تاریخ انتشار 21
در نوشته پیشین به اولین پرسش که چرا بدترین و ویرانگر ترین خشونتها در سیاست اعمال میشوند و توجیه ها و توضیح های سیاسی خاص خود را دارند، پاسخ دادم. سپس چهار نوع توجیه اخلاقی که خشونتگران جهت مشروعیت بخشیدن به خشونتهای سیاسی خویش در طول تاریخ میتراشند، تشریح گردید.
در نوشته کنونی به این سئوال که چرا خشونتهای سیاسی نیاز به فضا های فکری و عملی و مکانهای روانی ـ اجتماعی اعمال خشونت دارند، جواب خواهم داد.
فضاهای فکری و عملی خشونتهای سیاسی:
جهت درک بیشتر خشونتهای سیاسی، این امر بسیار با اهمیت است، که ما فضاهای فکری و عملی، و مکان هایی که در آنها خشونتهای سیاسی اعمال میگردند را شناسایی کنیم.
یکی از حیله گریهای وقیحانه خشونتگران سیاسی از این است که آنان تظاهر میکنند، دور از چشم افکار عمومی و بطور پوشیده در اماکن بسته، دست به خشونت میزنند.
ولی واقعیت روانشناختی اعمال هر نوع خشونت سیاسی، رساندن پیام شیوه های مخوف شکنجه و اعدام مخالفین سیاسی به کل جامعه تحت حاکمیت استبداد است. هدف واقعی رساندن این پیام، ایجاد ترس و ارعاب، در نتیجه توقع تسلیم اراده خشونتگران سیاسی گشتن، است.
در حقیقت جوّ فکری و عملی خشونت سیاسی همیشه همراه و پیوسته با اماکنی است که در آنها خشونت سیاسی اعمال میگردد. در این اماکن برای آمران و عاملان خشونتهای سیاسی، شکنجه و کشتار و جنایت امری عادی، طبیعی و « قانونی » است که حالت روزمره گی بخود میگیرد.
برای مثال در ایران امروز، جوّ فکری و عملی حاکم بر دستگاه قضایی رژیم ولایت مطلقه فقیه به گونه ای است که از طریق دستور از بالا، مرتب حکم اعدام جوانان مملکت را صادر و اجرا میکنند. این اعدام ها در اماکنی صورت میگیرند که در آنجا زندانی را با زور شکنجه مجبور به اقرار اتهام علیه خودش میکنند. نزد آمران و عاملان خشونتهای سیاسی این فضای فکری و عملی و اماکن اجرای جنایت سیاسی، امری عادی است که حالت روزمره گی دارد.
اماکن اعمال خشونتهای سیاسی:
بازداشتگاه ها، زندانها، اماکن محل باز جوئی ها، دادگاههای فرمایشی، همراه با میدانهای اعدام که غالباً در درون زندانها صورت میگیرند، اماکنی هستن که در آنها اعمال خشونت سیاسی حالت روزمره گی پیدا میکند.
بر اینها اضافه کنید، فضاهای فکری و عملی، یعنی روانشناسی قاضی ها و دادستان ها و مأمورین اجرای حکم ها که همگی مطیع رهبری استبداد حاکم هستند. در واقع مجموعه ای از کارکنان زمینه ساز رفتارهای غیر انسانی در درون زندانهای سیاسی و شکنجه گاه های مربوط به آنها میشوند.
در حقیقت رهبران و متصدیان دستور دهنده خشونت سیاسی، باز پرس ها، پرونده سازان، دادستان ها، قاضی ها، و بیش از همه، مبلغین اینگونه خشونتها در ایجاد فضاهای اعمال خشونت سیاسی، نقشی عمده ایفا میکنند.
برای مثال در اوایل دهه شصت، یعنی دهه کودتا علیه اهداف انقلاب و برقرار کردن استبداد مخوف ولایت مطلقه فقیه، چه افراد و گروههای سیاسی جانبدار باصطلاح خودشان، « پاکسازی های سیاسی » بودند. چه مجلات و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون ها و منبر های روضه خوانی، تشویق و ترغیب کننده دستگیری و اعدام مخالفین سیاسی بودند.
در واقع این تنها خمینی آنزمان و خامنه ای امروز نیستند که فرمان قتل سیاسی صادر میکنند، بلکه مجموعه ای از خشونتگر سیاسی هستند که شراکت مستقیم در خشونتها و جنایات سیاسی دارند.
شناخت گذشته و حال خشونتگران سیاسی:
از جمله نکات بسیار مهم در روانشناسی خشونت سیاسی، شناسایی خلق و خوی فردی و اجتماعی خشونتگران سیاسی است. برای مثال بازپرس ها، شکنجه گران و قاضیان در خدمت دو استبداد شاهی و ولایی، بعلاوه همه دیگر دست اندرکاران خشونتهای سیاسی چه کسانی بودند؟ آن روزها که حاکم بودند، چه میگفتند و چه میکردند، و جایگاه اجتماعی و گرایشات سیاسی آنان قبل و بعد از دست زدن به خشونتهای سیاسی، و در زمان کنونی چیست؟ حاصل سخن اینکه:
خشونتهای سیاسی در فضاهای روانی ـ اجتماعی و اماکنی صورت میگیرند که در آنجا، تمامی مرزهای اخلاقی، حقوقی، انسانی و معیارهای فرهنگی و معارف انسانی، زیر پا گذارده میشوند. چرا که همگی این اصول و ارزشها مزاحم قدرت مطلقه خشونتگران سیاسی هستند. در اینگونه اماکن وجدان و شرف و اخلاق انسانی کارکرد های خود را به یکباره از دست میدهند.
( خانم فیروزه بنی صدر در مقاله ای با نام « چرا امثال ثابتی ها شکنجه گر میشوند»، نکات بسیار مهمی را در مورد فضا ها و اماکن و خلق و خوی خشونتگران سیاسی شناسایی و در اختیار خواننده قرار داده است. رجوع کنید به سایت انقلاب اسلامی در هجرت )
در حقیقت این امر از جنبه علم روانشناسی بسیار با اهمیت است، چگونه انسانهایی همچون پرویز ثابتی در رژیم شاهی و اسدالله لاجوردی در خدمت ولی مطلقه فقیه، همراه با همکاران خویش، کار کن و کارمند زندان اوین در هر دو نظام استبدادی میشوند. از جنبه روانشناسی، چه فعل و انفعالات روانی ـ اجتماعی در درون آنان بوجود میآید؟ طوریکه تمامی اصول و ارزشهای اخلاقی و انسانی را از دست میدهند؟
یکی از مهمترین جوابها که بتازگی محققین روانشناسی خشونتهای سیاسی بدست آورده اند، اینستکه افراد خشونتگر در فضا ها و اماکن اعمال خشونت سیاسی، بشدت نشئه قدرتی میشوند که دولت استبدادی به آنها میدهد. آنها چون برای دولت کار میکنند، هیچ ترس و واهمه ای از عواقب و پیامدهای خشونتها و جنایات سیاسی خویش ندارند.
بهمین دلیل نیز پر شمار پژوهشگران معتقدند که اینگونه افراد بطور واقعی خلق و خو و کاراکتر بزه کاران و جانیان را دارند. ولی چون از ضمانت حقوقی دولت حاکم برخوردارند، میتوانند در فضا ها و اماکن خشونت سیاسی، مخالفین سیاسی را کتک زنند، لت و پار کنند، به زنان و مردان قربانی خشونتهای خویش تجاوز جنسی کنند. بدون آنکه هیچگونه ترسی از عواقب اینگونه اعمال جنایتکارانه داشته باشند.
از جنبه روانشناسی کارکنان این اماکن شخصیتی مجرم kriminell دارند. در استبدادهای حاکم لباس ایدئولوژی دولت استبدادی را تن خویش میکنند، و دست به شنیع ترین جرمها و جنایات میزنند.
برای مثال سر پاسبان رضا شاه، و یا مأمور ساواک محمد رضا شاه، و یا ذوب شده گان در ولی مطلقه فقیه، علاوه بر آنکه برای اجرا این خشونتها دستمزد های کلان میگیرند، مقام های دولتی بالا رتبه ای نیز در آینده سیاسی خویش نصیب آنان میگردد.
برای مثال در حال حاضر در دولت و حاکمیت رژیم ولایت مطلقه فقیه رؤسای هر سه قوه قضائیه و مقننه و مجریه، آقایان اژه ای و قالیباف و رئیسی، هر سه جزء جنایتکاران سابق دار نظام ولایت مطلقه فقیه هستند. البته القاب دروغین آیت الله و دکتر و حقوقدان و …. همگی تقلبی و دست ساخت فضا ها و اماکن اینگونه جنایتها است.
این امر برای محققین روانشناسی خشونتهای سیاسی ثابت شده است که گذشته فکری و اجتماعی اینگونه افراد با عناوینی که بعداً در دوران حاکمیت استبداد بخود میدهند، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
تنها استثناء در تاریخ جنایی مستبدین، اسدالله لاجوردی بود. او پیش و پس مأموریت جنایتکارانه خود بزاز در بازار بود و ماند. ایشان حتی یک کلمه نیز از حقوق و قضاوت سر در نمی آورد و سررشته نداشت. تنها « مقلد امام خمینی بو د و با حکم حکومتی ایشان » قصاب اوین گشت.
علاوه بر امور بالا، از جنبه روانشناسی در این اماکن یک « دینامیک گروهی « Gruppendynamik بوجود میآید. در این دینامیک افراد خشونتگر در دست زدن به خشونت سیاسی یکدیگر را بطور متقابل ترغیب و تشویق و تقویت میکنند. تا جائیکه کشتن و تجاوز جنسی به زنان و مردان زندانی، علاوه پرشمار آزار و اذیت های دیگر در حق مخالفین سیاسی جزء کارهای عادی و نرمال و شغل اداری تلقی میگردد.
در نوشته بعدی به آخرین سئوال، « خشونتهای سیاسی از جنبه روانشناختی با انسانها چه میکنند؟ و مهمتر از این، انسانها خود با این خشونتها چه میکنند؟، جواب خواهم داد.