درباره اهمیت «اتحاد ایران و عربستان» است. اما واقعیت این است که رژیم سعودی، متحد اسرائیل است و در همه جا، با رژیم ولایت فقیه، شاخ به شاخ است. تحلیل استراتفور (22 آوریل 2014، برابر 3 اردیبهشت 93) را بررسی می کنیم:
● اثر بزرگ تماس ها و گفتگوهای دیپلماتیک امریکا و ایران بر خاورمیانه، اثر آن بر نزاع ایران و عربستان سعودی است. تجدید اعتبار ایران در جامعه بینالمللی، ایجاب میکند که این دو کشور و رهبرانشان که رقیبهای دو مذهب بزرگ اسلام، سنی و شیعه، هستند، حد خود و یکدیگر را بشناسند و رعایت کنند. چنین تفاهمی در درازمدت میتواند حاصل شود. اما در آینده قابل مشاهده، سوءظنهای دو طرف به یکدیگر و منافع امریکا و این امر که هردو کشور درگیر تغییرهای مهم در داخل خود هستند، مانع از تفاهمشان با یکدیگر میگردد.
● خبرگزاری نیمه رسمی ایسنا، در 21 آوریل، گزارش میکند که دومین شخصیت روحانی رژیم، علیاکبر هاشمی رفسنجانی با سفیر عربستان سعودی در ایران، عبدالرحمن بن غرمان شهری دیدار کردهاست. او به هاشمی رفسنجانی گفتهاست جای ویژهای در چشم دولت و ملت عربستان دارد. الشهری از او دعوت کردهاست از عربستان سعودی بازدید کند.
● برغم اظهارات دیپلمات سعودی مبنی بر اینکه سیاستهای روحانی سبب بهبود روابط دو کشور شدهاند، هنوز هیچ مقام ارشد این دو کشور از کشور دیگر بازدید نکردهاست.این امر دو علت دارد: یکی اینکه ریاض و تهران در سوریه شاخ به شاخ هستند و دیگر اینکه امریکا و ایران برای رسیدن به راه بیرون رفتن از تخاصم و تفاهم تاریخی مشغول گفتگو با یکدیگر هستند. دولت سعودی بر این باور است که میتواند با هاشمی رفسنجانی و روحانی و جناحشان راه بیاید اما اینها آنهائی نیستند که در سوریه و عراق و لبنان با دولت سعودی، رودررو هستند. آنها سخت خطان رژیم از روحانی و غیره روحانی و در رأسشان، رهبر جمهوری اسلامی، آیهالله خامنهای هستند. سیاست رژیم را در منطقه، بخصوص در عربستان، سپاه پاسداران و دستگاههای اطلاعاتی رژیم ایران تصدی میکنند.
● با اینهمه، هاشمی رفسنجانی میگوید آمادهاست برای بهبود روابط دوکشور وارد عمل شود. این آیهالله 80 ساله روابط نزدیکی با سعودیها دارد. در 2009، رئیس جمهوری پیشین ایران، محمود احمدی نژاد، هاشمی رفسنجانی را متهم کرد که با یک «دولت عرب» برای ازکار برکنار کردن او و حکومتش، مواضعه کردهاست. سعودیها و دنیای عرب میتوانند درکنار ایران زندگی کنند اگر ایران همان سیاستی را درپیش بگیرد که حکومت هاشمی رفسنجانی داشت. اما آنها از آن میترسند ایران همان امپراطوری دوران صفوی بگردد و برآن شود که مهار دنیای عرب را از آن خود کند. دولت صفوی را دولت عثمانی محدود میکرد. پس در منطقه قدرت محدود کنندهای برای محدود کردن ایران ضرور است.
بدینسان، دولت سعودی فکر میکند مسئولیت حمایت منطقه پیشاروی توسعه طلبی ایران را برعهده دارد. ایران هرگاه دستش از زیر سنگ تحریمهای بینالمللی خارج شود خطر بزرگتری خواهد شد. دولت سعودی وضعیت را بغرنج مییابد زیرا بزرگترین متحدش یعنی امریکا، درپی توافق با ایران، بمثابه بخشی از کوششهایش برای ایجاد تعادل جدید قدرت در منطقه است. امریکا در بکارگرفتن رقابت ایران و عربستان سعودی سود دارد.
● سعودیها خود را آسیب پذیر میبینند. قسمتی بدینخاطر که گرفتار مجموعهای از مشکلها هستند و از طرف دیگر باید ایران و عربهای شیعه متحد ایران را مهار کنند. در همان حال، در دنیای عرب، باید با اخوانالمسلمین و القاعده و رژیم سوریه بجنگند. پیدا شدن اختلاف با قطر، بر شورای همکاری خلیج فارس تکانی سخت وارد کرد. وضعیت در مصر و یمن و بحرین نیز خوب نیست.
از آن سو، منافع ترکیه در سوریه و دیگر کشورهای منطقه سخت با منافع عربستان نا سازگارند. افزون بر اینها، اردن که سعودیها از آن برای فرستادن نفرات و اسلحه به سوریه استفاده میکردند، حالا دیگر روی از موافقت بر میگرداند. همه اینها وقتی روی میدهند که ایران در کار بهبود موقعیت خویش در صحنه بینالمللی است.
باتوجه به وضعیت منطقه و مشکلاتی که سعودیها با آنها روبرویند و نگرانی که درباره مقاصد ایران دارند و باوجود تنشها در منطقه، برای عربستان گفتگو با ایران بسیار مشکل است. با وجود این، در دولت سعودی، سیاستمدارانی هستند که روحانی را یک میانهرو نمیدانند. اینان با نظر نتان یاهو موافقند که روحانی را «دستی آهنین پوشیده با دستکش مخملی» توصیف میکند. اما بخلاف اسرائیل، عربستان باید با ایران مصالحه کند. بدینخاطر، با احتیاط، باب دیپلماسی با ایران را میگشاید.
● سعودیها، درگیر چالشهای متعدد، هدفی را دنبال میکنند: حالا که عربستان پول دارد و ایران پول ندارد، پیش از آنکه ایران از بند تحریمهای بینالمللی رها شود، باید موقعیت متفوقی در منطقه پیدا کند. هنوز زمانی در اختیار دارد و با استفاده از آن، باید آنچه باید کرد را در دنیای عرب بکند. بخصوص که ایران، در درون، درحال تغییری بزرگ است و همین امر مانع از آناست تا، در گیر مسائل منطقه، بگردد.
الا اینکه تنها ایران نیست که دستخوش تحول است، دولت سعودی نیز در حال یک تغییر تاریخی است. از این رو، هردو کشور بلحاظ تحول درونی و نیز ژئوپلیتیک منطقهای، نمیتوانند درآینده نزدیک، به تفاهم و مصالحه با یکدیگر، دست پیدا کنند. در درازمدت، دو دولت بسا بر سر سوریه توافق کنند و این توافق در سود هر دو و تبیین کننده تعادل قوا در منطقهاست.
انقلاب اسلامی در هجرت: تجدید امپراطوری عباسی، دستآویزی برای توجیه اتحاد با عربستان است. وگرنه سعودی ها دیر یا زود خواهند فهمید که با پول تنها نمی توانند نقش دولت عثمانی را بازی کنند. بر فرض که در امریکا، محافظه کاران جدید و هواداران اسرائیل بار دیگر حکومت را از آن خود کنند، اتحاد با اسرائیل، حتی در میان مدت، سبب انزوای دولت سعودی در دنیای عرب و نیز دنیای مسلمان و برانگیختن مردم عربستان به مخالفت میشود. حتی اگر اسرائیل تن به استقرار دولت فلسطینی بدهد، بخاطر سیاست این کشور که تجزیه کشورهای منطقه و تحمیل هژمونی خود بر منطقه تکه تکه شده است، اتحاد با اسرائیل سبب برانگیخته شدن حساسیت شدید مردم منطقه میشود.