در وضعیت سنجی شماره قبل (۴۰۰) به بررسی این امر پرداختیم که در نظر نگرفتن حقوق ملی و تمایل کورکورانه به روسیه می تواند چه ضررهایی را متوجه ایران کند و نتایج مخرب درتعادل ضعف نگاه داشتن ایران توسط نظام ولایت فقیه و 15 نمونه از کج دهنی روسیه به ایران و دلیل اینکه افکار عمومی ایران نسبت به سیاستهای روسیه در قبال ایران بدبین است را بر شمردیم
در این شماره به پویایی های سامانه مسلط- زیر سلطه می پردازم.
در ایران هرچند در بطن جامعه سیاست موازنه منفی و اصل استقلال از قدرتها محبوبیت دیرینه دارد اما از دوره قاجار نیاز دولتها به تکیه گاه خارجی و وابستگی به قدرتهای خارجی ،باعث گردید که من باب نمونه ، قاجارها از سیاست موازنه مثبت دو جانبه پیروی کنند وعصر آنها، عصراعطای امتیازها به دو طرف نام گرفت. رژیم پهلوی مدعی شد از اصل موازنه مثبت یک طرفه پیروی میکند و بهانه اش این بود که چون کشور از سوی کمونیسم بینالمللی تهدید میشود، سرنوشت خود را با سرنوشت غرب به رهبری امریکا گره میزند.
با آنکه شعار انقلاب ایران، «نه شرقی و نه غربی» بود که ترجمان موازنه عدمی یا منفی و بمعنای استقلال از دو طرف است، اینک، رژیم ولایت مطلقه فقیه، ایران را به دوران قاجار و باج دادن به دو طرف باز گردانده است و ایران را گرفتار وابستگی نظامی و سیاسی و اقتصادی دیرپائی از سوئی به روسیه و از سوی دیگر به غرب میکند .
ایران،به یمن انقلاب،ازانزوا در منطقه و دنیای مسلمان بیرون آمد و موقعیت خویش را به عنوان قلبی که خون زندگی بخش استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی را می تواند در منطقه به جریان بیندازد باز یافت . اما رژیم ولایت فقیه به میزان اعمال استبداد و دوری از پایگاه مردمی و بخاطر دویدن به دنبال سرابی که ایجاد «کمربند سبز» است،آن موقعیت را از دست ایران بدربرد و عامل برانگیخته شدن خصومت با ایران شد و ابایی نیز ندارد که بخاطر باج دادنهای بزرگ به قدرتها پای ایران را نه تنها به چند جنگ منطقه ای بلکه به جنگ در کنار روسیه در درون اوکراین واقع در اروپا نیز بکشاند.اکنون رژیم ولایت فقیه تک محور است و به مردم تکیه ندارد از اینرو باید با قدرت های خارجی نوعی از روابط را برقرار کند که یک پایۀ خارجی هم پیدا کند و از آن پایۀ خارجی در ایجاد جو ترس و وحشت در داخل استفاده کند تا بتواند حکومت کند.
اکنون نیز در “نگاه به شرق ” طبق تحلیلی که ولایتی مشاور روابط خارجی خامنه ای می کند و در وضعیت سنجی قبل نظر وی را نقل و نقد کردیم ،روسیه را به عنوان یک قدرت منطقه ای و تکیه گاه در مقابله با غرب می بیند و البته که رابطه با روسیه رابا توجه به شواهد بسیار که در چندین وضعیت سنجی بر شمردم نظام ولایت فقیه ایران تمایلی به ابراز وابستگی به روسیه ندارد، از اینرو تلاش می کند که رابطه با روسیه را نوعی «وابستگی متقابل» در صحنه بین الملل تعریف کند.
حتی اگر روابط بین نظام ولایت فقیه و روسیه رابطه سلطه – زیر سلطه با تمام ویژه گیهایش نباشد،در حالت فعلی یک وابستگی متقابل غیرمتوازن است که اگر به همین منوال ادامه یابد ( که بصورت خزنده در حال پیشروی است)بدل به موقعیت زیر سلطه و بسیار ضعیف ایران خواهد شد. در این وابستگی غیر متوازن «رشوه» و «باج»و « فرصت» نقش اساسی را ایفا می کنند.نظام ولایت فقیه رشوه می دهد که روسیه فلان قطعنامه شورای امنیت را وتوکند!
