back to top
خانهنویسندگانروانشناسی سازماندهی کار جمعی، از علی شفیعی

روانشناسی سازماندهی کار جمعی، از علی شفیعی

shafiei ali 111062014 مقدمه: 

     
من در طول سال های فعالیت سیاسی خودم راجع به سازمان های سیاسی ایرانی تجارب و نظرات گوناگونی را پیدا کردم. تا پیش از انقلاب باورم این بود که هر آنچه را این سازمان ها در شعارهای خودشان اعلام می‌ کنند، به آنها اعتقادی راسخ دارند و در عمل نیز پیاده خواهند کرد. در طول سال های اوّل انقلاب و پس از آن تا به امروز،  به این نتیجه رسیده‌ ام که غالب این سازمان های سیاسی در محتوی اندیشۀ راهنما، سازماندهی و مدیریت خویش، کاملاً شبیه رژیم سلطنتی شاه و یا ادامۀ آن البته با شکلی دیگر، یعنی ولایت مطلقه فقیه، هستند. تنها تفاوت و اختلافی که با این رژیم‌ ها دارند بر سر داشتن و یا نداشتن قدرت و یا شریک بودن و نبودن در آن‌ است.
 
    در طول و پس از کودتای خزنده علیه اهداف اصلی انقلاب مردم ایران و بازسازی استبداد، عده‌ ای از جانبداران انقلاب ایران که کم و بیش در اینجا نیز حضور دارند، مجامع اسلامی ایرانیان را تأسیس کردند. این سازمان سیاسی که جانبدار انقلاب مردم ایران است، هدف اصلی خود را سازماندهی، استقرار و استمرار سامانه‌ ای مردم سالار در میهن خویش ایران قرار داده است. در واقع تشکیل مجامع اسلامی ایرانیان کوششی بود و هست و خواهد بود برای سازماندهی سامانه‌ ای مردم سالار. این امر نیز طبیعی است که سازماندهی سامانه‌ ای مردم سالار، ابتدا بایستی در درون خود مجامع اسلامی و مابین افراد عضو آن، و سپس در درون ایران، چه در وجه سیاسی و خواه در دیگر وجوه اجتماعی جامعۀ ایران صورت پذیرد.
 
اساس دو اندیشۀ تاریخی در سازماندهی کار جمعی:
 
    در تمامی طول تاریخ اندیشۀ سازماندهی و روانشناسی سازماندهی، هر نوعی از سازمان و یا سازماندهی اجتماعی که می‌ خواهد باشد، دو اندیشه و نظریه بنیادی وجود داشته و هنوز نیز وجود دارند. یکی نظریۀ اجماع Konsens Theorie و دیگری نظریه اجبار autoritäre Theorie که در زبان آلمانی به آن Zwangstheorie می‌ گویند. بطور خیلی ساده، نظریۀ اجماع می‌ گوید: هر گونه تصمیمی که در یک سازمان اجتماعی گرفته می‌ شود، بایستی بر اساس اجماع، به معنای اتفاق نظر اعضای جمع باشد. نظریۀ اجبار بر عکس این را می‌ گوید: بنای این نظریه بر این‌ است که هرگونه تصمیمی در بالا توسط نخبگان گرفته می‌ شود و اعضای سازمان موظف و مجبورند از آن اطاعت کنند.
 
    این دو نظریه را ما خیلی خوب و براحتی می‌ توانیم هم در اندیشۀ راهنما، هم در ساخت سازماندهی و هم در نوع مدیریت و رهبری همۀ سازمان های اجتماعی مشاهده کنیم. از کوچکترین آنها که خانواده است گرفته تا بزرگترین آنها که دولت و یا سازمان های بین‌ المللی هستند. 
 
    در اینصورت نظریه و یا روانشناسی اجماع و یا اجبار را ما بطور کاملاً روشنی می‌ توانیم ابتدا در اندیشۀ راهنمای افراد سازمان، سپس در چگونگی ساخت سازمان، یعنی در نوع رابطه‌ ای که اعضاء سازمان با یکدیگر بر قرار می‌ کنند.  و بالاخره در نوع مدیریت و رهبری سازمان مشاهده کنیم.
 
    برای مثال بر اساس روانشناسی نظریۀ اجبار، اندیشۀ راهنمای تک تک افراد جمع، اندیشۀ استبدادی است. به این معنی که همۀ تصمیم‌ ها اولاً در بالا گرفته می‌ شوند، ثانیاً این تصمیم‌ ها شکل امر و فرمان و دستور را دارند که از جانب مافوق صادر می‌ شوند. وظیفه و تکلیف مادون‌ ها و یا اعضاء تنها اطاعت بی‌ چون و چرا از این دستورات است. در اینصورت، ساخت سازمان شکل سلسله مراتبی (هیرارشی) بخود می‌ گیرد که هرمی شکل است. در این هرم، رهبر و یا رهبری در رأس سازمان قرار می‌ گیرد و دیگر اعضاء در سلسله مراتب و مقام ها شبیه پلکان به طرف بالا بسوی رأس هرم یعنی رهبر و رهبری و به طرف پایین، قاعدۀ هرم قرار می‌ گیرند. تصمیم‌ ها بزرگ و عمده و مهم را رهبر که در رأس هرم قرار گرفته‌ است، می‌ گیرد. و دیگر اعضاء موظف، و یا بهتر بگوییم مجبورند از اوامر و نواهی رهبر اطاعت و پیروی کنند.
 
   حال در روانشناسی نظریۀ اجماع، اندیشۀ راهنمای اعضاء جمع، اندیشۀ آزادی و استقلال است. افراد سازمان در گرفتن تصمیم‌ ها با داشتن آزادی و استقلال کامل شرکت می‌ کنند. در اینصورت ساخت سازمان هرمی شکل نیست، بلکه هر عضو صاحب حقوق است، حقوقی مشترک و برابر با دیگر اعضاء سازمان بدون قائل شدن به هیچگونه تبعیضی. بر اساس این حقوق فردی و جمعی، هر عضو جمع با همۀ دیگر اعضاء جمع هم ارج، هم سطح، و برابر است. عملاً هر عضو جمع حق مشارکت در گرفتن تصمیم ها، حق مخالفت کردن با نظر دیگران و حق برابر بودن با همۀ دیگر اعضاء را دارد. در این جمع، یک و یا چند رهبر و یا مدیر که همۀ تصمیم‌ های عمده و مهم را بگیرند و سپس آنها را به شکل دستور درآورند و ابلاغ کنند، وجود ندارد. مصوبات هر چه مهمتر و بزرگتر باشند، بیشتر به اتفاق نظر و اجماع اعضاء سازمان نیاز دارند.
 
روانشناسی کار جمعی چیست؟ و آنرا چگونه تعریف می‌ کنند؟
 
     در اصطلاح روانشناسی سازماندهی، کار جمعی را کار تیمی می‌ گویند. در زبان آلمانی به آن Teamarbeit و در زبان انگلیسی Teamwork می‌ گویند. تعریف عمومی و بسیار سادۀ تیم اینست: ” تیم تشکیل می‌ شود از گروهی عضو که بکار حلّ یک مشکل و یا مسئلۀ مشترک اشتغال دارند.” 
 
     حال از دید من، مشکل مشترک و یا بهتر بگویم، هدف مشترک مجامع اسلامی ایران ساختن سامانه‌ ای مردم سالار است. این سامانه بایستی ابتدا در درون جمع، هر مجمع و یا مجموعۀ مجامع ایجاد شود و سپس در کلّ جامعۀ ایران.
 
از جنبه روانشناسی یک تیم کاری تشکیل می‌ شود از مجموعه ای از اعضاء که پیوندهای فکری و آرمانی، احساسی و رفتاری قوی ای با یکدیگر و نسبت به یکدیگر دارند. در واقع درون تک تک افراد جمع، احساس همبستگی، دلبستگی و تعلق داشتن به یکدیگر و به کلّ جمع بسیار شدید است. این جمع دارای یک پوستۀ گروهی است. این پوسته، همۀ اعضاء جمع را در بر می‌ گیرد. در درون این پوستۀ گروهی، اندیشه و احساس “ما ” بودن، بوجود می‌ آید. اینطور می‌ توان گفت که احساس و اندیشۀ “من”، در کار تیمی بتدریج به احساس و اندیشۀ “ما” تبدیل می‌ شود.
 
   حال اندیشه و احساس “ما” شدن و “ما” بودن از دید روانشناسی منبع و سرچشمۀ بوجود آمدن یک دینامیک گروهی است. این دینامیک گروهی امیدها، علایق و انتظارات مشترک را بیشتر و بیشتر می‌ کند. امید و علاقه و انتظار رسیدن به آن آرمان و هدف مشترکی که کار تیمی بر اساس آن بوجود آمده است. آرمان و هدف مشترک نیز همان حلّ مسئله و مشکلی است که کار تیمی به آن اشتغال دارد. 
 
    حال اندیشه و احساس “ما” بودن که گفتیم ایجاد دینامیک گروهی می‌ کند، سبب می‌ شود که توانایی های تک تک افراد جمع تکمیل کنندۀ یکدیگر شوند و همدیگر را کامل کنند. در روش شناسی، به آن “اکمال متقابل” می‌ گویند. این اکمال متقابل اعضای جمع را رشد می‌ دهد و به یکدیر نزدیک‌ تر می‌ کند. در اثر تمرین مداوم همکاری، توانایی کارِ جمعی، روزبروز بیشتر و قویتر می‌ گردد. 
 
    وقتی توانایی های تک تک افراد جمع تکمیل کنندۀ یکدیگر شدند، بازدۀ کار مشترک آنها خیلی زیاد می‌ شود. لذا، کارایی آنها نیز بطور مداوم بیشتر می‌ شود.
 
    علاوه بر همۀ اینها، فعالیت های کلّ جمع در تک تک افراد تیم، مسئولیت مشترک و متقابل بوجود می‌ آورد. احساس مسئولیت مشترک و متقابل در کار تیمی، در فرد فرد اعضاء جمع، هر روز بیشتر و قویتر می‌ شود. در یک کلام، توانایی های افراد جمع در مسیر رسیدن به هدف مشترک بطور مداوم افزایش می‌ یابند و راه رسیدن به هدف مشترک را هموارتر می گردانند.
 
یک تفاوت عمده در روانشناسی سازماندهی بر اساس اصل اجماع و اصل اجبار:
 
    تفاوت عمده‌ ای که مابین این دو اصل فکری وجود دارد را می‌ توان در برخورد این دو اندیشه با فرد در کلّ جمع شناسائی کرد. در اندیشۀ اجماع، رشد جمع رابطۀ مستقیم با رشد فرد، بنابراین، تک تک افراد جمع دارد. بر این مبنی که هر کدام از افراد جمع هر چه بیشتر رشد کند، به همان مقدار و حتی بیشتر از آن، جمع آنها رشد می‌ کند و فعالتر و خلاقتر و به هدف نزدیکتر می‌ شود.
 
    در اندیشۀ اجبار، برخورد با فرد دقیقاً بر عکس اندیشۀ اجماع است. هر چه فرد و یا افراد کمتر رشد کنند، بیشتر از اوامر و دستورات مافوق و یا رهبر و رهبری اطاعت می‌ کنند. از دید اندیشۀ اجبار، هر نوعی از رشد مانع بزرگ بر سر راه پایدار ماندن استبداد و سلطه گری می‌ شود. چونکه فرد اگر رشد کند، دیگر اطاعت کور کورانه نخواهد کرد. رشد، سبب می‌ شود که فرد از حق اختلاف خود، آگاه  شود و آنرا بکار برد. نقد و انتقاد کردن را بیاموزد و بکار ببرد. 
 
    بهمین‌ خاطر، در روانشناسیِ سازماندهیِ کارِ تیمی، هر کدام از اعضای جمع، بطور فردی نقشی مهم و عمده در فراگرد فعالیت کار جمعی ایفا می‌ کنند. در واقع، رشد و ارتقاء سطح دانش ها و توانایی های هر فرد، بخصوص بهنگام دست زدن به عمل، و در آنچه به سازماندهی کار افراد جمع مربوط می‌ شود، اهمیتی فوق العاده دارد.
 
     در حقیقت در کار تیمی فعال و موفق، هر فرد، بایستی ابتدا با خودش، ماندن بر آرمان، یعنی اصول و ارزش های مشترک و عمل کردن در مسیر هدف اصلی جمع را تمرین کند. در طول زمان، در اثر کار و کوشش و کسب تجارب بیشمار، فرد توانا به یافتن نظم و انضباط  می‌ شود. نظم و انضباط فردی را هر عضو جمع در عمل می‌ آموزد. 
 
    البته در این روند رشد، معاشرت‌ های افراد جمع با یکدیگر، ارتباط‌ های آنها با یکدیگر و ساختن معیارهای جدید برای کار مشترک بیشتر می‌ شود. تعریف هدف‌ های مشترک، چه اهداف مرحله‌ ای و خواه اهداف کلّی، ضرورت دائمی پیدا می‌ کند. در واقع همانطور که آمد، رشد هر عضو جمع، رشد همۀ اعضاء و پیشرفت کار تیمی مشترک آنها خواهد شد.
 
در این صورت نقش هر فرد در کار جمعی موفق دارای این ویژگی ها می‌ شود:
 
۱. تلاش و کوشش فردی در مداوت، پایداری و استقامت در ماندن بر سر آرمان، به معنای اصول و ارزش های مشترک در مسیر رسیدن به هدف اصلی جمع. 
 
۲. تلاش و کوشش فردی جهت نوآوری، ابداع و ابتکار در راه رسیدن به هدف مشترک.
 
۳. تلاش و کوشش فردی تک تک افراد جمع در نزدیکی و یکی شدن با یکدیگر.
 
۴. و بالاخره، تلاش و کوشش فردی تک تک افراد جمع در راه خود شدن، خود ماندن و صاحب هویت فردی و جمعی مشترک گشتن.
  
چرا کار تیمی مؤثر، کارساز، و موفق است:
 
    در علم انسان شناسی Anthropologie نظریه‌ ای وجود دارد که بنابرآن، هر انسانی، دنیایی است جدا و خاص خودش که با تمامی دیگر انسان ها تفاوت های ماهوی دارد. برای مثال در این جهانی که ما زندگی می کنیم ٧ میلیارد انسان وجود دارند. شما امکان ندارد دو انسان شبیه به یکدیگر از هر نظر و یا حتی از چند نظر پیدا کنید. در حقیقت هستی و خلقت انسان بر اساس تنوع بوجود آمده‌ است. حیوان‌ ها و گیاهان نیز چنین هستند. این نظریه معتقد است: در اصل تمامی هستی، توانایی ادامۀ حیات خودش را از این تنوع می‌ گیرد. دخالت بیجا کردن در این تنوع و یا غفلت کردن از این تنوع، آسیب رساندن به محیط زیست طبیعی و، بیش از آن، محیط زیست انسانی و اجتماعی است. نظریۀ اجماع، بیشترین اهمیت را برای تنوع میان انسان ها قائل است. اساس فلسفه و مرام توحید، بر اصل قبول و احترام به تنوع میان همۀ جانداران این جهان و دو حق اختلاف (کثرت آراء) و اشتراک (گذار از کثرت به توحید از راه نقد و نقد متقابل = اکمال متقابل) است.
 
    در صورتیکه نظریه اجبار کاملاً مخالف تنوع است. در روابط اجتماعی و بخصوص در وجه سیاسی همه را با اعمال زور و خشونت یک شکل کردن، به همه اونیفورم پوشاندن، کار اصلی اندیشۀ جبری و اجبار است. برای مثال مائو در چین به همۀ چینی‌ ها لباس یک رنگ و یک شکل پوشانده بود. مجلس رژیم نیز در کار به تصویب رساندن طرح پوشش شد. نازی های آلمان به کشتار دگر اندیشان و دگر زیست کنندگان، با زور و خشونت، همه را یکی کردن می‌ گفتند. Gleichschaltung. این اصطلاح از فن برق کشی می‌ آید. یعنی همۀ لامپ‌ ها را به یک کلید متصل کردن تا تنها با یک حرکت همه چراغ‌ ها را بتوان روشن و یا خاموش کرد. دشمنی کردن با دگر اندیشان و کشتار آنها در تمامی نظام های استبدادی از همین اصل ناشی می‌ شود. در ایران در ابتدای انقلاب شعار چماقداران ولی مطلقه فقیه این بود: “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله”. این شعار “صدای پای فاشیسم مذهبی” بود که می‌ آمد. 
 
   در روانشناسی سازماندهی کار جمعی، اهمیت قائل شدن به تنوع میان تک تک اعضای جمع، اساس کار تیمی است. هر کدام از ما ها که در این نشست گرد هم آمده‌ ایم، در شیوه‌ های برداشت و درک مان از واقعیت‌ های این جهان با یکدیگر تفاوت داریم. در نوع تجاربی که در زندگی شخصی، شغلی، اجتماعی و سیاسی خودمان می‌ کنیم با همدیگر فرق داریم. هم در روش های برخوردمان و هم در شیوه های رفتاری هر کدام از ماها، فراوان تفاوت و اختلاف با یکدیگر وجود دارند. در حقیقت هدف از بحث و تبادل نظر در سازماندهی کار جمعی، درک یکدیگر و نزدیک شدن نسبی به نظرات و مقاصد همدیگر است. در کار تیمی به این امر غنی یافتن و توسعه یافتن در اندیشه و عمل می‌ گویند.  یک مثال از خودم بزنم:
 
    من هر زمان که در نشست مجامع شرکت می کنم، پس از اتمام نشست متوجه می‌ شوم که نظر و اندیشه‌ ام نسبت به بسیاری از امور، چه اطلاع‌ ها و خبر ها، و خواه نظرها و اندیشه‌ ها، کلّی با پیش از آمدن به نشست فرق کرده‌ است. دلیل روانشناختی آن اینست:
 
     در این نشست‌ ها همانطور که در بالا آمد، یک دینامیک گروهی بوجود می آید. این دینامیک گروهی مرا برای مدتی کوتاه به معنی واقعی کلمه، منقلب می‌ کند. چرا منقلب می شوم؟ چون در همۀ ما انسان ها تلاش و کوششی غالباً ناخود آگاه وجود دارد که، سمت و سوی آن، هماهنگ کردن و تعادل بخشیدن میان چهار امر مهم در درون هر کدام از ماها است:
 
● اولی خلق و خویی Temperament  است که هر کدام از ماها داریم، که با همدیگر فرق دارند.
 
● دوم، وضعیت زندگی هر کدام از ماها است که با هم تفاوت زیاد دارد.
 
● سوم استعدادها و توانایی ها و علایق گوناگونی است که هر کدام از ماها در زمینه‌ های گوناگون داریم. در واقع ترکیب استعدادها و علایق و توانایی های هر کدام از ماها با یکدیگر تفاوت دارند.
 
● و چهارم نیازها و آمال و آرزوهای فردی هر کدام از ماها است. هر کدام از ماها نیازها و آمال و آرزوهای خاص خودمان را داریم. چشم انداز هر کدام از ماها از زندگی فردی و اجتماعی خودش با یکدیگر تفاوت دارند.
 
    حال از جنبه روانشناسی هر کدام از ماها تلاش می‌ کنیم میان این چهار ویژگی فردی که داریم، یک همآهنگی منطقی ایجاد کنیم. نقطۀ تعادل و یا نقطۀ آن نظم هماهنگ کننده نزد هر کدام از ماها نیز با یکدیگر تفاوت دارد. 
 
    یک بیت شعر بسیار زیبا از حافظ بیانگر تلاش درونی همۀ ما انسان‌ ها در همآهنگ کردن این چهار عامل است. آن شعر این اینست:
 
در اندرون من خسته دل ندانم کیست        که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
 
    در روان درمانگری به این امر می‌ گویند: برخوردهای درونی innere Konflikt
 
    در روانشناسی کار جمعی، این تعادل بطور نسبی ایجاد می‌ شود. چون اشتراکات زیادی در آرمان و هدف افراد تیم کاری وجود دارند و تبادل نظر نیز در این زمینه‌ ها فراوان صورت می‌ گیرند. برخوردهای درونی در روح و روان هر کدام از ماها کاهش می یابند. چونکه ما با یکدیگر بحث و گفتگو می‌ کنیم و در جریان آن، اطلاع‌ ها و نظرهای خود را رد و بدل می‌ کنیم. اینکار سبب می‌ شود که ماها آرام شویم. به اصطلاح آرامش خاطر بدست آوریم. آرامش خاطر سبب رشد ما می‌ گردد. چرا که یاد می‌ گیریم، برای مشکلات راه حلّ پیدا کنیم.
 
     در حقیقت بنا بر جملۀ معروف ابوالحسن بنی صدر “جریان آزاد اطلاعات، نظرها، علم و هنر و فنون ” از اسباب اصلی و اساسی رشد، چه در کار جمعی، و خواه در کلِّ جامعه است.
 
    سانسوری که جانبداران اندیشۀ اجبار، مستبدین، ایجاد و برقرار می‌ کنند، دشمن رشد استعدادهای انسانی و سمّ خطرناک جهت یافتن راه‌حلّ‌ های منطقی و عقلانی است. 
 
     اما زمانی کار جمعی آرام بخش و سبب رشد فردی و جمعی ماها می‌ شود که دارای ده ویژگی سازندۀ ذیل باشد.
 
ده ویژگی سازندۀ روانشناسی کار جمعی:
 
۱. داشتن آرمان و هدف مشترک
 
۲. سازماندهی بر اساس آرمان و هدف مشترک
 
۳. بدست آوردن احساس “ما”، یعنی قبول و یافتن احساس مسئولیت مشترک 
 
۴. بدست آوردن تدریجی نقش تیمی هر عضو جمع در کار گروهی برای خودش
 
۵. ایجاد فضای شاد و مطلوب و خوش آیند در کار و همکاری های مشترک
 
۶. احترام متقابل قائل شدنِ اعضایِ تیم برای یکدیگر 
 
۷. شفافیت و صداقت نسبت به یکدیگر
 
۸. داشتن رفتاری سازنده بهنگام بوجود آمدن اختلاف و برخورد با یکدیگر 
 
۹. انتقاد، انتقاد و بازهم انتقاد. ترس از انتقاد در کار جمعی بایستی بطور کلی از میان برود 
 
۱۰. تشویق و تحسین همدیگر در کارها و دستاوردهای فردی یکدیگر. 
 
بدست آوردن نقش تیمی: 
 
    نقش تیمی بیانگر نوع کار، جا و وظیفه ای است که تیم بر عهدۀ عضو خویش می‌ گذارد و بخشی از کار جمعی است. و یا خودش بطور داوطلبانه بر اساس استعدادها، توانایی‌ ها و علایق شخصی خود، برای خویش تعیین و مشخص می‌ کند. این نقش در نوع کار خود را در کار جمعی، به تیم پیشنهاد می‌ کند. 
 
    بخصوص زمانیکه یک کار تیمی به کار و مسئولیت بسیار سخت و پیچیده، مثل کار سیاسی و از آن پیچیده‌ تر و مشکل‌ تر، یعنی ایجاد مردم سالاری، اشتغال داشته باشد، کار تیمی اهمیتی فوق‌ العاده دارد. چرا که فعالیت سیاسی که هدف آن برقرار کردن مردم سالاری است نیاز به برنامه و برنامه‌ گذاری کوتاه و میان و دراز، بسیار دراز، مدت دارد. بهمین‌ خاطر نیز پی‌ گیری و مداومت در کار، و استقامت در راه رسیدن به هدف، ضرورت تمام دارد.
 
    موفقیت و یا شکست کار تیمی سیاسی بستگی به توانایی در تأثیر گذاری گروه سیاسی دارد. چون این تأثیر بر جامعه گذارده می‌ شود، اولاً نیاز به زمان دارد. ثانیاً نیاز به علم و دانش و کارشناسی جمعی دارد.
 
    البته در کار تیمی این دانش و کارشناسی تک تک افراد جمع نیست که موفقیت بوجود می‌ آورد، بلکه بکارگیری مطلوب مجموعه‌ ای از دانش ها و فن شناسی‌ ها و توانایی‌ های افراد جمع، بعلاوۀ دانش‌ ها و فن‌ ها و تجربه‌ های همۀ دیگر انسان‌ ها است.  
 
Meredith Belbin یک محقق انگلیسی است که از دهۀ هفتاد مسیحی تا به امروز بدنبال یافتن تأثیر تشکل و یا ترکیب اعضای یک گروه کاری موفق است. او معتقد است یک گروه کاری موفق، ترکیب یافته از افراد و یا اعضایی است که ویژگی‌ های شخصیتی کاملاً متفاوتی با یکدیگر دارند. فرضیۀ اصلی بلبین اینست: انواع گوناگون خصلت های شخصیتی افراد یک گروه کاری بر روی توانایی و کارایی کار جمعی آنان تأثیر می‌ گذارد. او معتقد است یک فرد در یک گروه کاری زمانی رشد می‌ کند که عوامل و شخصیت های گوناگون بر روی او تأثیر گذارند. در این تأثیر پذیری، او نیز به نوبۀ خود بر روی دیگران اثر می‌ گذارد. بدین معنی که تأثیرات متقابل اعضای جمع بر روی یکدیگر، در طول زمان، منجر به ایجاد شخصیتی نو در کار و حرفه و در نتیجه یافتن نقش تیمی کار ساز می‌ گردد. یک ضرب‌ المثل آلمانی می‌ گوید: افراد به کمک  مسئولیت ها و وظایفی که به عهده می‌ گیرند، رشد می‌ کنند.
 
    بنا بر نظر ببلین زمانی یک تیم کاری موفق و کار ساز می‌ شود که اعضای آنرا تعدادی از افراد ناهمگون Heterogen تشکیل دهند. یعنی دارای انواع گوناگون ویژگی های شخصیتی و نقش های تیمی متفاوت باشند. ببلین در تحقیقات و پژوهش های خود در این مدت ۴۰ سال، ٩ نقش تیمی متفاوت را بدست آورده‌ است. او این ٩ نقش تیمی را به ٣ دستۀ عمدۀ کار عملی، کار ارتباطی و کار علمی، تقسیم بندی کرده‌ است. بدین‌ترتیب:
 
جهت عمدۀ ٣ نقش تیمی، کار عملی است:
 
    – اوّلی، عضوی از تیم است که نقش او انجام کار عملی است. آنکه کار عملی می‌ کند، عضوی از تیم است که جرئت و شهامت آنرا دارد موانع کار را از سر راه بردارد و دست به عمل زند. او معتقد است: “دو صد گفته چون نیم کردار نیست.”
 
    – دوّمی عضوی است که ایده‌ ها و اندیشه‌ های جمع را به عمل تبدیل می‌ کند. آنکه ایده را به عمل تبدیل می‌ کند، تلاش می‌ کند طرح ها و برنامه گذاری های جمع را به عمل تبدیل کند.
 
    – و سوّمی نقشی از کار تیمی است که کار را به نحو احسن تمام می‌ کند. Perfektionist پرفکسیونیست، تلاش می‌ کند مانع از کارهای غلط و اشتباهات شود. همۀ سعی او اینست که کار را در حد مطلوب و بدون نقص و عیب به پایان رساند.
 
جهت عمدۀ سه نقشِ تیمیِ دوم، ارتباطی یا مراوده‌ ای، kommunikativ است:
 
    – نقشِ اولی، همآهنگ کنندۀ اعضاء تیم است. نقش آن عضوی که تیم را همآهنگ می‌ کند، این‌ است که تلاش می‌ کند گروه کاری را به گرفتن تصمیم راغب و تشویق کند.
 
    – نقش دوم پرداختن بکار تیمی است. این نقش سعی می‌ کند، در بیرون از گروه با دیگران روابط جدید ایجاد کند تا بدینوسیله راه را برای کار تیمی هموار کند. 
   
    – و نقش سوّمی راهگشایی است. او تلاش می‌ کند مشکلات را از سر راه تیم بر دارد. بدین صورت که بحث ایجاد می‌ کند و در صدد است مانع از برخوردهای کاهنده در جمع شود. و بالاخره
 
جهت عمدۀ سه نقش تیمیِ آخر، علم و دانش است:
 
    – نقش اولی ابتکار و نوآوری است. او خلاق است و تلاش می‌ کند ایده‌ ها و اندیشه‌ ها و ابتکارهای نو و جدیدی را وارد کار تیمی کند.
 
    – نقش دومّی مشاهده‌ گری است. یعنی همۀ کار تیم را زیر نظر دارد و نتیجه گیری می‌ کند. آنکه مشاهده گر است، قابل عمل بودن پیشنهادهای وارد شده در کار تیمی را آزمون می‌ کند. آیا این پیشنهادها عملی هستند و یا نیستند؟
 
    – سوّمی متخصص و کارشناس است. او بکار تخصصی تیم می‌ پردازد. نقش او این‌ است که فن و دانش و کارشناسی، همراه با اطلاعات جدید را به درون کار جمعی بیآورد.
 
در پایان یک نقل قول از ببلین می‌ آورم. او می‌ گوید:
 
   ” منجرها Managers، کارشناسان موفق و سرشناس، در عمل خیلی مبتکر و نو آور هستند. آنها از ابداع و آزمون و آزمایش هیچ هراسی بدل راه نمی‌ دهند. فوق‌ العاده توانا و دارای اعتماد بنفس قوی هستند. ولی یک گروه کاری که تماماً از اینگونه اعضاء ممتاز تشکیل یافته باشد، در عمل کار سازی و کارایی درستی نخواهد داشت. زیرا از جنبۀ طبیعت ویژگی های شخصیتی و روش های عمل، اصلاً با یکدیگر جور در نمی‌ آیند و نمی‌ توانند کار تیمی کنند. زیرا یک فرد به تنهایی غیر ممکن است تمامی خصلت‌ هایی را که یک تیم کاری موفق نیاز دارد، داشته باشد. اما یک تیم کاری، عملاً شانس زیادی دارد ویژگی های شخصیتی فراوان و متفاوتی را عرضه کند.
 
   البته اینرا نیز باید گفت که اگر شما در تیمی مشخص و موفق بدنبال عضوی بگردید که کارش تنها دقت کردن در کار باشد و یا کسی که در یک تیم کارش فقط دادن ایده‌ های نو و ابتکار و خلاقیت باشد، بیهوده می‌ گردید. در یک تیم کاری موفق چنین فردی را پیدا نخواهید کرد.”
 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید