و اینکه نخست ببینیم چرا قیمتهای نفت سقوط میکنند و زیان دهندگان اصلی کیانند:
٭ چرائی سقوط قیمتهای نفت و زیان دهندگان اصلی آن:
☚ در 6 ژانویه 2015، لوموند، دلایل سقوط قیمت نفت را – که روز 5 ژنوایه، در بورس نیویورک هربشکه نفت به زیر 50 دلار سقوط کرد- عبارت دانستهاست از:
● در اوت 2014، برخی از کارشناسان در اظهار این ارزیابی که قیمت هر بشگه نفت میتواند تا بشگهای 40 دلار سقوط کند تردید نکردند. تمامی عوامل در پائین آوردن قیمتهای نفت جور خود را با یکدیگر جور کرده اند:
1. عرضه نفت از اندازه بیرون شدهاست. عناصری که سبب افزایش میزان عرضه شدهاند، برجا هستند و عمل میکنند. بنابراین، کاهش عرضه در افق نزدیک مشاهده نمیشود: دولت سعودی از عرضه نفت خویش نمیکاهد. تولید نفت روسیه و عراق رکورد میشکنند و تولید نفت شیثت امریکا نیز ادامه دارد. و
2. هم به دلیل سطح نازل فعالیتهای اقتصادی در غرب و چین و هم به دلیل شدید نبودن سرمای زمستان تقاضای نفت افزایش نمییابد و بسیار معتدل است. و
3. دولت سعودی تأکید میکند که حتی اگر بهای هربشگه نفت به 20 دلار هم برسد، تولید نفت خویش را کاهش نخواهد داد. کشورهای دیگر نیز میگویند تولید نفت خود را کاهش نخواهند داد. از آن جمله روسیه است که تولید نفت خود را در ماه دسامبر 2014، به حداکثر رساند. از سال 1991 که رژیم کمونیست سقوط کرد، تولید نفت روسیه هیچگاه این اندازه نبودهاست. عراق نیز، در ماه دسامبر 2014، روزانه 2.94 میلیون بشگه نفت صادر میکند. از سال 1980 که قوای عراق به ایران حمله کردند، عراق هیچگاه این اندازه نفت تولید و عرضه نکرده بود. باوجود این، کلید قیمت در دست دولت سعودی است.
4. در ماه دسامبر، حکومت اوباما با صدور نفت سبک توسط شرکتهای نفتی امریکا، موافقت کرد. بدین ترتیب، دولت امریکا که از سال 1973 اجازه صدور نفت را نداده بود، اینک اجازه دادهاست. میزان نفتی را که امریکا وارد بازار میکند، تحلیل گران روزانه یک میلیون بشگه برآورد میکنند.
5. منابع نفتی دیگری هم، بعد از سرمایه گذاری و 10 سال کار، دارند به بهرهبرداری میرسند: این منابع در خاورمیانه و در دریای مازندران و افریقای غربی قراردارند. بدینخاطر است که شرکت نفتی فرانسوی توتال پیش بینی میکند که از سال 2014 تا 2017، تولید روزانه نفت خود را از 2.3 میلیون بشکه به 2.8 میلیون بشگه برساند. سرمایهگذاریهایش در آنگولا و نیجریه و کانادا و استرالیا به بهرهبرداری میرسند.
اما چرا کلید در دست دولت سعودی است؟ یکی به این دلیل که ملک عبدالله، پادشاه سعودی بیمار و بستری است و بیماری او بر بازار اثر میگذارد. و دیگری به این دلیل که آیا دولت سعودی به سیاست کنونی خویش ادامه میدهد و اگر قیمت هر بشگه نفت براستی تا 20 دلار پائین بیاید، بازهم از تولید نفت خود نخواهد کاست؟ هرگاه پاسخ مثبت باشد و بیماری پادشاه این معنی را بدهد که سیاست نفتی کنونی ادامه پیدا میکند دست کم تا وقتی او سلامتی بیابد و یا جانشینی پیدا کند، بهای نفت میتواند بازهم کاهش پیدا کند.
☚ بازندگان بزرگ سقوط قیمت نفت، موضوع مقاله دیگری است که لوموند در 3 ژانویه 2015 منتشر کردهاست. بدیهی است که برندگان بزرگ کشورهای مصرف کننده هستند. اما بازندگان بزرگ:
● دولت سعودی که صادرکننده اول نفت در جهان است، سیاست ایجاد زمین سوخته را درپیش گرفتهاست. زمینهائی که باید بسوزند عبارتند از:
1. شرکتهای نفتی که نفت شیثت امریکا را استخراج میکنند. و
2. ایران که وضعیت اقتصادی سختی دارد که یک عامل آن تحریمها هستند و در بحبوحه گفتگو با کشورهای 5+1 برسر برنامه اتمی خویش است. و
3. روسیه که اقتصادش تحت رژیم تحریمها و فرو افتاده در مغاک است. حکومت پوتین همچنان رجز میخواند. زیرا میخواهد اثر ضربه اقتصادی که براین کشور وارد میشود را ناچیز جلوه دهد تا که مردم روسیه اطمینان خاطر پیدا کنند. حتی میگوید مجازاتها اقتصادی غرب برضد روسیه، «اثر مثبت» دارد. زیرا سبب میشود تولید ملی را افزایش دهیم. و
4. ونزوئلا و الجزایر و نیجریه، هرسه کشور، گرفتار وضعیت سیاسی نابسامانند.
٭ رویاروئی بزرگ با روسیه و چین و ایران؟:
در سال 2015، روسیه و چین و ایران محور رویدادهای بینالمللی میشوند، عنوان مقالهای است که محققی بنام پپ اسکوبارPepe Escobar انتشار دادهاست. ترجمه نوشته او، به زبان فرانسه، در 6 ژانویه 2015 انتشار یافتهاست و حاوی این نکات است:
● کمربندهای خود را محکم ببندید زیرا سال 2015، سال رویاروئیها خواهد شد. زیرا روسیه و چین و ایران با امپراطوری بلبشو، رویارو خواهند شد. انتظار میرود که ابتکارهای جدید سبب نزدیکی اروپا و آسیا و ناپدید شدن تدریجی حضور امریکا در اروپا و آسیا بگردد. ما با یک تعامل ژئواستراتژیک پیچیده مواجه خواهیم شد که، بتدریج، به سلطه دلار امریکا، پایان خواهد بخشید. نخست، نوبت پترودلار است.
● گرچه چینیها با مشکلات بس عظیم دست پنجه نرم می کنند، اما در همه جای پکن، علائم ظهور یک ابر قدرت بازرگانی، بوضوح قابل مشاهدهاند. رئیس جمهوری چین، Xi Jinping به سرمایه گذاری در شهرسازی و مبارزه با فساد، از جمله در سطح رهبران حزب کمونیست چین، ادامه خواهد داد. در سطح بینالمللی، به ساختن راه جدید ابریشم، زمینی و دریائی، بازهم جدیدتر خواهند پرداخت. چراکه اجرای دو طرح عظیم این دو راه، سیاست چین برای درازمدت را متحقق میکند. چین بنابر متحد کردن اروپا و آسیا به یمن مبادلات بازرگانی دارد.
● قیمتهای جهانی نفت همچنان پائین خواهند ماند. و این امر که تا تابستان این سال، توافق نهائی میان کشورهای 5+1 با ایران، امضاء خواهد شد یا نه، ممکن است واقع شود و ممکن هم هست که واقع نشود. هرگاه تحریمهای ایران (جنگ اقتصادی واقعی) لغو نشوند و همچنان به واردکردن لطمه های سخت به اقتصاد ایران ادامه دهند، واکنش ایران این خواهد شد که، به زیان غرب، بیشتر در آسیا ادغام بگردد.
انقلاب اسلامی: جریان ادغام کردن ایران در «آسیا»، در واقع روسیه و چین را، رژیم ولایت مطلقه فقیه، از جنگ 8 ساله بدین سو، ادامه دادهاست. الا اینکه از موضع زیر سلطه. نتیجه این شدهاست که ایران، بجای آن که بر اصل موازنه عدمی، از هر دو طرف مستقل بگردد و بر دو اصل استقلال و آزادی رشد کند و نیرومند بگردد، گرفتار سلطه دوجانبه گشته و زیر سلطه اقتصادی، بنابراین، سیاسی و فرهنگی دو طرف قرارگرفتهاست:
● واشنگتن میداند که بدون کمک روسیه، توافق نهائی با ایران امضاء نخواهد شد. چنین توافقی، هرگاه انجام بگیرد، تنها (تکرار میکنم، تنها) موفقیت حکومت اوباما در سیاست خارجی خواهد شد. از سرگرفتن فراخوان هیستریک به بمباران ایران محافظهکاران جدید را بس خوش میآید. از راه اتفاق نیست که ایران و روسیه هردو گرفتار تحریمهای غرب شدهاند. سقوط قیمتهای نفت چگونه سازوکار جستهاست به کنار، این امر حمله مستقیم به ایران و روسیه است.
● حالا نگاهی به دادههای بنیادی روسیه بیاندازیم: کل قرضه دولت روسیه 13.4 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور است. کسر بودجه سالانه این دولت نیم درصد تولید ناخالص داخلی است. اگر فرض کنیم که تولید ناخالص ملی امریکا 16800 میلیارد دلار است (رقم سال 2013)، کسر بودجه امریکا 4 درصد تولید ناخالص ملی این کشور و نه نیم درصد کسر بودجه روسیه است. خزانهداری امریکا، گرچه خود را یک مؤسسه دولتی مینمایاند، اما در واقع، یک شرکت خصوصی متعلق به بانکهای منطقهای امریکا است. قرضه بخش عمومی امریکا، در سال 2014، برابر 74 درصد تولید ناخالص داخلی امریکا و نه 13.4 درصد قرضه بخش عمومی روسیه است.
اعلان جنگ اقتصادی امریکا و اروپا به روسیه (از طریق فروش وسیع روبل و حمله به تأسیساتی که مشتقات نفت را تولید میکنند و بکار میبرند) هدفی جز ضربه زدن به تأسیسات نفتی و تأسیسات بکاربرنده مشتقات نفت و یا تولید کننده آن ندارد. حمله کنندگان به روبل و قیمت نفت هدفی جز ویران کردن اقتصاد روسیه ندارند. الا اینکه اقتصاد روسیه سالمتر از اقتصاد امریکا تغذیه میشود. این حمله البته کارساز بودهاست. اما در آنچه به انرژی مربوط میشود، این غرب است که به نفت و گاز روسیه وابسته است. اگر شرکت نفتی روسیه، گازپروم نفت و گاز عرضه نکند، اقتصاد اروپا است که از پا در میآید.
اشتباه بزرگ مسکو این بود که گذاشت صنعت ملی روسیه از خارج قرض ستاند و بدینسان، به غرب، بنابراین به دلار، وابسته بگردد. این شد که گرفتار دام عظیم قرضه شد و غرب آسان میتواند دستآموز و آلت فعلش کند. مسکو باید بسیار از نزدیک مراقب چند و چون فعالیتهای بانکهای خود باشد. شرکتهای روسیه باید از داخل وام بستانند و شروع کنند به فروختن اوراق دارائیهای خود به خارج. مسکو باید سامانه مهار پولی را به اجرا بگذارد تاکه بهره پایه بتواند به سرعت پائین بیاید.
نباید فراموش کرد که روسیه همواره میتواند سررسیدهای قرضه و بهرهها را که سر به 600 میلیارد دلار میزند، همچنان به تأخیر بیاندازد. چنین تدبیری میتواند نظام بانکی جهان را به لرزه درآورد. چنین اقدامی، جنگی را که امریکا بر ضد روسیه براه انداختهاست بیاثر میکند.
روسیه مواد اولیه وارد نمیکند. هرگاه لازم باشد، روسیه میتواند همه تکنولوژی وارد کرده را پس بدهد و خود بسازد. اما، قبل از همه، روسیه میتواند، با فروش مواد اولیه، به اندازه کافی دلار و یا یورو، بدست بیاورد. فروش نفت و گاز و فرآوردههای پتروشیمی روسیه میتواند کاهش پذیرد. الا اینکه در ازای آن، همان اندازه روبل به دست میآورد که قبلا چراکه ارزش خارجی روبل پائین آمدهاست.
جانشین کردن فرآوردههای وارداتی با تولید داخلی کاری کاملا معقول است. مدتی طول میکشد اما این مدت دراز نخواهد شد. به دلیل سقوط ارزش روبل، سازندگان آلمانی خودروها دیگر نمیتوانند خودروهای خود را در روسیه بفروش برسانند. ناگزیر میشوند کارخانهها را در روسیه ایجاد کنند. هرگاه چنین نکنند، از بازار روسیه و چین و کره جنوبی رانده خواهند شد.
روسیه و چین:
● جنگ اقتصادی که اتحادیه اروپا برضد روسیه اعلان کردهاست، به جائی نمیرسد. زیرا روسیه صاحب 25 درصد منابع نفت و گاز جهان است. خاورمیانه گرفتار بلبشو است. افریقا از ثبات برخوردار نیست. اروپا همه کار کردهاست که خود را از فروشندهای ببردکه از ثبات برخوردار است و بی خطر به او نفت و گاز میفروشد. ناگزیر، روسیه روی به چین و بقیه آسیا آوردهاست و میخواهد نفت و گاز خود را به آنها بفروشد. یک تقدیمی همه طلا به چین. زیرا به این کشور امکان میدهد از قید استراتژی مهار که امریکا برضدش بکار میبرد، برهد.
● باوجود این، اصل راهنمای چین ایناست: چینیها سخت نگران «امپراطوری در حال تلاشی» هستند که دارد مهار از دست میدهد و شرائط خصومتآمیز خود را به روابط اتحادیه اروپا با روسیه، تحمیل میکند. مهم اینکه پکن هرگز در موقعیتی قرار نمیگیرد که به امریکا امکان دهد، در واردات نفت و گاز چین، امکان دخل تصرف پیدا کند، همانطور که در سال 1941، با ژاپن کرد. در آن سال، امریکا، بدنبال اعلان جنگ به ژاپن، این کشور را تحریم نفتی کرد. چنانکه راههای ورود نفت به این کشور را بست و محاصره سبب کاسته شدن 92 درصد از واردات نفت شد.
ما همه میدانیم که یکی از عوامل توان گرفتن فوقالعاده صنعت چین مجبور شدن به تولید در داخل کشور بود. هرگاه روسیه نیز چنین میکرد، اقتصادش، در زمانی اندک، آن توان را میجست که سالانه 5 درصد رشد کند. رشد اقتصادیش بازهم بیشتر میشد هرگاه اعتبارات بانکیش تنها بکار سرمایهگذاریهای تولیدی میرفتند.
● اینک وضعیتی را که میتواند از سرمایهگذاری مشترک روسیه حاصل شود تصور کنیم، برپایه اتحاد پولی متکی به طلا و نفت و منابع طبیعی، که بدیل غول وش الگوی اقتصادی برپایه قرضه (که عمل نیز نمیکند) را که بانکهای مرکزی غربی و سیاستمداران نئولیبرال ارائه میکنند. کشورهای جنوب در مییابند که پیشرفت مالی و بهبود سطح زندگی که نسلهای آینده را اسیر قرضهها میکند، هم از آغاز محکوم به شکست است.
آن اسارت در آینده به کنار، هماکنون، ما گرفتار گردبادی هستیم که دارد درخت زندگی ما را از ریشه میکند. اربابان دنیا و آنان که از واشنگتن میخواهند بر جهان مسلط بمانند، استراتژی خود را رها نمیکنند. آنها میخواهند روسیه به یک کشور وابسته بدل گردد که نتواند معامله کند و نتواند وجوه خود را نقل و انتقال دهد و نتواند عملیات بانکی انجام دهد و نتواند به بازار اعتبارات غربی دسترسی داشته باشد. بنابراین، تغییر رژیم بدهد.
هرگاه برنامهشان خوب اجرا شود، قربانی بعدی آنها، چین خواهد شد. در پکن، مقامات کشور بر این امر، واقف هستند. بسا دست به اقداماتی بزنند که اتحادیه اروپا را در پایههایش به لرزه درخواهند آورد.
گرایش عمومی بدینسو است: امپراطوری بلبشو، از آسیا و اروپا بیرون خواهد رفت، آهسته اما مطمئناً بیرون خواهد رفت.
انقلاب اسلامی: مقایسه اقتصاد امریکا و روسیه، بیشتر صوری و کمتر واقعی است. زیرا بزرگی دو اقتصاد یکی نیست و بخصوص موقعیت دو اقتصاد نیز یکی نیست: اقتصاد امریکا دارای موقعیت مسلط است و اقتصاد روسیه این سلطه را از دست داده است. اقتصاد امریکا دارای پولی است که دلار است و این پول به امریکا امکان میدهد از اقتصاد دنیا برداشت کند. باوجود این، همانطور که آقای بنیصدر در اوائل دهه 1970 برآورد کردهاست، درپی انحلال امپراطوری روسیه، امپراطوری امریکا نیز در حال انحطاط است و منحل خواهد شد. حق با نویسندهاست آنجا که مینویسد: هرگاه کشوری چون روسیه تولید محور بگردد، امپراطوری بلبشو، امریکا، زودتر دفع شر خواهد کرد. این نظر در باره ایران بازهم صحیحتر است. چرا که به وطن ما امکان میدهد بجای وابستگی به دو طرف و دوشیده شدن از دو سو، به یمن اقتصاد تولید محور و برخورداری از دولتی معرف جمهوری شهروندان، از فرصتی تاریخی که بخشی بزرگ از آن را رژیم ولایت فقیه سوزاندهاست، سود جوید. بنگریم که مقامات رژیم در چه کارند؟:
طرح بزرگ برای ادامه حیات استبداد پرفساد مافیاهای نظامی – مالی، در پوشش ولایت مطلقه فقیه:
☚ در همان روزها که روحانی میگفت آرمان ما گره در گره سانتریفوژ و موشک ندارد و ارگان سپاه پاسخ میداد «آرمان ما گره در گره سانتریفوژ دارد»، امیر محبیان، «تحلیلگر» راست گرایان رژیم، ریاست جمهوری روحانی را بخشی از طرح بزرگ رژیم برای آینده میخواند. در حقیقت، پیش از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری، وقتی روحانی از امکان گفتگو با امریکا و تعامل در صحنه بینالمللی سخن میگفت، بعنوان برگزیده خامنهای برای تصدی ریاست جمهوری سخن میگفت و فرستادگان خامنهای نیز در مسقط، با فرستادگان اوباما، در کار گفتگوهای محرمانه بودند.
☚ اما طرح بزرگ چگونه طرحی میتواند باشد؟ بنابر این که برای آیندهاست، این نکات را دربر میگیرد:
1. مسئله رهبری، بنابراین، جانشینی خامنهای را. و
2. دربر میگیرد طرح حذف نیروهای درون رژیم را که مانع اجرای طرح بزرگ و تحقق هدف آن میشوند: حذف سران فتنه. بنابراین، از راه اتفاق نیست که با تشکیل حکومت روحانی، اینان مرتب زیر حملههای تبلیغاتی هستند. و
3. تصفیه مستمر ستون پایههای استبدادی که ولایت مطلقه فقیه است، یعنی سپاه و سازمانهای اطلاعاتی رژیم و بسیج و نیروی انتظامی و بسا ارتش را. و
4. کامل کردن وابستگی حوزههای دینی به دستگاه ولایت فقیه با از بین بردن استقلال این حوزهها. و
5. مهار جامعه بلحاظ اقتصادی. و
6. وارد شدن در دسته بندیهای منطقهای که با هزینههای سنگین. در حقیقت، برفرض که توافق نهائی انجام بگیرد، تقابل قوا در سطح منطقه، میتواند بسیار طولانی باشد به ترتیبی که به قول پپ اسکولار، امپراطوری بلبشو نگذارد ایران و دیگر کشورهای منطقه جان و توانی بگیرد.
7. بنابر این که استبداد ضد رشد است و بنابر این که به موجودیت خود تقدم مطلق میدهد، طرح بزرگ بمعنای ادامه بیابان شدن ایران و برجاماندن اقتصاد مصرف محور است. و
8. چون این رژیم توانائی به اجرا گذاشتن برنامه بازگرداندن اقتصاد مصرف محور به اقتصاد تولید محور را ندارد، صدور استعدادها و صدور سرمایهها و صدور منابع نفت و گاز و نیز مواد معدنی ایران، همچنان ادامه خواهد یافت.
9. تمامی کوشش رژیم و دو رأس دیگر مثلث زورپرست منزجر کردن مردم ایران از انقلابی است که این مردم به انجام رساندند. پس، در برابر طرح بزرگ رژیم، دو طرح بیشتر وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد: یکی تغییر رژیم توسط قدرت خارجی که حاصل آن وضعیت کشورهای لیبی و سوریه و عراق و افغانستان است و دیگری، پیوستن مردم به آنها که بر حق ایستادند و تجربه انقلاب را رها نکردند برای متحقق کردن هدفهای آن انقلاب که نخستین آنها و هدف مادر، ولایت جمهور مردم بود.