سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (108 )
● اخراج هرتسفلد
فصل هفتم کتاب به نقل ماجرای اخراج هرتسفلد و انتصاب اشمیت به عنوان سرپرست جدید هیئت باستان شناسی در تخت جمشید و اعطای امتیاز جدید به موسسه خاورشناسی پرداخته است . در امتیاز جدید ماه مارس 1935، به رغم آنکه دولت ایران موسسه خاورشناسی را در سهم خواهی از کشفیات تخت جمشید محق نمیدانست، متعهد شد با همان حسن نیتی که در سال 1934 از خود نشان داده بود، کشفیات آینده در تخت جمشید را تقسیم کند. در اسناد آمدهاست که پروفسور هرتسفلد ـ که بی شک در زمان خود بزرگ ترین و معتبرترین مرجع عالم به باستان شناسی ایران و تاریخ باستان بود ـ مانند آرتور آپهام پوپ در قاچاق آثار باستانی ایران شرکت داشت. پوپ سرقتهایش را از طریق باند سازمان یافته دزدان انجام میداد، اما هرتسفلد با دستیاری سفیر و سفارت خانه آلمان به قاچاق آثار باستانی اقدام میکرد. دست کم در یک مورد در سال 1925 برای خروج مصنوعات هنری از ایران و تحویل آنها به پوپ در آمریکا از پوشش محمولههای دیپلماتیک استفاده شد. دولت ایران، هرتسفلد را متهم به سرقت و قاچاق آثار باستانی میکرد و خواستار تعویض او بود. اما دلیل واقعی دشمنی دولت ایران با او ربطی به سرقتهایش نداشت. موزههای آمریکایی در روز روشن و به طور قانونی مقادیر فراوانی از ثروتهای ایران را خارج میکردند. هرتسفلد از برخی سیاستها و عملکردهای رضا شاه ـ از جمله انهدام عشایر و سیاستهای آموزشی او ـ بیپرده و با صراحت انتقاد میکرد و به ویژه به تحمیل حکومت توصیف ناپذیر وحشت بر ایرانیان انگشت میگذاشت. این نظریات جسورانه باعث شد تا تعویض او را خواستار شوند.
وزارت امور خارجه آمریکا و موسسه خاورشناسی که نگران حفظ و استمرار روابط صمیمیشان با دولت ایران بودند علیرغم خدمات طولانی و صادقانه هرتسفلد به حامیان آمریکاییاش، از هیچ فرصتی برای خلاصی از دست او غافل نشدند. این اتفاق نزدیک به روزهایی بود که هورنیبروک از اشمیت، جانشین هرتسفلد، به یک هیتلر دو قبضه یاد میکرد؛ کارفرمای بیرحمی که رفتارش مانند نازیهای پیراهن قهوهای بود و کارگران ایرانی را در حکم برده خویش میدید. اشمیت در چهار سال آخر فعالیتش (1935 تا 1939) سرپرست هیئت باستان شناسی تخت جمشید بود.
در سپتامبر 1939 اعلام شد که عملیات هیئت باستان شناسی تخت جمشید خاتمه مییابد. موزه متروپولیتن با آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا تصمیم گرفت کاوشهایش را در نیشابور متوقف کند و تیمش نیز در سال 1940 ایران را ترک کرد. با عزیمت کاوشگران متروپولیتن از ایران، فعالیت گسترده باستان شناسان آمریکایی پایان یافت.
● مخارج هیئتهای آمریکایی:
آمریکاییها همواره القا میکردند که تقسیم کشفیات در برابر تلاشهای موزهها پاداش حقیری است و از هر فرصتی بهره میبردند تا به ایرانیان بگویند هیئتهای باستان شناسی آنها مبالغ کلانی! برای عملیاتشان هزینه کردهاند. تجزیه و تحلیل هزینهها و ارقام ادعایی این هیئتها فاش میسازد که کل هزینه های تمام هیئتهای باستان شناسی آمریکایی در ایران طی سالهای 1931 تا 1940 در نهایت بین پانصد تا 750 هزار دلار بودهاست که، به احتمال، همان رقم پانصد هزار دلار باشد. سهم موسسه خاورشناسی از این هزینهها 150 هزار دلار بود. نتیجه آنکه مجموعه عظیم و بینهایت ارزشمند آثار باستانی ایران در موزههای متروپولیتن، موزه هنرهای زیبای بوستون، دو موزه فیلادلفیا و موزه موسسه خاورشناسی تنها در ازای نیم میلیون دلار هزینه به دستشان رسیدهاست.
مجموعه شگفتانگیز تخت جمشید در موسسه خاورشناسی با خرج 150 هزار دلار منتقل شدهاست. به طور قطع میتوان به تمام مراحل تصاحب مصنوعات هنری و باستانی ایران عنوان غارت داد.
● نقض امتیاز:
در سال 1936 به دنبال تصمیم بنیاد راکلفر مبنی بر کاهش حمایت مالی از موسسه خاورشناسی، این موسسه با بحران بودجه و سرمایه گذاری رو به رو شد. چون کاهش بودجه منجر به قطع عملیات آنها در ایران و لغو امتیاز تخت جمشید میشد، برای پیش گیری از این اتفاق با موزه هنرهای زیبای بوستون و موزه دانشگاه پنسیلوانیا طی ترتیباتی محرمانه وارد همکاری و شراکت شدند و عملیناتشان را در ایران ادغام کردند. موزههای بوستون و فیلادلفیا حفاریهایشان را در ری، سپس در کردستان متوقف کردند تا قوایشان را روی تخت جمشید متمرکز کنند. این در حالی بود که امتیاز کاوش در ری هنوز سه سال دیگر اعتبار داشت. بنابراین با تبانی یکدیگر و بدون اطلاع دولت ایران ـ چه برسد به کسب مجوز از دولت ـ امتیاز تخت جمشید از یک موزه به سه موزه منتقل شد. موسسه خاورشناسی با این ترفند، شروط امتیاز خود را ـ که با تلاشهای هورنیبروک، سفیر آمریکا، هم زمان در دو مقام نماینده دولت آمریکا و وکیل موسسه خاورشناسی کسب شده بود ـ زیر پا گذاشت و دولت آمریکا نیز از توافق حاصله با دولت ایران تخطی کرد.
نمایندگان این سه موزه در نامهای به دولت آمریکا که در پوشش محموله دیپلماتیک تحویل شد، درباره نقض امتیاز و اقداماتش برای پنهان سازی این تخلف از دید دولت ایران به تفصیل نوشته بودند. و لذا دولت آمریکا نیز که از این تخلف با خبر شده و اقدامی برای ممانعت از آن نکرده بود، خود نیز جزء ناقضین توافق نامه شد. در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا مضبوط است که این وزارت خانه مدتی دچار دردسر شد اما برای جلوگیری از نقض مفاد امتیاز هیچ تلاشی نکرد . وزارت امور خارجه آمریکا راسا در نقض توافق شرکت کرده بود و در سر پوش گذاشتن بر تخلف مذکور نیز اصرار ورزید. با تخلف این سه موزه از بندهای قراردادشان حق تقسیم کشفیات از آنها سلب میشد.
در سال 1936 برای دومین مرتبه کشفیات تخت جمشید بین موسسه خاورشناسی و دولت ایران تقسیم شد که آمریکاییها سهم خود را به سرعت از ایران خارج کردند. آخرین مرحله تقسیم کشفیات در سال 1939 در دست بررسی بود که تیم آمریکایی در ماه دسامبر و پیش از تایید نهایی تقسیم در هیئت دولت، از ایران رفت. دولت ایران نیز از تأیید تقسیم مرحله آخر امتناع ورزید و دستور داد اقلام موجود را که در ده صندوق بسته بندی شده بود به موزه تهران منتقل و در فهرست کلکسیون دایمی موزه ثبت کنند. دولت آمریکا به خواست موسسه خاورشناسی وارد عمل شد تا با تکرار سناریوی 1934، آثار باستانی را به چنگ آورد. ماجرای فشارهای سیاسی آمریکا به دولت ایران برای فک آثار باستانی در فصل نهم کتاب بیان شدهاست. از آن به بعد قضایای شوم پدید آمد زیرا ایران در آگوست 1941 به اشغال روس و انگلیس درآمد. آثار باستانی مورد ادعای موسسه خاورشناسی در اکتبر 1941 در شرایطی که ایران در اشغال اجانب بود و آن آثار نیز در فهرست اموال دایمی موزه تهران ثبت شده بود از کشور خارج گردید. این موضوع در ذیل غارت آثار باستانی در زمان جنگ میگنجد. چون موسسه خاورشناسی و دو موزه دیگر با تبانی هم از مفاد امتیاز عدول و سپس تخلف خود را پنهان کرده بودند. لذا حق تقسیم کشفیات به عنوان غرامت میبایست از آنها سلب میشد.
●عبرتهای این قضایا در ترسیم روابط ایران و آمریکا:
خروج صحیح و سالم آخرین محموله آثار باستانی از ایران، پیروزی دیگری برای وزارت امور خارجه آمریکا و موسسه خاورشناسی بود تا بدان بهانه جشن بگیرند. اما ترمیم خسارات بلند مدتی که بر اثر این اعمال به روابط ایران و آمریکا وارد شد به گردن آیندگان افتاد. شرکت استاندارد اویل نیوجرسی در سال 1922 به مشارکت با شرکت نفتی ایران و انگلیس برای بهره برداری از میادین نفتی شمال ایران ( استاندارد اوایل در ازای این کار، امید داشت وارد میادین نفتی بینالنهرین شود) تمایل نشان داد. ایرانیها که از کمپانی نفتی ایران و انگلیس تنفر داشتند از این اقدام شرکت استادندارد اوایل دلخور شدند. با این وجود، باز هم ایرانیها در سال 1925 به آمریکاییها حسن ظن و علاقه فراوانی داشتند. آمریکا در نگاه ایرانیها، منجی بالقوه ایران از چنگال استثمارگران بود. دبلیومورگان شوستر و آرتورسی.میلسپو که هر دو مدتی تصدی اداره کل مالیه دولت ایران را بر عهده داشتند در چشم مردم چون قهرمان بودند و امبری را شهید میپنداشتند.
آرتور آپهام پوپ صحنههای رقت انگیزی از واکنش محبت آمیز مردم ایران در سال 1925 را تعریف میکند که بارها اتومبیلش را ـ که حامل پرچم آمریکا بود ـ در خیابانهای تهران متوقف کرده او را در آغوش میفشردند. چنانچه در گزارش هنری اس.ویلار، کنسول آمریکا در سال 1930 آمده، مردم آذربایجان رضا شاه را به خاطر دسیسه برای برکناری میلسپو، خائن مینامیدند. اما تا سال 1941آمریکا در نگاه مردم ایران رنگ عوض کرد و صرفا یک قدرت خارجی دیگر بود که نیتی جز استثمار و غارت ایران در سر نداشت. ایرانیان هیچ فرقی بین آمریکا با انگلستان و شوروی نمیدیدند. استقبالی که از میلسپو در دومین ماموریتش به ایران (1943 ـ 1945) به عمل آمد به هیچ وجه گرمای ماموریت اولش را در سال 1922 ـ 1927 نداشت. میلسپو در کتابی که در سال 1946 منتشر کرد از درماندگی و حیرت خود از فهم خصومتی که در دومین ماموریتش به ایران، با آن، مواجه شده بود سخن می گوید. در تجزیه و تحلیل تحولات روابط ایران و آمریکا آن طور که باید و شاید به ماجرای آثار باستانی توجه نشدهاست. ایرانیها علیرغم جنگ جهانی اول و بلایی که بر سرشان آورده بود، آمریکا را مصرانه ـ و ساده لوحانه ـ دوست خود تلقی میکردند. آمریکا در جنگ جهانی اول هیچ کمک و مساعدتی به ایران نکرد و رضایتش به کودتای انگلیسی 1921 نیز نمایان بود. با این وجود، ایرانیان خیال میکردند آمریکا منجی آنان از چنگال انگلیس است. تغییر نگرش ملت ایران به آمریکا از دهه 1930 به بعد آغاز شد، زمانی که فهمیدند آمریکا هم ابر قدرت دیگری با نیات استثماری است.
● اشاره ای به کمبود اسناد و مدارک ایرانی:
متاسفانه مدارک دولت ایران از دوران رضا شاه بسیار اندک است. کاملا معلوم است که بخش اعظم اسناد مجرمیت رضا شاه در سالهای 1921 تا 1941 ظرف 37 سالی که پسرش، محمد رضا، بر ایران حکومت میکرد، معدوم گشتند. تعداد اندکی هم که مانده بود برای رد گم کردن یا خالی نبودن عریضه بودهاست. مثلاً مجموعه اسناد مربوط به دوران رضاشاه که در سال 1998 توسط مرکز اسناد ملی ایران منتشر شده ارزش قابل اعتنایی ندارند. در مورد حسابهای رضا شاه در بانکهای خارجی تنها چند سند موجود است: دو حساب سپرده به مبلغ 150 هزار دلار نزد بانک و ستمینستر در سال 1931 و دو حساب سپرده دیگر نزد سایر بانکهای اروپایی . بر اساس مدارک و مستندات وزارت امور خارجه آمریکا، حسابهای بانکی رضا شاه فقط در لندن دست کم صد تا 150 میلیون دلار موجودی داشت. گذشته از سایر حسابهایش در نیویورک و سوئیس، یا موجودی پنجاه میلیون دلاری اش در تهران در سال 1941. موجودی حسابهای رضا شاه در بانکهای خارجی دست کم بالغ بر دویست میلیون دلار ـ حدود ده برابر بودجه دولت ایران در سال 1925 ـ میشدهاست! اما در تمام بایگانیهای ایران تنها چهار سند معمولی به حسابهای رضا شاه در بانکهای خارجی پرداختهاند. ظاهرا بقیه اسناد توسط پسرش نابود شدهاند. از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا در می یاببیم که حداقل دو سوم درآمدهای نفتی ایران در سالهای 1927 تا 1941 به حسابهای بانکی رضا شاه در اروپا و آمریکا واریز میشدهاست.
یکی دیگر از دلایل کمبود اسناد و منابع ایرانی و ضعف اعتبار آنها این است که ایران زیر چکمه های دیکتاتوری نظامی، بیرحم و خشن پایمال میشد. بنابراین اجازه نمیدادند اسنادی که بیانگر واقعیات هستند در جایی ثبت و نگهداری شوند. سر دبیر و ناشر ایران باستان تنها مجله باستان شناسی ایران، در اظهاراتی بسیار ملایم نسبت به تصاحب آثار باستانی ایران توسط موزه های آمریکایی انتقاد کرده بود. رژیم پهلوی، سر دبیر بخت برگشته این نشریه را به خاطر همین اظهارات، مورد ضرب و شتم قرار داد. پس اکنون حق داریم بپرسیم: به اسناد سر هم بندی شده و گمراه کننده دوران رژیم وحشت چه اعتمادی میتوان کرد؟ سر پوش گذاشتن بر حقایق از همان ابتدا به عنوان یک اصل رعایت میشد و تا امروز هم ادامه دارد. در حال حاضر، مفیدترین منابع ایرانی، روزنامههای دوران معاصر است که درباره موضوعاتی نظیر زمان و مکان تقسیم کشفیات اطلاعات اساسی ارائه میکنند.
بر خلاف اسناد دولتی ایران، اسناد وزارت امور خارجه آمریکا اطلاعاتی بینهایت غنی و مستدل درباره باستان شناسی ایران و موزههای آمریکایی دارد. این کتاب نیز با تکیه بر همین اسناد تهیه و تنظیم شدهاست. به عنوان مثال یکی از منابع اطلاعاتی فوقالعاده ارزشمند، مکاتبات دفاتر هیئتهای باستان شناسی در ایران با موزههای آمریکایی است. همه مکاتبات موزهها و سرپرستهای هیئتهایشان در ایران از طریق پوشش محموله دیپلماتیک رد و بدل میشد. سفارت آمریکا در تهران و وزارت امور خارجه آمریکا در واشنگتن حسب وظیفه از آن مکاتبات همواره رونوشت برداری میکردند تا نسخهای را در بایگانی اسناد خود نگاه دارند.
از آن گذشته، سفیر آمریکا در ایران در 1934 ـ 1935 به نمایندگی از موزهها نیز با دولت ایران مذاکره میکرد. از این رو دقیقا میدانیم بین موزهها و دفاترشان در ایران چه گذشته است.
تبانی موزهها با یکدیگر برای نقض بندهای امتیازی که از دولت ایران گرفته بودند و سپس هم دستی و کمک وزارت امور خارجه آمریکا در سرپوش گذاشتن بر این قانون شکنی از مکاتبات اریش اشمیت، سرپرست هیئتهای باستان شناسی در ایران با موزههای شیکاگو، بوستون و فیلادلفیا فاش شدهاست.(2)
◀ توضیحات و مآخذ:
1- – دکتر محمد قلی مجد « تاراج بزرگ»( آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران 1320 – 1304 ) – ترجمه مصطفی امیری . گ. مرادی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی – 1389 – صص 184– 133 و نگاه کنید به «موزههای آمریکایی به ایران برای غارت میراث فرهنگی در دوره رضاخان» – سایت تسنیم – ویژه نامه تاریخ – ۴،اسفند، ۱۳۹۲
2- علی فتحعلی آشتیانی«غارت بزرگ » ، فصلنامه مطالعات تاریخی – پاییز 1384 – شماره 9 – صص 99 – 70
◀ گزارش ویژه مشرق:«تاراج بزرگ آثار باستانی ایران در زمان خاندان پهلوی»:
از «غارت بزرگ» آثار باستانی ایرانی به دست آمریکا چه میدانید؟ خاندان منحوس پهلوی و شخص رضا خان در این میان چه نقشی داشتند؟ چرا امتیاز کاوشهای باستان شناسی در سالهای 1931 تا 1941 به موزههای آمریکایی اعطا شد؟ با گزارش ویژه مشرق همراه باشید تا با ابعاد مختلف این تاراج بزرگ آشنا شوید.
گروه گزارش ویژه مشرق؛ ایران در سالهای حکومت شاهان قاجار و پهلوی محل توجه و تمرکز قدرتهای جهانی برای تاراج و غارت منابع خود بود . بین سالهای 1925 تا 1941 امتیازات گوناگونی به کشورهای روسیه، انگستان و آمریکا داده شد. در سال 1932 امتیازی نفتی به انگستان و امتیاز شیلات دریای خزر در سال 1927 به روسیه داده شد. اما امتیاز مهم دیگری که خیلی به آن پرداخته نشدهاست، امتیاز کاوشهای باستان شناسی است که در فاصله سالهای 1931 تا 1941 به موزههای آمریکایی اعطا شد. به نظر میرسد توافقی بین قدرت های سه گانه بر سر با ارزشترین منابع ابران یعنی آثار باستانی، نفت و خاویار برقرار شده بود. در این گزارش سعی شدهاست با استفاده از کتاب « تاراج بزرگ » نوشته دکتر محمد قلی مجد که به استناد منابع دست اول وزارت امور خارجه آمریکا نوشته شدهاست، ابعاد این تاراج بزرگ بررسی شود.
بررسی اعطای امتیازات گوناگون باستان شناسی به آمریکاییها در این گزارش برای درک درست رفتار آمریکا و دیپلماتهای این کشور با مردم مشرق زمین و به کار بردن رابطه گرگ و میش در سیاست خارجی آمریکاست. وقتی رابطه گرگ و میش و ارباب و رعیت باشد همه چیز از آن ارباب است از نفت و منابع دیگر گرفته تا مزیتهای استراتژیک و ژئوپلتیک و تا گنجینه میراث باستانی چند هزار ساله یک ملت. بسیاری از موزههای آمریکایی با همکاری دولت آمریکا و به خصوص کمک های وزارت امور خارجه این کشور توانستند به بهانه تعمیر و مرمت و انجام تحقیقات علمی ، آثار و اشیای ارزشمندی را که میراث کهن ایرانیان بود به تاراج ببرند.
دکتر مجد نویسنده کتاب، بعد از دیدار از چند موزه ی آمریکایی می گوید:
«من از موزههایی مانند موزه هنر در نیویورک و موزههای متعدد اسمیتسونیان در واشنگتن دیدن کردهام.امری که در همه آنها مرا بینهایت به حیرت انداخت این بود که موزههای مذکور تقریبا تمام آثار باستانی و مصنوعات هنری ایران را در فاصله زمانی 1925 تا 1941 تصاحب کرده بودند.بویژه متوجه شدم موجودی عظیم اشیاء دوران ساسانی و اسلامی از جمله سفالینههای به غایت منحصر به فرد و ارزشمند نیشابور در موزه متروپولیتن همگی در دهه 1930 به تملک این موزه درآمدهاند.یک محراب بزرگ 1400 ساله از جنس کاشی لعابی متعلق به اصفهان بیش از سایر اشیاء توجهم را به خود جلب کرد.این محراب نیز در همان دهه 1930 به این موزه منتقل شده بود،اما اثر هنرمندانهای به این بزرگی که حدود 1300 سال در یکی از مساجد اصفهان آرام گرفته بود چگونه از نیویورک سردرآورده است؟»
● فرانسه و امتیاز انحصاری آثار باستانی:
کشورهای غربی از قرن هجدهم میلادی متوجه وجود آثار و اشیاء ارزشمند در منطقه بینالنهرین شدند و فعالیتهایی را در مناطق باستانی ایران ، مصر و عثمانی شروع کردند. درمیان این کشورها، فرانسه توجه ویژهای به ایران داشت و همین توجه ویژه موجب انعقاد قرادادی در سال 1900 بین ایران و فرانسه و اعطای حق انحصاری و دائمی کاوشهای باستان شناسی در ایران به این کشور شد.
این پیمان عملاً حق کاوشهای باستان شناسی را از دیگر دیگر کشورها سلب میکرد و از نفوذ انگستان و روسیه به حوزه باستان شناسی ایران جلوگیری میکرد. اما این امتیاز برای فرانسه همیشگی نبود و با ظهور حکومت پهلوی در سال 1925 درهای ایران به روی باستان شناسان خارجی باز شد. آمریکاییها اعتراضاتی را به قانون موجود وارد ساختند و انحصار کاوشهای باستان شناسی برای فرانسه را ناعادلانه خوانده و مدعی شدند که این کشور نتوانستهاست به طور مناسب از شرایط بهره برداری کند. برای همین با کمک عدهای در داخل ایران تلاشهای خود را برای لغو معاهده 1900 شروع کردند. آرتور اپهام پوپ مشاور موسسه هنر شیکاگو در زمینه هنر اسلامی به همراه عبدالحسین تیمورتاش، وزیر فوایدعامه، محمد علی فروغی وزیر مالیه و حسین علایی سفیر سابق ایران در واشنگتن در این زمینه تلاشهای فراوانی را انجام دادند. برای لغو این قرارداد، طرحی به مجلس فرستاده شد که به دلیل در خطر افتادن برخی امتیازات دیگر( من جمله قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس) ، تصویب نشد. بعد از شکست این طرح بود که تلاشهای دیپلماتیک آمریکا برای حل مسئله شروع شد.
● لغو انحصار فرانسه
فشارهای دیپلماتیک آمریکا بر فرانسه در نهایت منجر به عقد قراردادی بین ایران و فرانسه در تاریخ 18 اکتبر 1927 شد، طبق این قرارداد فرانسویان متعهد شدند که از حقوق خود در معاهده 1900 دست بکشند. در عین حال ماده اول این معاهده ریاست آثار باستانی ایران را به مدت بیست سال در اختیار فرانسویان قرار می داد که برای این منظور هم آندره گدار فرانسوی انتخاب شد.
یکی از افرادی که نقش بسزایی در لغو انحصار فرانسه در آثار باستانی ایران داشت آرتور پوپِ آمریکایی بود. او که اطلاعات فراوانی از فرهنگ و هنر اسلامی داشت در سال 1304 وارد ایران شد و در پی رفت و آمدها و تلاش های فراوانش برای معرفی هنر ایران، به رضا شاه نزدیک شد و مورد حمایت او قرار گرفت.
● دزدی های پوپ از آثار باستانی ایران
پوپ در مدت اقامت و حضور خود در ایران اقدام به خارج کردن آثار ارزشمندی از ایران کرد که خروج این آثار با کمک سفارت آمریکا در ایران و از طریق ارسال بستههای دیپلماتیک انجام میشد. دزدیهای باند پوپ در ایران به قدری واضح بود که یکی از مهندسان معماری آمریکایی به نام مایرون اسمیت به دزدیده شدن محرابی 1300 ساله در مدرسهای مذهبی در اصفهان و فروختن آن به موزه هنر متروپولین نیویورک توسط پوپ و باندش اشاره می کند. « در طول چند سال گذشته پوپ و دستارانش با آنچه به نظر میآمد تحقیقات علمی در مورد منشاء محرابی مهم است – که به تازگی به تملک موزه ی متروپولیتن در آمده – به گدار فضای گستردهای برای جولان دادهاند. مقامات ایرانی و بازاریان هم میدانند که این محراب را دلال عتیقه ای بدنام به نام رابنو به دستور پوپ از مدرسه امامیه اصفهان دزدیده است.»
با وجود دزدیهای فراوان پوپ در ایران و در کمال تعجب، رضا شاه در سال1931 از او و در سال 1935 از همسرش با اعطای مدال ویژهای به خاطر خدماتشان در زمینه حفظ بقایای آثار تاریخی ایران، تقدیر کرد. پوپ علاوه بر حمایت مستقیم رضا شاه از حمایتهای محمد علی فروغی و پسرش محسن فروغی نیز بهره مند بود و بسیاری از دزدیهای خود را با پشتیبانی این دو انجام میداد.
● تصویب قانونی جدید در آثار باستانی:
بعد از لغو معاهده 1900 که امتیاز کاوشهای باستانی در ایران را به کلی در اختیار فرانسه قرار میداد تلاشهای پوپ و عوامل داخلی در ایران برای تصویب قانونی جایگزین شروع شد. این تلاشها موجب تصویب قانونی شد که موزههای آمریکایی قادر بودند انبوه آثار باستانی ذیقیمت ایرانی را بدست آورده و از ایران خارج کنند و در ازای آن هزینه نسبتاً ناچیزی پرداخت کنند. این قانون که تحت عنوان «قانون حفظ آثار ملی» در 30 نوامبر 1930 به تصویب مجلس رسید کاملاً غیر قانونی و فاقد مشروعیت بود و بدون کمک رضا شاه و عوامل درجه دوی او مانند فروغی امکان پذیر نبود. چنانچه هارت وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارشهای خود از تلاشها و حمایتهای فروغی یاد میکند و حمایتهای او را تعیین کننده میداند. او مدعی است که فروغی حتی متن فرانسوی پیش نویس را به زبان فارسی ترجمه کردهاست. « فروغی با سعه صدر، زمان زیادی از روز تعطیلش را به مطالعه پیش نویس قانون و ترجمه آن به فارسی اختصاص دادهاست. ام.گدار{ مدیر فرانسویِ آثار باستانی ایران} در مورد جزئیات قانون با وی به مذاکره پرداخت و وزیر امور خارجه را فردی دلسوز ارزیابی کرد.»
مواردی از این قانون که اقتباس شده از قانون مشابه عراقی است، نوعی خیانت به کشور و مردم محسوب میشود و به خروج آثاری که متعلق به مردم ایران و تاریخ آنهاست رسمیت میبخشد؛ به طور مثال ماده چهاردهم این قانون اصل تقسیم یافتهها را در بر می گیرد: « در روند عملیات کاوشهای باستان شناسی کشفیاتی که نتیجه عملیات دولت در زمان و مکانی خاص باشد، به خود دولت تعلق خواهد یافت و در مورد کشفیاتی که نتیجه عملیات دیگران باشد، دولت میتواند ده قطعه از اشیایی را که ویژگی تاریخی یا هنری دارند انتخاب و تصرف کند و نیمی از باقی مانده کشفیات را به صورت مجانی به کاشف واگذار نماید و نیم دیگری را به تصرف خود در بیاورد…»
همچنین ماده 18 این قانون به کاوشگر اجازه میدهد که سهم خود را بدون پرداخت هزینه و مانع صادر کند: «صدرو اشیای یافت شده در کاوشهای علمی با اجازه دولت صورت میگیرد و خروج سهم کاوشگر از کشور تحت هر شرایطی از طرف دولت مجاز و از همه انواع هزینهها و مالیاتهای گمرکی معاف است.»
این قانون در ایران در حالی به تصویب رسید که قوانین مشابه در اروپا و دیگر نقاط جهان تفاوت اساسی با این قانون داشت. در قوانین اروپا همه آثار باستانی کشف شده متعلق به دولت بود. به طور مثال در ایتالیا، فرانسه، اتحاد شوروی و حتی قبرس، همه آثار باستانی کشف نشده دارایی قطعی دولت محسوب میشدند.
● هجوم موزههای آمریکایی به ایران:
بعد از تصویب این قانون بود که راه ورود موزههای آمریکایی به ایران برای گرفتن امتیازهای باستان شناسی باز شد. اولین تقاضا برای کاوشهای باستان شناسی دقیقاً سه روز پس از تصویب قانون جدید در تاریخ 6 نوامبر 1930 از سوی نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا داده شد. بعد از مدتی فردی به نام دکتر اف اشمیت به عنوان نماینده این گروه باستان شناسی در ایران انتخاب شد. او در مدت حضور خود در ایران به عنوان نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا اشیاء گرانبهای بسیاری را از کشور خارج کرد و با خلق و خوی هیتلری خود موجب آزار و اذیت بسیاری از کارگران ایرانی و مردم ایران شد.
● کاوش در تخت جمشید:
با شروع عملیات بازسازی توسط موسسه، اشیاء و اقلام ارزشمندی یافت شد که باعث شگفتی اعضای گروه شد. دو جفت لوح یکی از طلا و دیگری از نقره و از از آن جالب تر 30000 لوح گلی که از دوره عیلامیها به جا مانده بود و کتیبههای فوقالعاده به همراه مجموعه گستردهای از ابزار دست ساز که توجه گروه را به خود جلب کرده بود. یافتههای این چنینی دکتر هرتسفلد (مشاور گروه موسسه ی شرق شناسی) را به کاوش در استخر و تلهای مجاور مشتاق کرد و به همین منظور درخواستی را به دولت ایران ارائه داد که این درخواست در تاریخ دسامبر 1931 مورد موافقت قرار گرفت. از نظر هارت(وزیر مختار آمریکا در ایران) فضایی که این مجوز در بر میگرفت بیشک غنیترین بخش در تاریخ امتیازات اعطا شده در کشور بود. با فضایی که این مجوز برای خروج آثار باستانی ایرانی بوجود میآورد، میتوان آن را نوعی کودتای باستان شناسی به حساب آورد.
الواح گلی، موزه دانشگاه شیکاگو:
اعطای این امتیاز، فقط شامل بازسازی و مرمت تخت جمشید و اطراف آن می شد و اشیاء یافت شده در حین کاوش جزو موارد قانون آثار باستانی در رابطه با تقسیم اشیاء قرار نمیگرفت. بنابراین تمام اشیاء یافت شده در طول عملیات متعلق به دولت ایران بود. اما با این حال موسسه شرق شناسی انتظار بیموردی برای تقسیم اشیاء یافت شده داشت که مورد موافقت مقامات ایرانی قرار نمیگرفت. در این مورد، هم مقامات ایرانی و هم مسئولین موسسه شرق شناسی به ارزش یافتههای باستان شناسی در این مناطق پیبرده بودند و حاضر به از دست دادن حتی قطعهای کوچک از این یافتهها نبودند. این ناهماهنگی ایجاد شده بین دولت ایران و موسسسه شرق شناسی باعث بروز اختلافاتی شد که در نهایت موسسه برای مشخص شدن نتیجه درخواستهای خود، عملیات مرمت و بازسازی در منطقه را تعطیل کرد.
● ضربالاجل ایران به موسسه شرق شناسی
گروه باستان شناسی با تعطیلی فعالیتهای خود در تخت جمشید با ضربالاجل ایران برای از سر گیری عملیات مرمت و بازسازی مواجه شد. دولت ایران ابقا امتیاز مرمت و بازسازی تخت جمشید برای موسسه شرق شناسی را منوط به از سر گیری فعالیتها تا تاریخ مشخص عنوان کرد. اما مسئولین موسسه بدون توجه به اخطار ایران، با ادبیاتی تهدیدآمیز خواستار تن دادن دولت ایران به مطالبات موسسه مبنی بر تقسیم آثار کشف شده در تخت جمشید و مناطق اطراف آن بودند و در نامهای که به نخست وزیر ایران نوشتند عدم پذیرش شروط ذکر شده را باعث خروج بدون فوتِ وقت مؤسسه از ایران دانستند.
● تهدید ایران از جانب موسسه:
بررسی نحوه تعامل و ادبیاتی که یک موسسسه آمریکایی در قبال دولت ایران به کار میبرد و صاحب حق دانستن خود در برابر میراث یک ملت، ما را با خوی غارتگرانه این کشور بیشتر آشنا میکند. بریستد مدیر موسسه شرق شناسی در ایران در نامهای که به فروغی نگاشته است خواهان تقسیم عادلانه اشیاء کشف شده میباشد و اعلام میکند که اگر با این در خواست موافقت نشود، موسسه گروه خود را از ایران خارج خواهد کرد و ایران و دولت شاهنشاهی را در مطبوعات آمریکایی رسوا خواهد کرد- چیزی که رژیم پهلوی نمیتوانست آن را نادیده بگیرد- : « باید صراحتاً عرض کنم چنانچه مطالبات حقه آن، که در این نامه مذکور افتادهاست، در مدت زمانی معقول برآورده نشود، همه جهانیان بزودی خواهند پرسید که چرا عملیات موسسه در تخت جمشید به حال تعلیق در آمدهاست. موسسه نیز در کمال تأسف مجبور است دلایل تعلیق کار در تخت جمشید را به مطبوعات توضیح دهد که مسلماً بیشترین انعکاس را در کل مطبوعات تمدن غرب خواهد داشت»
فروغی پس از دریافت این نامه و قرائت آن در هیأت دولت، با واکنش منفی هیأت دولت مبنی بر توهین آمیز بودن نامه مواجه شد و پذیرش شروط ذکر شده را منوط به تغییر ادبیات نامه کرد. اما باوجود ادبیات به کار برده شده، مطالبات موسسه هیچ گاه تغییر نکرد و در نهایت این موسسه شرق شناسی بود که با حمایت وزارت خارجه ی آمریکا، ایران را وادار به پذیرش خواستههای خود کرد.