انقلاب اسلامی: بدینسان، بحث آزادی بمعنای واقع کلمه، یعنی نقد و نقدِ نقد تا رسیدن به توافق، به انجام رسید. تأمل در این بحث آزاد، نه هم بخاطر محتوی که بخاطر آموزش روش نیز بسیار آموزندهاست. هرگاه رویه ناسزاگوئی و تولید «ضد اطلاعات» و پخش آن رها بگردد و آنها که متصدی غنی کردن وجدان علمی و نیز اندیشههای راهنما هستند، چنین بحث آزادی را روش کنند، راه همگرائی را هموار میگردانند و سیاست را از خشونت میزدایند. و اندیشههای راهنما را از خشونت میزدایند. و وجدانهای علمی را از خرافهها و وجدان اخلاقی را از عناصری که بنمایه آنها زور است، میزدایند.
و آقای بنیصدر دو نظر از نظرهای آقای حقپور را در خور اندک تحصحیح مییابد: مجازات سیئه است اما روشی که قرآن میآموزد، تحول تدریجی از خشونت گرائی به خشونت زدائی است. از اینرو، جانشین کردن آن را با حسنه، رهنمود میدهد. در این مورد، او تعبیر آقای حقپور ، «اکل میته»، را صحیح مییابد. بدیهی است که با رفع حالت اضطرار، خوردن گوشت مرده باید ترک شود. و نیز فرق است میان معانی دو کلمه، یکی صدقه و یکی عفو. و یکی صدقه و یکی دیه. باوجود این، مهم ایناست، دو طرف بحث با مقرر شدن دو اصل تخفیف و عفو موافقند.
1. اینسخن که مجازاتی حق است که سبب خشونت زدائی بگردد، سخنی صحیح است. و
1.1. حق با ناحق در نمیآمیزد. حق با حق جمع و با ناحق جمع نمیشود. این نیز از ویژگیهای حق است. اما حق را میتوان به باطل پوشاند. چنانکه سخنی که جز دروغ نباشد نمیتوان ساخت. دروغ راست پوشیده است. از اینرو، دروغ به ضرورت متناقض است و با یافتن و رفع کردن تناقضها میتوان راست را بازیافت.
حق پور : با نظر استاد موافق هستم که از ویژگیهای حق این است که «حق با ناحق درنمیآمیزد»، از این رو «امتزاج حق و ناحق» را دیگر صواب نمیدانم، بلکه به نظر میرسد صحیح و دقیق این باشد که بگوییم «امتزاج روابط حق با روابط ناحق»، چرا که حقها هستیمند هستند، و بنابراین اجزاء تشکیل دهنده هر پدیده نیز چون هستیمند هستند، حق میباشند، اما آنچه که هستیمند نیست و میتواند هم حق باشد هم ناحق، «روابط» بین اجزاء تشکیل دهنده یک پدیده است که هر چه میزان حق بودن آنها بیشتر باشد، طول عمر و حق زایی آن پدیده نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین بایسته است که بگوییم؛ هر پدیدهای یا حق مطلق است یا امتزاجی است از روابط حق و ناحق در بین اجزاء.
1.2. اما اعدام قاتل را قتل حق خواندن، تناقض ببار میآورد با آیههای قرآنی (سوره انعام آیه 160 و غافر، آیه 40 و شوری آیه 40) که بنابرآن، جزای سیئه سیئهای مثل آناست و پاداش حسنه همواره بهتر است. بنابر این، هرگاه آیههای رجوع داده شده بمعنای «قتل حق» باشند، تناقض آشکار است. وقتی قتل یک بیگناه را کشتن تمامی انسانها میداند، این جنایت بزرگترین سیئهها است و جزای آن نیز سیئه است.
● آیه 33 سوره اسراء قتل قاتل را حق نمیداند اما بعنوان جزای سیئه اجازه میدهد. آیه سنت سیئهای را ممنوع میکند که انتقام دستجمعی در ازای قتل یک تن بود. هم اکنون، اسرائیل و امریکا و رژیم و القاعده و داعش و… به این سنت سیئه عمل میکنند.
● آیه 32 سوره مائده نیز اعدام را حق نمیداند در مقام جزای سیئه اجازه میدهد به شرط رعایت اصول راهنمای قضاوت. آیه گزارش میکند خطاب به قوم بنی اسرائیل این حکم مقرر شدهاست. در آیه، خاطر نشان اهل خرد و عبرت میکند که از آن پس نیز، سنت سیئه اسراف در خون ریزی ادامه یافتهاست. راستی ایناست که این سیئه امر واقع مستمر است و تا زمان ما ادامه دارد.
● در آیههای 33 و 34 سوره مائده نیز، محاربه با خدا و رسول او که گستردن بساط فساد در روی زمین است، سیئه و جزای آن یکی از سه مجازات است. اعدام بمثابه جزا حق خوانده نمیشود. بنابر قاعده، سیئهای جزای سیئه خوانده میشود. از اینرو، در آیه 34 مقرر میکند هرگاه پیش از دستگیری توبه کردند، مجازات ساقط میشود.
در این مورد نیز، هرگاه پیش از دستگیری توبه نکرد و دستگیر شد، قاضی، در تعیین مجازات، باید اصول راهنما را رعایت کند. چنانکه علی (ع) بنابر اصل مهلت دادن که یکی از اصول راهنما است، به محاربان مهلت داد و در پاسخ اعتراض کنندگان، فرمود:
« اما اینکه مىگویید چرا به اهل شام مهلت دادید؟ بدان جهت مهلت دادم تا جاهل تحقیق کند و عالم استوار باشد. شاید خدا امر این امت را در این متارکه و مدارا اصلاح فرماید. مهلت دادم که راه نفس برایشان گرفته نشود و بر اثر آن در شناختن حق شتاب نکنند و در همان گمراهى که بودند باز نمانند.»
حق پور : هرگاه به استناد قرآن؛ جزاء هر سیئه، سیئهای باشد به مانند آن، بالأخره این جزاء هم پدیدهای است که برآیند و پیامد آن یا حق است یا ناحق، اگر ناحق است که نمیباید به اجراء درآید و اگر حق است اجراء آن مذموم نخواهد بود. از این رو اینکه گفته شود؛ آیات قرآن «قتل قاتل را حق نمیداند اما بعنوان جزای سیئه اجازه میدهد» را صواب درنیافته، بلکه متناقض درمییابم، چرا که جواز قرآنی میباید مصداق عمل به حق باشد، هر چند این حق نسبی باشد، یعنی برآیند و پیامد آن نسبتاً حق باشد و در آن ناحق هم راه داشته باشد، مانند وقتی که قرآن در موارد اضطرار، خوردن گوشت مردار را جایز میشمارد، بدیهی است که اطعام از گوشت مردار همواره برای سلامتی آدمی مضر است، اما هرگاه کلیت حق حیات در خطر باشد، جایز میشود.
2. تفاوت دو آیه آشکار است: در آیه 45 سوره مائده رهنمود میدهد اگر به صدقه (= مساوی دیه) راضی شود، کفاره او میشود. از عفو نیز خبری نیست. در آیه 178 سوره بقره، دو اصل را دقیق و صریح تأسیس میفرماید: تخفیف از اعدام به دیه و عفو.
حق پور : ترجمههایی که تاکنون دیدهام (حدود 15 ترجمه)، همگی «فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَّهُ» را مبنی بر بخشش از سوی ولی دم (هر چند در قبال اخذ دیه) دانستهاند که این بخشش بمثابه کفاره گناهان او باشد. اما حتی اگر مفهوم این باشد که پرداخت دیه بمثابه کفاره گناه قاتل یا ضارب محسوب شود، باز هم آیه ناظر بر تخفیف مجازات میباشد و در این صورت تناقضی با آیه 178 سوره بقره ندارد هر چند از وجهی دیگر به مقوله مورد بحث پرداخته است.
3. در مقام دفاع، خشونت را متجاوز تحمیل میکند. چون بر اصل موازنه عدمی، حتی در مقام دفاع نیز نباید عکسالعمل شد، هدف باید خشونت زدائی باشد. به مناسبت، از کتاب شهید و عشق که زیر چاپ است، این قسمت از درسهای دوازدهگانه پیروزی را نقل میکنم:
«قاعده یازدهم در هیچ وضعیت و موقعیتی ابتکار عمل را از دست ندادن و عکسالعمل نگشتن است. این قاعده بسیار مهم را جداگانه مطالعه کردهام. لذا، در اینجا، بنمایه را باز مینویسم که حافظه میتواند آسان به خاطر بسپرد و عقل میتواند با یادآورشدنش به خود، در موضع واکنش نشاندادن قرار نگیرد و خود را زندانی مدار بستهای نکند که، درآن، جز ویران نمیتوان شد و کرد:
11.1. هرگاه عملی نیک باشد، یعنی بنمایه آن زور نباشد، دربرابر آن، دو روش میتوان بکاربرد: بیچون و چرا پذیرفت (عکسالعمل) و بکاربرد و یا موضوع کار عقل خودانگیخته گرداند. در روش اول، مدار بستهاست. نمونه نوعی این روش، مصرف کردن فرآوردهها و بسا دانشها و فنها به بهای سنگین رشد نکردن است. جامعههای زیر سلطه این روش را بکار میبرند. اما رشد نکردن، درجا، تخریب شدن است. چنانکه مصرف کنندگان، در ازای آنچه مصرف میکنند، نیروهای محرکه خویش را از دست میدهند. درس این روش ایناست: واکنشی که بنمایه آن زورنباشد و ویرانی ببار نیاورد، تصورکردنی نیز نیست.
روش دوم در دانشگاهها بکار میرود – نه دردانشگاههائی که مصرف کننده علم و فن هستند -: هر دستآورد علمی و فنی موضوع نقد و بکاربردن در ابتکار و ابداع و کشف و خلق میشود. مدار عقل باز است و زور بیمحل. هرگاه انسانها در زندگانی روزمره این قاعده را بکاربرند، استعدادهای خویش را فعال میکنند و دستیار یکدیگر در رشد میشوند.
11.2. و اگر عملی نیک نباشد، یعنی بنمایه آن زور باشد، در قبال آن، باز دو روش میتوان بکار برد: زور را با زور پاسخ گفتن و زور را موضوع زورزدائی کردن.
● بکار بردن روش اول، زندانی شدن در مدار بسته زورآزمائی را ناگزیر میکند و، در این مدار، دو طرف، ویرانی بر ویرانی میافزایند.
● «جزای سیئه را با حسنه دادن» یعنی عملِ زورمایه را موضوع نقد و بکاربردن خشونتزدائی کردن، هم بکاربرنده را از زورباوری و زورگوئی میرهد و هم مدار عقلها را باز نگاه میدارد و هم رابطهها را رابطههای حق با حق میکند».
بدینقرار، وقتی هم دشمن راه مدار را میبندد و جز دفع خشونت با خشونت مفری باقی نمیگذارد، قربانیان تجاوز نباید واکنش شوند. زیرا میپذیرند زندانی زندانی بگردند که دشمن، در آن، محصورشان کردهاست. هرگاه ابتکار عمل را از آن خود بدانند و بکنند، از بسیاری چارهها که واکنش شدن از آنها محرومشان میکرد، برخوردار میشوند. از جمله و مهمترین آنها که در رویاروئی با دشمن، خشونتزدائی را روش کردن که سبب میشود روشهای مقابله روشهائی بگردد که متجاوز آنها را نمیشناسد و میتوانند با حد اقل تلفات، دشمن را از تجاوز مأیوس و منصرف کنند. بهنگام تجاوز عراق به ایران، این هدف و روشهای سازگار با آن بکار رفتند. با آنکه شیرازه ارتش را استبدادیان از هم پاشیده بودند، نه تنها، ابتکار عمل از آن ایران شد و ایران سقوط نکرد، بلکه به روایت سندهای محرمانه وزارت خارجه انگلیس که پس از گذشت مهلت قانونی، انتشار یافتهاند، در چهارمین ماه جنگ، ارتش عراق شکست تجاوز خویش را پذیرفت. در ششمین ماه جنگ به پیشنهاد غیر متعهدها تن داد. تا خرداد 60، ایران تنها 5 هزار کشته داده بود. و این افتخار از آن ایران شد که رئیس جمهوری و فرمانده کل قوایش اجازه بمباران شهرها را به تلافی نداد. راستی ایناست ایران را روشی نجات داد که قرآن میآموزد. افسوس که ایرانیان دین خود را نمیشناسند و غیر ایرانیان نیز.
4. نظر آقای حقپور صحیح است. اما فقیهان نیز – آنها که بنده قدرت نشدند – میگویند و راست میگویند: نیاز به علم و احاطه بر موضوع را میطلبد که تنها خداوند دارد – بنابر قول آنها، نیاز به معصوم است -. بنابر این اصل که معاف شدن صد مجرم از مجازات به قید محکوم کردن یک بیگناه، روا نیست، باید بنا را بر نسبی بودن دانش و احاطه انسانها گذاشت و بر قاضی رعایت اصول راهنما قضاوت را فرض شمرد.
حق پور : شایسته و بایسته است که از آن استاد گرامی به جهت یک عمر اهتمام در کشف و نشر حقیقت، و از آن مهمتر؛ عمل به حقوق، قدردانی نمایم. براستی که ایشان الگو و اسوهای گرانقدرند.
نیما حق پور ـ 23 اسفند 1393
nima.haghpoor@gmail.com