back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی; روانشناسی پیوند نسل ها در تحولات اجتماعی نسل گرایی ( بخش...

علی شفیعی; روانشناسی پیوند نسل ها در تحولات اجتماعی نسل گرایی ( بخش دوّم )

 

 

در نوشته پیشین آمد که از اوایل قرن بیستم در علوم اجتماعی، خاصه در جامعه شناسی، نسبت به پدیده نسل و پیوند نسلها در ایجاد تحولات سیاسی و اجتماعی ادامه دار، آگاهی روز افزونی حاصل گشت.

زمینه پیدایش این آگاهی، ممکن گشتن تغییرات و تحولات سیاسی و اجتماعی مستمری است که یک نسل با آموختن درس تجربه از نسلهای پیشین خود، در زمان و مکان زندگی اجتماعی مشترک دوران جوانی خویش، می تواند بوجود آورد.

امروزه در روانشناسی اجتماعی، این تصور که هر نسل جوان ناراضی از وضعیت موجود جامعه خویش، با آموختن تجارب فکری و مبارزاتی از نسلهای پیشین خود، قادر میگردد، دست به طغیان و شورش زند، جنبش انقلابی بوجود آورد و باعث تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی پایدار گردد، ، امری بدیهی تلقی میگردد.

واژه نسل گرایی ( آلمانی Generalität وانگلیسی generality ) برای اولین بار در دهه پنجاه قرن بیستم به ابتکار روان تحلیلگر مشهور آلمانی ـ آمریکایی، اریک هومبورگر اریکسون Erik Homburger  Erikson و همسرش، جون اریکسونJoan Erikson  ابتدا در روان تحلیلی و سپس به مرور زمان در دیگر علوم اجتماعی، خاصه روانشناسی تربیتی، مطرح گردید.

واژه نسل گرایی بیان کننده توانایی انسانهای پیشرو و رشد یافته ای است که در طول تاریخ نسبت به روابط متقابل نسلها با یکدیگر، اهمیت خاصی قائل هستند. در واقع این امر که نسلهای گذشته با نسل حال، و نسل حال با نسلهای آینده پیوند احساسی، فکری و رفتاری استواری، در امر رشد و تحولات اجتماعی دارند، را نسل گرایی می نامند.

نسل گرایی هم یک توانایی فردی است، و هم میتواند جمعی و اجتماعی باشد. چرا که بیانگر درک و قبول مسئولیت فرد و جامعه در قبال انتقال اندیشه ها، اعمال، تجارب و دستاوردهای نسلها از گذشته های دور تا هم اکنون، و آینده است.

برای مثال در طول تاریخ فرهنگ مردمی ایران، اشعار، بیانات خردمندانه و یا دیگر دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی ماندگار، نسل به نسل بیکدیگر تحویل و انتقال یافته اند. طوریکه امروزه ما یک ایرانی و یا غیره ایرانی آشنا به زبان فارسی را نخواهیم یافت که شاهنامه فردوسی، غزلیات حافظ و یا دیگر آثار ادیبان و متفکران بزرگ ایرانی را نشناسد.

دلیل اینست که نسل گرایی کاربردی قوی در جهت رشد فرد و جامعه، بعلاوه تحولات سیاسی و اجتماعی دارد. این کاربرد خود را در اشکال نگرانی و مراقبت، و یاری رساندن به رشد نسلهای حال و آینده، نشان میدهد. نسل گرایی بمثابه پیوند نسلها با یکدیگر، به اندیشه و عمل انسانها جهت و هدفی ماوراء زمان حیات خودشان را میدهد. چرا که هر انسان مسئولی در پی یافتن جوابی برای این سئوال است: « در این دنیا، من از خودم چه آثاری میخواهم بجای گذارم؟ »

همانگونه که در بالا آمد، واژه نسل گرایی توسط دو محقق روان تحلیلگر با نامهای اریک هومبورگر اریکسون و همسرش، خانم جون اریکسون در روانشناسی اجتماعی مطرح گردید. این دو محقق الگو و یا مدل رشدی بنام « پلکان رشد روانی ـ اجتماعی » ( آلمانی  der psychosozialen Entwicklung Stufenmodel و انگلیسی The Erikson stage model of psychosocial development ) را ابتکار و عرضه کردند.

این الگوی رشد با وجود آنکه متأثر از روان تحلیلی کلاسیک زیگموند فروید بود، ولی تحولی نو را در روانشناسی رشد انسان ایجاد کرد. مهمترین ویژگی این مدل این بود که برخلاف نظرات فروید در مورد رشد انسان، که بیشتر شکل ناخودآگاه و غیره ارادی دارد، « پلکان رشد روانی ـ اجتماعی » اریکسون ها به اراده و اختیار انسان در رشد خویش، بیشترین نقش را میدهد.

« پلکان رشد روانی ـ اجتماعی » از بدو تولد تا پایان عمر یک فرد، از هشت مرحله و یا پلکان تشکیل شده است. نسل گرایی در پلکان هفتم، یعنی یکی مانده به آخرین مرحله حیات انسان، که از اواسط سن ۲۰ سالگی شروع و تا اواسط و اواخر ۶۰ سالگی ادامه مییابد، قرار گرفته است.

بر اساس این مدل، در هر کدام از این مراحل و یا پلکان های رشد، « بحران » و یا میدان تنشی شدید میان نیازها و آمال و آرزوهای انسان، بمثابه فرد، در مقابل توقعات دائماً متغییر محیط زیست اجتماعی او، قرار دارد. بنابراین در هر کدام از این مراحل انسان با بحرانی سخت مواجه است که بایستی بطور فعال و خلاق با این بحرانهای مرحله ای دست و پنجه نرم کند، آنها را از سر بگذراند، تا قادر به رسیدن به مرحله رشد بعدی و بالاتری گردد.

بنابر نظر اریکسون ها این پله ها قابل برگشت نیستند. برای آنکه هر کدام از این پله ها با موفقیت پشت سر گذاشته شوند، فرد مجبور است تنشها و بحرانهای آن مرحله را از به نفع رشد خویش، حلّ کند. چون حل بحران یک مرحله برای گذار به مرحله بعدی و بالاتر، نقش پایه و اساس و یا شالوده را میسازند. بدین شکل که تجارب بدست آمده در پلکان پیشین در رفع بحران مرحله بعد و بالاتر، کمک شایانی میکند.

 

همانطور که در بالا آمد، اریکسون ها نسل گرایی انسان را در پلکان هفتم رشد روانی ـ اجتماعی او قرار داده اند.

حال اگر فردی بحران موجود در مرحله هفتم،یعنی نسل گرایی را از بخوبی از سر گذراند، در سنین بالاتر، یعنی از اواسط و یا اواخر شصت سالگی، با « خود خویش یگانگی » می جوید. ( به آلمانی Ich-Integrität و انگلیسی ego-integrity ) ولی اگر قادر به از سر گذراندن بحران این مرحله از رشد نگشت، دچار سکون و رکود و بی تفاوتی نسبت به خود و نسلهای آینده میگردد.

شعار اصلی نسل گرایی در مرحله هفتم رشد روانی ـ اجتماعی فرد اینست: « من فردی هستم که حاضرم به رشد دیگر انسانها، یاری رسانم. »

در واقع نسل گرایی دوستی و یاری رسانی به نسلهای حال و آینده است. البته با آموختن درسهای تجارب رشد و تحول از نسلهای پیشین، و انتقال آنها به نسلهای آیند. اریکسون ها تنها به اولاد و فرزندان خود در پرورش یاری رساندن تأکید ندارد، بلکه معتقد است، نسل گذشته آموزگار درس آموزی به نسلهای آینده است.

آنها نسل گرایی را بطور کلّی، در پرورش فرزندان خویش، خلاقیت در امور فرهنگی، و یاد دادن انواع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به نسل آینده، میدانند.

آنها اینطور مینویسند:

« آموزش درس هنر، علوم و فنون گوناگون، همراه با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به نسلهای آینده، در حقیقت انتقال اصول و ارزشهای جهانشمول، و همه آن چیزهایی است که میتوانند برای نسلهای آینده قابل نیاز باشند. »

حال اگر انسانی توانا به از سر گذران مرحله هفتم، یعنی نسل گرایی نگردد، دچار سکون و رکود، و بی تفاوتی نسبت به نسلهای آینده میشود. چرا که او تنها به خود و زندگی خویش فکر میکند، و ایندگان برای او فاقد ارزش هستند. سکون و رکود در سنین بالای زندگی سبب میگردد که فرد روی دیگران هیچ حساب نکند. در اینصورت دیگران نیز روی او حساب نمی کنند.

حاصل روانی ـ اجتماعی غفلت از نسل گرایی خود را در احساس خالی بودن، بی حوصلگی، و بیش از همه، فقر روزافزون در روابط انسانی، نشان میدهد.

حال بر عکس هر کس این مرحله از رشد را با موفقیت پشت سر گذارد، توان مراقبت و یاری رساندن به نسلهای آینده را بدست می آورد، در نتیجه در پلکان هشتم، با خود خویش یگانگی میجوید. یگانگی جستن با خود خویش، و یا به زبان ابوالحسن بنی صدر « یکی شدن با هستی هوشمند »، آخرین مرحله رشد روانی ـ اجتماعی فرد است.

شعار پلکان هشتم رشد اینست: » من کسی هستم که دستاوردهایم در زندگی، مرا شاد و مفتخر میکنند. «

تحقیقات متعدد در این زمینه نشان میدهند که در اخرین بخش زندگی هر انسانی، او به گذشته و دوران زندگی که سپری کرده، و بخصوص به دستاوردهای خود در همه زمینه های زندگی خویش، اندیشه کند. او وادار میشود، برای خود این سئوال را طرح کند: « حاصل زندگی من چه بود و چیست؟ »

اگر جواب او به این سئوال، برایش خوشایند بود، از مرگ بمثابه آخرین بخش حیات و زندگی، هراسی ندارد. هراس از مرگ معمولاً ناشی از این باور است، که ای کاش میتوانستم یکبار دیگر از نو زندگی کنم تا مرتکب اشتباهات گذشته خود نمی شدم. این حالت روانی به ناامیدی و افسوس خوردن از زندگی گذشته خویش منجر میگردد.

هر انسانی که از خود چیزی در این دنیا بمثابه یادگاری برای بهبود زندگی آینده گان بجای گذارد، در زمان کهولت سن، زندگی اش سراسر پر از معنویت، در شکل معنی دادن به زندگی و حیات میشود. در حقیقت معنی دادن به زندگی تنها از طریق قبول مسئولیت در قبال نسلهای گذشته و حال و آینده، امکان پذیر است.

نداشتن ترس از مردن و مرگ، یکی از آثار این معنویت در سنین کهولت است. این فرد وقتی به گذشته زندگی خویش می اندیشد، بشدت از خود و زندگی خویش راضی و خشنود است. زندگی خود را بی معنی نمیداند، چرا که یقین دارد، به رشد و بهزیستی همنوعان خویش کمک کرده است. او حاصل زندگی خویش را پر ثمر میداند، با نسل گذشته و حال و آینده رابطه ای پر از مهر و معنی دارد، و از مصاحبت با آنان بشدت لذت میبرد.

محققین اینطور نتیجه گرفته اند که این افراد، « سخت به این امر باور دارند که انسانها قادرند زندگی خود و دیگران را بسوی خوبی و کمال هدایت کنند. »

اریکسون ها افراد فوق را « انسانهای خردمندی  میدانند که از مرگ خویش بدون ترس و واهمه استقبال میکنند، زندگی خویش را باوجود پرشمار خطاها و اشتباهات که مرتکب شده اند، زندگی خوب و خوشبختی میدانند. »

 

منابع و مأخذ ها:

Erikson, Erik H. (1993) [1950]: Childhood and Society. New York, NY: W. W. Norton & Company. S. 242.

Erik H. Erikson (1959): Identity and the Life Cycle. New York: International Universities Press.

Erikson, Erik H. Identität und Lebenszyklus. Frankfurt am Main: Suhrkamp, 1966, S. 55–123.

Erik H. Erikson (1968): Identity, Youth and Crisis. New York: Norton.

Erik H. Erikson: Jugend und Krise. Stuttgart: Klett, 1970.

Werner Bohleber (1992): Identität und Selbst. Die Bedeutung der neueren Entwicklungsforschung für die psychoanalytische Theorie des Selbst. In: Psyche, Jg. 1998, S. 336–365.

Juliane Noack (2005): Erik H. Eriksons; Identitätstheorie. Oberhausen: Athena.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید