back to top
خانهتاریخجدایی بنی صدر و مجاهدین - بخش دوم - دروغهای مسعود...

جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش دوم – دروغهای مسعود رجوی برای فرار از بحث آزاد

 

19/02/1394 – سایت انقلاب اسلامی- بمناسبت سالگرد جدایی مجاهدین خلق از بنی صدر در 20 اسفند 1362، که با اطلاعیه 4 فروردین 1363 «شورای ملی مقاومت» علنی گشت، پاسخ روزنامه انقلاب اسلامی شماره 82 (31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363) در رابطه با دروغها، تهمتها و توهین­های رهبری سازمان مجاهدین خلق، بعنوان سندی تاریخی را در چند بخش می آوریم. بخش دوم، به دورغهای آقای رجوی درباره تاریخچه بحث آزاد، اختصاص دارد که گواهی از فرار و ترسش از بحث آزاد دارند.

                    

جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش اول | رفتن سازمان مجاهدین به دامن صدام حسین

 

روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 82 ، 31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363

چرایی جدایی مجاهدین از بنی صدر

  • متن نامه جدایی مجاهدین از بنی صدر
  • پاسخ بنی صدر به مجاهدین

 

 

بحث آزاد

رجوی در همین پیام با لحن مودبی که خاص او در این برهه انحطاط و از دست دادن اعصاب است می نویسد:

«بعضا حتی برای رد گم کردن هم شده در منتهای وقاحت میانه بازانه “به پیشنهاد بحث آزاد! به ما (مجاهدین) نیز منتهی می گردد. بحثی که لابد موضوع آن بهترین نحوه، توبه! دادن گرگ درنده ای چون خمینی و دیگر جانوران شرور و هرزه­ی اطراف او اعم از “نرم­تنان” یا “سخت­سران­” است که قطعا بحث پیرامون بهترین فوت و فن­های رجعت به پیشینه­ی ارتجاعی با لنگ و لگد زدن هر چه بیشتر به مجاهدین را نیز شامل می­شود!!

عجبا که در گذشته آقایان بهشتی و کیانوری نیز یکچند کوشیدند با مجاهدین به بحث آزاد! بنشینند، اما بزودی دریافتند که نسل ما ملعبه­ی بوالهوسی­های ارتجاعی و فرصت طلبانه نمی­شود و نیازی به درس گرفتن معانی دمکراسی و مبارزه­ی ضد امپریالیتسی در کنف ولایت فقیه! آنهم در چنین دکان­هائی ندارد».

این پاسخ به دعوت به بحث آزاد درباره موضوع مشخصی است که ما پیشنهاد کردیم، موضع بحث “نظریه سقوط” رژیم خمینی و نیز نظریه “استحاله رژیم” خمینی بود، چرا بجای سیاه کردن صفحات بسیار در بروز دادن آثار تشنج عصبی و ناسزا و دروغ، اقلا توضیح نمی­دهد که “رهبری” این سازمان درباره سرانجام رژیم خمینی و پروسه سقوط آن چه نظری دارد؟ از قضا، کرامت می­کند و مثل شیخ اجل شیره را خورده و می گوید شیرین است! می گوید: “تضاد اصلی، تضاد رژیم خمینی با خلق است”. مثل اینکه کسی منکر بود و یا بدون این تضاد، مبارزه با رژیم از سوی کسانی که خود را متعلق به مردم می­دانند، معنی پیدا می­کرد!

بهر رو، درباره چگونگی دعوت به بحث آزاد بنا بر واقع امر به شرح زیر است:

1- این بنی صدر بود که بهشتی و رجائی و هاشمی رفسنجانی را به بحث آزاد دعوت کرد. پاسخی که بهشتی و رجائی به دعوت بنی صدر دادند به نقل از روزنامه انقلاب اسلامی 23 اسفند ماه 1359 اینست:

از اطلاعیه روابط عمومی وزارت دادگستری: «… از آنجا که بیشتر مصدومین و مجروحین واقعه شوم دانشگاه تهران از شخص آقای رئیس جمهور به دادسرا شکایت کرده­اند …. شرکت رئیس دیوانعالی کشور در این “گفتگو خود بخود” منوط به انجام بازپرسی از آقای رئیس جمهور و روشن شدن نتایج آن و صدور رای دادگاه است. بنابراین رئیس دیوانعالی کشور در گفتگوی رادیو – تلویزیونی که پس از روشن شدن نتیجه این رسیدگی قضائی برگزار شود، شرکت خواهند کرد ».

بدینسان در پاسخ تهدید می­کند. معلوم می­شود چماقدارانی که در 14 اسفند به اجتماع مردم در دانشگاه حمله کردند، شاکی شده و نزد قاضی القضات، شکایت بردند!! و این پاسخ را با پاسخ رجوی مقایسه کنید تا متوجه شوید، بیان توتالیتاریسم یکی است. فرق عمامه بهشتی و زلف رجوی، فرق صوری است، محتوی یکی است. بهشتی تهدید می­کرد، این یکی ناسزا می گوید “ترور انتلکتوئلی” می­کند!

و اما رجائی در پاسخ می گوید (به نقل از اطلاعیه روابط عمومی نخست وزیر به همان تاریخ):

«هیات دولت هر هفته سه بار جلسه دارد، بر طبق اصل 127 قانون اساسی حمهوری اسلامی ایران، هرگاه رئیس جمهور لازم بداند، جلسه هیئت وزیران در حضور او و به ریاست وی تشکیل می­شود، بنابراین ایشان می­توانند در جلسات هیئت دولت شرکت کرده و در جریان مباحث و مذاکرات قرار گیرند … معهذا اگر ایشان اعتقاد دیگری دارند و مسائلی دارند که از نظر ایشان تنها در یک بحث رویاروی با نخست وزیر قابل طرح و بررسی است، مراتب را با ذکر آن مسائل اعلام فرمایند. دولت در هر حال آماده شنیدن سخنان و نظرات ایشان هست.»

رجائی هم به این ترتیب از بحث آزاد گریخت.

2- در همین ایام تنی چند از جمله حجتی کرمانی نزد بنی صدر رفتند و برای سیاسی کردن برخوردها و آرام کردن جو، چاره­جوئی کردند، بنی صدر گفت چاره در بحث آزاد است. آنها بر عهده گرفتند نزد خمینی بروند و او را با اینکار موافق کنند. اصرار بر بحث آزاد از سوی مخالفان حزب جمهوری عمومی بود. اینها بودند که طراحان استبداد را به بحث آزاد می­خواندند. به این قسمت از مصاحبه شهید موسی خیابانی توجه کنید (انقلاب اسلامی 13 اسفند 1359):

«منظورم اینست که نیروها و جریانهائی که بخودشان اطمینان ندارند و مطمئن نیستند که حرف­ها و نظراتشان در بین مردم خریدار داشته باشد و بتوانند در یک فضای آزاد سیاسی که دیگران نیز در آن حضور داشته باشند و نقطه نظرهای خود را ارائه بدهند تا مردم را بسمت خود جذب کنند، اینها معمولا حاضر نمی­شوند که نیروئی جز خود را در میدان ببینند، چرا که مطمئن نیستند که افکار و عقاید و نظریه ها و روش های عقب مانده آنها در میدان برخورد آراء و عقاید و راه و روشهای گوناگون بتواند برای مردم جاذبه داشته و در برابر آنچه که از طرف دیگران عرضه می­شود، تاب مقاوت بیاورند».

بدینسان آنها که از بحث آزاد و برخورد آراء و عقاید می ترسند، کسانی هستند که بخود مطمئن نیستند.

بهر رو، هیاتی به نزد خمینی رفت و او با انجام گرفتن بحث­های آزاد موافقت کرد و رئیس جمهوری طی پیامی بتاریخ 25 اسفند نمایندگان احزاب و گروه­ها را به شرکت در بحث آزاد فرا خواند. گروه­های سیاسی، دعوت به بحث آزاد را پذیرفتند، از جمله مجاهدین خلق ایران نامه ای به این شرح نوشت و آمادگی خود را اعلام کردند. (به نقل از انقلاب اسلامی 16 فروردین ماه 60):

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای دکتر بنی صدر

ریاست جمهوری

محترما پیرو دعوت جنابعالی از احزاب و گروه ها جهت شرکت در یک سلسله بحث آزاد، باطلاع می رساند که سازمان مجاهدین خلق ایران همچنانکه قبلا در موارد مشابه نیز اعلام نموده، آمادگی خود را برای شرکت در این مباحث اعلام می­نماید.

بدیهی است که از نظر ما در شرائط کنونی بهتر است بررسی و ریشه­یابی مسائل مهم مبتلا به کنونی کشور از قبیل مساله­ی جنگ و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و مساله چماق­داری از ارجحیت و اولویت برخوردار باشد.

با احترام

مجاهدین خلق ایران

 

EEMojaheddine82-2

بدینسان این سازمان”قبلا در موارد مشابه نیز اعلام نموده، آمادگی خود را برای شرکت در این مباحث اعلام می نماید”!

باری بهشتی و دستیاران او که طرح کودتای خزنده را پیش می­بردند وقتی دیدند، تهدید بنی­صدر به محاکمه موثر نشد و بحث آزاد دارد سرانجام می­گیرد، از طریق عمال خود که به سرپرستی رادیو و تلویزیون گمارده بودند، رشته بحث آزاد را به دست گرفتند و در شکل و محتوای قلابی باجرا درآوردند. در مقابله با این توطئه­ی بهشتی و دستیاران او بود که روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری، اطلاعیه ی مفصلی منتشر کرد. در آن از جمله گفت:

«متعاقب این جلسه احزابی که به دعوت ریاست جمهوری پاسخ مثبت داده بودند، شامل جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران (جاما)، نهضت آزادی ایران، کانون نشر حقایق اسلامی، جبهه ملی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران با وقوف بر مسائل موجود طی نامه­ها و اطلاعیه­هائی که بدفتر ریاست جمهوری ارسال داشته­اند، شرائط خود را برای شرکت در بحث­های تلویزیونی که عمدتا شامل موارد ذیل می باشد، اعلام نمودند:

1-       پخش مستقیم بحث­ها از تلویزیون.

2-       اعمال مدیریت بی­طرفانه و ذیصلاح بر بحث­ها

3-       تاکید مجدد بر اولویت موضوعات عینی و مسائل مبتلا به جامعه نظیر امنیت قضائی

4-       تامین و تضمین امنیت جانی شرکت کنندگان

ریاست جمهوری نیز در جریان مصاحبه مطبوعاتی روز پنجشنبه سوم اردیبهشت مجددا بر ضرورت پخش مستقیم و تامین و شرائط آزادی و سلامت بحثها تاکید کردند…”

اینک که روشن شد، چه کسی می کوشید بحث آزاد را رسم گرداند و بهشتی ها و کیانوری ها چگونه آن کوشش را عقیم کردند، اینک که معلوم شد ادعای رجوی دروغ آشکاری است، می­گوئیم چگونه ممکن است شما معتقد باشید حق با شما است، معتقد باشید که بآزادی باور دارید و می­خواهید در ایران برقرار شود، آنوقت در پاریس هم دعوت به بحث آزاد را با رکیک­ترین ناسزاها رد کنید؟ چه کسی غیر از توتالیتاریست آنطور حقیقت را قلب می­کند و اینطور به دعوت کننده به بحث آزاد، ناسزا می­گوید؟ مگر ماده 14 وظایف مبرم “شورای ملی مقاومت” نمی­گوید “تبدیل رادیو و تلویزیون به محلی برای بحث آزاد و تعمیم دمکراسی و آزادی بیان برای تمام گروههای سیاسی” ؟ معنی عمل باین وظیفه مبرم اینست که در پاسخ دعوت به بحث آزاد ناسزا بگوئید و ترور “انتلکتوئلی” کنید؟! این آزمایش، اولین آزمایش بی­اعتنائی مطلق شما به آئین­نامه و اساسنامه و برنامه و وظایف مبرم و … نیست و آخرین آن نیز نخواهد بود. بهتر است بجای ناسزا نویسی کمی اندیشه را بکار اندازید و از خود بپرسید وقتی در پاریس “وظیفه مبرم” را اینطور بعمل درآورید، اگر بر فرض محال حاکم بر کشور شدید، چه خواهید کرد؟ با اینهمه ما بار دیگر شما را به بحث آزاد دعوت می­کنیم.

اما دروغ شما، تنها این دو دروغ نیستند. می­گوئید به شما تهمت می­زنند می­گویند توتالیتاریست هستید. مگر توتالیتاریست کسی نیست که هژمونی انحصاری می­طلبد و خود را مرجع بیم و امید و طرازوی “سهم” هر کس از قدرت می­شناسد؟ جز یک توتالیتاریست چه کسی می­تواند این جمله را بنویسد که “به هیچکس امتیاز اساسی زائد بر “مقاومت” اش نخواهد داد. شما کیستید و چه مقامی هستید که قیم تام­الاختیار ملت شده اید و “امتیاز” تقسیم می­کنید؟ این جمله را جز آنها که تحصیل قدرت را هدف و تنها هدف فعالیت سیاسی می­شناسند، چه کسی می­تواند به فکر خطور دهد و بقلم جاری کند؟ آری توتالیتر، انحصارطلب است، خواهان قدرت مطلق است و برای دستیابی به آن هر وسیله­ئی را مشروع می­شناسد. برای بحث در این باره بازگردیم بداستان “قباله نیمی از وزراء”.

 

EEMojaheddine82-3

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید