back to top
خانهدیدگاه هاشعر جلاد، از موریس اوگدان شاعر امریکایی، با ترجمۀ احد قربانی دهناری

شعر جلاد، از موریس اوگدان شاعر امریکایی، با ترجمۀ احد قربانی دهناری

Jalad-1 توضیح ضرور: این شعر را سال‌ ها پیش ترجمه و منتشر کردم، بازنشر آن به‌ خاطر آمدن جلاد است و پیامد نه نگفتن ما.
 
بند ١:
 
جالدی به شهر ما آمد،
بوی طلا و خون و آتش میداد،
و تمام محلات شهر از رفت و آمدش سرشار از ترس شد،
و سکوی دارش را در میدان دادگاه برپا ساخت.
 
سکوی دار جنب دادگاه قرار داشت
پهنای سکو به پهنای در دادگاه؛
با قابی به بلندی یا شاید کمی بلندتر از
طاق درب ورودی دادگاه.
 
و ما هرگاه فرصتی داشتیم، با شگفتی از خود می پرسیدیم:
جنایتکار کیست، جرمش چیست؟
جلاد با طناب کنفی زرد رنگ گره خورده
در مشتش محاکمه می کرد.
 
با آنکه بی گناه بودیم، 
با ترس از برابر چشمان سربی ساچمه سانش گذشتیم؛
تا یکی فریاد زد: “جلاد، او کیست؟
برای چه کسی چوبه دار برپا کردید؟”
 
آنگاه چشمان ساچمه سانش برقی زد،
و بجای پاسخ، چیستانی را مطرح کرد:
او گفت: “طناب دار نصیب کسی خواهد شد
که بیشترین خدمت را به من بکند”.
 
و او پایین آمد و دستش را
بر شانه مردی گذاشت که از سرزمین دیگری آمده بود
و ما دوباره برای اندوهی دیگر آهی سرد کشیدیم
گرفتاری دیگری در دست جلاد، فراغ خاطر ما شد. 
 
و سکوی دار در میانه چمن محوطه دادگاه
فردا پیش از برآمدن خورشید درهم شکسته و جمع آوری خواهد شد.
از اینرو، مانع او نشدیم و کسی اعتراضی نکرد
به احترام هیبت جالدیش.
 
بند ٢:
 
خورشیدِ روز بعد به آرامی برآمد
بر بام ها و خیابان هایِ شهر آرام ما
و چوبه دار در میدان دادگاه بر پا بود،
خشن و سیاه در هوای بامدادی.
 
و جالد در جایگاه همیشگی اش ایستاد
با طناب زرد کنفی در دستش؛
با چشمان ساچمه سانش و چانه ای دراز چون پوزه ی اردک ماهی
و آگاه و مسلط به کار خویش.
 
و ما فریاد زدیم: “جلاد، هنوز کارت تمام نشد؟
دیروز، با آن خارجی؟
سپس شگفت زده و سرگردان سکوت کردیم:
“اوه، نه فقط برای او چوبه دار بر پا نشد …”
                                                Dar-Choub-1
او در حالی که به ما نگاه می کرد، خندید و ادامه داد:
“… آیا فکر می کنید من این همه دم و دستگاه را با وسواس
فقط برای اعدام یک نفر برپا کردم؟ این کاریست که من می کنم،
حال که طناب نو است آنرا بکار می گیرم. “
 
آنگاه یکی فریاد زد: “قاتل!”، دیگری: “شرمت باد!”
و جلاد به میان ما آمد
پیش آن مرد رفت و گفت:”آیا از او طرفداری می کنی
از کسی که محکوم به دارآویختن شد ؟”
 
و دستش را روی دست او گذاشت
و ما با ترس ناگهان عقب نشینی کردیم
راه را برای او گشودیم، و کسی اعتراضی نکرد
از ترس از هیبت جلادیش.
 
آن شب با وحشت و شگفتی دیدیم
سکوی دارِ جلاد رشد کرده بود.
با آبیاری خون ها در پای آن
سکوی دار ریشه دوانیده بود؛
 
اکنون پهنای آن به اندازه و یا کمی بزرگتر
از پلکان ورودی دادگاه شد،
بلندی آن به بلندی تابلو دادگاه، یا تقریباً،
به بلندی نصف دیوار دادگاه شد.
 
بند ٣:
 
سومین نفری که دستگیر کرد –همه شنیده بودیم-
یک کافرِ نزول خور بود،
و جلاد گفت: “چکار باید کرد
با یک اعدامی، او یهودی است؟
 
و ما فریاد زدیم: “آیا او همانی نیست که
صادقانه به شما خدمت کرده است؟
جلاد لبخند زد: “این طرحی هوشمندانه است
کوشیدن برای ارزیابی استقامتِ چوبه ی دار”.
 
چهارمین نفر سیاهپوستی بود، متهم به آوازخوانی
آرامش ما را سخت و طولانی بهم ریخت.
و او به ما گفت: “برای چه نگرانید،
برای یک محکوم- یک محکوم و سیاه پوست؟”
 
پنجمین. ششمین. و ما دوباره فریاد زدیم:
“جلاد، جلاد، آیا این آخرین است؟”
او گفت، “این ترفندی است که ما جلادها می دانیم
برای آسانتر کردن اعدام”.
 
و از اینرو، ما دست برداشتیم و بیشتر نپرسیدیم،
همانطور که جلاد امتیازات خونینش را بر می شمرد؛
روز به روز، شب به شب،
سکوی دار به ارتفاعی هیولائی رشد کرد.
 
بال های دار گسترده و گشوده شدند
تا همه ی میدان را در سایه شوم خود گرفتند؛
و چوبه دار همچون هیولائی به پایین می نگریست،
و سایه خود را در سراسر شهر می افکند.
 
بند ۴:
 
سپس، جلاد از میان شهر آمد
و در خیابان های خالی نام مرا صدا زد
و من به بلندای دار نگاهی انداختم
و فکر کردم: “دیگر هیچ کس نمانده
 
برای اعدام کردن، و از اینرو مرا فرا می خواند
تا کمک کنم که بساط دار را برچینیم”.
و من خوشبین و امیدوار
به سوی طناب دار جلاد رفتم. 
 
وقتی از میان شهر سوت و کور، به میدان دادگاه رسیدم،
او به من لبخندی زد،
رشته تافته ی زرد کنف
منعطف و کشیده در دستانش بود.
 
و او سوت زنان دریچه ی سکوی دار را امتحان کرد
و آن با ضربه ای محکم و ناگهانی پایین آمد
و سپس با لبخند مشمئزکننده ای
دستش را بر روی دستم گذاشت.
 
سپس، من فریاد زدم: “جلاد، تو مرا فریب دادی!
دار تو برای مردان ی دیگر بر پا شده بود”،
بانگ برآوردم: “و من از مخالفان تو نیستم،
تو به من دروغ گفتی جلاد، دروغی کثیف!”
 
آنگاه چشمان ساچمه سانش برقی زد و گفت:
“من به تو دروغ گفتم؟ من تو را فریب دادم؟
نه، من به تو بی پرده پاسخ دادم و حقیقت را آشکارا گفتم:
سکوی دار برای کسی غیر از تو بر پا نشده بود.
 
“چه کسی صادقانه تر از تو به من خدمت کرده است،
تو با آن امید بز دلانه ات؟ “و ادامه داد:
و کجایند آنهایی که اکنون می توانستند
در کنار تو باشند برای نفع جامعه؟”
 
من با احترام زمزمه کردم: “مردند”. 
جلاد مرا تصحیح کرد: “به قتل رسیدند”،
“نخست آن مرد خارجی، سپس یهودی …
من هیچکاری بیش از آنچه شما به من اجازه دادید، انجام ندادم”.
 
زیر چوبه دار که جلوی آسمان را گرفته بود
هیچکس به تنهایی من نایستاده بود 
و جلاد مرا حلق آویز کرد و صدایی آنجا نبود که برایم بر بیاید
در آن میدان خالی شهر، تا بگوید: “دست نگهدار”.
 
شعر از موریس اوگدان شاعر امریکائی (1971-1902 ,Ogden Maurice)
برگردان: احد قربانی دهناری،
 
به نقل از کتاب: یک دامن گل از گلستان جهان، برگزیده شعرهای شاعران جهان، احد قربانی دهناری،
 
متن کامل شعر و ویدئو فیلم های گوناگونی که بر اساس این شعر ساخته شده را با جستجوی کردن hangman ogden maurice در فضای مجازی می توانید پیدا کنید، گوش کنید و یا تماشا کنید.
 
از آنجایی که بخش زیادی از شعر، بویژه آن واژه ها و اشاراتی که بار فرهنگی و تاریخی دارند، قابل ترجمه نیستند و از آنجایی هیچ لذتی بالاتر از خواندن شعر به زبان اصلی نیست، متن اصلی شعر را پیوست می کنم.
 
احد قربانی دهناری،
تلگرم: ahaddehnari@
 
متن اصلی شعر جلاد به زبان انگلیسی:
 
Stanza 1
 
,Into our town the Hangman came 
,Smelling of gold and blood and flame
,And he paced our bricks with a diffident air
.And built his frame on the courthouse square
 
,The scaffold stood by the courthouse side 
;only as wide as the door was wide
,A frame as tall, or little more
.Than the capping sill of the courthouse door
 
,And we wondered, whenever we had the time
,Who the criminal, what the crime 
,The Hangman judged with the yellow twist 
.Of knotted hemp in his busy fist
 
,And innocent though we were, with dread 
;We passed those eyes of buckshot lead
,Till one cried: “Hangman, who is he
“?For whom you raise the gallows-tree
 
,Then a twinkle grew in the buckshot eye 
:And he gave us a riddle instead of reply: 
,He who serves me best,” said he” 
“.Shall earn the rope on the gallows-tree
 
And he stepped down, and laid his hand 
 – On a man who came from another land 
And we breathed again, for another’s grief 
.At the Hangman’s hand was our relief
 
And the gallows-frame on the courthouse lawn 
.By tomorrow’s sun would be struck and gone 
,So, we gave him way, and no one spoke 
.Out of respect for his hangman’s cloak
 
Stanza 2
 
The next day’s sun looked mildly down 
On roof and street in our quiet town 
,And, stark and black in the morning air 
.The gallows-tree on the courthouse square
 
And the Hangman stood at his usual stand 
;With the yellow hemp in his busy hand
With his buckshot eye and his jaw like a pike 
.And his air so knowing and businesslike
 
,And we cried: “Hangman, have you not done 
“?Yesterday, with the alien one 
:Then we fell silent, and stood amazed 
” …Oh, not for him was the gallows raised”
 
:He laughed a laugh as he looked at us 
Did you think I’d gone to all this fuss” 
To hang one man? That’s a thing I do 
“.To stretch the rope when the rope is new
 
“!Then one cried, “Murderer!” One cried, “Shame 
And into our midst the Hangman came 
,To that man’s place. “Do you hold,” said he 
“?With him that was meant for the gallows-tree”
 
,And he laid his hand on that one’s arm 
,And we shrank back in quick alarm 
And we gave him way, and no one spoke 
.Out of fear of his hangman’s cloak
 
That night we saw with dread surprise 
.The Hangman’s scaffold had grown in size 
Fed by the blood beneath the chute 
;The gallows-tree had taken root
 
,Now as wide, or a little more 
,Than the steps that led to the courthouse door 
,As tall as the writing, or nearly as tall 
.Halfway up on the courthouse wall
 
Stanza 3
 
 – The third he took – we had all heard tell  
,Was a usurer and infidel 
And”What,” said the Hangman, “have you to do 
“?With the gallows-bound, and he a Jew
 
And we cried out: “Is this one he 
“?Who has served you well and faithfully 
The Hangman smiled: “It’s a clever scheme 
“.To try the strength of the gallows-beam
 
The fourth man’s dark, accusing song 
;Had scratched out comfort hard and long
,And “What concern,” he gave us back 
“?Have you for the doomed – the doomed and Black”
 
The fifth.The sixth. And we cried again: 
“?Hangman, Hangman, is this the last” 
It’s a trick,” he said, “that we hangmen know” 
“.For easing the trap when the trap springs slow
 
,And so, we ceased, and asked no more 
;As the Hangman tallied his bloody score
,And sun by sun, and night by night 
.The gallows grew to monstrous height
 
The wings of the scaffold opened wide 
;Till they covered the square from side to side
,And the monster cross-beam, looking down 
.Cast its shadow across the town
 
Stanza 4
 
– Then through the town the Hangman came 
And called in the empty streets my name 
And I looked at the gallows soaring tall 
And thought: “There is no one left at all 
 
For hanging, and so he calls to me 
“.To help pull down the gallows-tree 
And I went out with right good hope 
.To the Hangman’s tree and the Hangman’s rope
 
He smiled at me as I came down 
,To the courthouse square through the silent town 
And supple and stretched in his busy hand 
.Was the yellow twist of the hempen strand
 
And he whistled his tune as he tried the trap 
– And it sprang down with a ready snap 
,And then with a smile of awful command
.He laid his hand upon my hand
 
,You tricked me, Hangman!” I shouted then”
,That your scaffold was built for other men”
,And I’m no henchman of yours,” I cried 
“!You lied to me, Hangman, foully lied”
 
:Then a twinkle grew in his buckshot eye 
.Lied to you? Tricked you?” he said, “Not I” 
:For I answered straight and I told you true 
.The scaffold was raised for none but you
 
For who has served me more faithfully” 
,Than you with your coward’s hope?” said he 
And where are the others that might have stood” 
?”Side by your side in the common good
 
Dead,” I whispered; and amiably” 
:Murdered,” the Hangman corrected me”
… First the alien, then the Jew” 
“.I did no more than you let me do
 
,Beneath the beam that blocked the sky 
– None had stood so alone as I 
And the Hangman strapped me, and no voice there 
.Cried “Stay” for me in the empty square
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید