back to top
خانهنویسندگانعلی صدارت : هموطن بهوش برای پیش‌گیری از بحران بعدی! پایان تاریخ...

علی صدارت : هموطن بهوش برای پیش‌گیری از بحران بعدی! پایان تاریخ مصرف بحران هسته‌ای با تسلیم‌نامۀ ژنو

Sedarat-Ali-1

چند واقعیت از بیشمار واقعیت‌های قابل توجه، جهت جستن راه حل برای نجات ایران و ایرانی:

واقعیت اول: رژیم ولایت فقیه، فقط با استفاده از بوجود آوردن بحران‌های مصنوعی است که توانسته سی و پنج سال به حیات خود ادامه دهد. خشونت و سرکوب مردم با دستاویز بحران‌های مصنوعی و دست‌ساز رژیم، شگردی است که زورمداران، از جمله نظام ولایت فقیه، از آن مکررا استفاده می‌کنند و با به انفعال در آوردن مردم، به چپاول ملت و کشور ادامه می‌دهند.

واقعیت دوم: بحران گروگان‌های امریکایی، می‌توانست با حکومت کارتر در همان روزها و یا هفته‌های اول حل شود. ولی نیاز آقای خمینی و همدستانش به حل نشدن این بحران، آنرا به 444 روز ادامه کشاند و بالاخره در بدترین شرایط تحمیل شده از طرف غرب پایان داد.

واقعیت سوم: بحران تجاوز صدام به خاک وطن، در خرداد 1360 می‌توانست در بهترین صورت و با دریافت غرامتهای فراوان از عراق و عربستان نیز کشورهای عربی خلیج پارس، پایان بپذیرد ولی آقای خمینی و سایر زورمداران به درستی می‌دانستند که بعد از رفع خطر تجاوز قشون خارجی به مام وطن، مردم ایران آن رژیم را تحمل نخواهند کرد و سرنوشتی مانند سرنوشت شاه را برای خود محرز می‌دیدند و به این دلیل مانع از پایان جنگ در پیروزی در خرداد 1360 شدند. قبل از حمله به ایران و در ابتدا  صدام فکر می‌کرد که ظرف یک هفته فاتحانه به اهواز می‌رسد. ولی با دلاوریهای سربازان وطن، ارتش صدام خیلی زود زمین‌گیر شد مایل به فیصلۀ بحران شده بود. بعد از مذاکرات پی در پی، صدام  طرح صلح را پذیرفته بود و قرار بود که نمایندگان کشورهای غیر متعهد در 24 خرداد، طرح قبول شرایط ایران را با خود به تهران بیاورند. چند روزی قبل از آن تاریخ، از دفتر آقای رجائی با وزیر خارجۀ کوبا تماس گرفته شد و آن سفر به علت “اتفاقات مهمی که در ایران رخ خواهد افتاد” لغو گردید. درست سه ماه بعد از اعتراف سران حزب جمهوری اسلام به مطرود بودن از طرف اکثریت مردم و انزوا (نامۀ آقای بهشتی در ذیل آمده است) در تاریخ 18 خرداد 1360 آقای بنی‌صدر از ریاست جمهوری “عزل” گردید. بدین ترتیب جنگ به مدت هشت سال ادامه یافت تا بالاخره بعد از کشته و معلول و آواره شدن بیشماری از مردم و بیشتر فرو رفتن منطقه و دنیا در جنگ و خشونت، در بدترین شرایط، با نوشیدن جام زهر پایان یافت.

واقعیت چهارم: “انرژی هسته‌ای، حق مسلم ماست” دروغ بزرگی است که هیچگونه توجیه اقتصادی و سیاسی و…. برای ایران و ایرانی نداشته و ندارد. بحران هسته‌ای، بحرانی شد که بعد از حداقل دو دهه و با خسران‌های فراوان مادی و معنوی، تاریخ مصرفش به پایان رسیده است. حتی با تمام دروغهائی که دولتمردان جمهوری اسلامی، با ابله فرض کردن مردم، به خورد ما می‌دهند ضرر و زیانهای این بحران و نیز تسلیم‌نامه و قرارداد ژنو، بر کمتر کسی پوشیده مانده است. این بحران هم مانند بقیۀ بحرانهای دست‌ساز رژیم، به اجبار به انتهای خط رسیده و در بدترین شرایط به پایان می‌رسد.

واقعیت پنجم: رژیم مجبور است برای بقای خود، بحرانی دیگر را تدارک ببیند. گروگانگیری از نوع آن که دربارۀ سفارت امریکا اتفاق افتاد، دیگر برای رژیم عملی نیست. بعد از حمله به سفارت انگلیس، حرف از عادی‌سازی روابط با این کشور است. رژیم هرچه کرد که باعث حملۀ یک قشون خارجی به ایران شود تا به بهانۀ جنگ به سرکوب داخلی بپردازد، موفق نشد. پس ساختن بحران جنگ هم عملی به نظر نمی‌رسد.

واقعیت ششم: قدرت رژیم در بحران‌سازی با ابعاد داخلی و بین‌المللی لازم برای حفظ نظام، پیوسته رو به کاهش بوده است و در شرایط امروز در کمترین میزان خود قرار دارد.

واقعیت هفتم: توان این تنها ابرقدرت جهان یعنی افکار عمومی دنیا، در حال حاضر بسیار بالاتر از قبل است. انقلابهایی که یکی پس از دیگری به خدمت بشریت آمده‌اند مانند انقلاب الکترونیک، انقلاب رسانه‌ای، و انقلاب انفرماتیک و کامپیوتری و….، در این زمینه نقش مهمی داشته و دارند. این توان و این نقش پیوسته به احقاق حقوق مردم کمک کرده است و این کمک‌رسانی بیشتر و بیشتر شده و می‌شود و خواهد شد.

واقعیت هشتم: از جمله با توجه به واقعیّات آورده شده در این مختصر، زور رژیم در کشتار و شکنجه کمتر شده و می‌شود و خواهد شد. نظام ولایت فقیه قطعا  نه تنها  دیگر قادر نیست فاجعۀ ملی کشتارهای دهۀ 1360 را تکرار کند، بلکه از براه اندازی کهریزکهائی از نوع خشونتهای 1388 هم عاجز است. فشار افکار عمومی به کنار، دژخیمان رژیم هم به اندازۀ کافی سرنوشت سعید امامی‌ها و همکاران او و سعید مرتضوی‌ها و بابک جزایری‌ها و….. را دیده‌اند و اسباب دست ولی مطلقۀ فقیه برای قتل و تجاوز و شکنجه، به فرمانبرداری کمتر مایل است. مغزشوئی‌های رژیم، پیوسته کم اثرتر می‌گردند.

واقعیت نهم: زورمدارانی که از “دیکتاتوری ملاتاریا”  سالهای اول انقلاب، به  مافیای نظامی مالی کنونی متحول شده‌اند، از همان ابتدا در اقلیت مطلق بوده‌اند. این در اقلیت بودن زورمدارانی که در ماهها و سالهای ابتدایی بعد از انقلاب به خود لقب “مکتبی” دادند، در نامۀ مورخ 22 اسفند 1359 آقای بهشتی به آقای خمینی به صراحت آشکار، اعتراف شده است. گفتاورد  ذیل را از این نامه، که درست دو سال و یک ماه بعد از پیروزی انقلاب به “امام خمینی” نوشته شد را عینا برای توجه خوانندگان  می‌آورم:

یک سند تاریخی مهم و گویا و عبرت‌انگیز:

تهران-جمعه  ۲۲/۱۲/۵۹

استاد و رهبر بزرگوار

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌شود.

1-  یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد.

2-  بینش دیگر در پی اندیشه‌ها و برداشت‌های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پای‌بند، و گفته‌ها و نوشته‌ها و کرده‌ها بر این موضع بینابین گواه است.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‌ها یا دلسوزی‌های بیگانگان معتقد و ملتزم.

بینش دیگر، هر چند دلش همین را می‌خواهد و زبانش همین را می‌گوید و قلمش همین را می‌نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد در عمل لرزان و لغزان……

……شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد، که بسیاری از کسانی که در طول سال‌های اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعه ما کوشیده و رنج‌ها برده‌اند………، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در رأس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسؤولیت‌ها را بر عهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنه‌ها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اکثریت قرار گرفته‌اند، ولی این بار زیر حمایت همه جانبه رئیس جمهور و فرمانده نیروی مسلح…….

…… با کمال تأثر و تأسف این اقلیت مومن که اگر حمایتش کنند، می رود که اکثریت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس می کنند که با چماق ارتجاع می کوبندشان و….

…… امروز در بیشتر دستگاه‌های نظامی و انتظامی و مؤسسات و سازمان‌های دیگر، جریان‌هایی می گذرد که عناصر متدیّن و دلسوخته را بسیار افسرده کرده و می‌کند. اینها احساس می‌کنند به جرم اینکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکمیت اسلام بر ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نهادهای دیگر دولتی درگیری و ستیز داشته‌اند، امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیس جمهور وهمفکران ایشان…… همه جا سرکوب می شوند….

…… امام بزرگوار، به حکم وظیفه عمومی النصیحه لائمه المسلمین، عرض می‌کنم:

۱در ماه‌های اخیر صدای پای آمریکای توطئه‌گر و همدستان و همداستانان او گسترده‌تر از پیش شنیده می‌شود.

۲دنباله زنجیروار توطئه‌های غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئیس جمهور پنهان کرده‌اند بیش از پیش نمایان است.

۳پناه دادن رئیس جمهور به مخالفان حاکمیت اسلام، عرصه کار را بر همه کسانی که شب و روز در این راه تلاش کرده و می‌کنند، روز به روز تنگ‌تر می‌کند.

۴- در تلاش‌های اخیر رئیس جمهور و همفکران او این نکته به خوبی مشهود است که برای حذف مسئله رهبری فقیه در آینده سخت می‌کوشند……..

۶-…… این اختلاف به خصوص در مورد رعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کارها و در برخورد قاطع با جریان‌های انحرافی است . خود شما به یاد دارید که اینها در مورد آقای امیرانتظام و آقای فرید و تأکید جنابعالی بر کنار گذاردن آنها چگونه عمل کردند…..

۱۰…….با همه این احوال چندی است که این اندیشه در این فرزندتان و برخی برادران دیگر، قوت گرفت که اگر اداره جمهوری اسلامی به وسیله صاحبان بینش دوم را در این مقطع اصلح می‌دانید، ما به همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلف شدن نیروها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم.

این بود خلاصه ای از آنچه لازم دانستم با آن پدر بزرگوار و رهبر عزیز در میان بگذارم تا مثل همیشه با تصمیم پیامبرگونه‌تان راه را برای ما و همه مردم مشخص کنید و دعایم این است که خدایا امام عزیزمان را در این تصمیم گیریهای دشوار یار و رهنما باش.

با بهترین درود در پایان

فرزندتان. محمدحسینی بهشتی

تهران-جمعه  ۲۲/۱۲/۵۹ “

 

واقعیت دهم: جنبش خودجوش و خودانگیخته‌ای که منجر به انقلاب 1357 گردید، سرمشقی برای کشورهای دیگر بوده است و نمونه‌های اخیر آنرا در کشورهای عربی، و در این روزها در اوکراین دیده و می‌بینیم. در جنبش 1388، شعارهائی که خواستار گذار از رژیم ولایت فقیه بودند، رسانه‌ای نگردیدند. گرچه آقایان موسوی و کروبی مردم را به انفعال و آرامش دعوت می‌کردند و حتی خودشان هم  خویش را رهبران این خیزش مردمی نمی‌دانستند، ولی از یک طرف دستگاه مغزشوئی ولایت مطلقه از “فتنه”  و  “سران فتنه” سخن می‌راند، و از طرف دیگر دستگاههای تبلیغاتی خارجی، از “جنبش سبز”  خبر می‌داد این آقایان را “رهبران جنبش سبز” می‌خواند. گرچه بودند بسیاری از طرفداران خط استقلال و آزادی که این رژیم را اصلاح‌پذیر نمی‌دانستند و به جای شعار “رای من کو”  از شعار  “حق من کو” سخن می‌گفتند، ولی سانسورها، در جلوگیری از رسیدن صدای این گروه به بقیۀ مردم، باعث شد که گفتمان غالب در جامعه بر پاشنۀ اصلاحات بچرخد. در ماههای آخر رژیم سلطنتی، شاه سعی می‌کرد با تعویض بعضی مهره‌ها، از سقوط رژیم جلوگیری کند. دلیل موفق بودن آن جنبش خودجوش مردمی در سال 1357، در خشونت‌‌زدایی و بالاخره گذار از آن رژیم این بود که، بر عکس سال 1388، مردم متقاعد شده بودند که رژیم شاه اصلاح‌پذیر نیست. شعارهای “ارحل” در کشورهای عربی، تداعی کنندۀ شعار “ما می‌گیم شاه نمی‌خواهیم، نخست‌وزیر عوض می‌شه!”  است.

واقعیت یازدهم: این رژیم مشروعیت مردمی، و در نتیجه مشروعیت قانونی ندارد. دیدیم که آقای خامنه‌ای برای اجرای نمایش “انتخابات ریاست جمهوری” همیشه و به خصوص در سال 1392، چگونه دست تکدی به سوی مردم دراز می‌کرده است. اگر انفعال ما مردم تا قبل از پایان دورۀ “ریاست جمهوری” آقای روحانی به بقای حیات ولایت مطلقۀ فقیه بیانجامد،  این نیاز حیاتی رژیم، بار دیگر در “انتخابات” بعدی (سال 1396) هویدا خواهد شد. آیا یک ملت رشید، این خفت را بر خود روا خواهد داشت که دست انفعال، روی دست بی‌غمی بگذارد و چهار سال دیگر هم به امید اصلاح این رژیم اصلاح ناشدنی، بنشیند؟

واقعیت دوازدهم: در قرارداد ژنو با کشورهای 5+1 برای تسلیم‌نامۀ بحران اتمی، هیچ اثری از اعتراضی موثر و گویا به تجاوزهای دائمی رژیم به حقوق مردم ایران نیست. ما مردم به اندازۀ لازم و کافی اعتراض خود را به گوش این کشورها نرسانده‌ایم که آنها را مجبور به فرا رفتن از منافع ملی خود و پرداختن به حقوق بشر کنیم. متاسفانه، گروهی از ایرانیان حتی اعتراض به نقض حقوق بشر را، تضعیف حکومت روحانی تبلیغ می‌کنند و در این شرایط بس خطیر، جفای سانسور و خودسانسوری را به خود و به هموطنان خود روا می‌دارند.

واقعیت سیزدهم: اگر همۀ ما ایرانیان، دفاع از حقوق بشر را، و دفاع از حقوق همۀ بشرها را صرف نظر از تعلقات عقیدتی و گروهی آنها، در صدر تلاشهای خود قرار دهیم، حربۀ اصلی و حیاتی که باعث بقای این رژیم شده است را از وی می‌ستانیم. بدین ترتیب، جنبش خودجوش، نه حول محور این و یا آن شخص و یا گروه سیاسی، و نه در بازی خوردن در بحث بی‌انتها و منفعل کنندۀ  “اصلاح یا انقلاب” برای همۀ ایرانیان و همۀ هسته‌های مردمسالار معنا پیدا می‌کنند و انگیزه‌آفرین می‌گردد. و بدین ترتیب است که جنبش خودجوش، به سمت هرچه فراگیرتر شدن میل می‌کند. هرچه میزان مشارکت مردم و هسته‌های حقوق‌مند در این جنبش بیشتر و فراگیرتر باشد، به همان میزان اسلحه در دست سرکوب‌گر بی‌اثرتر می‌گردد و باز به همان میزان جنبش خودانگیخته‌تر و مستقل‌تر و بدون امکان حضور زورمداران خارجی و داخلی می‌گردد و باز به همان میزان خشونت‌زداتر و صلح‌آمیزتر می‌گردد.

دو سوال:

حال سوال این است که با پایان یافتن بحران هسته‌ای،  بحران بعدی که رژیم برای بقای خود ناگزیر از ساختن آن است، چه می‌تواند باشد؟ و چه موقعی رژیم ولایت مطلقه، این بحران را به مردم تحمیل خواهد کرد؟

یک راه حل از بیشمار روشهای خشونت‌زدا برای نجات ایران و ایرانی:

با توجه به واقعیتهای فوق، جوابها به این دو پرسش و سوالهایی از این دست هرچه باشند، برای باری دیگر برای ما مردم ایران،  یک روزنه‌ای برای تنفس ملی و یک پنجره‌ای برای نگاه به بیرون از این نظام اصلاح‌ناپذیر،  باز شده است.  این فرصت را نباید از دست داد. باید از این فرصت به نحو احسن استفاده کنیم. بایستی که با هشیاری نگذاریم حتی نطفه‌های بحران بعدی بسته شود و با حضور خود در صحنه و با کنش‌های خشونت‌زدا، هرگونه امکان ساختن بحران جدیدی را، در همان شروع، از رژیم بگیریم.

در میان مردمی که از وضع موجود راضی نیستند، نقطۀ اشتراکی که کمتر روی آن می‌توان بحثی داشت، پافشاری بر احقاق حقوق بشر است که به راحتی می‌تواند به عنوان مخرج مشترکی در معادلات فعالیتهای سیاسی و کنش‌های مدنی قرار گیرد.  این همگرائی ملی می‌تواند نه تنها جامعۀ مدنی بلکه نیروهای سیاسی پراکنده را هم به کنشی پویا فراخواند.

در داخل کشور، نه تنها در بارۀ لغو مجازات اعدام، بلکه با هر نقض هر حقی باید با حداکثر استفاده از رسانه‌های مردمی، و با تمام توان  برخورد رسانه‌ای نمود و افکار عمومی ایرانی و غیر آنرا برانگیخت.

در خارج از کشور، هسته‌های حقوق‌مدار بایستی که به کشورهای خارجی و به خصوص کشورهائی که در مذاکرات هسته‌ای دخیل هستند، فشار آورده شود که رژیم ولایت مطلقه را مجبور به خودداری از تجاوزها به حقوق بشر نمایند. 

علی صدارت

چهارشنبه 19 فوریۀ 2014 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید