خانهدیدگاه هااز درد و رنج‎ های دکتر ناصر کاتوزیان بنقل از کتاب خاطرات...

از درد و رنج‎ های دکتر ناصر کاتوزیان بنقل از کتاب خاطرات “زندگی من” وی

Kazemian-Morteza-1 ۱۳۹۳/۰۶/۱۴- مرتضی کاظمیان: “بازجو از همسرم خواسته بود که پس از مراجعت از سفر، مرا به کمیته ببرد. ما به همراه دوستی به مشهد رفتیم، و پس از بازگشت دوران آوارگی من آغاز شد. پس از آن تهدید و احضار، دیگر جرأت رفت و آمد علنی به خانه‌ ام را نداشتم. گاه روزها آواره و بی هدف در خیابان‌ ها پرسه می‌ زدم؛ گاه به دانشکده می‌ آمدم تا اگر قصد توقیف مرا دارند، این امر در حریم خانۀ دوم من، یعنی دانشگاه صورت پذیرد. هفته‌ ها درخانۀ دوستان پنهان می‌ شدم و مهاجر به تمام معنی بودم. گاهی هم چند روز در خانه پنهان می‌ شدم… نزدیک به یک‌ سال در این رنج و تنهایی گذشت…”
 
این، تنها بخشی از مشقّات یکی از نویسندگان پیش‌ نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی، دکتر ناصر کاتوزیان پس از تثبیت نظام است.
 
آنکه در دهۀ ۳۰ دانش‌ آموختۀ ارشد حقوق شد و قاضی، و بعدتر از استادان و نویسندگان بنام حقوق، و آنگاه از حقوقدانان آزادی‌ طلب و عدالت‌ جو و معترض به نظام استبدادی سلطنتی، دو سالی از پیروزی انقلاب ۵۷ نگذشته، در فهرست قربانیان بزرگ انقلاب قرار گرفت.
 
روند فزایندۀ انحصارطلبی و “انقلاب فرهنگی” و سرکوب دانشگاه، استاد حقوق و سرپرست دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران را وادار به استعفا کرد. کسی که شورای انقلاب ـ و به طور مشخص، آیت‌ الله باهنر و آیت‌الله بهشتی ـ از وی خواسته بودند وزارت دادگستری را پس از استعفای دولت موقت مهندس بازرگان پذیرا شود، و آیت‌ الله موسوی اردبیلی به وی پیشنهاد عضویت در شورای نگهبان داده بود، در فهرست مغضوبان حکومت قرار گرفت.
 
رئیس مستعفی دانشکده حقوق دانشگاه تهران ابتدا ابلاغ “آماده به خدمت” گرفت و در پائیز ۱۳۶۱ حکم انفصال دائم از خدمات دولتی دریافت کرد. استاد ارشد حقوق متهم شد به “اقدام برخلاف مصالح جمهوری اسلامی و اصرار به تبلیغ به نفع گروه‌ های ضدانقلاب در محیط آموزشی”. اتهامی که ۳۵ سال پس از پیروزی انقلاب، به قدر لازم مشهور و تکراری شده است.
 
دکتر کاتوزیان می‌ نویسد: “روزی که دفترم را در دانشکدۀ حقوق ترک می‌ کردم، گویی دنیا را ترک می‌ کنم، چون دنیای خود را بر پایۀ تعلیم و تحقیق نهاده بودم و اکنون به خواری از آزمایشگاه آن دنیا بیرونم می‌ کردند؛ درحالیکه گناهم تنها ستیز با ظلم و طرفداری از حق بود… به خانه رفتم و تا چند سال بعد قدم به دانشگاه نگذاردم.”
 
استاد آزاده و عدالت‌ خواه که اخلاق و انصاف را بر قانون مرجح می‌دانست، خونین‌دل از آنچه بر سر آرمان‌های انقلاب مردمی رفته بود و رنج‌دیده از دست‌درازی مکرر صاحبان قدرت به قانون اساسی ـ میثاقی که خود جزو نویسندگان پیش‌نویس‌اش بود ـ، به اندرونی خزید و راه پژوهش و نگارش در حوزه‌ی حقوق در پیش گرفت.
 
دوران انفصال از دانشگاه و آموزش، و هنگامه‌ی عزلت و خانه‌نشینی تحمیلی، برای یک دهه به‌طول انجامید. استبداد زیر پرده‌ی دین و در متن بحران جنگ، خود را مسلط می‌کرد و از طبقه متوسط فرهنگی کشور، قربانی می‌گرفت. کاتوزیان روایت می‌کند: “بمباران‌ها و موشک‌اندازی‌های عراق و اخبار ناگواری که از جبهه‌ها می‌رسید، چنان عرصه را بر همگان تنگ کرده بود که دیگر تصفیه‌ی امثال ما از دانشگاه، به‌حساب نمی‌آمد.”
 
آن‌که پاک زیسته بود، ثروتی نیز از دانش و قضا نیاندوخته بود؛ “چند ماهی سپری شد. ذخیره‌ی مختصری که اندوخته داشتم به پایان رسید و نیازهای مالی تهدیدم می‌کرد. به همسرم گفتم، خودتان را آماده کنید که تا مدتی گوشت نخوریم.”
 
درد و رنج استاد ممتاز حقوق به تنگناهای اقتصادی و تهدیدهای امنیتی و اخراج از دانشگاه و اخذ پروانه‌ی وکالت وی محدود نبود. در تنهایی و ناامنی سال نخست، “حتی بسیاری از خویشانم جرأت نزدیک شدن به من را نداشتند. طاعون سیاسی گرفته بودم و باید در عزلت می‌ماندم.”
 
و پیش چشمان آموزگار ارشد حقوق، کتاب‌هایش به مسلخ می‌رفت. “پس از اخراج من از دانشگاه، با کاربرد کتاب‌هایم نیز مبارزه می‌شد. در یکی از مدارس عالی، جلد «مقدمه علم حقوق» را کنده بودند تا معلوم نشود نویسنده‌ی آن کیست… در بیشتر دانشگاه‌ها شایع کرده بودند که این کتاب‌ها قابل فهم برای دانشجویان نیست، و کتاب‌های جدید مرا ناشران از ترس توقیف چاپ نمی‌کردند… من نیز سرمایه‌ای برای چاپ کتاب‌ خود نداشتم و در نتیجه، نوشته‌هایم عاطل می‌ماند.”
 
با این همه، و با وجود درد و رنجی که بر استاد برجسته‌ی حقوق ایران تحمیل شد، او صبوری و امیدواری را واننهاد. “خودسازی” را در دستور کار قرار داد و به بخش مهمی از تخصص‌اش تکیه کرد؛ به تحقیق و تألیف پرداخت. مسئولیت اجتماعی خود را با وجود تنگناها و تهدیدها، تعقیب نمود و از فلسفه‌ی حقوق و “حقوق و اخلاق” و “حقوق مسئولیت مدنی” نوشت. “صبح‌ها به تاریکی برمی‌خاستم و پس از نماز و نیایش، با دلی گرم و پرامید به کار می‌پرداختم و چنان در آن غرق می‌شدم که نه گذشت زمان را می‌فهمیدم و نه احساس کسالتی می‌کردم… دست‌کم نیمی از کتاب‌هایم را در آن خلوت صبح‌گاهی نوشته‌ام… این دوره، چهار پنج سالی ادامه داشت…”
 
ماه زیر ابر نماند. “حرارت انقلابیون فرهنگی به سردی گرایید و همه، کم و بیش دریافتند که به خطا رفته‌اند و فرهنگ کشور را فدای امیال سیاسی خویش کرده‌اند.” کتاب‌های دکتر کاتوزیان یک‌به‌یک منتشر شد و چنان‌که پیش‌بینی می‌شد بر صدر فضای مراکز آموزش عالی در حوزه‌ی حقوق نشست. دیوان عدالت اداری حکم انفصال از خدمت وی را شکست. کتاب “حقوق مدنی”اش، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. کانون وکلا از او خواست تا در تالار اصلی کاخ دادگستری برای کارآموزان وکالت سخنرانی کند. کلاس‌های حقوق به حضورش دوباره مزین شد و… و نسیم اصلاحات که وزیدن گرفت در سال ۱۳۸۱ استاد برگزیده دانشگاه تهران و استاد برگزیده نماد آموزش عالی کشور معرفی شد، و در سال ۱۳۸۲ “نشان درجه یک دانش به‌مناسبت مجموع تحقیقات و خدمات علمی” دریافت کرد.
 
زندگی پربار و توأم با درد و رنج زنده‌یاد دکتر کاتوزیان، شاهدی شایسته شد برای قصیده‌ی دکتر ابوالفضل قاضی، دیگر استاد ارشد و فقید حقوق ایران؛ شعری هرچند در ستایش کاتوزیان اما واجد پندها برای حاکمان و مردمان:
 
به دیوان قضا حق فائق و باطل شود زائل…
 
فضیلت بر رذیلت می‌شود غالب یقین دارم.
 
 
*توضیح: منبع تمام نقل قول‌های یادداشت، کتاب “زندگی من”، خاطرات دکتر ناصر کاتوزیان است.
 
منبع انتشار: سایت روز
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید