چه ما بنویسیم، چه ننویسیم. چه بگوییم، چه نگوییم، چه تفسیر کنیم، یا نکنیم، اوضاع مملکت مان بسیار تیره و تار است و چنین اوضاع ورشکسته و فروپاشیده ای، نمی تواند این چنین بماند و ادامه یابد.
نمی شود ملتی و مملکتی را در شرایط فاجعه بار و مرگ آور نگه داشت.
امروز مردم محروم شهرهای مختلفی در خوزستان، این ثروتمندترین استان ایران، بر علیه بی آبی و بی برقی، متحداً بپا خواسته اند.
خوزستان سرزمینی است که در آن زاده شدم، و این سرزمین، از بی آبی و بی برقی و بی نانی و تبعیض و محرومیت ها رنج می برد و در یک کلمه، لبانِ تشنۀ خوزستان و خوزستانی ها، از بی آبی و بی عدالتی می سوزد. شادگان، حمیدیه، عبدالخان، شوش، سوسنگرد، هویزه، بستان، ویس، سید عباس، کوت عبدالله و …، شهرک ها یا روستاهایی بودند که در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی به آنجا رفت و آمد داشتیم و بزرگی و مهمان نوازیِ مردمش، زبانزد خاص و عام بود.
اهواز با گرمای سوزان و شرجی اش، و خرما و رطبش، شهرم بود. شهری که در آن به مدرسه رفتم، به دبیرستان رفتم. و شهری که در زمستان و تابستان اش، در کوچه هایش، با بچه های هم محلی ام، همبازی بودم.
درد آور است که مشاهده می کنم خوزستان مان با دارا بودن رودخانه های کارون، دز، کرخه، مارون و بهمن شیر، و بعنوان یکی از پرآب ترین مناطق ایران، به علت بی لیاقتی و بی تدبیری حاکمیت اسلامی، از بی آبی، در حال تلف شدن و ویران شدن می باشد. در خوزستانی که یک سوم منابع آب سطحی ایران در آن جاری بود، چرا اهالی آن باید این چنین اسیر و گرفتار باشند و مردمان آن فلات حاصلخیز، امروز از بی آبی درد بکشند؟ آنان سوگوار مرگ گاو و گاومیش و دیگر احشامی هستند که تمام ثروت و دارایی های ناچیز و اندک شان بوده و در سوگ سوختن مزارع شان نشسته اند.
کارونِ اهواز ما، خشک شده است. کارونی که بزرگترین رودخانۀ ایران لقب داشت. کارونی که تنگ غروب در کنارش، قدم زدن، چه صفایی داشت. قدم می زدیم، تا در کنارش، گرمایِ خرما پزان را با نسیمی که می وزید، کمتر احساس کنیم. از زیبایی آن، لذت می بردیم. در کنارش درس می خواندیم و سوار بلم هایش (قایق هایش) می شدیم و بلم سواری می کردیم. چه خوب و قشنگ بود لبِ کارون ما.
کارونی که آغاسی برایش، لب کارون، چه گل بارون، را خواند. آهنگی که جاودانه شد.
کارونی که فریدون توللی برایش سرود:
بلم آرام چون قویی سبکبال
به نرمی بر سر کارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرصِ خورشیـــــد
ز دامان افق بیرون همی رفت
امروز دیگر، بلم به نرمی بر سر کارون نمی رود. امروز نخلستان های ساحل از بی آبی می سوزند و امروز کارون تشنه لب و بی آب شده است. از برکت “جمهوری اسلامی ایران”، امروز بجای آب، فاضلاب ها در آن روان شده اند و بوی تعفن شان، شهر را فرا گرفته است. امروز کارون رفت و کارون مرد.
تنها کارون نیست که آب ندارد. کرخه، مارون و بهمن شیر هم آب ندارند. اروند رود هم در حال نابودی است و دیگر کارکرد سابق را ندارد. امروز خوزستان، آب ندارد، خوزستان، هوا ندارد، خوزستان، برق ندارد. و خوزستانی ها، رفاه و آسایش ندارند. خوزستان، همه چیز دارد و علیرغم تمام ثروت اش که دخل و خرج کل ایران را می دهد، و علیرغم آنکه زندگی و حیاتِ کل ایران به آن وابسته می باشد، اما خودش، هیچ ندارد. چون دارایی آن را همواره حکومت گران غارتگر، به یغما برده و می برند. وگرنه، خوزستان، نفت دارد، خوزستان، گاز دارد، خوزستان، پر آب و پر برق است. خوزستان، هورالعظیم، تالاب شادگان، و رودخانه ها دارد. خوزستان، دارای بزرگترین و قدیمی ترین تمدن های جهان بشری می باشد. خوزستان، استانی است که تاریخاً، تمامِ اقوام ایرانی، به صورت مسالمت آمیز، در آن زیسته اند.
امروز، لب های خوزستان، از بی آبی می سوزد و جای جای خوزستان، زخمی شده است و در درد و رنج و عذاب بسر می برد.
خوزستانِ پر آب، آب ندارد و از برکت حاکمیت غارتگر اسلامی، شهرها و روستاهای زیادی در این استان، به وسیلۀ تانکر، آب دریافت می کنند.
خوزستان، آب ندارد و صدای اعتراض مردمش بلند شده است. خوزستان، آب ندارد و مقامات حاکمیت اسلامی، وجدان ندارند.
خوزستانی هایی که زمانی دلاورانه و شجاعانه، سپرِ گلوله های صدام حسین بودند، امروز فرزندانشان، توسط سید علی خامنه ای، گلوله باران می شوند. چون نگاه حکومت گران اسلامی، به استان ها کشور، بخصوص استان خوزستان، نگاه سلطه گر و زیر سلطه می باشد. همان نگاهی که انگلیسی ها نسبت به خوزستان داشتند. فرقِ اشغال گران سلطه گرِ “جمهوری اسلامی ایران”، با سلطه گران انگلیسی، در این است که آنان خوزستان را چنین نابود و ویران نکردند، بلکه پالایشگاه ساختند و در آبادانی برخی از شهرهایش، چون آبادان و مسجد سلیمان و آغاجاری و اهواز، نقش داشتند. امروز، مشتی دزد و جنایتکار آخوندِ با عمامه و بی عمامه، در تهران نشسته اند و به نام اسلام، کاری بجز غارتگری ثروت کشور، بخصوص ثروت و دارایی استان خوزستان، ندارند. قوم اشغالگر نظام ولایت مطلقه، بعد از ۳۲ سال از پایان جنگ، هنوز شهرهای جنگ زدۀ خوزستان، چون خرمشهر و آبادان را بازسازی نکرده اند.
خوزستان، تنها استانی نیست که با بلاهایی چون بی آبی و بی برقی و بی نانی، مواجه می باشد و در حال نابود شدن است. اما اولین استانی است که بر علیه محرومیت ها و نابرابری ها و بی عدالتی ها و تبعیض ها، این چنین قیام کرده است.
خوزستان، منطقه ای جنگی و خون بار، و مردمش سینه سوخته می باشند. آنان در مقابل بیگانگان و اشغالگران ایستاده اند. خوزستانی ها نیروهای اشغالگر انگلیس را به خاک مالیدند و آنان را با دست خالی از سرزمین ایران بیرون راندند. زنان و مردان و جوانان و نوجوانان و حتی افراد مسنِ شجاع و غیور این استان، مقاومت جانانه ای در مقابل سپاه صدام حسین انجام دادند و آنها را از پا درآوردند. خوزستانی ها، همواره از تمامیت ارضی ایران دفاع کرده اند و همواره سربلند بیرون آمده اند. لذا “حکومت اسلامی ایران”، نمی تواند، مهر تجزیه طلبی به مردم دلاور و وطن پرست این استان بزند. امروز مردم دلاور خوزستان، بخصوص عرب های غیور، در مقابل سپاه اشغالگر خامنه ای می ایستند. زیرا، اگر خوزستان، آب ندارد، ولی در عوض مردمی شجاع و غیور دارد. آنان نخواهند گذاشت، “جمهوری اسلامی ایران”، سیاستِ زمین سوختۀ هیتلر را برای کل ایران، بخصوص خوزستان، بکار گیرد.