۱۳۹۳/۰۶/۲۲ـ نادر انتظام: از آنجائی که در هیچ یک از کشور های ( با اکثریت ) مسلمان و کشورهای عربی ، انسان از حقی بنام آزادی ، که یکی از حقوق ذاتی هر انسانی میباشد بر خوردار نیست !!. ملت این کشور ها براستی نمیدانند که کدامین کشور آنها را دوست میباشد ؟ و چه کشوری دشمن آنهاست .
در دوران قبل انقلاب اسرائیلی ها در ایران جولانی میدادند . آنها تقریبا از هر گونه آزادی عمل در تمامی ادارات مهم کشور بر خور دار بودند . بهره وری از این آزادی عمل به حدی بود که برای انجام معاملات بزرگ ، و در هرکدام از وزارت خانه ها ی مهم کشور ، و دسترسی به مقامات بسیار بالای مملکت ، کافی بود یکی از این افراد و یا واسطه های آنها را میشناختی ؟!.تقریبا ، مشکل شما با در صد بالائی حل شده میبود !.
در یکی از روزهای قبل از انقلاب که از محل سکونتم ( در خیابان ویلای جنوبی ) عازم بیمارستان بودم ، یک نفر مامور پلیس ، با تفنگی در دست و یک چند تیر کوچکی هم بسته بر کمر، اتومبیل مرا متوقف کرد و گفت ، از این به بعد حق پارک کردن ماشین در این منطقه را نداری !! و من در نهایت تعجب ! گفتم ، من در یکی از طبقات این ساختمان زندگی میکنم ، و جای دیگری هم برای پارک ماشین در این خیابان براحتی پیدا نمی کنم ،و این تنها جائی ست که ، سر کار پلیس تفنگ به دست و اسلحه کوچکی به کمر ، با غروی تمام عیار فرمودند این یک دستور هست و حرف هم ندارد !!. .
پرسیدم از کی تا به حال این چنین ممنوعیتی برای پارک ماشین ساکنین این ساختمان در این محل ایجاد و از طرف چه مقامی این دستور صادر شده ؟ . سرکار فرمودند از دیشب که در این دفتر ( هواپیمائی ال آل ) بمبی منفجر کرده اند ! ، ( صد البته که به جز شکستن یک شیشه جلو دفتر ، خسارت دیگری قابل رؤیت نبود ) و دیگر کسی حق پارک ماشین و یا حتی توقف چند دقیقه ئی را هم در این حوالی ندارد ؟!!. عجب ! ، عجب هم ندارد . برو دنبال کارت ، بیشتر هم این جا معطل نشو ، برای من مسئولیت داره !!. در طول روز از هر کدام از همکاران کلیمی خودم در بیمارستان موضوع را جویا شدم ، گفتند که ، کار یک گروه های فلسطینی بوده ؟ ! ( آنهم فلسطینی های مقیم ایران ؟ ) آن روز ها از فلسطین و فلسطینی اطلاعات زیادی نداشتم . ( راستش را بخواهید هنوز هم اطلاعاتی ؟؟ ندارم ) .
زمان با سرعت خودش و بی اختیار ما ، بر ما سپری شد .انقلاب پیروز ؟؟ شد ؟ . و برای آنانی که در آرزوی پیاده کردن شعار های انقلاب بودند ، لحظه موعود فرا رسید ؟ . با این که در آن زمان ، به خاطر اتمام تحصیلم باید در آمریکا میماندم ، اما هر روز خبر های ایران را دنبال میکردم . برای کسانی که در خارج از ( گود ) نظاره گر حوادث درون کشور بودند ، محو شدن نتیجه آن شعار ها ، یک فاجعه بود . تعریف استقلال که، میبایست بر قامت رعنای وطن تکیه زدن باشد ، و انجام این امر تنها در صورتی امکان داشت که ؛ با سلاح آزادی ، و در نهایت با شرکت جمهور مردم ، جامه عمل به پوشد ؟!. رفته ، رفته در میان شعارهای ( مرگ بر ) ….. سایه اش کم رنگ تر ، و کم رنگ تر میشد . در آن زمان ، نمیدانستم رنگ باختن شعار های اصلی انقلاب را در کدامین چهار سوی محور مقتسات ( شکل گیری استبداد ؟، سر درگمی زمام داران ؟ ، خاصیت معمول اولیه هر انقلاب ؟ و یا پاک سازی علف های هرزه بوستان انقلاب از سر کردگان رژیم قبل؟؟) بگذارم .
برای به اتمام رسیدن دروس دانشگاهی ام لحظه شماری میکردم . زمان فراق گر چه بسیار طولانی مینمود ، اما گذر زمان بدون اجازه ما آنرا سپری کرد و ، من اول شهریور۱۳۵۹ به ایران باز گشتم . تا آمدم به اولین احوال پرسی از خانواده ، فامیل و دوستانم برسم .
اعراب به ایران حمله کردند !!. من هم همانند دیگر باورمندان به تمامیت عرضی و طولی ایران ، با یک گروه کوچک پزشکی رهسپار جبه شدم ، و در پس بازدید از بیمارستان ( ماه شهر ) و مشاهده سیل عظیمی از جنازه جان وطن های بهترین نسل تاریخ معاصر کشور و زخمی شدن صدها هم وطنم ، با توجه به تجربه و تخصص بیمارستان سازی و اداره آن ، به همراهان گرامیم پیشنهاد کردم که، ما باید بر گردیم به پشت جبه و برای مجروحینی که میشود از این مکان انتقال داد محلی را تامین کنیم ، این کار امروز باید انجام شود ، گرچه ما تمام شب برای پیمودن این فاصله کوتاه بین اهواز و ماه شهر را با چراغ خاموش ، پیموده و تمامی شب را بیدار بوده ایم ، اما کثرت مجروحین بحدی زیاد هست که ، اگر امروز آنها را به جای دیگری منتقل نکنیم ، فردا برای کار کنان بیمارستان هم جای خدمت دادن که ، هیچ ، امکان حرکت هم نخواهد بود !! .
بهر صورت بنا بر تصمیم ، گرامی همرا هان آشنای با محل ، شهر رامهرمز انتخاب و ما در ۱۱ شبانه روز یک ساختمان را آماده پذیرش مجروحین قابل حمل از بیمارستان ماه شهر کردیم . در نیمه های شب که، برای رفع خستگی کار آن روز برای یکی ، دو ساعتی بر روی زمین دراز میکشیدیم ،تازه بحث سیاست ؟؟ که به غلط ، یا درست از ابتدای تاریخ این سر زمین ؟! با خون ما در آمیخته است ، در میگرفت . در یک آمار گیری ؟! ناقص همه به این نتیجه میرسیدیم که ؛ تمام این بدبختی های ما زیر سر اسرائیل ؟ و نوکر حلقه به گوشش ؟ آمریکاست .
و من در این چند دقیقه فراغت از کار روزانه و تحمل آن همه غم ، که در پس دیدن تن بی سر و پا و دست نسلی که قرار بود ایران را بسازد ؟ و الگوی رشد برای منطقه و جهان اسلام بگردد ، به این فکر فرو میرفتم که ، شکستن شیشه دفتر هواپیمائی ال آل در خیابان ویلا در قبل از انقلاب ، و در آتش سوختن امروز ایران و ایرانی کدام ؟ و چه رپطی به فلسطین و اسرائیل دارند ؟!!.
هموطن بسیار گرامی و عزیز من ، تو نیک میدانی که از صمیم قلب ، تو و سر زمینت را عاشقانه دوست دارم ،
اما فکر نمی کنی که ، آن اسرائیل ( غاصب ) نیم وجبی دیروز ، در این ۳۵ سال پس از انقلاب ، با بهره گیری از فریاد های نا بخردانه ( مرگ برِ ) این رژیم ، موقع را مغتنم شمرده !! و در حالی که این رژیم ضد ایران و اسلام ، به خیال خام خود ، رهبری تنها ارکستر سمفونی دشمنی با اسرائیل را در گوش جهان ؟ که نه ، بلکه در گوش ملایان از فسیل گذشته خود می نواخت . در این مدت به همین بهانه ، با یار گیری از کشور های عرب و غیر عرب منطقه که ، اتفاقا قرار بود همه آنها نیزبا ما همسو ؟ و هم دین باشند ، به ایالات متحده اسرائیل در منطقه خاور میانه تبدیل شده ؟ و تنها بازنده این قمار ( مرگ بر ) در این ۳۵ سال گذشته ، ایران بزرگ بود و فلسطینی که هر روز کوچک و کوچک تر میشود !!. میباشد ؟.
هموطن ، با سردادن این همه شعار سراسر فریب ( مرگ برِ ) این رژیم ، آن قامت سرو گونه ئی که خم شد ، قامت رعنای استقلال ایران بود . آن تنگ بلور درخشانی که در پس دیوار استبداد خورد شد ، جام حیات بخش حق آزادی انسان ایرانی بود . آن نازنین گلی که در دستهای عمله شرک ، پر پر شد ، اسلام با اخلاقی بود که با فتاوی ملایان از فسیل گذشته این رژیم بر سراسر خاک ایران عزیز گسترده شد .
و ، آن سر زمین غاصبی که از یک کشورک ؟ به ایالات متحده خاور میانه تبدیل میشود ، اسرائیل است . آیا ؟ امروز با فرار این همه مغز ، با در بند و محصور کردن این همه آزاده ، با اعدام این همه سازنده ، و با ممنوع الخروج و ممنوع الورود و ممنوع التنفس کردن این همه ایرانی ، با معتاد کردن این همه جوان ، و با شکستن این همه قلم وبا نابود کردن تمامی محیط زیست آن سر زمین حاصلخیز و به باد دادن این همه سرمایه ، و با خانه نشین کردن آن همه هنر من و فیلم ساز ، مرگ ، حلقوم کدامین ملت را میفشارد ؟. ایران یا ؟ اسرائیل ؟ و یا فلسطین ؟ . این فریاد های سراسر فریب ، چند وجب از خاک کشورک دیروز اسرائیل را کاست و به سر زمین فلسطین افزود ؟ . یا از قضا سرکنگبین صفرا فزود ؟
شما تنها ، دیروز پس از انقلاب را تصور کنید که ؛ نماینده حضرت امام ، عازم بیت المقدس میشدند و با دعوت از سران دین یهود و در پس بجا آوردن نماز وحدت ، با یک قلم ماژیک یک خط بر مرزهای ۱۹۴۷ میکشیدند و میفرمودند که ؛ از این به پس هر جمعه با هم در این مکان ( پایتخت ) فلسطین نماز میگذاریم ؟ و در جمعه هفته بعد در بیت الله الحرام و بطلان دشمنی بین شیعه و سنی ؟….. …. تنها تصور کنید ، امروز خاور میانه چه سر نوشتی به جز در ارامش زیستن را تجربه میکرد ؟ ایا در فردای قیامت ( برای آنها که به فرارسیدن آن روز باور دارند ) ملایان از فسیل گذشته این رژیم با صدور فتاوی ضد خدا وخلق خود ، چه جوابی برای این همه خون نا به حق ریخته در این ۳۵ سال گذشته و در آینده را خواهند داشت ؟.
به هوش باشید ، به برکت سایه شوم استبداد ، و تفکر منحط ملاتاری یای از فسیل گذشته ایران ، ایالات متحده اسرائیل در خاور میانه و بر ضد ایران در حال شکل گیریست . از آن میترسم که من زنده باشم و خفت دیدن این نقشه را ببینم . اگر شما هم با من هم دردید ، برای موت زود رس من دعا کنید . آمین .
شما میتوانید این مقاله و دیگر مقالات این قلم درد مند را در سایت آزادی انقلاب اسلامی در هجرت و سایت naderentezam.com مطالعه فرمائید ، فراموش نفرمائید که ؛ پیک سریع السیر و رایگان naderentezam@gmail .com در کنار قلم شما آماده خدمت گذاری میباشد.
امریکا ، دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۴ . نادر انتظام