back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی ـ بخش...

نیما حق پور: پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی ـ بخش دوم

pazzel jahanbiniدر بخش پیشین این سلسله نوشتارها توضیح داده‌ام که اخیراً رویکرد بنده به نگارش نوشتارهای کوتاه در خصوص آیات الهی و موضوعات دینی متمایل گشته است که با توجه به محتمل بودن استمرار این روند، بر آن شده‌ام که این نوع نوشتارها را که بعضاً در پاسخ به پرسشهایی متولد می‌گردند، به صورت بخش بخش در ذیل عنوان کلی «پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی» در دسترس مخاطبان گرامی قرار دهم. 

 

1ـ راه نجات مسلمانان یکی این است که تصور کنند مخاطب مستقیم پیامبر و آیات نازل شده بر او می‌باشند و هنوز روایتی روایت نشده است و فقیهی مسأله نپرورانده و فتوایی صادر نکرده است. پیامبر ایستاده است و آیات کتاب را می خواند و دعوت می نماید و من تازه اسلام آورده یا ایمان آورده مخاطب او هستم؛ باید کوشش کنم حجت کلامش را در خود کلامش بیابم و یا بمانم و عامل شوم و یا وانهم و فارغ شوم و رهنمونی دیگر بجویم.

 2ـ با سلام خدمت شما جناب حق پور، امید به اینکه حال شما خوب باشد… سوالی داشتم حضور شما بزرگوار در رابطه با اینکه اگر در پیوند زناشویی یک طرف سلامتی جسمی و روحی خود را از دست داد، وظیفه طرف دیگر چیست در حالی که قرآن اصل را بر عشق بنا نهاده و توصیه به این مسأله کرده که باید بر سر عشق ایستاد، ولی در جامعه کنونی رابطه‌های زناشویی بر عشق و همسریت بنا نهاده نشده است به طور مثال مردی که از لحاظ جسمی مریض شده و از آنجا که روابط جنسی حق خدادادی انسان است آیا چاره کار و راه حل در قرآن فقط طلاق است یا خیر و یا اگر در دیدگاه پازل شما مسأله‌ای هست ممنون می‌شوم توضیح بدهید.

پاسخ: با سلام و درود. این امور تماماً نسبی‌اند و باید به اقتضای شرایط و وضعیت طرفین و محیط و سایر ذینفعان در خصوص آن اتخاذ تصمیم نمود. در مورد اختلال در سلامت جسمی و سلامت روحی اگر بلند مدت باشند، باز باید در مصادیق آن بحث نمود و به اقتضا تصمیم گرفت. اما اینکه می‌فرمایید «قرآن اصل را بر عشق نهاده و توصیه به ایستادگی بر آن کرده»  محل بحث است. در قرآن، در اقدام به پیوند زناشویی؛

ـ ابتدا اصل بر «ایمان» است: وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلَأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ… (بقره 221)

ـ بعد اصل بر خوشایندی و علاقه است: … فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ … (نساء 3)

ـ بعد اصل بر تعدیل سطوح اجتماعی است: … فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ (نساء 3) وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ (نساء 25)

 ـ بعد اصل بر تأمین معاش و مسکن و امنیت و ارضاء حقوق جنسی (اعم از جسمی و روحی) برای همگان است: وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ… (نساء 3) وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ (نور 32)

 اما واژه «عشق» در قرآن نیامده است و واژه «حب» که در قرآن بکار رفته دارای بار معنایی عشق نیست، چرا که دوست داشتن و متمایل بودنی است که در آن انحصار نیست، در حالی که بار معنایی عشق از وجهی متضمن دوست داشتن انحصارطلبانه است، و از وجه دگر؛ ایثار در رابطه را نیز دربرمی‌گیرد. از این رو اگر کسی عاشق زوجش باشد، یعنی در رابطه با او اگر نیاز باشد حاضر به ایثار و از خود گذشتگی نیز می‌باشد، بنابراین اگر زوج سلامت جسمی و روحیش را از دست بدهد، بسته به شدت عاشقیش جان خود را در پای او می‌ریزد. اما اینکه آیا این ایثار مقبول قرآن هست یا نه، باز محل بحث است، چرا که در قرآن، مبنا حقوقمداری است، بدین معنا که اگر چنین روابطی متضمن تضییع حقوقی باشد، از نظر قرآن محل اشکال است چرا که هر حقی که پایمال شود دیگر حقوق را نیز به همان میزان پایمال می‌کند، به عنوان مثال اگر سلامت همسر شخصی دچار بیماری شود و او ایثارگرانه و عاشقانه از حقوق جنسی خود، اعم از روحی و جسمی، صرفنظر کند و این باعث اختلال در حیاتمندی و رشد خود او شود، به تدریج کیفیت زیست او را کاهش داده و خسران می‌آفریند و حتی مسؤولیت دوست داشتن را نیز نمی‌تواند به درستی ایفا کند. از همین روست که مدعی گشتم که این امور نسبی‌اند و در مورد آنها باید به اقتضای شرایط اتخاذ تصمیم نمود. طلاق (در صورتی که مرد بیمار و ناتوان باشد) و تعدد زوجات (در صورتی که زن بیمار و ناتوان باشد) راهکارهایی هستند که در چنین شرایطی مجاز هستند. البته این دو راهکار، نه تنها در اینگونه مصادیق جواز می‌یابند، بلکه به طور کلی هرگاه این دو راهکار متضمن احیا و دوام زندگی حقمدارانه باشد نه تنها جایز است بلکه بدان توصیه می‌شود چرا که اصولاً در قرآن، مبنا؛ زیست حقمدارانه است آن هم نه حقمداری تنها در رابطه بین دو نفر، بلکه حقمداری در سطح جوامع انسانی به گونه‌ای که هیچ فرد از آحاد جامعه از تحقق حقوق خود باز نماند. امیدوارم این توضیحات کافی باشد.

 3ـ سلام جناب حق پور. دیدگاه یا پاسختان در مورد گفته اخیر خانم سارا شریعتی چیست؟ «بنیادگرایی و افراطی‌گری پدیده‌ای مختص به اسلام نیست و می‌توان گفت چهره‌ی جدیدی از دین در دنیای امروز است. در همه‌ی ادیان نمونه‌هایی از این گرایش را می‌بینیم و به‌نظر می‌رسد پس از یک دوره‌ی اصلاح دینی، لیبرالیسم الاهیاتی و انطباق دین با مدرنیته، در همه ادیان تاریخی با واکنش‌هایی روبرو هستیم که می‌توان واکنش‌هایی هویت‌گرایانه نامید. هر دو جریان معنویت‌گرا و بنیادگرا، در زمینه‌ی بحران اقتدار و اعتبار نهاد دین رشد کردند. هر دو جریان از سنت دینی گسستند. هر دو در نسبتی که با دنیای مدرن برقرار کرده بودند، گسترش پیدا کردند. اما معنویت‌گرایی واکنشی به رنگ‌باختگی معنا در جهان مدرن بود در حالی‌که بنیادگرایی واکنشی به تک الگویی و یک‌دستی جهان. دام معنویت‌گرایی، سیاست‌زدایی است؛ واکنشی است محافظه‌کارانه برای حفظ خود و دین‌داری خود. مخالفت برنمی‌انگیزد. معنویتی جذاب و مطمئن است. مهاجم و مطالبه‌گر نیست. دام هویت‌گرایی، خشونت است؛ برای تاکید بر شاخص‌های هویتی خود، مرگ‌بار می‌شود و مدام تکفیر می‌کند.»

پاسخ: با سلام و درود. در مورد اینکه می‌فرمایند «بنیادگرایی و افراطی‌گری پدیده‌ای مختص به اسلام نیست» بحثی نیست، اما بنیادگرایی مصطلح چهره‌ای جدید از دین در دنیای امروز نیست، بلکه در سراسر تاریخ ادیان وجود داشته است، اما در دنیای امروز چون فردگرایی بارز شده است و چون برخی دینداری را رها کردند و چون برخی دگر دینداری خود را در راستای مدرنیته متحول نموده اند، این به اصطلاح بنیادگرایی که حاصل دینداری قشری یا متحجرانه یا محافظه کارانه یا قدرتمدارانه است بیش از پیش نمودار گشته است و شاخصه هویتی یافته است و البته علاوه بر این سیر و صیر طبیعی، مستمسک قدرتمداران و سلطه‌ جویان در فضای بین المللی نیز شده است. خشونت روزافزون بنیادگرایی مصطلح نیز حاصل از خودبیگانگی تدریجی ادیان از حقیقت و فلسفه وجودیشان بوده است که در جهت منفعت طلبی‌های متولیان آنها و نیز سوء استفاده‌های حکومتهای قدرتمدار، همواره گسترده‌تر شده است.

 4ـ یکی از دوستان پیشنهاد نمودند در خصوص مطلب دکتر م.روشنگر با عنوان «علی اصغر طفل ۶ ماهه؛ حقیقت یا خیال» توضیحی دهم. بنده در این مسائل تاریخی اطلاع چندانی ندارم و البته مهم هم نیست که بخواهیم چنین قضایایی را از درون منابع تاریخی واکاوی کنیم. اصلا فرض کنیم که کودک شش ماهه‌ای بوده و بر سر دستان حسین بن علی، آن بزرگمرد تاریخ اسلام، کشته شده باشد؛ آیا این دلیلی بر حقانیت اوست؟! مگر در طول تاریخ چنین جنایتهایی کم اتفاق افتاده است؟! آیا همه آنهایی که مورد ظلم واقع شده‌اند خود ظالم نبوده‌اند؟! آنچه در واقعه کربلا مهم است رویکرد و روش حسین است در حقمداری که امروز باید واکاوی شود…

 5ـ سلام جناب حق پور. چندی پیش یکی از متفکرین سوسیالیست میانه‌رو در مورد پروسه فکر و ارتباط آن با «جمع» چنین نوشته بودند: «جمع یا جماعت در مناسبات استبدادی یا در جامعه استبدادی، یک آپارات تولید انرژی، یک پتانسیل متافیزیکی و پناهگاهی برای گریز از تولید فکر است. جایی که فرد خودش را به آن می‌سپارد و راحت می‌شود. جا‌یی که فرد در آن از خودش فرار می‌کند. راه حل اینست که فرد از جمع پُر شود تا در تنهایی از آن خالی شود و این یعنی تولید فکر. همواره در جمع بودن و به آن وابسته بودن مانع انجام این پروسه است. نقد و بررسی «جمع»، پی‌آمد حضور در جمع است. چون تولید فکر در جمع ممکن نیست، یا بهتر بگوییم: فکر کردن یک کنش جمعی نیست. فرد باید بینِ تفرد و تنهایی و در جمع بودن در رفت و آمد دائمی باشد. این روند در جامعه مدرنیته‌ای یک روند تقریبا عادی است. این پروسه به طور معمول در جامعه استبدادی مختل است. و این، سبب و زمینه وابستگی و ناقض خود مختاری است.» آیا نقد یا نظری بر این گفته دارید؟ آیا این گفته بالا بسط یا قطع بسطی با تئوری‌هایی همچون «امت واحد» می‌توانند داشته باشند؟

پاسخ: با سلام و درود. استبداد همواره می‌کوشد جمعهای هم راستا با اهداف خود را گسترده کند و از جمعهای غیر هم راستا ممانعت نماید، بنابراین باید این تفکیک را مطمح نظر داشت. اما اینکه حضور در جمع مانع تولید فکر می‌شود، بستگی به این دارد که آن جمع بر اساس روابط آزاد و حقمداری تشکیل گردد یا بر اساس نحوی از انحاء روابط قوا و قدرتمداری. اگر آدمی به جمعی پناه برد برای دوری از تفکر یا فرار از خود، اگر روابط آزاد و حقمداری در آن جمع وجه غالب باشد، آن فرد را به تفکر و تعقل حقمدار و در نتیجه خویشتن‌فهمی و خودانگیختگی برمی‌انگیزاند و او را مستقل‌تر و آزادتر می‌گرداند و اگر وجه روابط قوا و قدرتمداری غالب باشد، چون خلأ را همواره زور پر می‌کند، کمبودهایی که وی را به دوری از تفکر و فرار از خود فراخوانده، او را نه تنها از ناحقهایی که دچار آنهاست رهایی نمی‌بخشد بلکه یا آنها را موسع کرده یا افزون می‌کند. مضاف بر اینها در تفرد هم لزوماً تولید فکر صورت نمی‌پذیرد و اصلا آنچه مهم است سمت و سوی تفکر است که حقمدار باشد یا قدرتمدار. در خصوص امت واحد نیز ان شاء الله پس از پژوهش و تأمل کافی نظرم را خواهم گفت، فقط در اینجا اجمالاً بگویم که امت واحد در قرآن ربطی به یکسان اندیشی و هم سلیقگی و وحدت نظر ندارد.

6ـ پرسشی دگر در ادامه پرسش و پاسخ پیشین: حال اگر رژیمی با نوعی سیاست اقتدارگرایانه در «جمع» گسست و فراموشی هستی و تاریخی ایجاد کند چطور فرد برای استقلال در پروسه فکر از این بحران مفهومی رهایی یابد. اگر حق تنها باشد چه؟ یا بدلیل فقدان تجربه دموکراسیک در کشورها عده‌ای در این فکر بسر ببرند که برای بدست آوردن سازماندهی، باید جزئی از اپوزیسون درونی شوند و با چاپلوسی به ساختار نقش خود را بازی کنند که این هم نوعی رخنه پراگماتیسم بی اخلاق قلمداد می‌شود در این شرایط نقش تفرد و پروسه فکر با «جمع» چیست؟ اگر جامعه نوعی ورطه تک ساحت شده باشد و بسیاری از تشکیلاتها حرکت عمودی را در پیش گرفته باشند، در این حال نقش تفرد در ارتباط با «جمع» چیست؟

پاسخ: در جوامعی که استبداد نهاینه می‌شود و روحیه استبداد پذیری حتی تبدیل به ارزش می‌گردد یا حداکثر مصلحت اندیشانه در برابر آن سکوت می‌شود، اندکند آنهایی که خودانگیختگی خود را بیابند و کوشش نمایند استقلال و آزادی خود را بکار گیرند و بیش از آنچه از «جمع» تأثیر بپذیرند بر آحاد افراد آن تأثیر بگذارند و برآیند تغییر را در جهت نفی استبداد بگردانند. در این میان آنچه راهگشا است آگاهی یافتن به حقوق ذاتی و نحوه تحقق آنها است که آدمیان را برمی‌انگیزاند به حقمداری و پرهیز از قدرتمداری، که در سری مقالات برداشتی آزاد از منظومه فکری فلسفی ابوالحسن بنی‌صدر بدان پرداخته‌ام. آدمی باید بداند که حتی اگر یک نفر باشد در میان جهانیان، این استعداد توانایی یافتن را دارد که بتواند بینش و منش و روش جهانیان را تحت تأثیر حقمداری خود قرار دهد و این از سنن الهی است که در این راه از حمایت الهی برخوردار شود چرا که در واقع اوست که به نیروی لایزال هدایت الهی پیوسته و خدا را یاری می‌رساند که بازتاب این یاری، نصرت الهی است به سوی او: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمد 7)

 7ـ سبک بیانی قصص قرآنی به این دلیل نیز سمبلیک است که کودکان و کم فهمان نیز بتوانند مخاطب آنها قرار گیرند. اگر ظاهر کلام ثقیل بود بسیاری از مخاطبان را از خود می‌راند و دیگر امکان اینکه فهم آنها را بتوان گام به گام به مراد و منظور خود نزدیک گرداند، وجود نداشت. هنگامی که مفاهیم از سطح قابل فهم عموم بالاتر رود، استفاده از زبان سمبلیک ضرورت می‌یابد، به ویژه آنگاه که مخاطب هم در دوره حاضر، و هم در ادوار آتی، آنهم در گستره جغرافیایی جهانی با فرهنگها و تواناییهای فهمی متفاوت مطمح نظر باشد. وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ.

 8ـ زکریا می‌گوید: پروردگارم! ببخش مرا از جانب خود نسلهایی پاک (رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً) خدا او را به یحیی بشارت می‌دهد (أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى) زکریا می‌گوید پروردگارم چگونه مرا فرزندی باشد در حالی که به پیری رسیده‌ام و زنم نازاست؟ (رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِى غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِىَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِى عَاقِرٌ) خدا می‌گوید اینچنین خدا انجام می‌دهد هرآنچه می‌خواهد (کَذَلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَآءُ). این خلاصه روایتی بود از داستان زکریا و یحیی در آیات 38 تا 40 آل‌عمران.

 اما در آیه 90 انبیاء آمده است: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُۥ وَوَهَبْنَا لَهُۥ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُۥ زَوْجَهُ»، درخواست او را پاسخ گفتیم و بخشیدیم به او یحیی را و اصلاح کردیم برایش همسرش را». اگر به ترتیب عبارات معطوف به هم در آیه 90 انبیاء دقت کنیم درمی‌یابیم که مراد از نازایی همسر زکریا نمی‌تواند ناتوانی در آبستنی و بدنیا آوردن فرزند بوده باشد، بلکه ناتوانی در تربیت و پرورش او در راستای هدایت الهی بوده است، چرا که عبارت «وَأَصْلَحْنَا لَهُۥ زَوْجَهُ» بعد از عبارت «وَوَهَبْنَا لَهُۥ یَحْیَى» آمده و به آن معطوف گشته است، و حال آنکه بدیهی است که اگر مراد از نازایی؛ ناتوانی فیزیکی بود، با توجه به دقیق بودن متن قرآن، ابتدا باید همسر زکریا از لحاظ فرزندآوری اصلاح می‌گشت تا امکان آن بوجود می‌آمد، بنابراین اول باید عبارت «وَأَصْلَحْنَا لَهُۥ زَوْجَهُ» می‌آمد و بعد عبارت «وَوَهَبْنَا لَهُۥ یَحْیَى»، و حال آنکه در آیه بعکس آمده است، پس مراد این نبوده که زکریا و همسرش علی‌رغم کبر سن و نازایی، فرزندی را بدنیا آورده باشند.

 در این صورت دو فرض محل می‌یابد و آن اینکه یا زکریا و همسرش، قبل از این دعا و درخواست، دارای فرزندی بوده‌اند که البته به اصطلاح اهل نبوده است و بعد اهلیت می‌یابد و یحیی می‌شود و پس از او یا همزمان او، همسر زکریا نیز از لحاظ هدایت الهی اصلاح می‌گردد.

فرض دوم اینکه؛ یحیی، بمثابه فرزند خوانده‌ای مستعد هدایت یافتگی‌ به زکریا بخشیده می‌شود و در این حین همسر زکریا نیز اصلاح می‌شود و یحیی در دامان زکریا و همسر اصلاح یافته‌اش پرورش می‌یابد و به استناد ادامه آیه 90 انبیاء، از این پس، هر سه در راستای خیر و خوبی و تعالی می‌کوشیدند (إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِى الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ) و بدین صورت یحیی ادامه دهنده رسالت زکریا می‌گردد. این فرض فرزندخواندگی با آیه 7 سوره مریم تقویت می‌شود که می‌فرماید: «یَا زَکَرِیَّآ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُۥ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُۥ مِن قَبْلُ سَمِیًّا». «اسم» در زبان عربی گویای «صفت» است بنابراین وقتی می‌فرماید «لَمْ نَجْعَل لَّهُۥ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»، بدین معناست که تا قبل از یحیی کسی به صفت، مانند او، یحیی و زنده کننده نبوده است و از این رو نامش نیز «یحیی» گذارده می‌شود. حال آنکه؛ اگر یحیی بمثابه انسانی ذی اراده و محدود به ماهیت انسانی، هنوز متولد نشده بود و تا حدودی رشد نیافته بود و صیر تعالی یافتن او محرز و قابل پیش بینی نشده بود اطلاق «اسْمُهُۥ یَحْیَى» بر او صواب نبود چرا که در تعالی یافتن هر فردی از آحاد بشر، اراده خود او نیز نقش کلیدی دارد. (برای توضیحات بیشتر در خصوص نسبت اراده‌ انسانی با اراده الهی، و نسبت علم الهی به سرانجام بشر، رجوع کنید به مقالات «زمان، علم الهی، و نسبت اراده‌های الهی و انسانی» و «توحید، روابط قوا، ثنویتها و موازنه‌ها» از نگارنده)

 ناگفته نماند که سطور فوق برآمده از تأملی بوده است در چارچوب دستگاه فکری فلسفی نگارنده و نگاه او به قرآن بمثابه متن دقیق که در سایر مقالات و مباحث او نسبتاً ترسیم گشته است. امید که اگر بر خطا رفته باشد، دریابد و اصلاح کند.

 

نیما حق پور ـ 7 آبان 1396

nima.haghpoor@gmail.com

www.t.me/pazeljahanbini

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید