نقش ژیسکاردستن در گوادولوپ، پس از آنکه پونیاتفسکی، وزیر کشورش را نزد شاه فرستاد و پیشنهاد کشتن خمینی را داد:
ژیسکاردستن، رئیس جمهوری فرانسه، پیش از تشکیل کنفرانس سران کشورهای ثروتمند در گوادولوپ، پونیاتفسکی را به تهران، نزد شاه، می فرستد و او به شاه پیشنهاد کشتن خمینی را می دهد. شاه موافقت نمی کند، زیرا کشته شدن خمینی سبب غیر قابل مهار شدن کشور می شود.
کنفرانس سران 8 کشور ثروتمند جهان، در تاریخ های 5 و 6 و 7 ژانویه 1979، در گوادولوپ تشکیل شد. بنابر آنچه دکتر ابراهیم یزدی، در کتاب « آخرین تلاش ها در آخرین روزها»، می نویسد، برای ژیسکاردستن گزارشی در بارهٔ وضعیت ایران و اجتناب ناپذیر بودن سقوط رژیم شاه و روی کار آمدن دولت انقلابی تهیه و در اختیار او گذاشته شده بود تا او در کنفرانس گوادولوپ، جانب انقلاب و ضرورت تغییر رژیم شاه را بگیرد. در جلد سوم خاطرات، بار دیگر، همان سخن نادرست را باز آورده است. بنابر این قول، نظر ژیسکاردستن کار را تمام می کند:
«به موجب اطلاعاتی که بعدها منتشر گردید موضع ژیسکاردستن در کنفرانس گوادلوپ علیه حمایت آمریکا از شاه بود و در این مورد مناقشاتی با کارتر داشته است: «در کنفرانس گوادولوپ، در اوائل ژانویه، وقتی کارتر با نخست وزیر انگلیس جیمز کالاهان و صدراعظم آلمان غربی هلموت اشمیت و رئیس جمهوری فرانسه ژیسکاردستن دیدار کرد، این نظر که کار شاه تمام شده است تقویت گردید. رهبران هر سه کشور اروپایی موافق بودند که کار شاه دیگر تمام شده است، صحبت ژیسکاردستن که بعد از همه ایراد کرد، مخصوصاً دربارۀ این نکته خیلی قوی بود. او گفت اگر شاه بماند، ایران دچار جنگی داخلی خواهد شد و مردم زیادی کشته خواهند شد و کمونیست ها نفوذ فوق العاده زیادی به دست خواهند آورد. نهایت مستشاران نظامی آمریکایی حاضر در صحنه، در زد و خوردها درگیر میشوند و این امر ممکن است زمینهٔ دخالت روس ها را فراهم سازد. او در ادامه گفت: آنچه اروپا احتیاج دارد نفت ایران و ثبات منطقه است. خمینی در فرانسه ساکن شده است، وی خیلی هم غیرمنطقی نیست. واشنگتن باید خود را با تغییرات سیاسی تطبیق دهد.» (روبین باری، «هموار شده با نیات خوب». اصل متن آنگلیسی).
انقلاب اسلامی: در متن منتشره، نام کتاب و شماره های صفحه نیست. نام کتاب این است: Paved with good intentions و نویسنده کتاب Rubin Barry است. در صفحه های 245 و 246 این قول را به ژیسکاردستن نسبت داده است. اما:
1 – هیچ مأخذی ذکر نکرده است. صاحب کتاب نگفته است به استناد کدام سند مدعی شده است که ژیسکاردستن چنین سخنی را در کنفرانس گوادولوپ بر زبان آورده است. تا زمان انتشار کتاب او، منبع دیگری حتی کتاب دکتر یزدی، «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، وجود نداشته است. کتاب در 1980 انتشار یافته و خاطرات ژیسکاردستن در 1991 منتشر شده است. خاطرات کارتر و برژنسکی و… نیز بعد از 1980 منتشر شده اند.
2 –کتاب هم بخاطر پر بودنش از غلط ها درآنچه به تاریخ ایران و انقلاب مربوط می شود، و هم بخاطر وارونهٔ حقیقت بودن قولی که به ژیسکاردستن نسبت داده است، فاقد اعتبار است.
این متن با آنچه ژیسکاردستن در کتاب خود آورده است، صد در صد متضاد است: ژیسکاردستن در صفحه های 373 و 374 جلد دوم خاطرات خود به زبان فرانسه (le Pouvoir et la Vie ) اینطور شرح ماجرا می کند:
«من در جلد اول، دنبالهٔ گفتگوهایمان را نقل کرده ام. سخنان تعجب و غافلگیرکنندهٔ جیمی کارتر را نیز آورده ام. او براین باور است که سران ارتش (ایران) آماده اند که در صورت لزوم، قدرت را در اختیار بگیرند و طرز فکر سیاسی آنها نزدیک به طرز فکر سیاسی ما است. او سران ارتش را خوب می شناسد. از آنها با اسم کوچکشان اسم می برد.
هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، پیش از آغاز به سخن، به نشان مخالفت توأم با بیزاری، سیگار خود را در جا سیگاری له و سخن آغاز کرد (در این جا، شخصیت اشمیت را می ستاید). او، دربارهٔ پی آمدهای رفتن شاه، به ما هشدار داد و بسا به ما اعلان خطر کرد. ایران با دورانی از بی ثباتی و بی نظمی روبرو می شود که خطر مداخلهٔ روسیه شوروی را پدید می آورد.
من (ژیسکاردستن) با اشمیت هم نظر بودم و در همان جهت سخن گفتم. راست بخواهی، هیچیک از ما استقرار مداوم یک رژیم مذهبی، را در نظرگاه خود نمی دیدیم.
اما استدلال های ما، کارتر را در نظر خود متزلزل نکردند. ما احساس می کردیم که او تصمیم خود را گرفته است: امریکا دیگر در پی حمایت از شاه نیست. زیرا به این نتیجه رسیده است که او بازی را باخته است.
ما به گفتگوهای خود در جوّی ستوه آور پایان دادیم. همانطور که در نظر مجسم می کردیم، بسته شدن همهٔ راه ها بروی مردی که همهٔ ما با او کار کرده بودیم، پنداری سایه هایی که بر ایران می رفتند تا بر ایران فرو افتند، آهسته آهسته بر ما فرو می افتادند.»
انقلاب اسلامی: انتشار ضد کامل مواضع سران اروپا، بخصوص سخنان ژیسکاردستن، آنهم باوجود، انتشار خاطرات او و فراوان اسناد دیگر، لج کردن با تاریخ و اصرار بر بازگو کردن تاریخ نه آنسان که روی داده است، بلکه چنانکه مطلوب نویسندهٔ سه جلد خاطرات است، می باشد. و متأسفانه این تنها مورد نیست، از این موارد بسیار هستند. غنای وجدان تاریخی مردم ایران ایجاب می کند نگارش تاریخ را، آنسان که روی داده است. وگرنه، بر ایران، همان میرود که در انقلاب ایران رفت: مراجعه به قدرت خارجی و توجیه آن، با انکار واقعیتی که جدائی ناپذیری استقلال از آزادی است و قائل شدن به تقدم آزادی بر استقلال، سبب شد که خلاء استقلال، با گروگانگیری و پی آمدهای آن پر شود. سبب شد که ایجاد ستون پایه های استبداد (سپاه و بسیج و دادگاه انقلاب و کمیته و بنیاد مستضعفان و…) توجیه و استبداد بازسازی شوند. هنوز که هنوز است، اصرار بر دوگانگی استقلال و آزادی، توجیه گر رفتاری سیاسی است که از سوئی بقای در محدودهٔ رژیم ولایت مطلقه فقیه را توجیه می کند و از سوی دیگر مراجعه به قدرت خارجی را.
برای خواندن بخش اول این مقاله؛ اینجا را کلیک کنید
برای خواندن بخش دوم مقاله؛ اینجا را کلیک کنید
برای خواندن بخش سوم مقاله؛ اینجا را کلیک کنید