هیچ شکی در این نیست که بخش بزرگی از مردم انگستان نگاهی عاشقانه به ملکه الیزابت و خانواده سلطنتی اشان دارند و این عشق در موارد و مواقع بسیاری خود را به نمایش در می آورد. خوب یاد دارم که در زمانی که قرار بر ازدواج ویلیام، پسر بزرگ چارلز که حال شاه انگستان است، بود و زمانی که در کنار بسیاری از مادران و پدران در حیاط مدرسه منتظر بودم تا دخترم را بعد از زنگ آخر مدرسه به خانه ببرم با دیگر دیگر والدین منتظر صحبت می کردم و یا سخنان دیگران را می شنیدم و می دیدم که بیشتر سخنان، راجع به ملکه و نوه او و ازدواج او با کاترین بود. چنان با هیجان راجع به آن سخن می گفتند که انگار فرزند محبوب خودشان می خواهد ازدواج کند. یا زمانی که جشن هفتادمین سالگرد پادشاهی ملکه بود، بسیاری از خانواده ها جشن گرفته بودند و حتی در بعضی از خیابانهای فرعی میز و صندلی گذاشته و بادکنها به هوا و شیرینی ها روی میز و آبجوها به سلامتی ملکه سر کشیده می شدند.
در چنین حال و هوایی بود که خبر مرگ ملکه الیزابت آمد و ناگهان دولت و مجلس تعطیل و بی بی سی تمامی برنامه های شاد و کمدی خود را قطع کرد و جای آن را خبر نگاران، حال سیاهپوش شده گرفتند که با چهره های مغموم و گرفته مشغول گزارش کردن و مصاحبه با کسانی مشغول شدند که از کرامات ملکه سخن می گفتند. سخنانی که نشان می داد که در چهره او حرکات و زندگی او «مریم مقدس» را میافتند. حتی مسئولان هواشناسی اعلام کردند که از این ببعد تا زمان خاکسپاری ملکه، گزارشهای دائم و ساعت به ساعت هوا را به فقط یکبار در روز کاهش خواهند داد.
چیزی نگذشت که ناگهان عکسی از ابرها در بالای کاخی که ملکه فوت کرده بود در رسانه ها بگونه ای گسترده منتشر شد و گزارشات بسیاری منتشر که درست چند ساعت بعد از فوت ملکه، ابری در شکل نیمرخ ملکه شکل گرفته است و رنگین کمانی آن را احاطه کرده است، به حرکت در آمده است. در نتیجه بسیاری از انگیسی ها مات و مبهوت از این معجزه به این نتیجه رسیدند که طبیعت نیز به سوگواری ملکه از جان عزیزترشان نشسته است؟ (1)
این حالت و احساس و نوع نگاه که در دوران باستان، که ظهور کسوفی سبب می شد تا دو لشکر در حال جنگ به ناگهان دست از جنگ بر دارند و بر زمین بیافتند، در کشوری و فرهنگی که بیش از سه قرن است که وارد دوران روشنگری و مدرنیته شده و فرهنگ آن ترکیبی از فرهنگ مدرن و پست مدرن است و قدیمی ترین مردمسالاری جهان را داراست، چگونه می شود توضیح داد؟ با هیچگونه نگاه پوزوتیویستی و علمی نمی توان ظهور چنین نوع نگاهی و احساس و باوری را در میان بخش مهمی از جامعه انگستان توضیح داد که چنین کوششی، بقول مولوی، چو خر در گل خواهد خفت. بنا بر این برای توضیح آن باید وارد قلمرو شعر و عشق و احساس شد. همان حس عاشقانه ای که عاشق، در عطر گلی و شر شر نهری و نگاه ماه در آینه چشمه ای در دل کوهستانی است که خم نگاه و لبخند ناز و نگاه نقاشی شده معشوق با جوهر شرم شرقی را در آن می بیند.
اینگونه است، که شاید آنها که می خواهند بفهمند، خواهند فهمید که برای آنها که خواستند در ماه، تصویر خمینی را ببینند، چرا او را دیدند. چرا که در آن زمان در او جز عشق و عرفان و فدا نمی دیدند. سانسورهای ساواک، که یکی از بهترین نمونه های بی خردی سازمانهای اطلاعاتی جهان می باشد، که حتی توضیح المسائل او، چه برسد به کتاب ولایت فقیه او را در زمره کتابهای ضاله و ممنوعه قرار داده بود و دارنده آن سالها به زندان می افتاد، سبب ایجاد خلاء عظیم اطلاعاتی در مورد خمینی شده بود و در نتیجه بسیاری این خلآء را با آرزوی خود از رهبریت ایده آل خود پر کنند. رهبریتی که همه عشق بود و عرفان و فداکاری.
چه بد کردند آنها که فاقد بصیرت لازم برای دیدن این پیچیدگی بودند و اینگونه بر زبان وقلمشان جز تمسخر و تحقیر و توهین، جاری نشد.