back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هاتغییرها در جامعه که تا انجام نگیرند، انقلاب بمثابه جنبش همگانی روی...

تغییرها در جامعه که تا انجام نگیرند، انقلاب بمثابه جنبش همگانی روی نمیدهد و پیروز نمیشود- بخش دوم

Bani Sadr 1202286 . بدیل:

    از باستان تا امروز، انقلابها دو دسته «رهبران» به خود دیدهاند: آنهائی که «اندیشه راهنمای ناطق» بودهاند. یعنی در طول زمان، خود و پیروانشان، از راه عمل به اندیشه راهنما، جامعه جدید را ساختهاند. و آنها که «اندیشه راهنمای ناطق» نبودهاند. فراگرد انقلاب، به یک جنبش همگانی و یا خیزش سازمان یافته بخشی از جامعه سرباز کردهاست و تحقق هدفهای انقلاب به بعد از پیروزی، یعنی استقرار دولت جدید، بازگذاشته شدهاست. این دسته از «رهبران»، از دیرگاه، به قول افلاطون، فهرست خواستهای مردم را امضاء و خویشتن را بدان متعهد شمردهاند و چون به قدرت رسیدهاند، آن کار دیگر کردهاند. در حقیقت، جز این نیز نمیتوانستهاند بکنند. هم بخاطر قدرتمداری خویش و هم بدینخاطر که قدرت، هدف و روش خویش است. امر بدیهی که انسانها همواره از آن غافل میشوند اینست که هر زمان قدرت (= زور) روش بگردد، درجا، قدرت هدف شدهاست. ازاینرو، روشی که قدرت است هدفهای خوب را با هدفی که قدرت است، جانشین میکند. کار دومی نیز میکند: بکاربرندگان خویش را به عکس هدفی که در سردارند، میرساند: قدرت وسیله نمیشود، بلکه بکار برندگان خود را وسیله و تخریب میکند.

     بدینقرار، انقلابهایی که اندیشه های راهنمایشان بیان استقلال و آزادی بودهاند و یا به قول فوکو، بیان قدرتی دموکراتیک بودهاند و فراگرد انقلاب، فراگرد تحول جامعه و بدیل بوده و جامعه در پیدایش بدیل شرکت کرده وخود آن را برگزیده است، بدیل ویژگیهای زیر را جسته است:

6.1. در جریان پیدایش و پذیریش اندیشه راهنما و سمت یابی نیروی محرکهای که انسانها هستند، بدیل متولد میشود. در بطن این نیرو و در جریان تحول انقلابی، پرورده میشود. هیچگاه از جامعه بیگانه و با قدرت یگانه نمیشود. ایران دوران معاصر، هر دو نوع بدیل را آزموده است: از جنبش تحریم تنباکو تا انقلاب 1978 ایران، نوعی از بدیل، فرآورده جنبشها بودهاست و نوع دیگری فرآورده جنبش نبودهاست. اولیها «اندیشه راهنمای ناطق» بودهاند و دومیها نماد قدرت گشتهاند و در سه کودتا بر ضد سه انقلاب (مشروطیت، نهضت ملیکردن صنعت نفت، انقلاب 1978) شرکت جستهاند. انقلابهای دیگر نیز این دو بدیل و دو دسته از «رهبران» را به خود دیده اند.

6.2.  بدیل میباید تجسم مردودها (همه آنچه میباید از میان بروند، ستون یا ستونپایههای اصلی و ستون پایههای دولت جبار و رهائی از روابط مسلط – زیر سلطه، بنا بر این، از میان برخاستن دینامیکهای این روابط و پایان یافتن تخریب نیروهای محرکه) و بخصوص تجسم مقبولها (استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی و برنامه جامعی که اجرایش این هدفها را متحقق میگرداند و جمهوری شهروندان را برقرار میکند) باشد. بنا بر صورت، در انقلابها، بدیلها چنین بودهاند. اما بنا بر سیرت، آنها که خود را به قدرتِ از خود بیگانه ساز سپرده اند، چنین نبودهاند. انقلابهایی که استبداد بعد از انقلاب را به خود ندیدهاند، فرآوردهِ جامعههائی هستند که، بر مردودها و مقبولها، وجدان داشته اند و انقلاب، از راه جانشین شدن دست کم بخشی از مردودها با مقبولها، انجام گرفتهاست. ساختها تا جائی که باز سازی نظام اجتماعی پیشین ناممکن شود، تغییر کردهاند. در حقیقت، شرکت مردم در پرورش بدیل میباید با ایفای نقش بدیل از سوی مردم همراه باشد:

6.3. در انقلابهای موفق یا نسبتا ˝ موفق، تحول از راه شرکت مردم در تشکیل دموکراسی شورائی، انجام گرفته است. برای مثال، بنا بر قرآن، پیامبر منتخب گروندگان به اسلام بود. اما دولت تأسیس نکرد. در قرآن حتی یک آیه نیز در باره دولت و حکومت وجود ندارد. او جمهوری شهروندان و یا دموکراسی شورائی را پدید آورد. تاریخ ایران نیز، جنبشهائی با این نوع بدیل به خود دیدهاست. طول عمر اینگونه دموکراسیها نسبت مستقیم داشته است با

6.4. عبور جامعه از تنظیم رابطه با قدرت به تنظیم رابطه با حقوق و جانشین کردن روش دستوری با روش تجربی که نقد و تصحیحپذیر است. بدیل هیچ پیشنهادی که ناقض حقی باشد، نمیدهد. هیچ دستوری که بیچون و چرا اطاعت شود و وجدان بر آن و تجربه کردن درستی و نادرستی آن، میسر نباشد، صادر نمیکند.

6.5.  اکثریت بزرگی از جامعه میباید وجدان همگانی بر مردودها و مقبولها پیدا کند. موفقیت انقلاب بستگی تمام پیدا میکند به وسعت اشتراک در مردودها و مقبولها، به سخن دیگر، به اشتراک اندیشههای راهنما در مردودها و مقبولها. لذا، هم مقبولها و هم مردودها باید تعریفهای شفاف بجویند. بنابر این، اگر اندیشههای راهنمای متعدد راهنماهای شرکت کنندگان در جنبش باشند. موفقیت جنبش در ایناست که آن گرایشها بر سر مردودها و مقبولها اشتراک بجویند و جمهور مردم از آنها برداشتهای مشابه و روشن پیدا کنند.

6.6. هرگاه جانشین قدرت «طالح» کردن قدرت «صالح»هدف باشد، به ترتیبی که آزادی نیز به قدرت تعریف شود، مردودها و مقبولها تعریفهای شفاف پیدا نمیکنند. در نتیجه، رهبری ترجمان استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان و جامعه، جای به رهبری بیانگر قدرت میدهد. دوران ترور در انقلاب فرانسه و بناپارتیسم از جمله، بدین دلیل، پدیدآمدند. انقلابهائی که استبداد بعد از انقلاب را به خود دیده اند، از جمله بدین خاطر، به این سرنوشت دچار شدهاند.

    در عوض، شفاف شدن تعریفهای مردودها و مقبولها و درآمدنشان به وجدان همگانی، آن بدیل را میسر می‌‌کند که میتواند انقلاب را به هدفهای خود برساند. از جمله، بدین دلیل بود که انقلاب انگلستان (که تحولی تدریجی بایدش بشمار آورد) و انقلاب امریکا و انقلاب هند، دیکتاتوری بعد از انقلاب را به خود ندیدند. به خود ندیدن دیکتاتوری، دلایل دیگر نیز داشت، از جمله این دلیلها:

   این دو انقلاب، در عین حال، نهضت ملی بر ضد سلطه انگلستان نیز بودند. بعد از پیروزی، قدرت خارجی مزاحمی که از عوامل بازسازی استبداد وابسته شود، در صحنه سیاسی آنها حضور نداشت.

6.7. بدیل، از آغاز، میباید فرآورده بسط آزادیها و برخوردار شدن اکثریت بزرگ، بمثابه شهروند، از استقلال (هرکس در رهبری خود استقلال جوید و در رهبری جامعه خود شرکت کند) و آزادی باشند. استقلال و آزادی، بخصوص زنان و جوانان بلحاظ اهمیتی که استقلال و آزادی آنها در تغییر ساختهای اجتماعی دارند، ضرورت تمام دارد. در جامعههائی که، در پی انقلاب، نظام سیاسی جدید نخست زنان را به موقعیت زیر سلطه باز می‍‌گرداند و سپس جوانان را، بمثابه نیروی محرکه، به قدرت (= زور) ویرانگر بدل میکند، به ضرورت، انقلاب تجربهای نیمه تمام میگردد و استبداد وابسته باز سازی میشود. نمونههای انقلاب الجزایر و انقلاب 57 ایران از این نوعند.  

6.8. یک انقلاب موفق، نیازمند بدیلی است که در همانحال که «اندیشه راهنمای ناطق» است، با دولت جبار هیچ وجه اشتراک نداشته باشد. در حقیقت، نماد مردودها و مقبولها شدن نیز ایجاب میکند که بدیل، در قدرتمداری با دولت و گروه بندیهای قدرتمدار مشترکات نداشته باشد. در عوض، معرف مشترکات گرایشهای شرکت کننده در انقلاب باشد. بخصوص وقتی هدفها استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی، بنا بر این، استقرار جمهوری شهروندان هستند.

     انقلابهایی که از این واقعیت غافل شدهاند که «شخصیتها» و سازمانهای قدرتمدار درپی تعامل با قدرت خارجیِ سلطه جو، می‌شوند و در اساس، مخالف دولت جابر نیستند، زیرا از جنس اویند، شکست خورده‌اند.  تجربه انقلابهای ایران می‌گوید و صریح که شرکت دادن آنها در بدیل، محکوم کردن جنبش به شکست است.

6.9. انقلابها، بخصوص انقلابهائی که بعد از موفقیت در سرنگون کردن دولت جبار، دیکتاتوری را به خود دیده اند، بدیلهائی که تجسم آینده باشند را نداشتهاند و یا چنین کسان و سازمانهائی نقش تعیین کننده در بنای دولت جدید نجستهاند. بسیار جنبش ها که در مرحله اول (سقوط رﮊیم جباران)، قرین توفیق بودهاند، اما از استقرار دولت حقوقمدار ناتوان شدهاند. تمامی انقلابهایی که، در آنها، تکلیف دولت جانشین به بعد از انقلاب موکول شدهاست، گرفتار بازسازی دیکتاتوری شدهاند. در عوض، انقلابهائی که دولت جانشین، در دوران جنبش، واقعیت جستهاند، این دیکتاتوری را به خود ندیدهاند. 

    ایران سه انقلاب به انجام رساند و هنوز دولت حقوقمدار را نیافتهاست. از جمله، بدین خاطر که دوران شرکت جنبش کنندگان در خلق فرهنگ استقلال و آزادی کوتاه بودهاست و در جامعه، رابطه با حق جانشین رابطه با قدرت نگشته و بخصوص، هدف سازمانها و «نخبهها» قدرت بوده و برای از آنِ خود کردن قدرت، پای قدرت خارجی را به میان آورده و تعادل قوا را به سود خود و به زیان مردم و انقلاب و هدفهایش برقرارکردهاند.

6.10. انقلابهای موفق و یا نسبتا˝ موفق آنها بودهاند که، در آنها، بدیل همواره از طریق مردم عمل کردهاست. هرزمان، «نیروی جانشین» ابزار قدرت (سازمان مسلح و دیگر ستون پایههای قدرت) را از آن خود کردهاست (در واقع، خود آلت قدرت شدهاست)، بیرون از مردم قرار گرفته و بخواهی نخواهی، فراگرد بیگانه شدن با مردم و یگانه شدن با قدرت را «تا آخر، رفتهاست». ازاینرو، عمل از طریق و با شرکت مردم یکی از عوامل تحقق هدفهای انقلاب است. و

6.11. از آنجا که با تغییر ساختها در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، انقلاب به هدفهای خود میرسد،به ضرورت، بدیل نمیباید همان ساخت را بیابد که دولت جبار و گروه بندیهای جبار دارند. بدینقرار، وجود عنصر متفوق و توانا به اعمال هژمونی، یا پیش از جنبش و یا بعد از آن، انقلاب را گرفتار شکست میکند. در ایران، عناصر تفوق طلب، نقش تعیین کننده را در سه کودتا، برضد سه انقلاب داشتهاند. هژمونی طلبی در انقلابهای دیگر نیز، کار را به بازسازی دیکتاتوری، بسا توتالیتاریسم (استالینیسم در روسیه) کشانده اند. جنبشهای درمانده نیز، از جمله به خاطر حضور عنصر یا عناصر هژمونی طلب در بدیل، درمانده گشتهاند. 

6.12. جنبشهای موفق میگویند: بدیل میباید از شفافیت کامل برخوردار باشد. در حقیقت، ابهام در اندیشه راهنما (آنچه در سر است و آنچه اظهار میشود و میزان کشش به قدرت) و ابهام در گفتار و ابهام در رفتار و ابهام در رابطهها و ابهام در برنامه عمل، گویای قدرتمدار بودن بدیل و، پیشاپیش، اعلان خطر میکند که خطر بقای جباریت، باوجود تغییر جبار و دستیاران او، در کمین است. مطالعه این ابهام ما را از نقش ابهامها در جانشین ولایت جمهور مردم (هدف انقلاب) گشتن ولایت مطلقه فقیه و نیز حال و آینده جنبشهای همگانی در تونس و مصر، آگاه میکند.

6.13. خاطر نشان شد که بدیل میباید مرزهائی را که رابطه قوا در جامعه پدید آوردهاست و نیز تبعیضها را از میان بردارد و دموکراسی شورائی را از راه رابطه انسان با حقوق و رابطههای انسانها با یکدیگر بر وفق حقوق، برقرار کند. استقرار این دموکراسی را به بعد از پیروزی انقلاب نباید بازگذاشت. در این جا، نقشی دیگر و بس مهم بدیل را خاطر نشان میکنیم: برداشتن مانعهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از سر راه باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی. در قرن بیستم، گاندی و همکاران او، به این کار پرداختهاند. مقایسه دست آورد آنها با حاصل کار خمینی و دستیاران او، ما را از اهمیت این نقش بدیل، آگاه میکند.

6.14. پیشینه شرکت کنندگان در بدیل بس مهم و تعیین کنندهاست: جنبشهای همگانی که رهبران آن، خود در شمار جباران بودهاند و یا کسانی بودهاند که اگر با نوعی از قدرت مخالف بودهاند، جانبدار نوع دیگرآن بودهاند و یا موافقت و مخالفتهای خود را از راه و با شرکت مردم انجام نمیدادهاند، در بنای دیکتاتوری بعد از انقلاب شرکت کردهاند. در سه کودتای ایران، بعد از سه جنبش موفق در مرحله اول، کسانی شرکت کردهاند که با داشتن پیشینه زورمداری، در نیروی جانشین شرکت داشته و موقعیتهای کلیدی نیز جستهاند. 

      بدینقرار، گر چه این سخن که آدمی تحول میکند، راست است، اما جامعه و رهبری در پی مردم سالاری، نمیباید اسباب و موقعیت و شرائط بازگشت به اعتیاد به قدرتمداری و جباریت را در اختیار ترک اعتیاد کننده قرار دهند. کسی که بجای دانش و استعداد، از قدرت (= زور) در مدیریت استفاده کردهاست، میباید در موقعیت و شرائطی قرارگیرد که دانش و استعدادهای خود را بکار برد. خمینی دانش اداره کشور را نداشت و استعدادهای خود را در مدیریت بینیاز از قدرت (= زور) بکار نبرده بود. پس وقتی او در موقعیت یک حاکم مطاع قرار گرفت و وسیله زور را هم در اختیار یافت و جامعه را نیز گوش بفرمان دید، زور را روش اصلی حکومت کرد. استبداد 35 ساله و هرآنچه از خیانت و جنایت و فساد که کردهاست و میکند و تا هست خواهد کرد، حاصل بازگشت او به اعتیاد به قدرتمداری است.

6.15. در باره سلامت و کارآئی نیروی جانشین از جمله در گرو خشونتزدائی است. تکرار کنیم که خشونت زدائی را به بعد از پیروزی انقلاب نمیباید بازگذاشت. زیرا جنبشی که با خشونت پیش میرود، پس از رسیدن به هدف از خشونت دست بر نمیدارد. در انقلاب ایران، گل بر گلوله پیروز شد. اما، در پی سقوط رژیم شاه، خشونت تقدیس و روش اصلی حکومت نیز گشت. عوامل موثر در این دگردیسی را برخوردار نبودن رهبری انقلاب ایران از ویژگیهای بدیل و نیز کاستیهای موجود در عوامل دیگر انقلاب، بر اهل خرد میشناسانند.

      در جریان جنبش، خشونتگرائی مانع همگانی شدن جنبش میگشت. در عوض، خشونتزدائی از عاملهای مهم همگانی شدن جنبش و همگانی شدن جنبش بازدارنده رژیم از توسل به خشونت میشد. حرکتها و شعارهای شرکت کنندگان در جنبش شادی و امید و هدف روشن آنها را بیان میکردند و خشونت مأموران رژیم را، در نظر خود آنها نیز، غیر قابل توجیه میگرداندند.

6.16. بدیل هیچگاه نباید از یاد ببرد که حق تصمیم با جمهور مردم است. پس در قول و فعل میباید خویشتن را مجری تصمیم مردم بشمارد. حق تصمیم نه از اندیشه راهنما (ولایت مداری بنام دین و یا ایدئولوﮊی، دو نمونه روسیه 1917 و ایران 1978) و نه از موقعیت (رهبری جنبش)، نشأت می گیرد. خودانگیختگی (= حق تصمیم و آزادی گزینش نوع تصمیم) ذاتی هر انسان، بنا بر این، حقی است که جمهور مردم از آن برخوردار هستند. رعایت این حق، بدیل را از قدرتمداری مصون نگاه میدارد و شرکت جمهور مردم در مسئولیت شناسی و مسئولیت گرفتن تصمیم، تضمین میکند. درانقلابها، به نسبتی که مردم تصمیم گیرنده و بدیل مجری بودهاند، کامیابی بیشتر بودهاست.

 

7 . جنبش همگانی بعنوان روش:

 نخستین انقلاب مردم ایران، جنبش کاوه، جنبشی همگانی بودهاست. سه جنبش ایران در قرن بیستم نیز، جنبشهای همگانی بودهاند. تا انقلاب 1357 ایران، انقلابهای قرن بیستم، که کودتا نبودهاند، با رهبری یک سازمان سیاسی – نظامی انجام گرفتهاند. انقلاب ایران، را میتوان ورود به عصر جدید، عصر حضور جمهور مردم در عرصه، شمرد. از آن انقلاب بدین سو، دو استثنای لیبی و سوریه – که، در هردو، حضور نظامی مستقیم و غیر مستقیم قدرت خارجی نقش تعیین کننده داشتهاست – در روسیه و اروپای شرقی و دنیای عرب، روش حضور مردم در صحنه و سازماندهی خودجوش شرکتشان در انقلاب، تنها روش و یا روش اصلی بودهاست.

 

    جنبشهای همگانی به دوگونه انجام گرفته اند:

● یکی شرکت جمهور مردم در جنبش از راه اعتصاب همگانی و ادامه آن تا زمانی که استبدادیان، دولت را به نیروی جانشین بیانگر اراده ملت بسپرند. چرخ انقلاب ایران را نیروی محرکه سیاسی به حرکت درآورد و مردم با شرکت در اعتصاب همگانی، در آن شرکت کردند. رﮊیم شاه وقتی سقوط کرد که دستگاه اداری نیز اعتصاب کرد. فرار سربازان از سربازخانه به قول سران ارتش، ارتش را چون برف آب کرد. دولت بدون قلمرو شد و سقوط کرد.

● گونه دیگر این که نیروی محرکه سیاسی، مرکب از قشرهای جوان از زن و مرد، جنبش را به ترتیبی پیش ببرد که قوای سرکوب رژیم فرسوده گشته و از توان بیفتند. در این روش، جمهور مردم بسا حمایت میکنند اما دست به جنبش همگانی نمیزنند. در تونس و مصر، این روش، در مرحله برکنار کردن بنعلی و مبارک، موفقیت آمیز شد.

    در هر دو مورد، انقلاب به هدفهای خود نرسید. از جمله بدین خاطر که جنبش همگانی کیفیت لازم را نجست:

7.1 . جنبش همگانی وقتی پیروزی کامل مییابد که وجدان هر انسان عضو جامعه و وجدان جامعه بر حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی معرفتی شفاف مییابد و زندگی فردی و جمعی اگر نه عمل به حقوق، دست کم متمایل به عمل به حقوق میشود. چنین جنبشی از راه تمرین دموکراسی شورائی ادامه مییابد.

7.2. جنبش همگانی وقتی پیروزی کامل مییابد که وجدان تاریخی از راه نقد عوامل شکست جنبشها و چرائی پیدایش و دوام عمر دولت جباران و نیز نقد هرچه با حقوق سازگار نیست را شناسائی و با رها کردن خود از آنها، رابطهای را میان انسانهای مستقل و آزاد با گذشته و حال و آینده بر قرار میکند که به اعضای جامعه امکان میدهد با اعتیاد به اطاعت از قدرت ( زور گفتن و زور شنیدن) مبارزه و آنرا ترک کنند. ترک این اعتیاد تعیین کننده است. چرا که آگاهی بر حقوق خود و نیز شعور بر ویرانگری قدرت، سبب ترک اعتیاد نمیشود. ترک اعتیاد نیاز به تمرین روز مره دارد. به عمل کردن به حقوق خود و افزودن مداوم به خودانگیختگی (استقلال و آزادی) نیاز دارد. نیاز به اندیشه و خیال و گفتار و کردار را از زور خالی کردن مستمر دارد. اما سه کار بالا در گرو آنست که :

3. 7. اندیشه راهنمای مردم شرکت کننده در جنبش همگانی، بیان استقلال و آزادی شده باشد. اما تحقق این امر، نیاز به جریانهای آزاد اندیشهها و اطلاعها و دانشها و فنها و نقد شدن به یکدیگر و شفاف گشتنها دارد. جنبشهای همگانی که این جریانهای آزاد را به خود ندیدند، عقیم شدند.

    در خور تکرار است که ابهام زدائی تنها شفاف کردن دولت و نظام اجتماعی که نفی میشود نیست، بلکه روشن کردن نظام اجتماعی و دولتی که جانشین میشود نیز هست. از این رو، ابهام زدائی به نقد اندیشههای راهنما محدود نمیشود. بلکه  شامل حقوق همه حقوقمندان در جامعه جدید و رابطه ملت با  دولت حقوق مدار نیز میشود.

7.4. اتحاد ملی که جنبش همگانی را میسر میکند، نمیتواند حاصل چشم پوشی صاحبان حقوق از حقوق خود بگردد. چرا که این چشم پوشی چنین اتحادی را ناممکن میکند. در انقلاب ایران، این حقوق فراموش نشدند. بیان شدند. اما بعد از پیروزی انقلاب، در جریان مبارزه بر سر تصرف دولت، این حقوق انکار شدند. برای مثال، استقلال و آزادی تعریف در خور جستند و برنامهای یافتند که اجرایش سبب برخورداری از استقلال و آزادی میشد. اما اجرای این برنامه بازسازی استبداد در وابستگی را ناممکن میساخت. از اینرو پیروان این و آن بیان قدرت، مانع اجرای برنامه شدند. هم حقوق انسان و حقوق شهروندی او و هم منزلتی که زنان میباید باز مییافتند و هم حقوق زحمتکشان و هم حقوق اقلیتهای قومی و دینی و هم حقوق ملی، در بیان راهنمای انقلاب، پذیرفته شدند. در جریان باز سازی استبداد بود که این حقوق انکار شدند.

7.5. جنبش همگانی از وجدان همگانی فرمان میبرد، پس برای این که جمهور مردم در جنبش شرکت کند، میباید بازیافت حقوقی هدف شود که همگانی هستند. اما آیا حقوقی که همگان از آن برخوردارند، با حقوقی که انسان دارد و با حقوق شهروندی او، با حقوقی که جماعت های قومی دارند، تضاد پیدا میکنند؟ و اگر تضاد متصور باشد، جنبش همگانی است که قربانی میشود و یا حقوق این گروهها؟  پاسخ ایناست:

● آنها که جامعه را مرکب از طبقات دارای منافع متضاد تعریف میکنند، از این واقعیت غافل هستند که هرگاه حقوقی نباشند که تمامی اعضای جامعه در آن شریک باشند، جامعه بوجود نمیآید. از امر واقع دوم و بسیار مهمی هم غافل بودند و هستند و آن این که حقوق همگانی با حقوق انسان، از زن و مرد و حقوق قومی تضاد پیدا نمیکنند. حق با حق تضاد ندارد اما  منفعت کسی با منفعت دیگری میتواند تضاد پیدا کند.

● هرگاه میزان عدالت اجتماعی در کار نیاید و، بر این میزان، رابطهها را حقوق معین نسازند، جنبش همگانی نامیسر میشود. اما میزان قراردادن عدالت اجتماعی، گروه بندیهای مسلط را خوش نمیآید. زیرا میدانند از میزان شدن حقوق همگانی و حقوق انسان سود میبرند و به مقام انسان مستقل و آزاد ارتقا ء میجویند، اما این را نیز میدانند که منافع ناشی از موقعیت مسلط را از دست میدهند. از اینرو، بسا دادن این اطمینان که در جامعه مستقل و آزاد و در رشد، چون دیگر اعضاء، از حقوق و امکانها برخوردار میشوند، سبب پیوستن آنها به جنبش همگانی نمیشود، پس جنبش همگانی شامل گروه بندیهای دارای موقعیت مسلط نمیشود.  با این همه، هرگاه خشونتزدائی روش شود، ریختن ترس آنها از وضعیتی که بعد از پیروزی جنبش پیدا خواهند کرد، موجب کاهش توان رژیم در سرکوب جنبش همگانی میشود.

7.6. جنبش همگانی نمیشود اگر وجدان همگانی بر خفقان آور شدن فضای فرهنگی و ویران شدن نیروهای محرکه و عوامل این ویرانگری شعور روشن پیدا نکند. این شعور روشن حاصل کار اندیشمندانی است که چشم انداز جامعه باز و تحول پذیر را بر روی جامعه می گشایند.

7.7. جنبش همگانی موفق، نیازمند بدیلی است که ویژگیهای بر شمرده را داشته باشد. شرکت همگان در جنبش نیازمند بیرون آمدن از لباس ترس و بخصوص امید به آینده و تحققپذیر یافتن هدفها، بنا بر این، بدیل با آن ویژگیها است. 

7.8.  جنبش همگانی نمیشود مگر با برقرارشدن رابطه مستقیم میان شرکت کنندگان در جنبش با واقعیتها.  بدینقرار، بهشت مجازی ساختن و  ورود مردم را به آن نوید دادن مانع از جنبش همگانی است. جنبش همگانی میشود وقتی مردم با داشتههای خود، در باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی شرکت میکنند.

7.9.  وقتی دولت نسبت به ملت بطور کامل خارجی و بیگانه میشود و تکیه گاه اجتماعی خود را از جامعه ملی به خارج (روابط قوا با خارج از موضع زیر سلطه و یا سلطه گر) انتقال میدهد و نیز، وقتی که مجموعهای از شبکه های تارعنکبوتی حاصل از روابط شخصی قدرت (مافیاها) بر دولت مسلط میشوند، فضای حیاتی جامعه بسته و محدود میشود. پس برای اینکه جنبش همگانی بگردد، هم بدیل میباید بیرون از تارعنکبوت روابط شخصی قدرت پدیدآید و محل عمل بجوید و هم جنبش از راه محدود کردن قلمرو «حاکمیت دولت» و گسترش قلمرو جامعه مدنی، همگانی شود و ادامه یابد.

7.10. جنبش همگانی میشود و پیروزیش کامل میشود وقتی در برابر اصل، اصل و نه فرع قرار گیرد: در برابر وابستگی، استقلال، در برابر استبداد، آزادی، در برابر ولایت فقیه یا حزب پیش آهنگ و یا بخش مدرن و سازمان یافته جامعه (نیروی مسلح)، ولایت جمهور مردم، در برابر «رهبر» صاحب حق امر و نهی و ملت مکلف به اطاعت، جامعه و انسان حقوقمند و دولت حقوقمند در خدمت ملت صاحب ولایت.

7.11. جنبش همگانی نیاز به خشونت ندارد. بکار بردن خشونت شرکت همگان را در جنبش ناممکن میکند. باوجود این، از حقوق انسان، یکی حق دفاع از حیات و عصیان بر رژیمی است که حقوق انسانی او را رعایت نمیکند. بنا براین، حق دفاع برای هر انسان و هر گروه از انسانها وقتی دژخیمان زندگی آنها را تهدید میکنند، محفوظ و بکار بردنی است.  در همان حال که همه شرکت کنندگان میباید از حق خود آگاه شوند، نباید از نقش خشونتزدائی در همگانی شدن جنبش و بنای جامعه آزاد، در صلح، و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی، غفلت شود. بنا بر تجربه انقلاب ایران و انقلابهای دیگر، جنبش بهمان نسبت که خشونتزدائی میکند، همگانی میشود و تحول دولت زورمدار به دولت حقوقمدار، پیآمد تحول از جامعه نیمه بسته و زورمدار، به جامعه باز و حقوق مدار، میشود.

7.12.  جنبش همگانی واقعیت پیدا میکند وقتی در ذهن جمهور مردم، مصلحت جدای از حق و حاکم بر حق، بیمحل میشود. زبان، زبان آزادی و حق و حقوق میشود. جنبش مردم ایران وقتی همگانی شد که زبان مصلحت، جای به زبان شفاف حق و حقیقت داد: شاه باید برود، ولایت با جمهور مردم است و… پیش از آن، زبان زبان مصلحت بود. چون فرض این بود که شاه رفتنی نیست. هنوز، حتی «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» نیز شعار نشده بود. حداکثر توقع، «راه حل امینی»، یعنی قبولاندن نخست وزیری به شاه بود که از استقلال عمل نسبی برخوردار باشد و رعایت «منافع امریکا» و غرب در ایران را نیز بکند. و بهنگام بازسازی دیکتاتوری، مردم از صحنه رانده شدند و زبان، زبان مصلحت شد و مصلحت مقدم و حاکم بر حق و حقیقت گشت.

7.13.  جنبش همگانی خودانگیخته است. از اینرو، رابطه بدیل  با مردم در جنبش، تغییر میکند: بدیل در خدمت مردم قرار میگیرد. پس رهنمودهایی که میدهد، میباید واجد این ویژه گی نیز باشد که با خصلت خودانگیختگی جنبش سازگار باشد. جنبشهای همگانی که، درآنها، بدیل نتوانستهاست رهنمودهای خود را با ویژگی خودانگیختگی جنبش سازگار کند، حتی پیش از رسیدن به مرحله اول، از میان رفتهاند.

     بدینقرار، بدیل و نیروی محرکه سیاسی و مردمی که در جنبش شرکت میکنند، میباید موانع خودانگیختگی را از سر راه بردارند. برای مثال، سازماندهی سیاسی که جامعه را تابع سلسله مراتب سازمانی کند، ضد جنبش همگانی است. جنبش خودانگیخته، نیاز به استقلال هر فرد در رهبری خود و آزادی او در گزینش و نیز مسئولیت شناسی بمعنای مسئولیت خود را شرکت در ولایت جمهور مردم دانستن، دارد.

7.14. تحققپذیر کردن استقرار دولت مردمسالار و حقوقمند، امروز، پیش از هر زمان دیگر، شرط همگانی شدن جنبش و ادامه آن تا پیروزی است. از اینرو، بدیل و نیروی محرکه سیاسی میباید این ویژه گی را نیز داشته باشد که تا وقتی جمهور مردم به جنبش نپیوستهاند، زیر ضربههای مرگبار دولت جبار، استقامت کند و بمثابه جمهوری یا دموکراسی شورائی بسط پیدا کند. احتمال پیروزی کامل جنبشی که بدینسان همگانی میشود، بیشتر از همه دیگر انواع جنبشهای همگانی است. مقایسه دو جامعه هند و پاکستان، از این جهت عبرت آموز است.

7.15.  جنبش همگانی میشود به یمن رها شدن جمهور مردم از ترسها. انقلابها تا وقتی دو ترس از میان نرفتهاند، روی ندادهاند: ترس از وضعیت نامعلوم «بعد از سقوط رژیم جبار» که در بر می‌گیرد چند ترس را از جمله ترس از دست دادن موقعیت و وضعیتی که هر عضو جامعه دارد و، ترس از «انقلاب فرزندان خود را میخورد» و این دو ترس یکدیگر را تشدید میکنند و با ترسهای دیگر ترکیبی را بوجود میآورند که مانع از روی آوردن به جنبش میشود. چنانکه، ترس از بهم ریختن وضعیت کشور و جولانگاه گروههای مسلح شدن آنرا این ترس که انقلاب فرزندان خود را میخورد تشدید میکند. زیرا اینطور پنداشته میشود که چون انقلاب فرزندان خود را میخورد، پس یا باردیگر، استبداد برقرار میشود و یا، برای مثال، ایران به سرنوشت عراق و افغانستان و لیبی و سوریه گرفتار میشود.

      اما انقلاب فرزندان خود را نمیخورد. برجا ماندن دولت قدرتمدار و ستون پایههای قدرت است که به قدرت طلبها فرصت میدهد دولت را تصرف کنند و فرزندان انقلاب را از میان بردارند. این دروغ با استفاده از منطق صوری ساخته میشود و واقعیتهای بسیار مهم را از دید جمهور مردم میپوشاند:

 این واقعیت که دولت استبدادی فرآورده مقابله با انقلاب است و نه خود انقلاب. بعد از سرنگونی رﮊیم جبار، استقرار دولت جبار جدید میسر میشود ،اگر ساخت دولت استبدادی تغییر نکنذ و ستون پایههایش با ستون پایههای حقوق جانشین نشود. پس نیاز به تغییر ساختار دولت و جانشین کردن ستون پایههای آن است تا که  تکیه گاه دولت، تنها ولایت جمهور مردم بگردد.  اگر چنین نشود، دولت جبار باز سازی میشود.

     بدینخاطر است که در هر انقلاب، که ساخت دولت و رابطهاش با مردم تغییر کرده است، انقلاب فرزندان خود را نخورده و کشور نیز عرصه تاخت و تاز گروههای مسلح نگشتهاست.

7.16. جنبش همگانی میشود وقتی هیچ قشری از قشرهای جامعه و هیچ قومی از اقوام بیرون از آن نمانند. برای مثال، کارکنان دولت از کارمندان و کارگران و نیز افراد قوای مسلح، میباید سرنوشت بهتری را از تحول بنیادی انتظار داشتهباشند. در انقلاب ایران، شرکت کارکنان دولت در جنبش همگانی و پیوستن نیروهای مسلح به مردم، نقش تعیین کنندهای در پیروزی آن پیدا کردند. باوجود این، بعد از سرنگونی رﮊیم شاه، هزینه بازسازی دولت استبدادی به آنها تحمیل شد. شفاف کردن وضعیتی که کارکنان دولت و نیروهای مسلح، در پی پیروزی جنبش پیدا میکنند و تضمین آن از سوی نیروی جانشین و مردم، کاری است که میباید بلادرنگ انجام بگیرد. اما قطعیترین تضمین ،شرکت آنها در پیشبرد جنبش و عضویتشان در نیروی محرکه جنبش و از توان انداختن قوای سرکوب، است.

   هنوز جنبش همگانی موفق، علاوه بر عوامل برشمرده،  نیازمند وجود عوامل زیر است:

 

 

برای خواندن بخش اول مقاله، اینجا را کلیک کنید 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید