در پاسخ فرمود: “من هیچگاه سابقه ذهنی به آمدن او نداشتم و استاندار که تقاضای ملاقات کرد نیز کوچکترین اشارهای به بودن بختیار با خود نکرد و حتی در مجلس نیز او را به من معرفی ننمود. فقط در رفت و آمد از احترامی که استاندار نسبت به او میکرد و خودش که به فارسی سخن میگفت، متوجه شدم که بختیار است و برای آنکه دیگر چنین سوء استفادهای به عمل نیاید، در نظر دارم که هر وقت استاندار تقاضای ملاقات کرد، موافقت خود را مشروط بر این کنم که رجال غیر عراقی به همراه او نباشد” (نزدیک به این مضمون) »(2) . خود آقای خمینی از گفتن دروغ ابائی نداشت و حتی گفت برای حفظ اسلام (بخوانید حفظ قدرت روحانیت) میشود دروغ گفت و بالاتر از آن را هم گفت: «اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمین دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است» (3) . آقای روحانی(زیارتی) هم بر روش امام خود بود. پس قول این دو، باید به جد موضوع تحقیق شود.
از اینرو، به تحقیق بیشتر پرداختم. از آقای بنی صدر پرسیدم که شما از رابطه آقای خمینی با تیمور بختیار چه اطلاعی دارید؟ ایشان پاسخ داد: زمانی که من در نجف نزد او رفتم، به او گفتم میگویند شما با بختیار رابطه دارید. پاسخ داد که نه من رابطهای با او نداشتهام. فقط یک باری که استاندار از من تقاضای ملاقات کرد، و به دیدارم آمد، بدون اینکه به من بگوید، تیمور بختیار را هم با خودش آورده بود. در این دیدار هم من لام تا کام با او سخن نگفتم.
نظر به اینکه قبلاً در ماهنامه 16 آذر خوانده بودم(ماهنامه 16 آذر در پایین این قسمت آمده است) و بعضی اسناد مربوط به کنفدراسیون دانشجویی خوانده بودم که کنفدراسیون نامههایی به آقای خمینی نوشته و با آقای خمینی رابطه داشته و نمایندگان کنفدراسیون دانشجویان هم در نجف به دیدار آقای خمینی رفتهاند. پس از پرس و جو معلوم شد که آقای مجید زربخش به اتفاق محمود رفیع از دبیران وقت کنفدراسیون در نجف به دیدار آقای خمینی رفته و با ایشان گفتگو داشتهاند. به همین علت در مصاحبهای کتبی از آقای زربخش پرسیدم:
«1 – شما درسال 1969 به اتفاق آقای محمود رفیع به عنوان نمایندگان کنفدراسیون جهانی دانشجویان سفری به عراق کردید ، چه هدف و منظوری ازاین سفر داشتید؟
2 – در این سفر در دیداری که با حضور مصطفی خمینی با آقای خمینی داشتید، در مورد چه مسائلی با اقای خمینی گفتگو کردید.؟
3 – در این دیدار در مورد تیمور بختیارهم بحث و گفتگو شد. در مورد بختیار چه بحثی شد و نظر آقای خمینی در مورد تیمور بختیار چه بود؟
4 – در دیدار جداگانهای هم که با آقای مصطفی خمینی داشتید ، ایشان در مورد تیمور بختیار نکات دیگری را هم یاد آوری کرد؟»
در مورد 4 سئوال طرح شده آقای زربخش چنین پاسخ داد:
«ج 1: درتابستان 1969 اتحادیه سراسری دانشجویان فلسطین از کنفدراسیون برای شرکت در پنجمین کنگره اتحادیه که دراوت همان سال درعمان پایتخت اردن برگزارمی گردید، دعوت بعمل آورده بود… هیأت دبیران کنفدراسیون پس از دریافت این دعوت تصمیم گرفت ، افزون بر شرکت در کنگره از این فرصت برای انجام سه برنامه دیگراستفاده کند:
یکم – برگزاری کنفرانس مطبوعاتی در بغداد درافشای سپهبد تیمور بختیار – رئیس پیشین سازمان امنیت ایران – و اعتراض به رسانه ها ودولت عراق در تبلیغ وی بعنوان “رهبر مردم ایران”
دوم – دیدار با ایت الله خمینی در نجف.
سوم- نشست با واحد کنفدراسیون در بیروت.
قرارشد دبیران تشکیلات ( مجید زربخش) و مالی ( محمود رفیع) برای انجام این برنامه به اردن ، عراق و لبنان سفرکنند
بدین ترتیب مسافرت ما درماه اوت، با رفتن به عمان و شرکت در کنگره سراسری دانشجویان فلسطین آغاز شد. یک روز پس ازپایان کنگره که در افتتاح آن ملک حسین پادشاه اردن، نخست وزیر و شماری از مقامات این کشور،همچنین یاسرعرفات وبرخی ازرهبران جنبش آزادی بخش فلسطین حضور داشتند، به عراق رفتیم .»
ج 2: در دیدار با آیت الله خمینی، آقای مصطفی خمینی ( که پیش ازآن کنفدراسیون با او ارتباط داشت و نشریات کنفدراسیون را به تعداد زیاد به آدرسی که داده بود، ارسال می کرد و همچنین آقای املائی حضور داشتند.
در این ملاقات دبیران کنفدراسیون ابتدا به تشریح فعالیت های عمومی کنفدراسیون در زمینه های گوناگون در کشورهای مختلف جهان ، بویژه فعالیت ها در دفاع از زندانیان سیاسی تمامی گروه ها و سازمان های مبارز و اعزام حقوقدانان و نمایندگان سازمان های حقوق بشر به ایران و انتشار وسیع گزارش های آنان در زمینه سرکوب در ایران ، پرداختند پس از این توضیح فعالیت ها توسط نمایندگان کنفدراسیون آقای خمینی ضمن قدردانی از فعالیت های کنفدراسیون خاطرنشان ساخت که کنفدراسیون باید اسلام را تبلیغ کند و از مبارزه روحانیون بیشتر دفاع کند . ما در پاسخ یاد آور شدیم که کنفدراسیون یک سازمان غیر مذهبی است که در آن از باورمندان به ادیان مختلف تا کسانی که به دین باورندارند، عضو هستند. در این سازمان دانشجویان با نظرات و گرایش های سیاسی مختلف ، از کمونیست تا ملی گرا عضویت دارند. در مورد دفاع از روحانیون نیز کنفدراسیون بدون هیچ قید و شرط و تبعیضی ازهمه گروه ها و زندانیان سیاسی از جمله روحانیون مبارز، دفاع کرده و مبارزه آنان و فشار و سرکوب علیه آنها را بطور گسترده در محافل بین المللی منعکس نموده است.
از نکات دیگرمورد گفتگو موضوع پشتیابی از مبارزۀ خلق فلسطین و ضرورت کمک به جنبش آزادی بخش فلسطین بود که ما با توجه به حضور در کنگره عمان به آن اشاره کردیم و آیت الله خمینی نیز لزوم هرگونه کمک به “مبارزه عادلانه خلق فلسطین” را خاطرنشان ساخت.
از دیگر نکات مهم مورد گفتگو، مسألۀ تیمور بختیار بود که در پرسش سوّم به آن می پردازیم.
ج 3: مسأله تیمور بختیار و فعالیت های او درعراق و حمایت دولت عراق از او برای کنفدراسیون مسأله ای مهم بود ، بویژه اینکه هم رژیم شاه و هم تیمور بختیار و دارودسته اش– با هدف های مختلفی – موضوع واهی رابطه بختیار با مبارزان آزادیخواه و میهن دوست و ضد امپریالیست را در دستور کار تبلیغاتی خود قرار داده بودند و چنان وانمود کردند که گویا بختیار گردانندۀ مبارزات خارج از کشور است.
کنفدراسیون وظیفه خود میدانست که نشان دهد، مبارزات آزادیخواهانه در خارج از کشور که بطورعمده از سوی کنفدراسیون سازماندهی میشد، هیچگونه ارتباطی با تیمور بختیار بنیان گذار و رئیس سازمان امنیت شاه و عامل و مجری بسیاری از سرکوب ها و کشتار مبارزان ایرانی ندارد.
ما پس از طرح موضوع تیموربختیار اظهارداشتیم که برای روز بعد دربغداد یک کنفرانس مطبوعاتی داریم و برآنیم که در آنجا ضمن افشاگری در باره تیمور بختیارنسبت به تبلیغات گسترده رسانههای عمومی و دولت عراق در حمایت از تیمور بختیار اعتراض کنیم. مصطفی خمینی در پاسخ گفت: بختیار درعراق از نفوذ زیادی برخورداراست و اقدامات شما علیه وی میتواند، بدون اینکه نتیجهای داشته باشد، در اینجا برای شما خطراتی بدنبال آورد.
وی پس از پافشاری دوباره ما دراین زمینه، گفت، تیمور بختیار احتمالاً از این کنفرانس مطبوعاتی شما با خبر است. اگر یکباره به این کنفرانس بیاید و ضمن اعتراف به بخشی از اتهامات شما، بگوید “توبه کردم ” آن موقع چه خواهیدکرد؟ آقای خمینی در مدت این گفتگو سکوت کرده بود و تنها در پایان گفت: بهر حال او فعلاً دارد علیه شاه مبارزه میکند. ( جمله ای با این مضمون)
البته تأکیدها و اشارهها تأثیری در برنامه ما نداشت و ما روز بعد برای گفتگو با دو روزنامه بزرگ عراق یکی ” الثوره” ارگان حزب دولتی بعث و دیگری ” النور” وابسته به حزب دمکرات کردستان به بغداد رفتیم.
ج4:در پایان دیدار ما با آقای خمینی، مصطفی خمینی از دبیران کنفدراسیون برای ظهر روز بعد جهت صرف ناهار دعوت بعمل آورد. با توجه به اینکه قبل از ظهر روز بعد عازم بغداد بودیم ، این دعوت به صبح روز بعد و صرف صبحانه موکول گردید. در گفتگوهای صبح آن روز آقای دعائی نیز حضور داشت.
در بحث در بارۀ تیمور بختیار مطالب تازهای مطرح نشد جز تأکید مجدد آقای مصطفی خمینی برای انصراف ما از افشاگری در بارۀ تیمور بختیار و تکرار این مسئله که مهم این است که او امروز علیه شاه مبارزه میکند.
گفتگوهای ما در آن دیدار عمدتاً پیرامون اوضاع ایران ، وضعیت گروههای سیاسی خارج ازکشور و مبارزات گروههای سیاسی مختلف درایران (ازجمله روحانیون) بود. مصطفی خمینی بر ضرورت همکاری میان کنفدراسیون و روحانیون مبارز و لزوم دفاع بیشتر کنفدراسیون از روحانیون مبارز تأکید داشت و از برخی فعالیتهای گروه های سیاسی خارج از کشور انتقاداتی کرد.
یکی از انتقادات وی به تقویمی بودکه از سوی جبهه ملی خارج از کشور تهیه و چاپ شده بود. در این تقویم در ارتباط با رویدادها، عکسی از چه گوارا بود، به نظر او تقویم جبهه ملی ایران ارتباطی با شخصیتهای خارجی ندارد. آقا دعائی درپاسخ به ایشان گفت، چه گوارا یک شخصیت انقلابی جهانی است و به همه انقلابیون تعلق دارد.» (4)
نقل دیدار بختیار با آقای خمینی توسط آقای زیارتی و گفته آقای بنیصدر و دیدار آقای مجید زربخش و محمود رفیع از دبیران کنفدراسیون، و بحث در مورد جنایات بختیار و این گفته آقای خمینی که « و تنها در پایان گفت بهر حال او فعلاً دارد علیه شاه مبارزه می کند». ( جمله ای با این مضمون) و قول آقای مصطفی خمینی که «مهم این است که او امروز علیه شاه مبارزه می کند.»، جای شک نمیگذارد که
● آقای خمینی، کسی که وقتی بر تخت قدرت نشست ، مردم ایران را به مکتبی و ضد مکتبی و نیمه مکتبی و بیتفاوت تقسیم میکرد و دم از صد در صد اسلامی میزد، از یک طرف با همسوئی ضد شاهها، موافق بود و از طرف دیگر شرکت در کودتای 28 مرداد و ارتکاب بیشمار جنایت و خیانت و فساد را مانع همسوئی نمیدانست. البته وقتی هم خویشتن را زمامدار یافت، اجازه خرید اسلحه از اسرائیل را داد و گفت میتوان از شیطان هم اسلحه خرید.
● جهت یاب مواضع آقای خمینی نه تنها دین نبود و قدرت بود، بلکه هم پیش و هم پس از پیروزی انقلاب، دین را وسیله توجیه هرآنچه قدرت ضرور بگرداند کرد. مقایسه مواضع او در ایام انقلاب، با پیش و پس از پیروزی انقلاب، بسیار عبرت آموز است.
نمایه و یادداشت:
1- نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی (زیارتی)، جلد دوم، خرداد 1364، ص 430.
2- همان سند.
3-صحیفه امام ، 24 جلدی، جلد ۱۵ ، سخنرانی 27 مرداد 1360.
4- گزارش دیدار دبیران کنفدراسیون با آقای خمینی در نجف در ماهنامه 16 آذر، سال پنجم، مهر ماه 48 آمده است، به آنجا مراجعه کنید.