حالا اگر نگاهی داشته باشیم به سیاست نظام ولایت فقیه در مواجهه با حمله روسیه به اوکراین ؛یا کشتار مسلمانان چچن؛ ( و یا گزارش تومویا اوبوکاتا گزارشگر ویژه سازمان ملل در اگوست 2022در باره این امر که چین مسلمانان اویغور را به بردگی گرفته است و بی تفاوتی و عدم موضعگیری نظام ولایت فقیه و چشم پوشی بر جنایات روسیه در چچن و چین نسبت به مردم اویغور ) مشاهده می کنیم که نظام حاکم بارها ناگزیر شده با بعضی از سیاستهای کلان یا خرد روسیه در صحنه بین الملل همراهی کند و این همراهی، «رشوه سیاسی» است که ایران برای دسترسی به خدمات روسیه می دهد چون به روسیه نیاز دارد.و جالب اینکه روسیه مرتب از ارایه “خدمات ” سر باز می زند که در وضعیت سنجی قبلی 15 نمونه آنرا برشمردیم و این وابستگی نامتوازن که در آن ایران را در موقعیت زیر سلطه و تعادل ضعف قرار می هد ، بر هم زننده استقلال ایران است و چون استقلال و آزادی دو اصل تفکیک ناپذیرند ، آزادی ایرانیان نیز بخطر جدی می اندازد. به این معنا که اگر نظام ولایت فقیه استقلال را که توانایی گرفتن تصمیم در باره وطن و حال و آینده آن است همراه با آزادی که به معنای توانایی در انتخاب نوع تصمیم در باره وطن و محتوای زندگی مردم ایران است را به خطر می اندازد. فرض کنیم نظام ولایت فقیه بعلت نیازش به تکیه گاهی چون روسیه واقعا وارد جنگ با اوکراین و اعزام نیرو و تجهیزات شود ، آنگاه است که مردم ایران استقلال و آزادی خود را به نسبت بیشتری همچون از دست دادن استقلال و آزادی خود بعلت حضور نظام ولایت فقیه در جنگ سوریه و دفاع از دیکتاتوری همچون بشار اسد از استقلال و آزادی تهی خواهند شد.ایرانیان شاهدند که به میزانی که مبالغ هنگفتی از بودجه و ثروت ملی ایران صرف هزینه های جنگ در سوریه می شود زندگی آنها دچار کمبود می گردد.
از طرفی می دانیم که هستند عناصری وابسته به نظام و یا کسانی که درکی از گستردگی و ژرفای معنای استقلال ندارند و نظام ولایت فقیه را بعلت زبان تهدید و ناسزایی که من باب مثال نسبت به آمریکا دارد ، مستقل ازقدرت امریکا می دانند. و مساله استقلال را به ظواهری چند بسنده می کنند.و یا نوع رفتار نظام ولایت فقیه را بده و بستان متوازن جلوه می دهند.و یا شگفت تر از همه گمان می کنند که به محض تمایل نظام ولایت فقیه به چین و یا روسیه ، نسبت به قدرتی همانند آمریکا مستقل عمل می کند!
در صورتی که اینچنین نیست و
یک رابطه مسلط -زیر سلطه را بایستی از مولفه ها و پویایی های آن باز شناخت.
فرد و نظام وابسته در امر وابستگی است که حیاتش را ادامه می دهد ، چنین فرد و یا نظامی نمی تواند حیاتی در عین حال مستقل نسبت به سایر قدرتها از خود بروز دهد. توضیح آنکه اشکال انسان معتاد به یک ماده مخدر ، وابستگیش به آن ماده مخدر نیست .بلکه با آن ماده مخدر امر وابستگی را روزانه تمرین می کند. چنین فردی نمی تواند ادعا کند این اعتیاد بر وجوه دیگر زندگیش تاثیری نداشته و وی در سایر تصمیم گیریهایش مستقل است و اعتیاد وی تاثیری بر سایر جنبه های زندگی وی نگذاشته است. چنین فردی مسلما در سایر امور زندگی نیز نمی تواند رهبری زندگی خود را خود بدست بگیرد. از اینرو متاسفانه شاهد از هم فروپاشی خانواده فرد معتاد، از دست دادن شغل ، از دست دادن سلامت جسمی و بعضا روانی فرد ،و بهم ریختن روابط اجتماعی فرد معتاد می شویم و البته دامنه تخریب ذهنیت وابستگی و روشهای مرتبط با آن به زعم اینجانب بسیار وسیع ترو ژرف تر از اعتیاد به مواد مخدر است.
این قاعده را نباید از یاد برد که استبداد، بدون وابستگی نمی شود و نمی تواند در بیرون، روابط قوا برقرار نکند، و اگر با بیرون، روابط قوا برقرار کرد، در درون نمی تواند دولت استبدادی نباشد و بالعکس.
حال ممکن است این سوال پیش بیاید که من باب نمونه دولت آمریکا با بیرون از خود ارتباط دارد و دولت اش هم استبدادی نیست.اما سیر تحول سرمایه داری نشان داده که سرمایه داری ، قطعاً استبداد فراگیر است( خوانندگان محترم را ارجاع میدهم به کتاب تاریخ مختصر نئولیبرالیسم نوشته David Harvey ناشر Zürich : Rotpunktverl.“2007 که بفارسی توسط نشر دات و ترجمه توانای آقای عبدالله زاده منتشر شده است ومملو است از فکت های جالب و تاریخی از استبداد سرمایه داری)و با دولت ها در غرب، همانجوری که می بینیم، مرتب آزادی هاست که محدود می شوند. و در حال حاضر می بینیم که جریان های راست افراطی، قوت می گیرند. اینها همه نتیجۀ روابط سلطه گر، زیر سلطه هستند که جامعه ها با هم دارند.
درسال 1399 افتخار این را داشتم که در تلویزیون سپیده استقلال و آزادی 19 مصاحبه با آقای ابوالحسن بنی صدر انجام دهم در شرح کتاب استقلال به قلم ایشان و بررسی تعاریف مختلف استقلال و کارکردهای استقلال درتمامی مراحل زندگی روزمره انسانها . چه درسطح فردی و چه جمعی، و چه در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و امور اجتماعی و چه در سطح ملی و یا جهانی . ایشان در این سلسله مصاحبه ها به تفصیل به کارکردهای استقلال پرداختند. بخش 6 آن مصاحبه در 26 آذرماه 1399 را به بررسی این تعریف از استقلال اختصاص دادند که “استقلال رهایی از سامانه سلطه- زیر سلطه” است که بی ربط با موضوع وضعیت سنجی این شماره نیست . جای دارد که اهم جملات ایشان را در این زمینه هم اکنون نقل کنم :
-آقای ابوالحسن بنی صدر :الان آقای خامنه ای می گوید، ما در منطقه اقتدار داریم و اینها می گویند شما از اقتدار چشم بپوشید. از دید او، استقلال، اقتدار در منطقه، نه مسلط نه زیر سلطه نیست. در همین حال که ایشان این فرمایش را می فرماید، اصلاً خود کشور و سیاست اش، اقتصادش، فرهنگ اش، و دین اش، موضوع کار و بحث قدرت های خارجی است، و این، همه روزه است!
– الان سیاست آقای خامنه ای این است که نتیجۀ انتخابات آمریکا معین بشود(نگارنده :این مصاحبه قبل ازانتخابات امریکا که منجر روی کار آمدن بایدن شد ،انجام گرفته بود). یعنی اینکه این تعریف استقلال به قدرت تناقض اش آشکار است. پس این، استقلال نیست، وقتی یک کشور، موضوعِ مداوم تصمیم گیری در بیرون کشور است. – از گروگانگیری سفارت امریکا در تهران( تا کنون )، ایران موضوع تصمیم گیری قدرت های خارجی است. گروگانگیری، بعد جنگ هشت ساله، بعد ماجرای اتمی، و بعد هم جنگ های ده گانه که الان ایران را گرفتارش کرده اند. پس اینها به ما می گویند که تعریف استقلال به قدرت، دروغ است.
– چهل سال است که مشغلۀ قدرت های خارجی، تصمیم گیری راجع به سرنوشت ماست. خوب، چرا ما خودمان را از استقلال محروم کرده ایم؟ چون توی ذهن ما رفته که ما با گروگانگیری توی دهن امریکا زدیم! الان هم اقتدار ما را در منطقه، ببین. خوب، وقتی این تعریف را کردی توی ذهن خودت؛ و از استقلال، این را فهمیدی، در عمل و در واقع، این تعریف را پوشش کرده ای برای این واقعیت که در میزان وابستگی به آنجا رسیده ای که روزمره، موضوع تصمیم گیری شده ای، و این تصمیم را هم قدرت های خارجی می گیرند.
– حالا اگر ما بخواهیم استقلال را بدست بیاوریم، باید یک کار دیگر بکنیم. …
– استقلال یعنی اینکه شما از روابط قوا با قدرت های بیگانه رها بشوی. آزادی هم این است که شما قدرت را بی محل کنی.
دکتر محمد مصدق نیز زمانی که حزب توده تظاهراتی تحت حمایت ارتش روس برای اینکه روسیه بتواند نفت شمال را ببرد ترتیب داده بود و آقای احسان طبری در مجلس گفت:” چون نفت جنوب به انگلستان داده شد، برای اینکه توازن برقرار شود نفت شمال را هم به روس ها بدهیم!”
در جواب گفت :”بفرمایید که یک دستمان را انگلیس قطع کرده، برای اینکه توازن قوا برقرار شود ، یک دست دیگرمان را هم خودمان قطع کنیم و به روس ها تقدیم کرده و بشویم بی دست؟! نه ما این دست را نگه می داریم و آن دست قطع شده را هم از انگلیس ها پس می گیریم و می شویم دارای دو دست.!”
در اول انقلاب وطن ما قرار بود نه شرقی، نه غربی باشد( به معنای غیر وابسته به قدرتهای شرق و غرب نه به معنای نداشتن روابط مبتنی بر حقوق دو طرف با شرق و غرب)، حال سیاست نظام ولایت فقیه علنا شده ،هم شرقی، و هم غربی!
مولفه ها و پویایی های شفاف رابطه مسلط – زیر سلطه
با توجه به این پویایی ها است که متوجه می شویم که نظام ولایت فقیه حاکم بر وطن ما تا چه اندازه کشور را در موقعیت زیر سلطه قرار داده است.
رابطه سلطه – زیر سلطه حاصل ایجاد رابطه قوا بین دو طرف است و نیز نتیجه تبعیض به ضرر یک طرف و بالتبع به نفع طرف دیگر. در یک رابطه حقوند که دو طرف حقوق یکدیگر را مبنای رابطه قرار می دهند ، چون هدف ایجاد تبعیض نیست (چرا که حقوق برابرند و لذا با تبعیض همخوانی ندارند)ممکن نیست رابطه قوا بوجود آید.پس
1-محور رابطه مسلط -زیرسلطه، قدرت است.
2-از اینرو در هر رابطه قوایی حتما پای تبعیض و بالا دست و فرودست در میان است.
3-زیر سلطه ها در موقعیت ضعف و سلطه گرها در موقعیت قوی و مسلط قرار دارند.
هر سامانه مسلط-زیر سلطه ای به پویایی های خود شناسایی می شود.و از طریق همان پویایی ها می توان به دو امر پی برد:
الف-موقعیت کشور و وطن ما در چه مرحله قرار دارد
ب- سرانجام و فرجام رابطه مسلط-زیر سلطه را به شکل قابل ملاحظه ای پیشاپیش دانست.
گفتیم که رابطه سلطه – زیر سلطه حاصل ایجاد رابطه قوا بین دو طرف است و نیز نتیجه تبعیض به ضرر یک طرف و بالتبع به نفع طرف دیگر.
از اینرو در رابطه دو کشور یکی زیر سلطه و دیگری مسلط ، بایستی نیروهای محرکه جامعه زیر سلطه ، اعم از نیروهای محرکه انسانی همانند قشر تحصیلکرده و جوانان کشور و نیروهای متخصص، و نیزسایر نیروهای محرکه همانند سرمایه ، ثروتهای ملی( نفت و گاز و معادن و خاک و آب و طلا و وسائل عتیقه و باستانی و… ) بطورمشهودی غالبا یک طرفه بسوی کشور و یا کشورها و قدرتهای مسلط جریان یاید.
این جریان نیروهای محرکه از جامعه زیرسلطه به جامعه مسلط، اثرات نایکسانی در این دو جامعه پدید میآورند.
1- در کشور زیر سلطه من باب نمونه کشورما، نفت و گاز بعنوان ماده سوخت به کشورهای مسلط فروخته می شود ، آنهم نه به قیمت و ارزش واقعی نفت و گاز.چرا که قیمت این حاملان انرژی را قدرتهای مسلط در دنیا با انواع ترفندهای سیاسی و براه اندازی جنگ واعمال نفوذ بر روی دولتهای دست نشانده ، تعیین می کنند.
2- و همین نفت و گاز بعنوان ماده سوخت در اقتصاد کشورهای مسلط بدل به نیروی محرکه اشتغال زا می شود و در تولید کالا بکار گرفته می شود و باز به کشور ما به شکل واردات کالا باز می گردد . جالب توجه اینکه این واردات تا زمانی که کشور بدان نیازمند است و کشور مسلط از این نیازمندی آگاه است نیز به قیمت بسیار گزاف به کشور زیر سلطه فروخته می شود. من باب نمونه روزنامه شرق در مرداد ماه 1401 نوشت که کنفدراسیون حمل و نقل و لجستیک به شرق خبر داد که ایران در حال انعقاد قرارداد با روسیه برای احداث راهآهن گرمسار_اینچهبرون است. پروژهای که روسیه قبلا برای آن قرارداد ۱.۲ میلیارد دلاری بسته و به بهانه تحریم آن را رها کرد.
لاجوردی، کارشناس ریلی به خبرگزاری مهرنیز گفته است که شرکت زیمنس آلمان برای برقی کردن هرکیلومتر راهآهن تهران_مشهد ۲۵۰ هزار دلار قیمت داده بود و با قیمت زیمنس آلمان بهای تمام شده راهآهن گرمسار اینچهبرون ۱۲۵ میلیون دلار و حدود یک دهم قیمت روسیه میشود ! روسیه برای این قرارداد و برخلاف مقررات ایران گفته بود ۸۰ درصد پرسنل را از روسیه میآورد و هیچ تضمین بانکی هم نداده بود که همه این قانونشکنیهای روسیه در دولت گذشته پذیرفته شد و در دولت فعلی هم ظاهرا روال به همان صورت است.
از اینرو یکبار بجای بکار گیری نیروهای محرکه مثل نفت وگاز در کشور خود و ایجاد اشتغال و بکار انداختن سامانه تولید درونی،نیروی محرکه خود را به ثمن بخس به حراج می گذاریم و یکبار هم اقتصاد خود را به مصرف زدگی کالاهای کشورهای مسلط خو می دهیم یعنی به بیان روشنتر نظام زیرسلطه چون در ازای نیروهای محرکهای که صادر میکند، کالاها و خدمات وارد میکند،و از طرفی نیروهای محرکهای هم که صادر نمیشوند، پس آنها را به خدمت اقتصاد مسلط درمیآورد.
جالب اینکه این رابطه را کشور زیر سلطه با صدور نیروهای محرکه و بازکردن دروازههای کشور بر روی اقتصاد مسلط، برقرار میکند و این کار را از راه بکار بردن درآمد حاصل از صدور نیروهای محرکه، انجام میدهد. پول نفت را صرف خرید کالا از کشور های مسلط می کند. و بدینسان تحصیلکرده ها و نیروهای ماهر کارگری کشور بیکار و لذا به دنبال کار و رفاه نسبی جذب کشورهای مسلط می شوند و وطن ما از همه نوع نیروهای محرکه خود تهی می گردد. و پیشروی اقتصاد مسلط را در اقتصاد خود آسان میکند.
پس ملاحظه می کنیم که پویاییهای دو اقتصاد مسلط و زیر سلطه یکدیگر را ایجاب میکنند.
در نتیجه، بند از بند اقتصاد زیرسلطه گسسته می شود. جامعه مصرف زده در امر تولید و اشتغال سازماندهی خود را از دست می دهد.از اینرو روز بروز رابطه خود را با واقعیات اقتصادی از دست می دهد. طرفه این که این رابطه را با صدور نیروهای محرکه و بازکردن دروازههای کشور بر روی اقتصاد مسلط، برقرار میکند و این کار را از راه بکار بردن درآمد حاصل از صدور و فروش نیروهای محرکه، انجام میدهد.اینگونه است که پویاییهای دو اقتصاد مسلط و زیر سلطه یکدیگر را ایجاب میکنند.
نتیجه محتوم آن این است که جامعهای که نیروهای محرکه را از دست میدهد، رشد نمیکند زیرا نیروهای محرکه را از دست میدهد.
اما در نظام اجتماعی که نیروهای محرکه را جذب میکند ( نظام مسلط )، هم انسان رشد نسبی میکند و هم قدرت بزرگ میشود.
در واقع قدرتهای مسلط نیز فرجام خوبی ندارند و روزی شدت تمرکز قدرت خود اسباب افول و سپس فروپاشی آنها را فراهم می آورد و انحطاط زمانی گریبانگیرنظام میشود که بزرگ شدن قدرت که با تخریب نیروهای محرکه همراه است ،از رشد انسان پیشی و بیشی میگیرد.
در زیربا ارائه فهرستی از پویاییها و توضیح هر کدام سعی می کنیم درک روشنی از استقلال بمعنای رهایی از رابطه مسلط – زیرسلطه ممکن گردد و دریابیم چرا استقلال از آزادی جداییناپذیر است.
پویاییهایی که نماد و بیانگر رابطه مسلط – زیرسلطه هستند:
1-پویایی صدور نیروهای محرکه از جامعه زیر سلطه و پویایی ورود نیروهای محرکه به جامعه مسلط.
شایان توجه است که صدور نیروهای محرکه از جامعه زیر سلطه همزاد و همراه است با پویایی ورود این نیروها به جامعه مسلط. این دو پویایی یکدیگر را ایجاب میکنند زیرا جریان صدور این نیروها از کشور زیرسلطه، همان جریان ورود این نیروها به جامعه مسلط است. یکی نیروهای محرکه را از دست میدهد و دیگری آنها را بدست میآورد. اما نظام اجتماعی که نیروهای محرکه خود را از دست میدهد،گویی شیره جانش مکیده می شود ،در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز طبیعت خود، به موجودی میماند که نیروی حیاتی خود را از دست میدهد.و اگر مقاومت نکند واز این رابطه خارج نشود نیز خواهد مرد.
پویایی جریان یک طرفه نیروهای محرکه در جامعه زیر سلطه چگونه عملکردی دارد؟
پویایی جریان یک طرفه نیروهای محرکه بطرف جامعه مسلط در جامعه زیر سلطه اینگونه خود را بروز می دهد:
الف :کشور زیرسلطه نیروهای محرکه حیات را از دست میدهد و همزمان نیروهای ویرانگر حیات ملی(کالاها و خدمات و سرمایه برای ایجاد سرپلهای پیشروی اقتصاد مسلط در اقتصاد زیرسلطه) بدان وارد میشود؛ ( همان کالا ها و خدماتی که در کشور مسلط رشد ایجاد می کرد ،در کشور زیر سلطه بعنوان مخرب عمل می کند )
ب:در اقتصاد زیرسلطه، دیگر نه تولید که مصرف محور میشود؛و نظام بانکی کشوربجای اینکه در خدمت اعطای اعتبار برای تولید و صادرات باشد ، بدل به اعتبار به بازرگانی (واردات ) و یا درخدمت خروج سرمایه از کشور قرار می گیرد. به بودجه های سالانه در نظام پهلوی و ولایت مطلقه فقیه وبه ساختار اقتصاد نظری بی افکنیم آیا جز حراج ثروتهای ملی و نیز واردات بی رویه مشاهده می کنیم؟
ج :برمحور مصرف، ساختار نظام اجتماعی دگرگون میشود؛
فرهنگ تولید اعم از تولید فکر، تولید کالا ، ابتکار ، خلاقیت ، راه حل یابی ،تنوع و رشد و… جای خود را به مصرف فکر ، مصرف کالا ،روحیه انقیاد و تنبلی و اعتیاد به آماده خوری و پیش خور کردن آینده و هر آنچه به نسلهای بعدی تعلق دارد و… می دهد. در حال حاضر حتی منابع صندوقهای بازنشستگی کشور مصرف و حیف و میل شده ونسل بعدی بایستی جبران این کمبود را بنماید.
د: پول و نظام پولی کشور تحت سلطه پول و نظام پولی سلطهگر در میآید؛
من باب نمونه معاملات بایستی همگی به دلار انجام گیرند و…
به سلطه دلار در جهان که نظر بی افکنیم متوجه وابستگی نظام پولی نه تنها کشور خود می شویم بلکه بسیاری از کشورها این سلطه دلار را حس کرده اند. از زمانی که در اواخر دههی ۱۹۶۰ وقتی که تقاضاهای کشورها برای تبدیل دلارهایشان به طلا افزایش یافت، نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، آخرین گام را در راستای سلطهی دلار بر اقتصاد دیگر کشورها برداشت؛ و قابلیت تبدیل دلار به طلا را از میان برد، در واقع خط بطلانی بر توافق «برتون وودز» کشید ، دیگر قیمت دلار به شکل شناور تعیین میشود و
آمریکایی ها بدون پشتوانه مالی و فریب دیگر کشورها دلار چاپ می کند و دارایی های دیگر کشورها را می خرندو خود بدل به بزرگترین صادر کننده تورم با دلار شده است.
در سال ۱۹۷۱، اندکی پس از این تغییرات بود که وزیر خزانهداری آمریکا گفت: «دلار، واحد پول ما ولی مشکل شماست.» این نظام پولی که تا امروز هم ادامه دارد، امتیازهای بسیاری برای ایالات متحده و مصایب فراوانی برای دیگر کشورها به همراه آورده است .این سیستم جدید که کاملاً بهنفع دلار (که حالا دیگر پشتوانه ندارد) عمل کرد واین تغییر و تحولات، مزایای اقتصادی و سیاسی گوناگونی برای آمریکا به همراه داشت که اغلب با نام «امتیاز گزاف دلار» از آن یاد میشود.
به امرنقشی که دلار درحفظ موقعیت جهانی ایالات متحده امریکا ایفا می کند به بهترین نحو «میشل براند»، روزنامهنگار مستقل و «رمی هرهرا»، محقق اقتصادی، در مقالهی خود با نام «امپریالیسم دلار» پرداختهاند. برای نمونه در سال ۱۹۷۹ بود که ایالات متحده برای رهایی از تورم توأم با رکود، نرخ بهره را به بیش از ۲۰ درصد افزایش داد و چون بدهی کشورهای بدهکار بر حسب دلار بود، بار بدهی آنها بسیار سنگینتر شد؛ بدهیای که اینک تنها با وامستانی بیشتر قابل پرداخت بود. در سال ۱۹۹۷ هم، افزایش کمتر از یک درصدی نرخ بهره در آمریکا، باعث شد تا سرمایهی فراوانی ازآسیای جنوب شرقی خارج و به سوی آمریکا سرازیر شود؛ مسئلهای که یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی آسیای جنوب شرقی در آن سال دانسته میشود.
ه :اقلیت صاحبامتیاز در جامعه زیر سلطه بطور روزافزون از جامعه بیگانه و با صاحبامتیازان جامعه مسلط یگانه میشود و زمینه عمل آنها را در جامعه فراهم می آورد. (مافیای نظامی – مالی حاکم بر ایران ،و دلالان تحریم هم زمینه ساز مکیده شدن شیره جان و حیات ملی توسط قدرتهای مسلط می شوند و هم محور سیاست داخلی و خارجی وطن ما ایران شده امریکا و روسیه و چین.
ونقش حقوق در تنظیم رابطهها بطور روزافزون کمتر و نقش قدرت بیشتر میشود. بنابراین، عرصه استقلال و آزادی شهروندان محدود میشود. واقعیتهای بالا و واقعیتهای دیگری که پویاییهای دیگر هستند، وضعیتی را بوجودآوردهاند که ایران امروز دارد.
در شماره آینده به این امر که پویایی جریان نیروهای محرکه در جامعه مسلط چگونه عمل می کند خواهم پرداخت.