آیت الله محمود طالقانی آخرین سخنرانی خود را در روز 16 شهریور 1358 به مناسبت سالروز کشتار بیرحمانه رژیم در میدان ژاله در 17 شهریور 1357؛ بر سر مزار شهدای شهدای گلگون کفن آن، ابراز داشت. نکته بسیار مهم این بود که این مراسم در مقام اقامه نماز جمعه نه در دانشگاه تهران که در بهشت زهرا برگزار شد. خطبه های وی در واقع اخرین سخنرانی او در نماز جمعه و ان هم در بهشت زهرا بود. دو روز پس از این سخنرانی او به سرای ابدی شتافت (روانش شاد – یاد و یادآوی هاش مانا باد) طنین صدای او چنان محکم بود که نوای آن همچنان در اذهان مانده. گرچه در حافظه تاریخی ما همچنان مغفول باقی مانده. نخست گزیده ای از سخنان او را آورده شده. سپس متن کامل و صدای اصلی سخنان وی آوره شده.
برای شنیدن سخنان او اینجا را کلیک کنید.
ـ شھدای ھفده شھریور ما چنین بودند. رژیم و پشتیبانان آن و عوامل خارجی آن گمان می کرد، بعد از مدت ھایی که فرھنگش را تحمیل کرده، اقتصادش را تحمیل کرده، خیال می کرد این ملت ساقط شد، تمام شد کارش، ولی ھفده شھریور نشان داد که این ملت از جا بلند شد با ھمه عوامل سقوط، با ھمه بندھا، با ھمه قیدھای اخلاقی و فرھنگی، و اقتصادی تحمیل شده، بندھا را باز کرد و در مقابل گلوله ھا و در مقابل تانک ھا با مشت گره کرده و فریاد الله اکبر دنیا را تکان داد. فھماندند ما زنده ایم، ما به خودمان متکی ھستیم.
ـ این آمدن برای این است که تجدید عھد کنیم، ای بچه ھایی که در این خاک خفته اید، ای جوان ھایی که با گلوله دشمن تنھای شما و قلب ھای شما دریده شد. ای زن ھای بزرگواری که به میدان ریختند بچه ھا را به بغل گرفتید و در مقابل گلوله ھا شتافتید. ما آمدیم بعد از یک سال با شما تجدید میثاق کنیم، خون شما میثاق ماست. فریاد الله اکبر شما میثاق ماست. آن ھدفی که شما دنبال کردید، در مقابل طاغوت و برای آزادی انسان ھای ایران و مسلمان و ھمه انسان ھای دنیا ما با شما تجدید پیوند و تجدید عھد می کنیم، که ما ھمان را تعقیب خواھیم کرد
ـ تجدید پیمان در مقابل ھر گونه استبداد به ھر شکل، تجدید پیمان در مقابل ھر گونه استثمار و استحمار، تجدید پیمان برای آزادی ھمه بشر و ھمه مردم در آن روزی که شما آماده شدید که سینه سپر کنید و خودتان را مقابل گلوله قرار بدھید بزرگترین و عظیم ترین کار تاریخ را کردید، رژیم را با آن ھمه قدرت، با آن ھمه پشتیبانی، با آن ھمه سلاح ھا، از پا درآوردید، درود خدا و درود ھمه ما بر شما باد.
ـ این شهدای ما هم دنبال همین رسالت بودند در مقابل فرھنگ تحمیلی، در برابر اقتصاد تحمیلی، در برابر قوانین تحمیلی، در برابر محدودیت ھای پلیسی که گاھی به اسم دین بر مردم تحمیل می شد که از ھمه خطرناکتر یعنی آنچه را که احبار و رھبان و ھمکاری آنھا با طبقات ممتاز بر مردم تحمیل کرده بودند به نام دین؛ این خطرناکترین تحمیلات است، یعنی آنچه که از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنھا را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حکومت حیاتی باز دارند، حق اعتراض به کسی ندھند، حق انتقاد ندھند، حق فعالیت آزاد به مردم و مسلمان ھا و مردم آزاده دنیا ندھند.
ـ در ھمین مسائلی که در کردستان پیش آمد، اگر ما به جای پس گیری، پیش گیری می کردیم، اگر آن وقتی که من به سنندج رفتم با دوستانمان، عمل می کردند،با حس رحمت و در پرتو رحمت با این ھا تماس می گرفتند و بندھا را از این ھا بر می داشتند، آنبندھایی که تحمیل شده بود و آنچه که رژیم بر این ھا تحمیل کرده بود، آن رژیم غدار طاغوت، شاید این مسائل یا پیش نمی آمد یا کمتر پیش می آمد، ھمین طور نسبت به دیگران، و نسبت به ھمه، ولی ما ھنوز ھدف اسلام را تشخیص نداده ایم. ھمه می گوئیم انقلاب اسلامی، بپرسید ھدف اسلام چیست؟ این گروه، آن گروه، یکفر بعضھم بعضا، این آن را تکفیر می کند، این به آن می گوید مرتجع، این به آن می گوید انحرافی، ولی ھنوز مشخص نشده اسلامی چه می خواھد، منظور اسلام چیست؟
ـ صدھا بار من گفتم که مسئله شورا از اساسی ترین مسائل اسلامی است حتی به پیغمبرش با آن عظمت می گوید، با این مردم مشورت کن، به این ھا شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رھبر نباشند، ولی نه اینکه نکردند، می دانم که چرا نکردند، ھنوز ھم در مجلس خبرگان بحث می کنند در این اصل اساسی قرآن که به چه صورت پیاده بشود: باید، شاید، یا اینکه می توانند. نه، این یک اصل اسلامی است. یعنی ھمه مردم از خانه و زندگی و واحدھا باید با ھم مشورت کنند در کارشان. علی می فرمود: من استبد برایه ھلک، ھر که استبداد کند در کارھای خودش ھلاک می شود.
ـ مگر در سنندج که این شورای نیم بند تشکیل شد، ضرری به جایی رسید. و می بینیم آنجا نسبتاً از ھمه منطقه کردستان آرامتر است یعنی گروه ھا و افراد دست اندرکار این طور تشخیص بدھند که اگر شورا باشد دیگه ما چه کاره ھستیم؟! شما ھیچ!! بروید دنبال کارتان، بگذارید این مردم مسئولیت پیدا کنند، این مردمند که کشته دادند، این ھایی که اینجا خوابیده اند از ھمین توده ھای جنوب شھر بوده اند، منطق این ھا بود. می گویند در کارخانه ھا اخلال می شود، خوب یک مرتبه اخلال بشود، آن اصل مھم تر از این است که در یک کارخانه اخلال بشود. در کارخانه اخلال شد شورا را تعطیل کنید، چرا؟
ـ و اگر می کردیم و اگر می کردیم و اگر می کردیم! که خیلی زمینه برای کارھا داشتیم و ھنوز ھم داریم. بیشتر این تشنج ھا، این فرصت طلبی ھای عوامل ضد انقلاب و خارجی را زبانشان را می بستیم، و سلاح از دست اینھا می گرفتیم ولی متأسفانه دیر شد. ولی ھنوز دیر دیر نشده، ھمان طور که جلوی توپ و تانک رفتید، این مسئولیت ھا را دارید شما، این به عھده شماست، شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسائل را در میان توده مردم مطرح می کنید؟ بیائید در مجلس خبرگان!! می گویند بین موکلین شما مطرح می کنم، این ھا ھستند که ما را وکیل کردند. می دانم برای چه وکیل کردند. ما موظف و نسبت به اینھا مسئولیت داریم. باید دردھا، اندیشه ھا، بدبختی ھا، ناراحتی ھا، عقب ماندگی ھای این مردم را جبران کنیم.
ـ امیدواریم که ھمه ما ھشیار بشویم. فرد فرد مسئولیت قبول بکنیم و این مسائل عظیم اسلامی را پیاده بکنیم، خودرأیی و خودخواھی را کنار بگذاریم، گروه خواھی، فرصت طلبی و تحمیل عقیده یا استبداد خدای نخواسته زیر پرده دین را کنار بگذاریم و بیائیم با مردم با دردمندھا با رنج کشیده ھا با محروم ھا ھم صدا بشویم.
متن کامل آخرین خطبه نماز جمعه آیت الله طالقانی در بھشت زھرا ( 16 شھریور 1358)
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون.در منطق انبیاء در منطق قرآن مسئله مرگ به خصوص برای انسان ھای مجاھد و پیشرو و شھدا حل شده است. در این آیه، قرآن با صراحت و قاطعیت می گوید: درباره کسانی که در راه خدا کشته شده اند کلمه مرگ را بردارید، نگوئید، نگوئید اینھا مرده ھستند، بلکه اینھا زنده ھستند ولکن بیشتر مردم و شما چنین استفساری ندارید. این راھی است که انبیاء باز کردند و دیوار بین این زندگی و زندگی آخرت و زندگی برتر را برداشتند.
و این راز را برای انسان ھا گشودند که مرگ نیست، تحولی است از زندگی به زندگی دیگر، از رَحِم طبیعت به فضای بزرگ و وسیع و عالی الھی، به خصوص مرگی که فی سبیل الله باشد، راه خدا، جھاد فی سبیل الله، قتال فی سبیل الله، ھجرت فی سبیل الله، سختی ھا و شکنجه ھای فی سبیل الله. این راه خداست، این راه خداست که راه نجات خلقھاست، راه آزادی انسان ھاست. راه خدا، نه به طرف آسمانھاست و نه شرق و نه غرب و نه جنوب و نه شمال، راه خدا ھمین است. در ھمه آیاتی که درباره جھاد، قتال، ھجرت، حرکت، مبارزه آمده قید فی سبیل الله ھست اولاً برای اینکه جھادھا و کوشش ھا از جھت خودخواھی، سلطه جویی، تحمیل، به بند کشیدن، غنیمت ربوده نباشد، فقط برای نجات ھمه مردم، برای گشودن بندھا، برای آزاد کردن انسانھا، برای برداشتن سدھا، سدھایی که مردم را از ھم جدا کرده و راه خدا را، راه تعالی را، بسته است، ھمین راه تعالی خود انسان است. در دیگر عبادات شخصی قید فی سبیل الله نیست، رابطه ای است بین انسان و خدای خود ولی در این گونه عبادات: جھاد، کوشش، به میدان جنگ رفتن، با دشمن مقابله کردن، ھجرت کردن، ھمه فی سبیل الله؛ که ملاحظه می کنید سبیل خدا ھمین راه نجات مردم است؛ ھم مردم را نجات دادن، ھم خود انسان از شھوات و غرائز و سقوط در زندگی کثیف دنیوی نجات پیدا کردن، والا انسان گوشه ای بنشیند و در افکار و اندیشه و خیالات خود فرو برود و تنھا تسبیح و تھنیت بگوید این از نظر اسلام منشأ تقرب به خدا نیست، چه بسا کسی که در گوشه ای نشسته و به زبان سبحان الله می گوید و در درون و اندیشه ھایش آلودگی و نقشه ھای شیطانی است، چه بسا انسانی که با تسبیح الله اکبر می گوید ولی مال و ثروت و قدرت طلبی و شھوات را بزرگتر از ھر چیز می داند، چه بسا انسانی که به طبان در گوشه خانقاھی، مسجدی، لا اله الاالله می گوید و در اندیشه اش صدھا بت برای خود می تراشد، چه بسا انسانی که به تنھایی الحمدالله می گوید ولی در درون آلوده به ھر گونه رذایل خلقی و اندیشه ھای پست است. آنچه که راه خداست و انسان را از زمین می کند و به آسمان می پیوندد و در ردیف ملائکه قرار می دھد جھاد فی سبیل الله است. سبیل مردم، سبیل خدا، یک راه است. سبیل مردم، سبیل خداست، ھجرت فی سبیل الله، رنج کشیدن فی سبیل الله، انفاق فی سبیل الله، در مقابل سبیل شیطان، سبیل طاغوت، سبیل غی، در مقابلش سبیل رشد و سبیل رشاد. راه رشد انسان ھا ھمین است، در این آیه به صراحت می گوید: این کلمه مرگ را از زبان بیندازید، درباره کسانی که فی سبیل الله کشته می شوند.
و این عالی ترین تعالیم انبیاست که کلمه مرگ برداشته بشود. وقتی کلمه مرگ درباره شھدا برداشته شد، چنان نیرویی برای اجتماع و افراد پیش می آید که ھیچ قدرتی توان مقاومت ندارد. بزرگان محققین و فلاسفه برای تشکیل مدینه فاضله و برای مردمی که در راه تحقق چنین اجتماع بزرگ و عظیم و انسانی ھستند، می گویند باید کلمه مرگ از چنین اجتماعی حذف بشود، ھمان طوری که از زبان حذف بشود از اندیشه ھم باید رانده شود. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن عند ربھم یرزقون فرحین بما آتیھم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بھم الا خوف علیھم و لا ھم یحزنون. در آن آیه می گوید نگوئید، در این آیه می گوید از اندیشه بیرون برانید، این جور حساب نگنید که کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند، اینھا زنده اند، بسط پیدا می کنند، دارای فرح می شوند، انبساط وجودی پیدا می کنند و دائماً پرتوافکن بر دیگران ھستند. فرحین بما آتیھم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بھم الا خوف علیھم و لا ھم یحزنون، این انسانی که در این محدوده مادی گرفتار است و دائماً نگران است، یا نسبت به گذشته محزون است، آنچه که از دست داده، غنائمی که به دست داده، غنائمی که به دست نیاورده، شھواتی که به آنھا نرسیده، لذاتی که از او فوت شده، ثروتھایی که از دست داده، این حزن است نسبت به گذشته. خوف نسبت به آینده، که چه خواھد شد؟ زندگی من، بقای من، حیات من، حیات خانواده من، این انسانی است که مثل حبابی در روی موج خوف و حزن گرفتار است، و ھمه بشر گرفتارند. قرآن می گوید: اینھا می خواھند بشارت بدھند، رو نشان بدھند، سعی می کنند به ھر زبانی به بازماندگان در دنیا بفھمانند که لا خوف علیھم، از این دربند رھایی پیدا کرده اند، نه خوف دارند و نه حزن، اینھا نزد پروردگار مرتزق ھستند، شھدا چنین اند، شھدا دائماً الھام بخش اند. شھدا در قلوب ھمه مردم زنده ھستند. شھدا در نزد خدا پایدار و زنده ھستند. این تحول و این انقلاب شھادت، که یک انسان آلوده و ساقط را یک مرتبه بالا می برد این خاصیت شھادت است. ھمان جوان، زن، مرد که دائماً در اندیشه تأمین لذات و شھوات مادی است، یک مرتبه از جا کنده می شود وقتی که به میدان شھادت آمد، وقتی که دیدش وسیع شد، این انسان چنان اوج می گیرد که ھمه غرائز را به جا می گذارد، یکی انسان ساقط شھوانی و گرفتار غرائز می شود، یکی انسان عالیقدری که پر و بال می گشاید و به طرف خدا حرکت می کند و مردمی را دنبال خود می کشد. این خاصیت شھید است. ھر ملتی اگر سست شد، اگر تن به ذلت می خواھد بدھد، اگر تن به تحمیلات و بندھا می خواھد بدھد، شھدا در وجدان ھای یک یک این مردم چھره نشان می دھند و نجات می دھند، از جا برمی انگیزند، شھدای ھفده شھریور ما چنین بودند. رژیم و پشتیبانان آن و عوامل خارجی آن گمان می کرد، بعد از مدت ھایی که فرھنگش را تحمیل کرده، اقتصادش را تحمیل کرده، جوان ھای ما را ساقط کرده به شھوترانی و لذات و بی بندی و بی حسابی و بی قیدی کشانده، خیال می کرد این ملت ساقط شد، تمام شد کارش، ولی ھفده شھریور نشان داد که این ملت از جا بلند شد با ھمه عوامل سقوط، با ھمه بندھا، با ھمه قیدھای اخلاقی و فرھنگی، و اقتصادی تحمیل شده، بندھا را باز کرد و در مقابل گلوله ھا و در مقابل تانک ھا با مشت گره کرده و فریاد الله اکبر دنیا را تکان داد. فھماندند ما زنده ایم، ما به خودمان متکی ھستیم، دنبال رھبری قاطع خودمان ھستیم و دنبال انبیاء و اولیاء و شھدای گذشته، از میدان کربلا گرفته تا این مسیر تاریخ، ما دنبال آنھا حرکت می کنیم. این عظمتی بود که در چنین روزی مسلمان ایرانی، جوان ما، زن ما، مرد ما، دختر ما، پسر ما نشان دادند. این وثیقه ای بود که برای ما گذاشتند. امروز ما بالای تربت آنھا ھستیم، در مزار آنھا ھستیم، ولی این آمدن غیر از زیارت ھا و فاتحه خوانی ھای سنتی و معمول است. این آمدن برای این است که تجدید عھد کنیم، ای بچه ھایی که در این خاک خفته اید، ای جوان ھایی که با گلوله دشمن تنھای شما و قلب ھای شما دریده شد. ای زن ھای بزرگواری که به میدان ریختند بچه ھا را به بغل گرفتید و در مقابل گلوله ھا شتافتید. ما آمدیم بعد از یک سال با شما تجدید میثاق کنیم، خون شما میثاق ماست. فریاد الله اکبر شما میثاق ماست. آن ھدفی که شما دنبال ردید، در مقابل طاغوت و برای آزادی انسان ھای ایران و مسلمان و ھمه انسان ھای دنیا ما با شما تجدید پیوند و تجدید عھد می کنیم، که ما ھمان را تعقیب خواھیم کرد و ما در زیر آفتاب سوزان و در میان این جمعیت و کنار مزار شما آمدیم تجدید پیمان کنیم. تجدید پیمان در مقابل ھر گونه استبداد به ھر شکل، تجدید پیمان در مقابل ھر گونه استثمار و استحمار، تجدید پیمان برای آزادی ھمه بشر و مه مردم، تجدید پیمان برای پیاده کردن احکام عالیه اسلام و قرآن که مدتھا زیر خاک ھا مانده بود و فقط برای قرائت بود، تجدید پیمان برای زنده کردن قرآن، زنده کردن احکام اسلام، زنده کردن قوانینی که بشر را باید زنده کند، برای این جمع شدیم با شما پیمان می بندیم. در آن روزی که شما آماده شدید که سینه سپر کنید و خودتان را مقابل گلوله قرار بدھید بزرگترین و عظیم ترین کار تاریخ را کردید، رژیم را با آن ھمه قدرت، با آن ھمه پشتیبانی، با آن ھمه سلاح ھا، از پا درآوردید، درود خدا و درود ھمه ما بر شما باد.
اتقوا یوم تحشرون فیه الی الله و توفی کل نفس ما کسبت و ھم لا یظلمون.
خطبه دوم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ؛ أَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ؛ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره الأعراف٬ آیهٔ ۱۵۷)
کسانی که این پیامبر بزرگوار و این رهبر عالیقدر انسانیت را پیروی کردند، آن پیامبری که امی بود، یعنی از میان توده مردم برخاست، از میان بیسوادها، برای آنان و به نفع آنان، نه از میان یک گروه خاص و طبقۀ معین، الرسول النبی الامی، همان پیامبری که پیامبران دیگر چشم به راه او بودند تا وحی آنها و رسالت آنها تکمیل بشود.
یجدون عندهم مکتوباً فی التوراه و الانجیل، همان پیامبری که آمد تا مردم را به معروف وا دارد و از منکر باز دارد، همان پیامبری که آمد، همۀ آنچه را که ادیان گذشته تحریم کرده بودند از طیبات، بر مردم حلال کند، این قیدها را بردارد و آنچه خبیث است، حرام کند
و یضع عنهم اصرهم، بارهای سنگینی که بر دوش بشر بوده است بردارد، غل هایی که فکر و اندیشه مردم را و زندگی و حیات مردم را بسته بود، بگشاید. اینها هدف این نبی بود.
امر به معروف، نهی از منکر، تحلیل طیبات، تحریم خبائث، برداشتن اصرها و غل ها. اصر یعنی چه؟ یعنی بار سنگین، باری که محکم بسته شده است، آن تحمیلات فکری و اندیشه ای و عقیده ای که دنیای شرک و کفر، بر افکار و اندیشه های مردم تحمیل کرده بود. آن نظام طبقاتی که بر توده مردم تحمیل و بسته شده بود، آن قوانین و آداب و سننی که مردم رازیر بار تحمیلات کمرشکن کرده بود، و آن غل هایی که دست و پای فکر و حرکت مردم را بسته بود.
این پیامبر آمد همه آنها را بردارد، این غل ها را بگشاید. این ها هدف این پیامبر بود. یعنی آزاد کردن مردم، آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی، آزاد کردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده، آزاد کردن از احکام و قوانینی که به سود یک گروه و یک طبقه بر دیگران تحمیل شده. این رسالت پیامبر شما بودند، ما هم باید دنبال همین رسالت باشیم. این شهدای ما هم دنبال همین رسالت بودند. در مقابل فرهنگ تحمیلی، در برابر اقتصاد تحمیلی، در برابر قوانین تحمیلی، در برابر محدودیت های پلیسی، که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل می شد که از همه خطرناکتر، یعنی آنچه را که احبار و رهبان و همکاری آنها با طبقات ممتاز بر مردم تحمیل کرده بودند به نام دین؛ این خطرناکترین تحمیلات است، یعنی آنچه که از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی باز دارند، حق اعتراض به کسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم و مسلمان ها و مردم آزاده دنیا ندهند. این همان اصر است، این همان اغلال است. این اغلالی است که پیامبر مبعوث شد، آن بشر دچاراین همه غل ها را نجات داد تا ما دنبال این پیامبر، هم خودمان را نجات بدهیم، هم دیگران را نجات بدهیم.
دعوت اسلام، دعوت به رحمت و آزادی است، در اول هر سوره به نام دو رحمت، رحمت واسعه و رحمت خاص شروع می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم. و ما ارسلناک الارحمه للعالمین، تو رحمتی، رحمت برای همه مردم، همان گناهکاری که محکوم به اعدام می شود به قانون اسلام، هم برای خودش رحمت است که گناهانش شسته بشود، از شر باقی مانده اش مردم آزاد بشوند، هم رحمت به دیگران است.
جهادش رحمت، هجرتش رحمت، قوانینش رحمت، هدایتش بر اساس رحمت. ما نظام اسلامی می خواهیم که در پرتو رحمت باشد، ما اگر همان رسالت رحمت الهی را درباره مردم خودمان و دیگران در مرحله اول اجرا بکنیم، بسیاری از مشکلات حل می شود، بسیاری از این تشنجات از میان می رود. هنوز مردم مستضعف ما چه در داخل و مرکز و اطراف و انحاء کشور باور نمی کنند که رسالت اسلام و انقلاب ما برای آزادی است.چون عمل کمتر دیده اند.
در همین مسائلی که در کردستان پیش آمد، اگر ما به جای پس گیری، پیش گیری می کردیم، اگر آن وقتی که من به سنندج رفتم با دوستانمان، عمل می کردند، با حس رحمت و در پرتو رحمت با این ها تماس می گرفتند و بندها را از این ها بر می داشتند، آن بندهایی که تحمیل شده و آنچه که رژیم بر این ها تحمیل کرده بود، رژیم غدار طاغوت، شاید این مسائل، یا پیش نمی آمد، یا کمتر پیش می آمد، همینطور نسبت به دیگران، و نسبت به همه، ولی ما هنوز هدف اسلام را تشخیص نداده ایم. همه می گوئیم انقلاب اسلامی، بپرسید هدف اسلام چیست؟
این گروه، آن گروه، یکفر بعضهم بعضا، این آن را تکفیر می کند، این به آن می گوید مرتجع، این به آن می گوید انحرافی، ولی هنوز مشخص نشده اسلامی چه می خواهد، منظور اسلام چیست؟
اگر هدف ها تشخیص داده بشود، اگر راه به طرف هدف باز بشود، بسیاری از این درگیری ها تخفیف پیدا می کند. آن وقت مشخص می شود که این برادر کرد آیا واقعاً ضد انقلاب بوده یا او را با شعارهایی که در زمینۀ غل ها و اصرهای مادی و فرهنگی نگه داشته اند، شعار می دهد، او را فریب می دهد، به خودش می کشد و به طرف خودش جذب می کند، راه تبلیغات علیه دولت و رهبری و این شهدای ما و این مردم انقلابی ما که اینقدر در اینجا زیر آفتاب جمع شدند از توده مردم، راه انقلاب را به آنها عملاً باید نشان بدهیم، باید از همان قدم اول، روز اولی که رژیم سقوط کرد، ما پرچم رحمت را باز کنیم و با عمل نشان بدهیم. آن کسانی که هنوز می خواهند حقوق های زیاد در ادارات بگیرند و بنشینند و کار نکنند، اینها را ببریم دنبال کار. و به زندگی مردم، مستضعفین، مسکن، زندگی آنقدری که می توانیم برسیم و از این کاغذ بازی ها دست برداریم، اگر می کردیم، بسیاری از مسائل حل می شد، من قول می دادم حل می شد.
صدها بار من گفتم که مسئله شورا از اساسی ترین مسائل اسلامی است، حتی به پیغمبرش با آن عظمت می گوید با این مردم مشورت کن، به این ها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند، ولی نه اینکه نکردند، می دانم که چرا نکردند، هنوز هم در مجلس خبرگان بحث می کنند، در این اصل اساسی قرآن، که به چه صورت پیاده بشود: باید، شاید، یا اینکه می توانند. نه، این یک اصل اسلامی است. یعنی همه مردم از خانه و زندگی و واحدها باید با هم مشورت کنند در کارشان. علی می فرمود:
من استبد برأیه هلک، هر که استبداد کند در کارهای خودش هلاک می شود. من شاور الرجال شارکهم فی عقولهم، وقتی من یک دید دارم، با یک نفر از شما، با دو نفر، با ده نفر، وقتی مشورت می کنم، ده دید پیدا می کنم، ده عقل به عقل خودم ضمیمه می کنم. چرا نمی شود؟ نمی دانم!! امام دستور می دهد، ما هم فریاد می کشیم، دولت هم تصویب می کند، ولی عملی نمی شود. مگر در سنندج که این شورای نیم بند تشکیل شد، ضرری به جایی رسید. و می بینیم آنجا نسبتاً از همه منطقه کردستان آرامتر است یعنی گروه ها و افراد دست اندرکار این طور تشخیص بدهند که اگر شورا باشد دیگه ما چه کاره هستیم؟! شما هیچ!! بروید دنبال کارتان، بگذارید این مردم مسئولیت پیدا کنند، این مردمند که کشته دادند، این هایی که اینجا خوابیده اند، از همین توده های جنوب شهر بوده اند، منطق این ها بود. می گویند در کارخانه ها اخلال می شود، خوب یک مرتبه اخلال بشود، آن اصل مهم تر از این است که در یک کارخانه اخلال بشود. در کارخانه اخلال شد، شورا را تعطیل کنید، چرا؟ و امرهم شورا بینهم، در اجرائیات، پیغمبر با آن عظمتش می نشست با مسلمان ها در جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خندق، شما نظرتان چیست؟ از شهر خارج بشویم، یا در شهر بمانیم؟ شما نظرتان در جنگ خندق چیست؟
خرماها را به یک عده از قبایل عرب بدهیم اینها بروند کنار تا بین اینها اختلاف ایجاد بشود، یا ندهیم، در جنگ بدر که آماده جنگ نبودند، جنگ کنیم با نکنیم؟ وقتی آنها می گویند که یا رسول الله ما آن وقتی که در پرتو اسلام نبودیم، مقابل دشمن می رفتیم، حالا چرا در خانه در میان شهر باشیم؟ می فرمود بفرمائید، بروید. یا رسول الله آن وقتی که ما مسلمان نبودیم و موحد نبودیم به عرب ها باج نمی دادیم، حالا باج خرما بدهیم به این ها؟ فرمود: نه، می جنگیم، شما نظرتان این است؟ می جنگیم. این کاری است که باید همه مردم بکنند، می فرمائید ما برای جنگ نیامده ایم، در بدر این همه قشونی که حرکت کردند با تجهیزات از مکه، ما شاید تاب و توان آنها را نداشته باشیم، بجنگیم یا نجنگیم؟
مقداد عرض می کند: یا رسول الله ما با شما بیعت کرده ایم. دست ما را بگیرید به دریا بیندازید! به هر جا می خواهی پرت کن و به هر موجی می خواهی بسپار، ما دنبال تو هستیم، می جنگیم به اذن خدا. و فتح هم می کردند، چون همه مسئولیت قبول می کردند. ولی وقتی مردم از مسئولیت خارج شدند، شما برادر، شما کاسب، شما کارگر، شما بازاری، شما کشاورز، می گوئید که خوب به ما چه،خودشان دارند کارشان را می کنند. نه، وظیفه یک یک از شماست.
و اگر می کردیم و اگر می کردیم و اگر می کردیم! که خیلی زمینه برای کارها داشتیم و هنوز هم داریم. بیشتر این تشنج ها، این فرصت طلبی های عوامل ضد انقلاب و خارجی را زبانشان را می بستیم، و سلاح از دست اینها می گرفتیم، ولی متأسفانه دیر شد. ولی هنوز دیر نشده. همان طور که جلوی توپ و تانک رفتید، این مسئولیت ها را دارید شما، این به عهده شماست،
شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسائل را در میان توده مردم مطرح می کنید؟ بیائید در مجلس خبرگان!! می گویم بین موکلین شما من مطرح می کنم، این ها هستند که ما را وکیل کردند. می دانم برای چه وکیل کردند. ما موظفیم و مسئولیت نسبت به اینها داریم. باید دردها، اندیشه ها، بدبختی ها، ناراحتی ها، عقب ماندگی های این مردم را جبران کنیم. با قوانین نجات بخش و حیات بخش اسلامی.
امیدواریم که همه ما هشیار بشویم. فرد، فرد، مسئولیت قبول بکنیم و این مسائل عظیم اسلامی را پیاده بکنیم، خودرأیی و خودخواهی را کنار بگذاریم، گروه خواهی، فرصت طلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پردۀ دین را کنار بگذاریم و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنج کشیده ها، با محروم ها هم صدا بشویم. خداوند همه ما را بیامرزد.
للهم اغفرلنا و لوالدینا و لجمیع المؤمنین و المؤمنات و لا تزدالظالمین الاتبارا.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ؛ وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.
خداوند همه ما را به راه راست و راه مستقیم، نه راه چپ و نه راه راست (مقابل چپ)، هدایت کند. رهبرهای ما را در مسائلی که برای مردم و در راه خیر مردم است، الهام ببخشد، رهبر عالی قدر ما را در راه خیر و صلاح و آزادی مردم تأیید بفرماید و همه ما را قدردان این خون های شهدا و پیمان هایی که خون این ها با ما بسته اند بدارد!
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جلد دوم، مؤلف: سید محمد حسین میر ابوالقاسمی، ناشر: « طالقانی فریادی در سکوت » منبع: کتاب
.272 – شرکت سھامی انتشار، چاپ اول 1382 ، صفحه 263
http://mahmou>dtaleghani.com/wp/?p=
35