بدون شناخت عمومی شخصیت روانی ـ اجتماعی psychosocial personality هر انسان مستبدی، درک انگیزه های او در از میان بردن الگوهای تاریخی و فرهنگی مردمی، امکان پذیر نیست. یعنی تا زمانیکه علّل واقعی درونی افراد مستبد در حذف الگوها برای روشن نشوند، ما قادر نیستیم، انگیزه های درونی آنان در بکار بردن خشونت علیه مردم و بیشتر از آن، الگوهای مردمی را درک کنیم.
منشاء روانی ـ اجتماعی گرایش به استبداد:
بر اساس سالها مطالعه و تحقیق در مورد روانشناسی شخصیت افراد مستبد، چه از منظر روانشناختی و خواه سیاسی، من به این نتیجه رسیده ام:
منشاء روانی ـ اجتماعی گرایش هر انسانی به استبداد، ناشی از مبتلا بودن او به بیماری نارسیسم ( که در زبان فارسی به غلط « خود شیفتگی » ترجمه شده، ) سرچشمه میگیرد. حاصل مطالعات و تجارب من در این زمینه اینست: همه افراد نارسیست مستبد نیستند، ولی تمامی مستبدین نارسیست هستند.
از دیر زمان تا کنون پندار و رفتار و گفتار نارسیستی برای انسانها امری ناشناخته نبوده است. چه در کتب دینی و خواه در افسانه های اساطیری ایرانی و یونانی، امر ویرانگری پدیده نارسیسم برای افراد و جوامع انسانی شناخته شده بوده است. طوریکه حتی اشکال و علائم گوناگون عیان و پوشیده این بیماری، با تفاسیر و مثالهای متعددی شناسائی و معرفی شده اند.
برای مثال در کتاب « کیش شخصیت » بقلم ابوالحسن بنی صدر، نارسیست نام « کیش شخصیت » را بخود گرفته است. بنابر محتوی کلی این کتاب، هر زمان کیش، بمعنای آیین، دین، شرع، مذهب و مسلک، در زور و قدرت از خود بیگانه گشت، ( دقیقاً شبیه به « اسلام » ولایت مطلقه فقیه در ایران امروز ) کیش شخص و شخصیت پرستی جای آیین خدا پرستی را میگیرد.
بنی صدر در این کتاب با رجوع به قرآن، و در بخشهایی با آوردن مثال از افسانه های اساطیری در شاهنامه فردوسی، علائم و مشخصات رفتار افراد مبتلا به این بیماری روانـی ـ اجتماعی را شناسائی و به خواننده خود ارائه میدهد. در مقدمه کتاب « کیش شخصیت » چاپ اوّل، صفحه چهار اینطور آمده است:
» در مبحث سوم ( کتاب ) نمونه های نوعی خودپرستان و شخصیت پرستان معرفی می گردند. نمونه هایی معرفی می گردند که در راه ایجاد یک نیروی پیشرو، مانعی خطرناک اند. نمونه هایی معرفی می گردند که مانع بیرون رفتن جمع از روابط زور و پیدایش نیروی مخالف منفی می گردند. نمونه هایی معرفی می گردند که همان روابط زور را در درون جمعی برقرار می کنند که به قصد بیرون رفتن و بیرون بردن خود و جامعه از آن روابط بوجود آمده است. نمونه هایی معرفی می گردند که روشهای تخریبی خویش را بجای روشهای سازنده معمول می دارند و اسباب پریشانی مبارزان را از درون فراهم می آورند. دشمن از طریق این نمونه ها در جمع ها نفوذ می کند و با خودی کردن روشهای تخریبی اش افراد جمع را به تخریب یکدیگر بر می انگیزد.
در مباحث چهارم و پنجم بترتیب از علائم مرض مبتلایان و روشهایی که بکار می برند بحث می شود. این دو مبحث کار شناختن بیمار و تشخیص نوع بیماری را آسان می کنند. در حقیقت هر نمونه علائم خاص خویش را بروز می دهد. اما این علائم بدون عنایت به روشهایی که بکار گرفته می شوند، گویایی کافی بدست نمی آورند. روشها، بخصوص روشها هستند که پیرو این کیش را از غیر آن می شناسانند. چرا که پیروان این کیش روشهای تخریبی بکار می برند. بعنوان اسباب دست قدرت فزونی جوی عمل می کنند و از همین جا رابطه شان با دیگران رابطه زور و روش هایشان بناگزیر تخریبی است.…. » ( ۱)
حال در این نوشته تلاش من اینست، یگانگی بیماری روانی ـ اجتماعی استبداد با نارسیست و یا بنابر نظر بنی صدر، » کیش شخصیت « را از زاویه دید روانشناسی و روان درمانگری شناسایی و تبیین کنم. بهمین دلیل ابتدا بسراغ واژه نارسیست Narziss در افسانه اساطیری یونان قدیم میروم و شرح کوتاه و خلاصه ای از این افسانه را بیان میکنم.
نارسیست چیست و از کجا میاید؟
داستان نارسیست، داستان غم انگیز و دردناکی است با سرانجام مرگ و نابودی. مرگی که یا از روی ناامیدی فرد نارسیست منجر به خودکشی او میشود، و یا مرگی که حاصل قربانی گشتن نارسیست بخاطر هوی و هوسهای غیر واقعی و جنون خود بزرگ بینی در او است.
فریدریش ویسلر Fridrich Wieseler در سال ۱۸۵۶ میلادی افسانه نارسیست را اینگونه شرح میدهد: ( ۲ )
« اسطوره نارسیست حکایت جوان بسیار زیبایی است که در کنار چشمه آب ذلالی می نشیند و عکس چهره زیبا و فریبنده خویش را در آب چشمه تماشا میکند. او چنان مسحور، فریفته و شیفته تصویر خود بر روی آب میشود که تلاش بی ثمری میکند، این تصویر را از روی آب برگرفته و برای همیشه، همانگونه که خود آنرا می بیند، پیش خود نگاه دارد. در این تلاش ناامیدانه نارسیست در آب چشمه می افتد، غرق میشود و می میرد. »
از جنبه روانشناسی و روان درمانگری بخش بسیار با اهمیت افسانه مزبور، عاشق تصویر، و یا برداشت و استنباط از زیبایی فریبنده خود شدنِ نارسیت است. این برداشت نارسیست از خودش، واقعی نیست، بلکه خیالی و زاده ذهن خودخواه و خود بزرگ بین او است. در واقع اصل و اساس بیماری هر فرد نارسیستی، بر دو مبنا قرار دارد: اوّل جنون خود بزرگ بینی اوست و دوّم، عدم توانایی او در دیدن واقعیت وجود خویش است.
همانگونه که در بالا اشاره شد، در زبان فارسی نارسیست، « خود شیفتگی » ترجمه شده است. خود شیفتگی و یا دوست داشتنِ خودِ خویش، امری کاملاً طبیعی و سالم است.
زیگموند فروید در سال ۱۹۱۴ در نوشته ای تحت عنوان » مقدمه ای در مورد نارسیسم « Zur Einführung des Narzissmus، از دو نوع نارسیسم نام میبرد. « نارسیست اولیه » primäre Narzissmus و « نارسیسم ثانویه » sekundäre Narzissmus . ( ۳ )
بدین معنی که هر انسان سالمی دارای نارسیسم اولیه است. چرا که هم خود را دوست میدارد و هم به خود و وجود خویش بها میدهد. ولی نارسیست ثانویه نشانگر بیماری ویرانگری دور از واقیتها و سراسر مملو از خود بزرگ بینی بیمارگونه است.
در زمان کنونی تحقیقات روانشناختی و روان درمانگری بیماری نارسیسم را ناشی از « اختلال شخصیتی نارسیستی » narcissistic personality disorder تشخیص میدهند.
این اختلال شخصیت را در روان درمانگری بخوبی میتوان مشاهده کرد. فرد مبتلا به نارسیسم دارای اعتماد بنفس بسیار قلیل و ضعیفی است. او چون در درون خویش، خود را بشدت ناتوان میبیند و احساس میکند، تلاش میکند، در بیرون از خود، خویشتن را فردی مقتدر، بسیار دانا و باهوش، و برتر و سرتر از همه دیگر انسانها، جلوه دهد.
رفتار و گفتار مستبدین نیز دقیقاً بیانگر همین بیماری نارسیست است. طوریکه ما در کردار و گفتار همه مستبدین، بطور مکرّر این خودبزرگ بینی جنون آمیز و غیر واقعی را مشاهده میکنیم.
بهمین دلیل آدم نارسیست مدام تلاش میکند، مورد قبول، تأیید و تمجید و ستایش دیگر انسانها قرار گیرد. او بطور مداوم سعی میکند، خود را بسیار مهم و با اهمیت، فوق العاده دانا و توانا و بی همتا، جلوه دهد. بقول معروف او خود خویش را « نابغه ای ناشناخته و یا هنوز شناخته نشده » میداند.
چرا مستبدین نارسیست، خشونتگر هستند؟
شناخت این امر بسیار با اهمیت است:
چون مستبدین، همگی نارسیست و فاقد اعتماد بنفس هستند، خود را توانا به ابداع و ابتکار و خلاقیت، و حلّ مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی نمی دانند. بقول بنی صدر، چون « خود ناتوان بین » هستند، با ایجاد تضاد و دشمنی در جمع ها و اجتماعات انسانی، و احیاناً اگر صاحب قدرت سیاسی بودند، با ایجاد جنگ افروزی در درون و بیرون کشورها و جوامع انسانی، طوری عمل میکنند که دیگر انسانها آنان را بمثابه شخصیتهای بزرگ و عظیم تاریخی که قابلیت ستایش و تحسین دارند، بشناسند.
در واقع همانگونه که بنی صدر در مقدمه کتاب کیش شخصیت می نویسد:
مستبدین نارسیست یا بزبان او « خود پرستان و شخصیت پرستان… مانع بیرون رفتن جمع ( و جامعه ) از روابط زور می گردند... و همان روابط زور را در درون جمعی برقرار می کنند که به قصد بیرون رفتن و بیرون بردن خود و جامعه از آن روابط بوجود آمده است... ( آنها ) روشهای تخریبی خویش را بجای روشهای سازنده معمول می دارند… و اسباب پریشانی مبارزان ( و دیگر مردم جامعه ) را از درون فراهم آورند. »
در اینصورت بی دلیل نبود که « جنگ نعمت است »، بر زبان خمینی جاری گشت و مستبدین نارسیست پیرو او، انقلاب را زور و خشونت معنی کردند و هنوز نیز میکنند.
امروزه حاصل مطالعات و تحقیقات پر شماری، رابطه داشتن با افراد نارسیت مبتلا به اختلال شخصیت را، برای دیگر انسانها، خاصه نزدیکان فرد نارسیست، از همسر و پدر و مادر و دوست گرفته تا دیگر انسانها، خطرناک میدانند. چرا که آنان ویرانگر روابط انسانی و اجتماعی هستند.
سازندگان و حفظ کننده گان نظامهای شاهی دیروز و ولایت مطلقه فقیه امروز، افراد مستبد نارسیست و خطرناکی هستند، دشمن خونی هر انسان مستعدی. این افراد بشدت بیمار، نقش بزرگی در حذف الگوهای تاریخی و فرهنگی مردم ایران ایفا کرده اند و میکنند.
در نوشته های بعدی با مطالعه و شناسایی روشهای نارسیستی مستبدین، به دامنه خطرناک بودن آنان برای ملت ایران، از دیرزمان تا هم اکنون، پرداخته خواهد شد.
منابع و مأخذها:
( ۱ ) ابوالحسن بنی صدر: کیش شخصیت؛ چاپ اوّل، تاریخ انتشار ۱۶ آذر ۱۳۵۵
( ۲ ) Friedrich Wieseler 1856
Biographischer Abriss – Universität Zürich
( ۳ ) In Narzissmus; 1914 Sigmund Freud: Zur Einführung
Internet Archiv 27.05.2011