نقد شعار “زن، زندگی، آزادی” از نگاه گفتمان حقوندی – ایمان فلاح
شعار “زن، زندگی، آزادی” به عنوان یکی از محوریترین شعارهای جنبشهای اعتراضی سال 1401 در ایران، بار معنایی و ارزشی بسیار والایی را در خود جای داده است. این شعار نه تنها به مسائل حقوق زنان و زندگی عمومی پرداخته، بلکه با مفاهیمی چون آزادی، توانسته است طیف گستردهای از اقشار جامعه را درگیر کند. با این حال، پرسشی که این مقاله به آن میپردازد، آن است که “آیا این شعار توانست به اندازه کافی تمامی اقشار جامعه ایران را به یکپارچگی و انسجام در یک جنبش ملی فراخواند؟”
شعار “زن، زندگی، آزادی“
این شعار در ابتدا و بهویژه پس از کشته شدن مهسا امینی در فضای مجازی، خصوصاً در توییتر (ایکس) و سپس اینستاگرام(متا)، مطرح شد و به سرعت به نماد یک اعتراض گسترده تبدیل گردید. این شعار از چند منظر قابل تأمل است:
ارزشهای انسانی و اجتماعی: این شعار توانست با تاکید بر حقوق زنان و آزادی به مفاهیمی اجتماعی بپردازد که در سپهر شهروندی جوامع مدرن بسیار قابل توجه است. این مفاهیم، که به موضوعاتی چون حقوق زنان و آزادیهای مدنی میپردازند، ارزشهای مهمی را منعکس میکنند. اما مساله اصلی امروز در جامعه ایران، نیازها و ملزومات جامعه ایرانی در سپهر ملی است. مواردی چون حق همکاری و مشارکت در ساختن وطن و برطرف کردن امرهای باشندگان ایرانی در سپهرهای مختلف، توانایی انتخاب و تصمیمگیری برای آینده، و تضمین حقوق ذاتی و شهروندی از طریق قانون اساسی منتج از پیمان ملی که با میزان عدالت به طور مستمر مورد سنجش قرار گیرد، از جمله این نیازها هستند. تنها در این شرایط است که جامعه میتواند در شادی، دوستی، زیبایی، سلامتی، دانایی، دارایی و برازندگی خویش برای رشد و آبادانی طبیعت نقش ایفا کند. متأسفانه، این شعار بدون پرداخت و انطباق با این خواستههای ملی، به سرعت وارد فضای اعتراضی ایران شد.
ایجاد شکاف در جامعه: علیرغم قدرت اولیه این شعار در جلب توجه عمومی، عدم گرهخوردن پیام آن با نیازهای بنیادی و مشترک تمامی اقشار جامعه، به مرور باعث ایجاد شکاف شد. برخی این شعار را بیش از حد متمایل به نگاه غربی دانستند، در حالی که برخی دیگر آن را ناکافی برای پرداختن به دغدغههای ملی و اقتصادی جامعه ایران تلقی کردند. این اختلافات باعث کاهش حمایتهای داخلی و محدود شدن شعار به بخش هایی از جامعه شد.
رشد حبابگونه و کاهش اثرگذاری
رشد سریع این شعار، به ویژه در فضای خارج از کشور و تحت تأثیر حمایتهای دیاسپورا و چهرههای دیجیتالی بینالمللی، بیش از آن که برآمده از نیازهای درونی جامعه ایران باشد، به یک پدیده رسانهای شبیه شد. در این فرآیند:
پیام اصلی شعار با نیازهای بنیادی و مشترک تمامی اقشار ایرانی گره نخورد.
اختلافات و دوقطبیسازیهای پیدرپی پیرامون مضمون و اهداف آن، به سرعت زمینهساز کاهش حمایتهای داخلی شد.
این الگو شباهت بسیاری به سرنوشت شعار معروف جنبش سبز “رای من کو؟” دارد که هرچند در ابتدا تحرکات عظیمی ایجاد کرد، اما به دلیل عدم جامعیت و توانایی در ایجاد همبستگی ملی، از بدنه جامعه فاصله گرفت.
نیاز به شعارهای انسانشمول و ملی
مساله مهمی که باید در نظر گرفت این است که مسلم است که این شعار و شعارهای منطبق آن نظیر “مرد، میهن، آبادی” نیز از جمله خواستههای سپهر شهروندی جامعه ایران است. اما مادامی که خواستههایی نظیر حق ولایت باشندگان ایرانی در تعیین سرنوشت و زندگی خویش از طریق انتخابهای بلندمدت و ملزومات آن نظیر حق استقلال، حق آزادی، کرامت انسانی و عدالت به عنوان میزان سنجش گفتار، کردار و پندار، و در مجموع قوانینی که متضمن این حقوق باشد وجود نداشته باشد، چگونه میتوان به سایر حقوق شهروندی نظیر حق پوشش، حق رفتن به استادیوم و سایر حقوق شهروندی دلخوش بود؟
مساله دیگری که وجود دارد این است که چگونه میتوان بدون حضور نهادهایی حقوند در لایههای مختلف اجتماعی از جمله خانوادهها به روابط میان افراد خانواده به پیروزی در یک جنبش اجتماعی دلخوش بود؟
شعار هر جنبش در حقیقت روش و مکان این جنبش را نمایان میکند. در این مورد، این شعار در ادامه خود در کوه یخ ناحقوندی قرار گرفت و دیدیم که به دلیل خلا های این شعار، دنبال کنندگان آن و پذیرش رهبری افرادی که در خارج از کشور با سران کشورهای خارجی دیدار داشتند، باعث شد قاطبه جامعه نسبت به همراهی با این جنبش تمایلی نشان ندهند. این امر سبب شد جامعه ایرانی بسیاری از نیروهای سرزنده و فعال و هنرمند خود را نیز دچار سرخوردگی ببیند.
اهمیت انتخاب شعاری که بتواند نه فقط خواست حداکثری جامعه ایرانی را در بر بگیرد بلکه بتواند افقی روشن و شفاف برای مردم ایران ارائه کند و همراهی جوامع بشری را نیز با خود به همراه داشته باشد، بسیار ویژه خواهد بود. شعارهایی نظیر “رای من جمهوری حقوندان” یا “استقلال، آزادی، جمهوری حقوندی” میتواند نمونهای از این نوع شعارها باشد.
چونک صد آمد نود هم پیش ماست
نتیجهگیری
شعار “زن، زندگی، آزادی” علیرغم ارزشهای برجستهاش، نتوانست به یک عامل انسجامبخش ملی تبدیل شود. این تجربه نشان میدهد که جنبشهای ملی برای موفقیت نیازمند شعارهایی هستند که از یک سو ارزشهای جهانی را حفظ کنند و از سوی دیگر به نیازها و دغدغههای خاص ملی پاسخ دهند. تنها در این صورت است که میتوان به یکپارچگی پایدار و تأثیرگذاری ملی دست یافت.