«مسئلۀ حجاب اجباری در ایران، اگرچه قدمتی به عمر جمهوری اسلامی دارد ولی پس از کشته شدن مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱، خطیرترین مشکل داخلی حکومت ایران شد. تلاش اصولگرایان برای تحمیل حجاب بر زنان ایرانی، نهایتا به صورت «قانون عفاف و حجاب» سر بر آورد ولی این قانون پس از اعتراضات گوناگون و مخالفت ضمنی مسعود پزشکیان با اجرای آن، گفته میشود که با دستور شورای عالی امنیت ملی معلق شد.»
متن زیر گفتوگوی یورونیوز است با تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، دربارۀ مسئلۀ حجاب در ایران. به تبع این موضوع محوری، موقعیت روحانیت و وضعیت دینداری در ایران امروز نیز جزو موضوعات مطرح شده در این مصاحبهاند. آقای آزاد ارمکی در مجموع معتقد است حکومت ایران از سر ضعف و طبقۀ متوسط از سر خشونتگریزی، راهی را طی میکنند که نتیجۀ آن استحالۀ جمهوری اسلامی است؛ استحالهای که محصول یک «انقلاب اجتماعیِ آرام» است. وی البته وقوع این تحول را منوط به سرنگون نشدن حکومت ایران در جنگ میداند؛ جنگی که از نظر این جامعهشناس ایرانی، قریبالوقوع و حتی آغازشده است.
آقای دکتر آزاد ارمکی، بگذارید با این سوال شروع کنم: به نظرتان جمهوری اسلامی، با توجه به فضای جامعۀ ایران، بیحجابی را میپذیرد یا نه؟
آزاد ارمکی: به نظرم جمهوری اسلامی چارهای جز پذیرش بیحجابی ندارد و در عمل هم دارد این طور میشود. کسانی که اراده کردهاند به بیحجابی، الان بدون حجاب در سطح جامعه حضوردارند. عدهای هم حجاب متوسطی دارند و یک عده هم کاملا باحجاباند. در قدیم هم این طور بود. جمهوری اسلامی هم الان به این رنگانگی دارد تن میدهد. البته نیروهای تندرو، که نظام را تحریک میکند به مقابله با بیحجابی، و ضمنا خودش هم در خیابان به شکل آتشبهاختیار عمل میکند، چونکه در آستانۀ جنگ قرار داریم، فعلا از مبارزه با بیحجابی دست برداشته؛ چون اگر چنین کاری کند، جامعۀ عصبانی از وضعیت اقتصادی، با او برخورد میکند و در این صورت، این نیروی تندرو بازنده میشود. به همین دلیل افراطیون فعلا سکوت کردهاند.
آقای خامنهای در دوران پس از جنبش مهسا، یکبار گفت عدهای میخواهند جامعه را برگردانند به عصر پهلوی. ظاهرا از نظر ایشان، این همه بیقانونی و فساد و استبداد، مصداق بازتولید عصر پهلوی نیست و صرفا کشف حجاب چنین اثری دارد. به نظرتان این نگرش از کجا نشأت میگیرد؟
آزاد ارمکی: آنچه که به عنوان اسلام در جامعۀ ایران مطرح میشود، اسلام تهیشده از عدالت و دموکراسی است. چنین اسلامی، نمایندگان رادیکال هم دارد. در واقع این قشر اسلام موضوعیت پیدا کرده. حفظ این قشر، یک موضوع چالشی و حیثیتی شده. حکومت هم طبیعتا طرفدار همین تصویر از اسلام است. اگر روحانیتی وجود داشت که غدغهاش برابری و کاهش فساد و حفظ حقوق مردم بود، این اسلام قشری تحتالشعاع قرار میگرفت. ولی دغدغههای مذکور (برابری، کاهش فساد، حقوق شهروندی) در نهاد روحانیت مرده است. حتی اقشار مذهبی نیز چنین دغدغههایی ندارند. قبلا روحانیانی مثل آقای منتظری و آقای خاتمی از این مقولات دفاع میکردند ولی الان اسلام قشری با تکیه بر مداحان به عنوان بارزترین جلوۀ اسلام در جامعۀ ما وجود دارد. این قشریون حکومت را تحریک میکنند که به خاطر حجاب با زنان سخت بگیرد.
مداحان از حجاب اجباری چه سودی میبرند؟
آزاد ارمکی: حجاب برایشان نفع دارد؛ چون مذهبی بودن جامعه، یعنی حفظ مخاطبین مداحان. به همین دلیل مداحان سوار احساسات مذهبی مردم میشوند و علیه آزادی حجاب حرف میزنند.
اگر بیحجابها به جلسات مداحی بیایند، مشتری مداحان که بیشتر میشود.
آزاد ارمکی: آنها نمیآیند. مداحان در کنار روحانیان و روشنفکران دینی، در رابطۀ طبیعیِ تزاحمی، میتوانند نظام فرهنگی را پیش ببرند. وقتی روشنفکری دینی حذف شده، روحانیت هم بیخاصیت شده، همه چیز به قشر تقلیل مییابد و دینداری میشود حجاب و زیارت و عزاداری. در چنین شرایطی، مخاطب مداحان فقط دینداران قشریاند. اگر غیر از حجاب و زیارت، سایر اجزای دین هم موضوعیت داشت، روحانیت و روشنفکری دینی در چنین وضعیتی نبودند. ولی چون حجاب و عزاداری و زیارت شده مظهر دینی بودن جامعه، مداحان نقش برجستهای پیدا کردهاند.
فرمودید حجاب تبدیل شده به یک مسئلۀ حیثیتی. ولی مگر نه اینکه رهبر یک جامعه باید عقلانی رفتار کند؟ اینکه رهبر یک کشور بگوید فلان موضوع برای من حیثیتی شده و سپس لج کند و کوتاه نیاید، با خردمندی منافات دارد.
آزاد ارمکی: مسئله در حوزۀ رهبری دو وجه دارد. یکی وجه عمومی جامعه است، یکی هم وجه نیروی سازمانیافتهای است که اینگونه – یعنی قشری – صورتبندی شده. به نظرم جایی که رهبر سکوت میکند، یعنی وضع موجود در جامعه را به رسمیت شناخته. جایی که با نیروی سازمانیافتۀ خودش مواجه میگردد، رویکردی رادیکال پیدا میکند و دغدغهاش میشود سامان حجاب. به نظر من، به طور پنهان، نوعی عقلانیت در حال شکلگیری است. یعنی رهبری در مواجهه با کلیت جامعه، سکوت میکند. من این طور میبینم قصه را.
گفتید روحانیت دغدغۀ عدالت را ندارد و الان صرفا قشر دین مهم شده. آیا همین نشان نمیدهد که فقیه وقتی به حکومت میرسد، به دین لطمه میزند؟
آزاد ارمکی: یک جنبهاش این است. جنبۀ دیگرش هم این است که فقیه وقتی به حکومت میرسد، مسئلهاش قدرت میشود و دیگر با مغز دین کاری ندارد. وانگهی الان جامعۀ ایران دچار یک دگردیسی عمده شده. اگر فقیه اراده میکرد اقدام دیگری بکند، دیگر با یک “جامعۀ در اختیار” مواجه نبود. دینداری جامعه وارد ساحت دیگری شده است و نیاز به یک فقیه و روحانیت دیگری دارد. روحانیت ما در چند مرحله دچار دگردیسی شده. یکی از مراحل عمدهاش، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۰ است که سعی میکرد بازنگری کند و بهروز شود. از ۱۳۶۰ به بعد، دیگر دغدغهاش میشود قدرت. در نتیجه، از مسائل جامعه دور میشود و به جامعه بیاعتنا میگردد. یعنی فیالواقع روحانیت در جامعۀ ما به نوعی تمام شده. چون دغدغهاش حکومت و قدرت است. بسیار اندکاند روحانیانی که دربارۀ مسائلی نظیر حقوق بشر و محیط زیست و … بحث کنند. به همین دلیل است که میگویم روحانیت در سطح جامعه دچار نوعی میرایی شده. در نتیجۀ این وضع، نوع دینداری جامعه هم عوض شده و منابعش را از جای دیگری میگیرد.
از کجا مثلا؟
آزاد ارمکی: بخش عمدهاش “تاریخ” است. منابع تاریخی هم در اختیار مردم است. یعنی دیگر فلان دیندار از مرجع تقلید یا از روحانی محلهشان سوال نمیکند که نظر شما دربارۀ این موضوع چیست. او به تاریخ مراجعه میکند و برمیگردد به فرهنگ. تاریخ و ادبیات نقش مهمی در شکلگیری دینداری افراد پیدا کرده.
منظورتان این است که نوعی “اسلام فرهنگی” مبنای دینداریِ جامعۀ بریده از روحانیت شده؟
آزاد ارمکی: دقیقا. جامعه برگشته است به اسلام فرهنگی و خودش مشغول جستوجو و انتخاب نحوۀ دینداریاش است.
به نظرتان چنین افرادی در اقلیت نیستند؟ چون به نظر میرسد اکثریت مردم دیگر دغدغۀ زیست دینی ندارند.
آزاد ارمکی: نه، اکثریت جامعۀ ایرانی این “دین فرهنگی” را دارند و منابعشان عوض شده است. یک اقلیت دیندار هم وجود دارد که منابعش رسمی است و به روحانیت مراجعه میکند.
یعنی اکثریت مردم از نظر شما هنوز خداباورند و اسلام رقیقی دارند که میتوان آن را اسلام فرهنگی نامید در برابر اسلام سیاسی.
آزاد ارمکی: کاملا. یعنی افرادی که تا حدود زیادی معتقد به خدا است و قیامت را تا حدودی قبول دارد، ولی به بقیه آموزههای دینی توجه چندانی ندارد.
و دنبال این نیست که همۀ زندگیاش را بر وفق دین سامان دهد.
آزاد ارمکی: ابدا. چنین رویکردی برای بیشتر از ۷۰ درصد جامعه تمامشده است.
بعضی نظرسنجیها هم نشان میدهند که اکثریت ایرانیها الان دیگر خودشان را شیعه نمیدانند.
آزاد ارمکی: میتواند این طور هم باشد. تصویری که ما از شیعه ارائه دادهایم، مختصاتی دارد. شیعۀ مبتنی بر مهدویت با شیعۀ مبتنی بر ولایت فرق دارد.
ولی الان بسیاری از مردم معتقدند ارکان این مذهب مبتنی بر دروغ و خرافات است و به اول و آخر تشیع فحش میدهند!
آزاد ارمکی: چنین رویکردی وجود دارد ولی پژوهشها نشان نمیدهد که این افراد در اکثریتاند. قطعا در جامعۀ ما، الان چنین نقدی وجود دارد که اساس اسلام و تشیع باطل است؛ ولی چون پدیدۀ شیعهگری به معنای غیرحکومتیاش در زیست مردم ایران وجود دارد، پدیدهای که از آن با الفاظی مثل شیعۀ حضرت عباسی یا شیعۀ امام حسینی یاد میشود، چنین تشیعی لزوما با قدرت گره نخورده است بلکه در ادبیات و شعر و موسیقی و زبان و فرهنگ حضور دارد و پشتوانۀ همان “اسلام فرهنگی” در جامعۀ ایران است.
سطحینگری روحانیت، که به آن اشاره کردید، تا حدی محصول پیوند دین و قدرت نیست؟ یعنی به نظر میرسد انقلاب اسلامی به نهاد روحانیت لطمه زده.
آزاد ارمکی: روحانیت در قدیم اساسا یک گتو یا یک گروه درخودرفته بود. مثلا در زمان پهلوی اول. حتی در زمان صفویه هم روحانیت همهکاره نبود و رقبای عمدهای داشت. بعد از دوران پهلوی اول، روشنفکری دینی بیشترین کمک را کرد برای انتقال روحانیت از گتوی خودش به جامعه. با از بین رفتن روشنفکری دینی، روحانیت دوباره سر در لاک خودش فرو میکند. الان روحانیتی در ایران وجود دارد که به هیچ سوال جامعۀ ایرانی نمیتواند جواب دهد. زبان روحانیت فقط زبان فقه است و این زبان به درد صدور حکم میخورد نه به درد توضیح و توجیه مسائل و امور. اقلیتی از روحانیان که از چارچوب فقه خارج میشدند، به عنوان فیلسوف یا روشنفکر میتوانستند از عهدۀ توضیح و تبیین مسائل برآیند. یعنی کسانی مثل مطهری، که امروزه دیگر تقریبا نایاب شدهاند. نهاد روحانیت چون این ظرفیت و نیرو را از دست داده و صرفا بخشی از حاکمیت و شریک قدرت شده، به یک میراییِ پنهان مبتلا گشته. با اینکه تعداد اعضای این نهاد زیاد است و همۀ منابع را هم در اختیار دارند، نمیتوانند به هیچ سوالی جواب دهند. این وضع میتواند به تشیع و اسلام در ایران لطمۀ بزرگی بزند. حتی به یک معنا به جامعۀ ایران هم میتواند لطمه بزند چون ایرانیان به یک تفسیر و معنای دینی و قدسی از تاریخ و فرهنگ خودشان نیاز دارند. در صورت تدوام وضع فعلی، این نگاه قدسی دچار فروپاشی میشود و یک اباحهگری تمامعیار جانشین آن میشود که خطرناک هم است.
به نظرتان انقلاب اسلامی به رشد بیحجابی در جامعۀ ایران کمک کرده یا اینکه اگر انقلاب هم نمیشد، اکثر زنان بیحجابی را انتخاب میکردند و اقلیتی قابل توجه هم، مثلا ۴۰ درصد زنان، باحجاب میماندند؟
آزاد ارمکی: حجاب دغدغۀ انقلاب اسلامی نبود. جمهوری اسلامی دغدغهاش حجاب است. این دو تا را باید از هم جدا کرد. جمهوری اسلامی به خودش و اسلام و جامعۀ دینی لطمه زده است. این لطمات میتواند در آینده درصد بیحجابها را نسبت به قبل از انقلاب بیشتر کند. دغدغۀ اساسی، امروز در درون خانوادههای مذهبی است نه غیرمذهبی. خانوادههای مذهبی دچار شبهه شدهاند و کسی نیست به آنها توضیح دهد. حجاب تبدیل شده به یک مسئلۀ حکومتی و بر سر آن جنگ و جدال راه افتاده. در چنین شرایطی، رعایت حجاب برای فرزندان خانوادههای مذهبی دشوار شده است. به همین دلیل در آینده تعداد باحجابها بیش از پیش کم خواهد شد.
آقای پزشکیان موفق شد قانون عفاف و حجاب را از طریق شورای عالی امنیت ملی معلق کند. در مجموع به نظرتان عملکرد پزشکیان در قبال مسئلۀ حجاب موفقیتآمیز بوده؟
آزاد ارمکی: ما دو تا پزشکیان داریم. یک پزشکیان جدا از شرایط جنگی، که به نظرم ناموفق بوده. ولی پزشکیان در دورۀ جنگ، به نظرم بهترین تصمیمی که بدون سر و صدا و دعوا و درگیری گرفته، تعلیق همین قانون بوده. به نظرم این کار بسیار قابل دفاع است.
برداشت شما نهایتا این است که الزام قانونی رعایت حجاب، شبیه قانون ماهواره میشود که استفاده از آنتن ماهواره را ممنوع کرده بود ولی جامعه وقعی به آن قانون ننهاد؟
آزاد ارمکی: همین الان هم این طور شده. یعنی زنان حجاب را رعایت نمیکنند و کاری ندارند که قانون چه حکمی کرده است. الان مذهبیها هم مخالف تحمیل حجاباند و بسیاری از خانوادههای مذهبی از حکومت میخواهند که حجاب را یک پدیدۀ حکومتی نکند.
اگر این وضع عملا فراگیر شود، جمهوری اسلامی کارش به کجا میرسد؟
آزاد ارمکی: در این صورت جمهوری اسلامیای خواهیم داشت که بر یکپارچگی نظام فرهنگی اصرار نمیکند و به جای تحمیل یکسانسازی، تنوع را میپذیرد و مسئلهاش حقوق انسانی خواهد بود نه تحمیل احکام و ایجاد شکل واحدی از دینداری.
با توجه به احتمال وقوع جنگ، فکر نمیکنید دیر شده باشد برای هر گونه اصلاحی در جمهوری اسلامی؟
آزاد ارمکی: نه، ما معمولا در شرایط سخت به اصلاحات تن میدهیم. ما در ضعف و از سر اضطرار اصلاحطلب میشویم. به نظرم دورۀ اضطرار کنونی، بهترین شرایط برای دگردیسی و تندادن حکومت به حقوق مردم است.
شاه هم در دوران ضعف تصمیم گرفت به اصلاحات تن بدهد، ولی دیگر دیر شده بود.
آزاد ارمکی: اصلاحات به معنای مد نظر اصلاحطلبان دیر شده. منظور من از اصلاحات، وقوع یک انقلاب اجتماعی بدون خونریزی و بدون فروپاشی در این کشور است. این انقلاب اجتماعی، هم ابزارهای دموکراتیک دارد، هم نتیجهاش شکلگیری یک دموکراسی خواهد بود. یعنی یک جابجایی نیروهای اجتماعی، بدون خونریزی. سپس در یک فرایند نه چندان دور، تغییر در قوانین و اصلاح روابط و جابجایی آدمها صورت میگیرد. تدریجا وضع فعلی از بین میرود و شروع مجددی خواهیم داشت.
در این صورت مغز جمهوری اسلامی، که در این چهلوچند سال، مطابق خواست رهبرانش، حجاب و سایر احکام شرعی را بر مردم تحمیل میکرد، از بین میرود و فقط پوستۀ آن باقی میماند.
آزاد ارمکی: اگر این طور شود، ولایت فقیه همچنان میتواند باقی بماند، ولی در حاشیه. یعنی نظام قانونی محوریت پیدا میکند نه ولایت فقیه. در واقع جای اکثریت مردم که اقلیت قدرت را در اختیار دارند، با اقلیت مردم که اکثریت قدرت را در اختیار دارند، عوض میشود.
اگر مسئلۀ حجاب حل شود، بعدش آزادی رقصیدن و مشروبخوردن و … مطرح میشود و این نظام همین طور باید عقبنشینی کند.
آزاد ارمکی: بله، جامعۀ ایران در دوران قبل از انقلاب هم در رقصیدن و مشروبخوردن اهل افراط نبود.
ولی الان پنجاه سال از آن موقع گذشته و قبح این امور نزد اکثریت مردم ایران کمتر شده.
آزاد ارمکی: بله، چهل سال قبل در باغهای کرج و شهریار مراسم عروسی و رقص گاهی برگزار میشد ولی الان بسیار زیاد و فراگیر شده. اگر این نظام به شکل فعلی استمرار پیدا کند، این آزادیها همچنان مسئلهساز خواهند بود ولی اگر انقلاب اجتماعیای که به آن اشاره کردم رخ دهد، مردم به شکل طبیعی نه از سر لجبازی با حکومت، از این آزادیها استفاده خواهند کرد.
اگر این نظام بخواهد در همۀ این موارد عقبنشینی کند، دیگر چه نیازی است که یک ولی فقیه آن بالا باشد؟
آزاد ارمکی: ولی فقیه تغییر رویه میدهد.
اگر هم این طور شود، باز این سوال پیش میآید که آن فقیه حاکم مشغول حفاظت از کدام فقه است؟
آزاد ارمکی: در دوران انقلاب ۵۷ این بحث مطرح نبود که یک رهبرِ فقیه قرار است مردم را کنترل کند. او یک مقام معنوی قلمداد میشد که قرار است از قدسیت جامعه حفاظت کند.
به نظرتان با این همه نفرتی که حکومت در جامعۀ ایران تولید کرده، مردم میپذیرند ولی فقیه به عنوان یک “پدرِ ناظر” آن بالا باشد؟
آزاد ارمکی: بله، مردم میپذیرند؛ در صورتی که حس کنند فقیه در زیست لحظه به لحظهشان حضور ندارد و تحولات مد نظرشان اتفاق میافتد. مردم که نمیخواهند برای تحولات سیاسی دست به خشونت و جنایت بزنند. مردم میخواهند زندگی کنند و زندگیشان هم با یک معنای دینی و اخلاقی باید توام باشد.
حتی اگر این طور شود، ولایت فقیه مثل امپراتور در ژاپن نمیشود که عملا هیچکاره است و حتی زمزمۀ حذفش هم مطرح است؟
آزاد ارمکی: بله، ما هم به آن سمت داریم میرویم. جامعه استعداد از دست دادن نیروی حجیم سازههای دینی را ندارد؛ چون در این صورت به واسطۀ بنیادگراهای دینی تبدیل به یک جامعۀ خشونتطلب میشود.
حرف شما این است که اکثریت مردم ایران مایل نیستند درگیر خشونتهای انقلاب شوند؛ بنابراین اگر ولی فقیه عقبنشینی کند، مردم هم به نظارت فقیه رضایت میدهند.
آزاد ارمکی: دقیقا. مردم به چنین چیزی تن میدهند و ما با یک جمهوری اسلامی جدیدی مواجه میشویم که جامعه در آن موضوعیت پیدا میکند. نیازهای اجتماعی مردم و تنوع آنها از سوی حکومت پذیرفته میشود. این مردم هم نشان دادهاند که میتوانند در کنار هم به شکل مسالمتآمیز زندگی کنند.
اما همۀ اینها مشروط به این است که جمهوری اسلامی در اثر جنگ سقوط نکند.
آزاد ارمکی: بله. اگر سقوط کند، ما در آینده نظامی شبیه این نظام را خواهیم داشت.
یعنی یک استبداد سلطنتی؟
آزاد ارمکی: نه لزوما. بنیادگرایی دینی دوباره تقویت میشود.
ولی به نظر میرسد بنیادگرایان دینی بعد از سقوط جمهوری اسلامی باید مخفی شوند!
آزاد ارمکی: بنیادگرایی دینی در ایران سرمایه دارد. حتی اگر چهرههای فعلی این جریان سرکوب شوند، هزاران نفر مثل آنها بازتولید میشوند. اینها اگرچه در اقلیتاند، ولی اقلیتی هستند که میتوانند هر آن تهدید کنند و به قدرت دست یابند. با هزاران شیوه و روش. چنین چیزی بارها در دنیا بویژه در کشورهای اسلامی اتفاق افتاده. مسائل به این سادگی نیست! شرایط ما بعد از هر فروپاشی، سختتر از دوران قبل از فروپاشی خواهد بود. به همین دلیل روشنفکران و طبقۀ متوسط جامعه، فروپاشی را در دستور کار خودش قرار نمیدهد. نمایندگان طبقۀ متوسط در عرصههای گوناگون دارند کمک میکنند به تغییر نه فروپاشی.
به همین دلیل در اعتراضات ۱۴۰۱ طبقۀ متوسط حضور پررنگی نداشت؟0
آزاد ارمکی: بله، طبقۀ متوسط اجازه نداد رادیکالیسم فراگیر شود. در واقع پیادهنظام رادیکالیسم نشد. ما الان در شرایط سختی به سر میبریم و طبقۀ متوسط حاضر نیست با روی آوردن به خشونت، شرایط را سختتر کند.
در واقع شما از استحالۀ نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنید نه از فروپاشی این نظام.
آزاد ارمکی: بله، کاملا از استحاله دفاع میکنم. استحاله یک کنش مدنی و ماندگار است، بدون خشونت و کشتوکشتار و محاکمه و بگیر و ببند فروپاشی. در واقع ما یک تغییر عمیق را میپذیریم ولی این فرایند درکوتاهمدت رخ نمیدهد و زماندار است. اما علت تندادن به این فرایند، ورود حکومت به دورۀ ضعفش است. قدرت مستیآور است و در دوران قدرت، کسی به چنین روندی تن نمیدهد. در واقع ضعیف شدن جمهوری اسلامی، راه استحاله را باز کرده است.
منبع: سایت یورونیوز فارسی