back to top
خانهدیدگاه هابخش هشتم پیرامون دین و سیاست از نیما حق پور

بخش هشتم پیرامون دین و سیاست از نیما حق پور

Haghgoo nimaاگر از علل اصلی بدبختی ما دینداری ما بوده است، پس باید تکلیف خود را با آن روشن کنیم؛ یا کنارش گذاریم یا اصلاحش کنیم. این رویکرد بنده بوده است در مواجهه با مقوله دینداری. حال با این رویکرد در این نوبت از گردآوریهای کوتاه نگاریهایم مطالبی با عناوین زیر را می‌آورم:


1ـ دو راهکار اصلی حقوق زنان

2ـ حق طلاق و قوانین جانبی آن

3ـ سه پایه زناشویی

4ـ آگاهی جنسی کودکان در قرآن

5ـ تقوای گذشته ضامن حال نیست

6ـ هارون؛ پیشنهاد موسی به خدا

7ـ چالش آدم در قرآن

8ـ خلق تدریجی آدم

9ـ نسل پیامبران از نوح نیست

10ـ آیین ابراهیم یا آیین محمد

11ـ ذبح شرعی در قرآن

12ـ حق حیات حیوانات حلال گوشت

13ـ حقوق حیوانات دست آموز


1ـ دو راهکار اصلی حقوق زنان

در راستای حقوق زنان اگر در تحقق دو چیز بکوشیم بسیاری از راه را هموار کرده‌ایم؛ یکی حق طلاق است و دیگری پرداخت اجور. اولی آزادی می‌آورد و دومی استقلال و این دو زنان را در رشد خودانگیخته می‌کند و از مردان خشونت زدایی و زیست اجتماعی را متضمن سنخیت و حقمداری.

ناقد: درخصوص استقلالی که یک زن می‌تواند بواسطه دریافت اجور داشته باشد؛ آیا چنین استقلالی اصالت دارد! چرا به جای طرح پرداخت اجور، نقش مردان را در رسیدگی به امور خانه پررنگتر نکنیم که هم فضای تعامل را تجربه کنند و هم اینکه مرد نیز در حد لازم بتواند مستقلاً به امور زندگی رسیدگی کند، و اگر توان مالی مرد جوابگوی پرداخت اجور نباشد چه باید کرد؟ از طرف دیگر چه تضمینی هست که دریافت اجور راه کسب و کار را به حریم خانواده باز نکند و کم کم  آن را به یک بازار مالی تبدیل نکند؟

حق پور: ابتدا اینکه قرآن تأکید بر پرداخت اجور دارد. اصیل‌ترین راه کسب استقلال مالی دریافت دستمزد است که بواقع متضمن استقلال یک فرد است بنابراین هرگاه زنان در قبال خدماتی که در زیست مشترک انجام می‌دهند از درآمد شوهر سهم داشته باشند یا دستمزدشان را بنا بر عرف یا توافق دریافت کنند این استقلال اصالت دارد. در زیست سنتی در دامداری و کشاورزی، زنان و مردان در کنار هم کار می‌کرده‌اند و تفکیک کار منزل و کار بیرون کمرنگ بوده است حال در چنین زیستی پرداخت اجور بسیار مهم است و خانواده را از مردسالاری نجات می‌دهد چون هر دو کار می‌کرده‌اند و روا نیست که مازاد درآمد را مرد پس انداز کند. اما رسیدگی به امور خانه از کارهای اصیل و حتی شاید بتوان گفت اصیل‌ترین کارهاست چرا که با جغرافیای طبیعی زیست انسانی انطباق تام و تمامی دارد چون اگر به این امور رسیدگی نشود اولیات زیست بشری دچار اخلال می‌گردد. بدیهی است مردان نیز در صورت امکان باید در رسیدگی به امور خانه مشارکت داشته باشند تا حجم کارها به تعادل رسد و نیز بعکس اگر درآمد کار بیرون مردان کفاف مخارج زندگی را ندهد زنان در کار بیرون مشارکت کنند البته اگر خود بخواهند. در چنین حالتی که «توان مالی مرد جوابگوی پرداخت اجور» زن نباشد، زنان اگر بخواهند در چنین شرایطی به زیست مشترکشان ادامه دهند اقتضای استقلالشان این است که حتماً خود به کار بیرون بپردازند چرا که در سنین پیری احتمال دارد که نیازمند اندوخته‌ها و پس انداز خود شوند. اما درباره اینکه «چه تضمینی هست که دریافت اجور راه کسب و کار را به حریم خانواده باز نکند و کم کم آن را به یک بازار مالی تبدیل نکند» باید گفت که مؤلفه اقتصادی جزء لاینفک زیست بشری است و بنا به اقتضاء در سایه سایر مؤلفه‌ها نباید از آن غافل شد چرا که زیست خانوادگی از فراز و نشیبها و چالشها مصون نیست. اگر اجور پرداخت نگردد در واقع بی عدالتی در انباشت توان مالی اتفاق می‌افتد و استقلال زنان در طراحی زیستشان از میان می‌رود.

2ـ حق طلاق و قوانین جانبی آن

پرسش: در رابطه با حق طلاق زنان، قوانین باید به چه نحوی تغییر کنند؟ چون وقتی یک قسمت از قانون قرار است، تغییر کند باید در مورد بقیه قوانین هم چاره‌اندیشی شود.

متن ارسالی: در خانواده‌ای که در ایران تشکیل می‌شود، زوجه، حق طلاق ندارد و به تعبیری، اسیرِ زوج است و غالبا، زوج هم، توان پرداخت مبلغی که تحت عنوان مهریه تعیین می‌شود را ندارد و به تعبیری، گروگانِ زوجه است. اما اگر این رویه قرار است، تغییر کند که نه زوجه، اسیر زوج و نه زوج گروگان زوجه باشد، باید با یک نگاه نه یکسونگر (تخصصی) بلکه با یک نگاه همه‌سونگر انجام گیرد. آن چه که در قوانین ایران وجود دارد این است که پدر یا جد پدری، می‌توانند دختر را از ۹ سالگی به ازدواج زوجی، درآورند و از ۱۳ سالگی ازدواجشان ثبت می‌شود و از ۱۸ سالگی امور مالی را خودِ زوجه، می‌تواند تصدی کند.

حق پور: به استناد قرآن فقط ملک یمین نیاز به اذن اهلش در ازدواج دارد و مابقی زنان بالغ به شرطی که شوهر نداشته باشند می‌توانند خود در حضور شاهدان اقدام به ازدواج کنند. بلوغ هم شامل همه ارکان بلوغ است هم جسمی و هم فکری و معیار بلوغ فکری عرف است.

ادامه متن: دوشیزه بدون اجازه پدر یا جد پدری نمی‌تواند ازدواج دائم کند؛ چون نفقه دوشیزه بر عهده پدر است.

حق پور: نفقه ربطی به اجازه پدر برای ازدواج ندارد. بر پدر و برادران و جد پدری و سایر رجال خانواده به ترتیب اولویت فرض است که نفقه زنان را تامین نمایند.

ادامه متن: پدرهایی وجود دارند، برای این که هر چه زودتر از زیر بار پرداخت نفقه دخترشان شانه خالی کنند، دخترشان را در کودکی (زیر سن ۱۸ سال) به عقد یک مرد متمول درمی‌آورند و چون تا ۱۸ سالگی امور مالی فرزند بر عهده پدر است. آن‌چه تحت عنوان مهریه، شیربها، وام ازدواج و هر عنوان دیگر تعیین می‌شود، از آن پدر است و دختر زیر ۱۸ سال هیچ بهره‌ای ندارد. این یک گروه از دختران که زیر ۱۸ سال ازدواج می‌کنند.

حق پور: قرآن صراحت دارد که مهریه و اجور زنان را باید به خودشان پرداخت کرد. دختری که در زیر سن قانونی ازدواج می‌کند چون ازدواجش وقتی صحیح است که نسبت به مقوله ازدواج بلوغ فکری داشته باشد به طریق اولی به سایر امور خود صاحب تصمیم می‌شود.

ادامه متن: گروه دیگر اگر دختران حق طلاق داشته باشند، بنابراین آن چه که تحت عنوان مهریه مطرح است که در ازای «خریدن دوشیزگی» یا «خریدن و مالک شدن بدن زن» پرداخت می‌شود، تبدیل به یک هدیه مختصر می‌شود. چون قرار است که زن هر موقع که اراده کند، از ادامه زندگی زناشویی با زوج سرباز زند.

حق پور: میزان مهریه باید به نسبت دو برابر ارزش بکارت از نظر هر زنی باشد چرا که در صورت طلاق قبل از آمیزش نیمی از آن را باید برگرداند. اگر فرض کنیم یک رابطه زناشویی حداقلی عرفی مثلاً یک سال باشد میزان مهریه باید متناسب آن دوره باشد؛ دوره حداقلی عرفی.

ادامه متن: حال اگر با مهریه مختصر، دوشیزه و مرد یک آمیزش جنسی برقرار کردند و مرد تصمیم به طلاق گرفت، یکی این که چون دیگر دوشیزه نیست بعد از طلاق، تامین نفقه بر عهده خودش است نه پدرش. حتی به لحاظ قانونی نمی‌تواند به خانه پدر برگردد و اگر مهریه مختصر باشد تامین مسکن عده‌ای از مطلقات دچار مشکل می‌شود ولی از طرفی گزینه‌ای می‌شود برای ازدواج موقت.

حق پور: به استناد قرآن تامین نفقه زنان مطلقه بر عهده رجال خانواده‌اش می‌باشد و نه خودش مگر اینکه خودش اینطور بخواهد. مهریه ربطی به اینها ندارد بلکه فقط هدیه‌ای است برای جلب اعتماد نسبی و اینکه زن بتواند با آن وضعیت خود را بهتر برای ورود به زندگی مشترک مهیا کند. مهریه؛ دادن استقلال مالی به زن پیش از ازدواج برای ازدواج است و البته عاملی برای پیشگیری از طلاق زود هنگام. فرض کنید تن فروشی بهایی مشخص داشته باشد میزان مهریه حداقل باید بگونه‌ای باشد که برای مرد هوسران و بی‌ تعهد صرفه مالی نداشته باشد که به فریب اقدام به ازدواج کند به جای اینکه سراغ تن فروشان برود.

ادامه متن: اما مردان خواهان ازدواج دائم با وی کاهش می‌یابند؛ چون زنان به ترتیبِ دوشیزه، بیوه (شوهر وفات کرده) و مطلقه بودن، فرصت ازدواج دائم دارند.

حق پور: این وابسته به عرف اجتماعی است و چه بسا زنان مطلقه یا بیوه در زندگی مشترک به جهت تجربه شان پخته‌تر عمل کنند و زندگی مشترک جدید را متضمن نوسان و ناسازگاری کمتر کنند.

ادامه متن: در مورد امور اقتصادی، طبق قوانین کنونی کشور، مردان جداشده، یک منبع درآمد که آن هم کار مزدی است، دارند. ولی زنان جداشده، چند منبع درآمدی دارند:

1) گرفتن مهریه اقساطی از شوهر قبلی

۲) بازنشستگی پدر وفات کرده

۳) کار کردن

4) گرفتن مهریه از شوهر موقت یا دائم بعدی

به عنوان نمونه، زوج و زوجه‌ای از یک دیگر جدا می‌شوند. اتومبیل زوج برای پرداخت قسمتی از مهریه توقیف می‌شود و مابقی آن قسط‌بندی می‌شود. (منبع درآمد اول) بازنشستگی پدر وفات کرده زوجه به زوجه پرداخت می‌شود. (منبع درآمد دوم) زوجه در جایی مشغول به کار می‌شود. (منبع درآمد سوم) زوجه به ازدواج موقت مردی درمی‌آید و ماهانه مبلغی را دریافت می‌کند. (منبع درآمد چهارم) در حالی که زوج فقط یک منبع درآمد دارد که قسمتی از آن را هم باید برای قسط مهریه زوجه جدا شده پرداخت کند به همین خاطر زوجی که جدا می‌شود در شرائط بد اقتصادی قرار می‌گیرد و دیگر چون بدهکار مهریه زن قبلی است، علاوه بر توقیف خودرو، به صورتی قسطی باید پرداخت کند، تمکن مالی برای ازدواج بعدی ندارد. ولی زوجه شرائط اقتصادی خوبی دارد و حتی در صورت ازدواج دائم به جای موقت فقط منبع درآمد دوم را از دست می‌دهد. مزید بر این شرائط اقتصادی زوج، حضانت و نفقه فرزندان هم بر دوش زوج است و زوجه نه وظیفه حضانت و نه مسوول نفقه فرزندان است.

حق پور: مرد باید مهریه‌ای را بپذیرد که توان پرداخت آن را در کوتاه مدت داشته باشد. و البته با «شناخت» اقدام به ازدواج کردن، بسیاری از موارد طلاق را حداقل در کوتاه مدت بی محل می‌گرداند. در مورد بهره‌مندی زن مطلقه از حقوق مستمری پدر متوفایش قانون باید میزان پرداختی را متناسب سهم الارث گرداند ولی با این فرض که متوفی فرزند ذکور مستقلی ندارد. در این صورت نهایتاً نیمی از حقوق مستمری به زن مطلقه تعلق می‌گیرد اگر فرزند ذکور غیر مستقلی نباشد و اگر باشد به نسبت دو به یک مانند ارث.

3ـ سه پایه زناشویی

در زناشویی تعالی بخش حداقل باید به اقتضاء ماهیت آن سه پایه وجود داشته باشد تا تداوم آن تضمین شود؛ یک پایه کیفیت روابط جنسی است، یک پایه کیفیت روابط عاطفی و یک پایه کیفیت روابط فکری. این سه مانند یک سه پایه؛ استقرار و استقلال خوب و قابل اتکائی ایجاد می‌کند که شاکله زیست مشترک را می‌توان بر آن قرار داد. هر یک از این سه پایه کوتاه‌تر از پایه‌های دیگر باشد، به میزان کوتاهی آن پایه، تعادل زیست مشترک کج می‌شود و اگر یکی از پایه‌ها خیلی کوتاه باشد سقوط می‌کند. در چنین حالتی که یکی از این سه پایه کوتاه‌تر باشد برای جبران آن دو راه متصور است یکی اینکه دیگر پایه‌ها را هم کوتاه‌تر کنیم که این منجر به کوتاه‌تر شدن ارتفاع کیفیت زناشویی و زیست مشترک می‌شود و در واقع نقض غرض است و راه دیگر این است که از یک پایه کمکی استفاده شود که آن می‌تواند پایه تعهد، پایه صبر، پایه تساهل یا یک چنین پایه دیگری باشد که کوتاهی یکی از سه پایه اصلی را جبران کند البته این پایه کمکی تعادل را به طور نسبی می‌تواند جبران ‌کند و زیست مشترک در چنین حالتی لرزشهایی دارد. در زناشوییهای تک پایه و دو پایه قطعاً تعادل پر دوام وجود نخواهد داشت و به محض اینکه چالشی در زیست مشترک ایجاد شود آن را دچار عدم تعادل شدید و حتی سقوط می‌کند.‌

4ـ آگاهی جنسی کودکان در قرآن

یک نکته بسیار مهم در داستان عیسی و مریم هست وقتی مریم در برابر قومش که او را متهم به بدکارگی می‌کنند سخن نمی‌گوید و به عیسی واگزار می‌کند و آن نکته این است که عیسای کودک می‌تواند مریم را از اتهام بدکارگی برهاند! اگر نگوییم که او اتهام بدکارگی را به طور شفاف می‌فهمیده لااقل درکی از آن داشته است چرا که در معرض گفتار اتهام آمیز آنها بوده و در چنان جوی سخن از تعالی خود و مریم می‌گوید بدون آنکه مریم به او بگوید که چه بگوید! و آن نکته مهم این است که از کودکی می‌توان و چه بسا باید به فرزندان درباره روابط جنسی آگاهی داد. و البته این با طبیعت دامداری هم می‌خواند چرا که کودکان محتملاً شاهد آمیزش حیوانات بوده‌اند. و البته شاهد دیگر آیه 58 سوره نور است که می‌فرماید «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَاهِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَهِ وَمِن بَعْدِ صَلَاهِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ…» در این آیه کودکان در سه هنگام باید اجازه ورود به حریم خصوصی والدین بگیرند و بدیهی است که مراتبی از چرایی آن را باید می‌فهمیده‌اند که چرا باید اجازه بگیرند.

باز گردیم به داستان عیسی و مریم؛ وقتی عیسی در کودکی از تعالی سخن می‌گوید پس دست پرورده مریم است پس اگر بچه خود اوست که در پاکی متولد شده و مریم بدکاره نبوده چون قوم او به مریم می‌گوید پدرت و مادرت بدکاره نبودند پس این کودک چیست، یعنی آنها بد بودن را وراثتی هم می‌دانند و وقتی عیسی آن چنان متعالی سخن می‌گفته پس از نظر آنها نشان از آن داشته که پدر و مادرش بدکاره نبوده‌اند. اگر هم عیسی بچه خود مریم نبوده بلکه فرزندخوانده او بوده که بنده در کتاب «عیسی فرزندخوانده مریم» آن را اثبات کرده‌ام که باز هم اتهام بدکارگی به مریم بلا محل می‌شده است.

5ـ تقوای گذشته ضامن حال نیست

پرسش: چرا در آیه 18 سوره مریم، با وجود شرط متقی بودن بشری که مریم با او مواجه شده است مریم به رحمانیت خداوند پناه می‌برد؟! (قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا)

حق پور: چون از گذشته او اطلاع نداشته است. می‌گوید اگر با تقوا بوده باشی از حال به بعد پناه می‌برم به خدای رحمان. باید دقت کرد که می‌گوید رحمان. رحمان گویای رحمت عام الهی است.

پرسش: آیا پناه بردن بیانگر ترس مریم نیست؟ اگر بشر روبرو شرط تقوا را داشته باشد چرا ترس؟

حق پور: چرا نوعی ترس در مریم هست. چون وارد چالش جدیدی می‌شوند و پیش رو مانند پشت سر نیست. انسان هر آن ذی اراده است.

پرسش: آیا منظور این است که تقوای گذشته ضامن تقوای حال نیست؟ شرط تقوا یا بی‌تقوایی بشر مقابل برای پناه بردن چه معنایی دارد؟

حق پور: بله مراد این است که تقوای گذشته ضامن تقوای آینده نیست. می‌گوید اگر اینطور هست که می‌گویی با تقوا بوده‌ای اطمینان می‌کنم و از حال به بعد پناه می‌برم به رحمانیت خدا. نکته مهم در این آیه این است که کارنامه و گذشته هر کس شرط لازم است برای اعتماد به او.

5ـ هارون؛ پیشنهاد موسی به خدا

قرآن هارون را در زمره رسولان و انبیاء الهی بر می‌شمارد (نساء 163 و 164، انعام 84، مؤمنون 45، مریم 53) و جالب اینجاست که وقتی موسی فرمان می‌گیرد که به سوی فرعون رود و او را از طغیان باز دارد (طه 24)، موسی چون خود شرح صدر ندارد و زبانش گویا نیست به خدای تعالی پیشنهاد می‌دهد که هارون را به جای او رسالت دهد (فَأَرْسِلْ إلىٰ هارُونَ ـ شعراء 13) یا او را دستیارش گرداند: «وَٱجْعَل لِّى وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِى، هارُونَ أَخِى» (طه 29 و 30) و جالب‌تر اینکه خدا تعالی در پاسخ به این درخواست می‌فرماید: «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسَى» (طه 36)، قطعاً داده شده است خواسته‌ات ای موسی! خدای تعالی نمی‌گوید خواسته است داده خواهد شد یا داده می‌شود، بلکه خواسته‌ات داده شده است آن هم با سیاق تأکیدی! البته این آیه بدین معناست که زمینه رسالت در هارون محقق شده است چرا که خدا در آیه 35 قصص به موسی می‌فرماید: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ»، بزودی سخت خواهیم کرد بازویت را به برادرت. این آیات گویای این است که پیروان پیامبران به طور بالقوه وجود دارند وقتی که آنها به رسالت فرستاده می‌شوند و این مایه امید پیامبران بوده است. یک نکته در این آیات این است که رسولان الهی باید ابتدا به سراغ قابلترین افرادی بروند که می‌شناسند و آنها را جذب هدایت الهی نمایند اما باید توجه داشت که موسی با اینکه خود هارون را پیشنهاد می‌دهد اما می‌باید از خدای تعالی بخواهد تا او اذن دهد وگرنه حق ندارد که دیگری را به اعتبار رسالت خود سخنگوی خدای تعالی کند! حال با این اوصاف آیا خدای تعالی به پیامبر اسلام اذن داده بوده که از پس خود اهل بیت خود را و پسینیان ایشان را رسالت دهد تا از جانب خدای سخن گویند یا اینکه همه رسالت الهی او در واسطه نزول قرآن بودن خاتمه یافته است و از پس آن نسزد کسی را که از جانب خدا سخن گوید؟!

6ـ چالش آدم در قرآن

سالهاست که با چالش «آدم» در قرآن مواجه بوده‌ام و آن چالش این است که اگر مراد از «آدم» نوع انسانها می‌باشد و نه آدم ابوالبشر، چنانچه از آیات متعددی از قرآن بر می‌آید، چرا در آیه 33 آل عمران می‌فرماید: «إِن‌َّ الله‌َ اصْطَفَی‌ آدَم‌َ وَ نُوحَاً وَ آل‌َ إِبْرَاهِیم‌َ وَ آل‌َ عِمْرَان‌َ عَلَی‌ الْعَالَمِین‌َ». در این آیه آدم را در سلسله پیامبران می‌آورد که برای جهانیان برگزیده شده‌اند! پاسخ این چالش امشب در گفتگویی با دوستی به ذهنم رسید؛ تصور کنید که خدای تعالی نوع بشر را به تدریج خلق کرده و در روی زمین گسترانیده است. در این میان؛ اولین بشری که آدمیت یا انسانیت خود را در می‌یابد و مرتبه‌ای از بشریت فراتر می‌رود آدم می‌شود و به تبع مرتب گرفتن او راه بر دیگر بشریت نیز هموارتر می‌شود تا ایشان نیز آدمیت یا انسانیت خود را دریابند. بنابراین هرچند که آدم؛ ابوالبشر نبوده، اما پدر آدمیت بوده و از این رو به عنوان یک پیامبر قلمداد شده است چرا که با برانگیختگی او باب هدایت الهی از طریق پیامبران گشوده شده است. آری! بعث آدم نقطه عطف بشریت بوده است به آدمیت و انسانیت.

پرسش: شما نوشتید که آدم ابوالبشر نبوده، من خودم واقعاً فکر می‌کردم که نسل همه ما به آدم ختم می‌شود، یعنی بشر کنونی، نه همه نوع موجوداتی که در طول میلیونها سال خلق شدند و تفکری اعتقاد به این دارد که تکامل پیدا کردند و تا به این انسان رسیده، من خودم اعتقاد دارم که چند نوع انسانی که کشف شده در نقاط مختلف جهان احتمالاً به خاطر رابطه با یکدیگر (از نظر جنسی) از نظر ژنتیک آمیخته شدند و ویژگی‌هایشان به مرور فرق کرده، ولی باز برگردم به همان آیه که قبلاً صحبت کردم در موردش، یعنی چطور خدا آدم را آفرید و فرشته‌ها گفتند که باز می‌خواهی موجودی خلق کنی که در زمین به فساد مشغول بشود، این را چطوری باید با این موضوع که نسل ما از آدم نیست یکی کنم، یعنی می‌دانید منظورم چیست، به نظرم خود قرآن آمده گفته شما همه از نسل آدم هستید، چطور من بگویم آن فکر خودم که می‌گوید احتمالاً یک جایی نسلهای مختلف موجوداتی که شبیه هم بودند با هم رابطه برقرار کردند تا به اینجا رسیدیم که ما از ویژگی همه آن نوع انسانها تکامل پیدا کردیم را با اینکه بگویم آدم و حوا پدر و مادر همه بشر هستند و من در روایتهایی دیدم که گفتند که حوا چهل بار دوقلو زاییده و با هم ازدواج کردند و اینجور نسل بشر زیاد شد، یا اینکه بگویم نوح احتمالاً پدر همه انسانهاست که در آن سیلی که آمد همه جانورها و آدمهای خوب را با خودش برد که نسل جانورها از بین نروند، خواستم راهنمایی کنید.

حق پور: نسل همه ما از آدم نیست اما از لحاظ دریافتن آدمیت و انسانیتمان همه وامدار آدم هستیم چنانچه توضیح داده‌ام. اما خدای تعالی در آیه 30 بقره نمی‌فرماید که خالق خلیفه است بلکه می‌فرماید جاعل خلیفه است و جعل مرتبه‌ای پس از خلق است یعنی بشری وجود داشته که آدم شده و آن آدم خلیفه خدا شده یعنی توانایی دخل و تصرف در زمین یافته. قرآن هیچ حرفی از حوا نمی‌زند بلکه می‌گوید آدم و زوجش و مراد نفس و تن انسانی است که درباره آن در چند جا نوشته‌ام. اگر ما همه از آدم و حوا بودیم که همه حاصل رابطه زناشویی حرام بودیم چون نوادگان فرزندان آدم و حوا می‌شدیم که ازدواجشان با هم حرمت داشته است. خلقت به طور کلی پدیده‌ای تدریجی است مانند رویش درخت از دانه یا کرم از نبات. بنابراین ما انسانها هم حاصل آفرینش تدریجی هستیم که از یک جایی ببعد مصداق آدم در میانمان پدید آمده و بعد این مصداق فراگیر شده و بشریت به آدمیت و انسانیت رسیده است.

7ـ خلق تدریجی آدم

فرض کنید از یک ماده غذایی در چندین جا با شرایط جغرافیایی متفاوت مقداری گذاشته شود. این غذاها کم کم دچار دگردیسی می‌شوند و فاسد شده و تبدیل به کرمهای متفاوت بنا به اقتضاءات محیطی می‌شوند. و بعد کم‌ کم کرمها تغییر کرده تدریجاً به موجودات دیگری تبدیل می‌شوند و این روند تکثر همینطور ادامه پیدا کرده تا بشرهای گوناگونی پدید آمده‌اند. سر منشأ یکی بود اما گونه‌های متفاوتی ایجاد شد. بخشی از این بشر بیشتر رشد معنوی کرده به آدمیت نزدیک‌تر شده‌اند و بالأخره یکی آدم می‌شود و بر بقیه اثر می‌گذارد. الان هنوز هم قبایل بدوی بر روی کره زمین وجود دارند و میان آنها و بقیه بشریت تفاوت ماهوی وجود دارد و این نشان از این دارد که آفرینش بشریت متکثر بوده است و بنا به اقتضاءات طبیعت محیطی که آن هم متکثر و متنوع بوده است.

8ـ نسل پیامبران از نوح نیست

آیاتی در قرآن ناظر است بر اینکه نسل پیامبران از نوح نیست: «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْک‌َ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی‌ نُوح‌ٍ وَالنَّبِیِّین‌َ مِنْ‌ بَعْدِه‌ِ وَ أَوْحَیْنَا إِلَی‌ إِبْرَاهِیم‌َ وَ إِسْمَاعِیل‌َ وَ إِسْحَاق‌َ وَ…» (نساء 163) در این آیه ابراهیم و نوادگانش از نوح و پیامبران پس از با تکرار واژه «اوحینا» او تفکیک شده است. در آیه 58 مریم نیز این تفکیک مشهود است: «أُولَئِک‌َ الَّذِین‌َ أَنْعَم‌َ الله‌ُ عَلَیْهِمْ‌ مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِنْ‌ ذُرِّیَّه‌ِ آدَم‌َ وَ مِمَّن‌ْ حَمَلْنَا مَع‌َ نُوح‌ٍ وَ مِنْ‌ ذُرِّیَّه‌ِ إِبْرَاهِیم‌َ وَ إِسْرَائِیل‌َ…» و نیز در آیه 33 آل عمران: «إِن‌َّ الله‌َ اصْطَفَی آدَم‌َ وَ نُوحَاً وَ آل‌َ إِبْرَاهِیم‌َ وَ آل‌َ عِمْرَان‌َ عَلَی‌ الْعَالَمِین‌َ». این آیات گویای این نیز هست که طوفانی که قوم نوح را در برگرفته جهانشمول نبوده است و نسلهای دیگری از بشریت بر روی کره زمین بوده‌اند و اساساً مراد از کشتی نوح، کشتی شکافنده و شناور بر دریاهای طبیعت نبوده بلکه کشتی گذر یک جریان اجتماعی از دریاهای ظلم و تباهی بوده است.

9ـ آیین ابراهیم یا آیین محمد

دوست: آیه 95 آل عمران می‌فرماید: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إبْرَاهیمَ حَنِیفًا وَما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، چرا توصیه به تبعیت از آیین ابراهیم حنیف شده! چرا نمی‌گوید آیین محمد؟

حق پور: چون آیین محمد دارد بر پایه آیین ابراهیم شکل می‌گیرد. اساس دین الهی توحید و پرهیز از شرک است از این رو تنه آیین محمد آیین ابراهیم است که حال شاخ و برگ گرفته و ثمر داده است.

دوست: اگر به خود قرآن استناد کنیم می‌رسیم به «لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ». قرآن دامنه دین را به هیچ پیامبری محدود نمی‌کند و تأکید بر تبعیت از ابراهیم حنیف اهمیت بیدار شدن فطرت آدمی را می‌رساند، افسوس از مسلمانی امروز که به نام دین محمد چه ساخته است! دایره‌ای که هر روز تنگتر و تنگتر می‌شود‌.

حق پور: بله حنیف بودن بسیار مهم است و حنیف بودن باب صحیح دیندار شدن است.

دوست: و فراتر از مذهب حرکت کردن.

حق پور: مذهب در دین الهی جایگاهی ندارد.

10ـ ذبح شرعی در قرآن

پرسش: آیا در قرآن روش ذبح شرعی آمده است؟

حق پور: در آیه 3 سوره مائده آمده: «حُرِّمَت‌ْ عَلَیْکُم‌ُ الْمَیْتَه‌ُ وَالدَّم‌ُ وَ لَحْم‌ُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِل‌َّ لِغَیْرِ الله‌ِ بِه‌ِ وَالْمُنْخَنِقَه‌ُ وَالْمَوْقُوذَه‌ُ وَالْمُتَرَدِّیَه‌ُ وَالنَّطِیحَه‌ُ وَ مَا أَکَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُم‌ْ…» به استناد این آیه روشی روش ذبح شرعی است که متضمن ماندن خون در ذبیح نشود، بواسطه خفه کردن نباشد، زجر کش نکند، بواسطه ضربه یا دریدگی نباشد. اگر بخواهیم خون در ذبیح نماند و خارج شود باید ذبح به گونه‌ای باشد که قلب ذبیح دیرتر از مرگ او از کار بیفتد و اگر بخواهیم زجرکش نشود باید مغزش اول از کار بیفتد و اگر بخواهیم مصداق دریدگی نباشد باید روش بریدن سطحی باشد، بنابر اینها روش ذبح قرآنی بریدن شاهرگ مغزی حیوان است تا کمترین زجر را بکشد چون مغزش اول از کار می‌افتد و بعد صبر کردن تا خون سایر اندامها هم توسط پمپاژ قلب خارج شود و بعد بقیه مراحل که دیگر تقدم و تأخر شرعی ندارد.

11ـ حق حیات حیوانات حلال گوشت

پرسش: چرا انسان باید حیوانات دیگر را بخورد؟ مگر حق حیات حیوانات کمتر از حق حیات انسان است؟

حق پور: قاعده بر حیات رشدمند است مانند میوه‌هایی که اگر از حدی بگذرند و چیده نشوند خراب می‌شود پس باید آنها را چید، حیوانات حلال گوشت را نیز می‌توان در بیشینه رشدشان ذبح نمود و از منظر حقمداری ایرادی بر آن نیست چون ادامه حیاتشان متضمن رشدی نیست.

13ـ حقوق حیوانات دست آموز

پرسش: حیوانات دست آموز در قصر سلیمان به وفور یافت نمی‌شدند؟ آیا این با زیست طبیعی آنها منافات نداشته؟ آیا اساساً بخشی از زیست طبیعی حمار (خر) و اسب برای بارکشی و سواری دادن به آدمیان می باشد؟

حق پور: خدای تعالی چنین چارپایانی را ازواج آدمیان قلمداد کرده است. البته که نباید خارج از مقتضیات طبیعی آنها چیزی را بر آنها تحمیل کرد. حیوانات اهلی حیواناتی هستند که آدمیان با آموزش از آنها کار می‌کشند و به عوض؛ مقتضیات خواب و خوراک آنها را تامین می‌نماید. (17 فروردین 1401)

 

 

نیما حق پور ـ 12 اردیبهشت 1401

nima.haghpoor@gmail.com

آرشیو کتابهای نیما حق پور در تلگرام:

www.t.me/Haghpoor_Books

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید