۱۳۹۴/۰۳/۲۸–سایت انقلاب اسلامی- بمناسبت سالگرد جدایی مجاهدین خلق از بنی صدر در 20 اسفند 1362، که با اطلاعیه 4 فروردین 1363 «شورای ملی مقاومت» علنی گشت، پاسخ روزنامه انقلاب اسلامی شماره 82 (31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363) در رابطه با دروغها، تهمتها و توهینهای رهبری سازمان مجاهدین خلق، بعنوان سندی تاریخی، را در چند بخش می آوریم. بخش ششم، مربوط به قسمت آخر نامه آقای رجوی به آقای بنی صدر برای اعلام جدائی (قسمت اول در بخش پنجم آمده است) و پاسخ آقای بنی صدر به این نامه می باشد.
جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش اول | رفتن سازمان مجاهدین به دامن صدام حسین
جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش دوم – دروغ های مسعود رجوی برای فرار ار بحث آزاد
روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 82 ، 31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363
چرایی جدایی مجاهدین از بنی صدر
- متن نامه جدایی مجاهدین از بنی صدر
- پاسخ بنی صدر به مجاهدین
…
اکنون پس از همه این مقدمات میخواهم وارد اصل مطلب شوم. اصل مطلب که از این پس همکاری سیاسی ما (مجاهدین) را با شما غیر ممکن می کند. سیاست اخیر شما درقبال مساله حیاتی و سرنوشت ساز “جنگ و صلح” می باشد که ضمنا مهمترین محور فعالیت سیاسی شورای ملی مقاومت بویژه در ابعاد بین المللی است و در داخل کشور نیز بنظر ما “جنگ” سرپوش “اختناق” است. امروز دیگر هرکس میداند که مساله جنگ (جنگ رژیم خمینی با عراق) به مساله سرنوشت رژیم خمینی منتهی میشود. اگر اثبات این حقیقت در یکی دو سال گذشته کار مشکلی بود، امروز حتی خمینی بزبان خودش نیز بآن اقرار کرده است. و این همان مساله ایست که با ارتباطی که به امر سرنگونی رژیم خمینی و استقرار آزادی و حاکمیت و استقلال ملی دارد ما مجاهدین بهیچوجه نمیتوانیم در مورد آن کمترین انعطافی بخرج بدهیم. چراکه نمیتوانیم در سرنگونی رژیم خمینی کمترین تخفیف یا انعطافی بخرج دهیم و شما بروشنی میدانید که اصولا صرفنظر از وظیفه انقلابی – انسانی که در قبال حفاظت از شما (بهنگام تحت پیگرد بودن در تهران) بر عهده داشتیم، اساسا باین دلیل با شما وارد همکاری سیاسی شدیم که سرنگونی رژیم زود تر محقق شود. والا قضیه همکاری با شما چه در گذشته و چه در حال حاضر از اساس موضوعیتی نداشته و ندارد. و شما بخوبی میدانید که سرنگونی رژیم خمینی برای هر کس “حرف” و شعار باشد، لااقل برای مجاهدین و شورای ملی مقاومت “عمل” سراسر جانفشان و خونینی است که بهای آنرا هر شب و هر روز با استخر خون می پردازیم ….
اما از برخورد پارسال شما و ارگانتان بر سر ملاقات و بیانیه مشترک با نایب نخست وزیر عراق (که سرانجام به صدور تکذیب نامه ای از جانب شما نیز منجر شد) و از برخی برخوردهای ریز و درشت دیگر در همین رابطه که بگذریم، اخیرا بدنبال قطع موقت (یک هفته ای) بمباران شهرها و غیر نظامیان وطنمان از جانب عراق که بدرخواست اینجانب (از موضع مسئول شورای ملی مقاومت و در چارچوب اصول و سیاستهای مصوب شورا) صورت گرفت، نشریه منعکس کننده نظریات شما سیاستی در پیش گرفت که از هر جهت در رابطه با مجاهدین و شورای ملی مقاومت ابعاد کیفا جدیدی بخود گرفته است.
از این پیش تر بر سر مسائل و بزنگاههای حساس سیاسی نمونه های بسیار نگران کننده ای از رفتارهای دوگانه و آنچه اصطلاحا به آن “خنجر زدن از پشت” می گویند، ملاحظه شده بود، اما برای حفظ اتحادمان با شما چشم پوشی کرده بودیم. نمونه هائی که در اینجا قصد تشریح و ورود به آنها را ندارم ….
اما در رابطه با قطع یکهفته ای بمباران، نشریه انقلاب اسلامی شماره 67 با دروغ و تحریف به مساله نظر کرد. حال آنکه شما خود در گفتگو با من آنرا مثبت و انساندوستانه ارزیابی کرده بودید. اقدامی که در سراسر کشور و همچنین در سطح بین المللی انعکاسات گسترده داشت و با استقبال کامل مواجه شد. اعضاء شورا نیز در نشست روزهای 8 و 9 اسفند ماه جاری از آن استقبال و تائید نموده و در کادر سیاستها و اصول و برنامه مصوب شورا پیرامون مساله صلح، هیچکس هیچ ایرادی وارد نکرد و حتی بعضا آنرا مهمترین حرکت سیاسی–بین المللی شورا از بدو تاسیس شمردند. همچنین خود شما در پاسخ به سئوال یکی از اعضاء شورا که از خود شما پرسید آیا ایرادی به اینکار دارید: خیر اثرات داخلی و بین المللی این اقدام را از نخستین عقب نشینی مذبوحانه رژیم جنگ طلب خمینی در تمامی دوران جنگ افروزی و جنگ طلبی اش نیز که در همین رابطه محقق شد، بوضوح میشد فهمید.
ضمنا برای اینکه جوابیه نایب نخست وزیر و وزیر امور خارجه عراق باینجانب تماما باطلاع هموطنانمان برسد و همگان از متن کامل آن مطلع شوند و برای اینکه نشریه انقلاب اسلامی و یا سایرین نتوانند در اثر انتشار متن کوتاه شده “بل” باصطلاح وطنخواهانه ای از مجاهدین و شورای ملی مقاومت بگیرند و یک چند نیز از اینطریق موج سواری کنند که آی متن کامل نامه چه بود …. “مجاهد” متن کامل جوابیه را منتشر ساخت. اما در پیشانی “مجاهد” تصریح شده بود که “بدیهی است …. پیرامون مساله بمباران و گلوله باران غیر نظامیان هر یک از طرفین (مسئول شورا و نایب نخست وزیر عراق) نظرات و برداشتهای خود را بیان داشته اند” که مفهوم آن کاملا روشن است.
از طرف دیگر میدانید که ما مجاهدین از آغاز با سیاست ضد ملی و ضد انقلابی صدور باصطلاح انقلاب خمینی مخالفت ورزیده و در دیدگاههای مندرج در برنامه شورای ملی مقاومت نیز باتفاق امضاء نمودیم که به “جهان وطنی” قرون وسطائی و ارتجاعی خمینی اعتقادی نداریم. خمینی با ریاکاری در تحت لوای اسلام به “یکنوع جهان وطنی و نفی مرزها و حدود سرمایه داری تظاهر نموده و حسب المعمول فرصت طلبان دست راستی (امثال حزب توده) را بطمع میانداخت”. و از همین فتنه صدور باصطلاح انقلاب بود که جنگ ایران و عراق قویا زمینه سازی شد. بعبارت بهتر این رژیم خمینی بود که جنگ را زمینه سازی نمود والا جنگ کاملا اجتناب پذیر بود. البته ما تجاوز قوای عراق بخاک میهنمان را (در همان سال 59) آشکارا محکوم نمودیم و شما خوب میدانید که ما (مجاهدین) در صفوف مستقل خود برای دفاع از مردم و میهن با قوای عراق جنگیدیم حال آنکه مزدوران خمینی از پشت نیز بر ما آتش می گشودند و در بسیاری موارد دستگیر و شکنجه مان میکردند … پس از آن هنگام که خواست و نیاز عراق به صلح مسجل شد (تابستان 61) بدیهی بود که جز خمینی کسی خواستار ادامه جنگ نبود.
از آنچه گفته شد بروشنی نتیجه میشود که ما مجاهدین در عین اینکه برای ارزیابی هر نظام حکومتی معیارهای مشخص دمکراتیک- استقلال طلبانه و ضد بهره کشانه خود را داریم مسئول تر از آنهم (در رابطه با سرنوشت میهن و مردم خودمان) که بجای مردم عراق در مورد رژیم آن کشور و امور داخلی آن سخنرانی کنیم و نشریه بدهیم.
ما مقدم بر هر چیز دیگر مسئول احیاء آزادی و استقلال ملی وطن خود هستیم والا اگر ابعاد مسئولیتهای خود را در ورای مرزهای خود گسترش بدهیم محققا حتی در داخل کشور خودمان نیز بجائی نخواهیم رسید. حال اگر نشریه (ارگان) شما انتظار دارد که مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران در فرنگستان بنشیند و فارغ البال و غیرمسئول به اظهار الحیه های وطن پرستانه! از راه دور بسنده نموده و از پاریس، پطرزبورگ یا بغداد را (آری از اینکه مبرم ترین شعارها و ضرورتهای انقلاب نوین ایران چه چیزهائی هستند و حالا فی الواقع چه کسی صلح میخواهد و چه کسی جنگ) روی کاغذ بتوپ و تشرهای میان تهی ببندد و همسو با خمینی راه جنگ را هموار و راه صلح را بسته و ناهموار کند، آنوقت باید عرض نمود که مجاهدین از اساس مرا با شما باینجا نمیفرستادند، پیشنهاد تشکیل شورا نیز نمیدادند که در اینصورت دیگر نه طرح صلح لازم داشتیم و نه برای قطع بمباران غیر نظامیان تلاش میکردیم.
خیر! ما (مجاهدین) برای پیش برد انقلاب نوین ایران و استقرار آزادی و حاکمیت مردمی، برای سرنگونی رژیم دجال ضد بشری و برای تدارک قیام عمومی، شعارها و وظایف بلادرنگی در پیش داریم که بایستی هر چه سریعتر امکان درهم شکستن طلسم اختناق را فراهم کند. شعار استراتژیکی صلح نیز در همین جهت است ….
وانگهی ما مسئول تر از آن هستیم که نسبت به سرنوشت خلق و میهن خود نسبت به بیش از یک میلیون کشته و مجروح جنگی و نسبت به مصونیت ملیونها هموطنانمان در نواحی جنگزده و نسبت به استفاده مشروع از هر تضادی در جهت تسریع سرنگونی خمینی لاقید و بی تفاوت بمانیم. نه دجالگری دشمن و نه حتی بی مسئولیتی یا خدای ناکرده بی انصافی دوست نیز نمیتواند ما را از پی گیری وظائفمان باز بدارد. بهرحال بسیار طبیعی بود که از مجاهدین و همدردان و هواداران آنها، هر کس که حتی دهان به دهان از برخورد نشریه شما با مساله قطع بمباران مطلع شده بود، برآشفته شده و بطرق مختلف نارضایتی عمیق خود از اشخاصی را که در عمل تحت نام شما حرکت می کنند و موضع میگیرند، بمن برساند. با اینهمه باز هم نه فقط هیچکس هیچ چیز به روی شما نیاورد، بلکه بر حسب توصیه های اکید خود من و در اثر بیش از یک هفته بحث و اقناع مستمر، مجاهدین مجددا با “حداکثر انعطاف” از حق مسلم خود در پاسخگوئی که پای شما را نیز بنوعی بمیان میکشید، چشم پوشی نمودند. شخصا امیدوار بودم بخود آئید و با کسانیکه جان در گرو حفاظت از شما گذاشته اند، این میزان غدر و جفا در نشریه خود را مجاز نشمارید و لااقل در شماره بعد به نحوی در تصحیح آن بکوشید. ولی هیهات!
وقتی شماره بعدی (انقلاب اسلامی شماره 68) را دیدم بی اختیار آخرین جمله ای که سردار شهیدمان موسی بهنگام وداع بمن گفته بود در گوشم طنین انداخت: ” … به آقای بنی صدر بگو که ما حق جوانمردی را تمام و کمال بجا آوردیم … تا ببینیم ایشان در آینده در حق خلق و مجاهدین خلق چه می کنند…”
شگفتا که نشریه شماره 68 شما در سرمقاله خود تحت عنوان “دروغهای طارق عزیز” جوابیه نایب نخست وزیر عراق به من را وسیله تصویه حساب و خالی کردن زیر پای مجاهدین و شورای ملی مقاومت آنهم بر سر مساله حیاتی “صلح” قرار داده است.
این نحوه برخورد در عین حال تتمه خمینی گرائی بر سر مساله “جنگ” را که هنوز در نویسنده مقاله و خط دهنگان او مستتر است تمام عیار به نمایش گذاشته و نکته ی اساسی که تحریر نامه حاضر را ضروری کرد نیز در همین جاست. طبعا اگر هدف صرفا رژیم عراق و مقامات حاکم بر آن کشور می بود نیازی به شلاق کش کردن ایدئولوژی و استراتژی و سیاست مجاهدین و نیز سیاست “صلح” شورای ملی مقاومت نمی بود. با اینهمه جالب است که نویسنده خود مقدمتا بکار گرفتن هر وسیله ای برای برآورد کردن هدف را با عبارات غرا محکوم نیز ساخته است! ولی اگر قضایا به همین جا ختم میشد باز هم مساله ای نبود و با همان سیاست حداکثر انعطاف در می گذشتیم . نکته ی اساسی در جای دیگر است:
نشریه منعکس کننده ی افکار شما در سر مقاله 68 خود در شرایط “امروز” ایران ابتدا “دو مبارزه اصلی” برای همه ایرانیان مسلمان و مهین دوست البته “در دو صحنه کاملا متفاوت” تعیین می کند. البته ما تاکنون فکر میکردیم در اصلی و فرعی کردن تضادها و مبارزات و وظائف مختلف بیش از یک “اصلی” نمیتواند وجود داشته باشد. پس شاید فتوای دیالکتیکی اصلی و فرعی کردن اکنون بنا به مصالح روز عوض شده باشد!
بهرحال آن دو مبارزه اصلی که امروز از واجبات همه مسلمانان میهن دوست شناخته شده عبارتند از:
– “حفاظت مرزها در تجاوز خارجی … ”
– و دیگری “مبارزه با استبداد خمینی” که بایستی “این دو را همگام و همسو سازماندهی کرده و پیش برند”.
– آنگاه هر کس که به “بهانه اینکه ایران درگیر جنگ با متجاوز خارجی است، مبارزه با استبداد خمینی را موکول به قطع این مخاصمه کند آگاهانه یا نا آگاهانه هیزم بیار جنگی خانمانسوز … ” تلقی شده که حقا حرف درستی است. منتها مصداق این دسته افراد یا جریانات اصلا معرفی نشده تا خواننده بفهمد که فی المثل کدام گروهها یا جریانات امروزه در داخل یا خارج کشور چنین می اندیشند.
اینطور که پیداست علی القاعده در این دسته جز فرقه ای از آخوندها یا مشتی از پاسداران یا جناحی از جناحهای درون رژیم خمینی نمی گنجد. زیرا مسلم است که استدلال مذکور بهانه جوئی کسانی است که ولو به درجه ای از درجات از دیکتاتوری ناراضی باشند ولی عملا اکنون با آن مخالفتی نمی ورزند و بهانه “جنگ” را نیز مشروع می شناسند. حال اگر استثناهای نادرالوجود فردی را منها نموده و اجتماعا به مصادیق این دسته (که آنها را دسته اول می نامیم) بپردازیم به همان تمایلات یا جناحهای داخل رژیم میرسیم که بهر حال در وضع موجود منافعی داشته و به درجات مختلف در چپاولها و جنایات رژیم دست دارند والا تحت فشار چنین اختناقی به اینگونه بهانه های سخیف – که عینا در همه سخنرانیهای خمینی نیز تکرار شده و هر بهبودی در زندگی اقتصادی و سیاسی مردم به جنگ مصادره می شود – توسل نمی جستند.
اما حیرت آور است که نویسنده سرمقاله انقلاب اسلامی که حفاظت مرزها از تجاوز خارجی یکی از دو مبارزه اصلی اوست در این باره که امروز دیگر کدام طرف جنگ دست اندر کار تجاوز به مرزهای طرف دیگر است و کدام طرف از صلح عادلانه روی بر می تابد سکوت اتخاذ می کند. والا معادله “در مبارزه اصلی” که بر مبنای آن ذیلا مجاهدین و شورای ملی مقاوت بر چسب “مترادف خیانت” دریافت می کنند از پایه فرومیریزد (برچسب “مترادف خیانت” آنهم از جانب اشخاصی که بکار بردن عناوین بحق حتی در مورد “آقای خمینی” را غیر اخلاقی و فحاشانه تلقی مینمودند! )
گوش کنید: “از سوی دیگر باید گفت همه آنکسانیکه می خواهند از جنگ بعنوان یک وسیله مثبت برای پیش برد اهداف سیاسی خود در مبارره با رژیم خمینی بهره جویند بیش از گروه نخست به خود و ملت خود جفا می کنند. در حقیقت این کسان با خمینی در استفاده از جنگ بعنوان یک تاکتیک برای رسیدن به اهداف خویش هم هویت شده اند و ناچار به بن بستی خواهند رسید که راه خروجی بر آن متصور نیست. در حقیقت این باور لنینیستی که در مرحله ای از انقلاب روسیه به سربازانی که در جبهه جنگ با آلمان می جنگند دستور فرار میدهد تا بدینوسیله دولت تزاری را تضعیف کند.
اولا – مصداق بارز “هدف وسیله را توجیه می کند” می باشد.
ثانیا – کاملا ضد اخلاقی و ضد مصالح ملی است و کاربرد روشهائی این چنین در هر شرائطی و با هر عنوانی را باید مترادف ” خیانت” به وطن و مردم دانسته و آنرا ضد تمامیت ارضی و استقلال کشور ارزیابی نمود …
ملاحظه می کنید! هم برچسب هائی که زیر آنها خط کشیده ام روشن است و هم مخاطب یا مخاطبین و هم مواضع شما و اطرافیانتان. بخصوص که تصریح می شود این مخاطبین دست دوم از آن (آخوند و پاسدار و جناح داخل رژیم خمینی) جفا کارتر نیز هستند.
بعبارت روشن تر مجاهدین و شورای ملی مقاومت بسا جفاکارتر از هیزم بیاران جنگ هستند و دیدیم که اتهامات دسته دوم نیز بسا سنگین تر از اتهامات دسته اول عنوان شده اند. البته این نکته بنحو معکوس نیز صادق است یعنی: نویسنده سرمقاله و همفکران و خط دهندگان او محققا با آخوند و پاسدار و برخی جناحهای داخل رژیم خمینی بطور ماهوی نزدیکترند تا مجاهدین و شورای ملی مقاومت. والا نیازی به ابداع تئوری 2 مبارزه اصلی نمیبود.
ضمنا همه میدانند که شعار “تحریم” جنگ افروزی ضد ملی رژیم خمینی را مجاهدین دادند و شورای ملی مقاومت. منجمله مراجعه کنید به آخرین سطور پیام مسئول شورا بمناسبت پنجمین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی که به تاریخ 18 بهمن گذشته نوشته ام: “جنگ افروزی ضد ملی خمینی را تحریم کنید”. راستی مگر این عین سیاست صلح شورا و مجاهدین نیست؟
من اخیرا این رهنمود را بدنبال قطع موقت بمباران نیز یکبار دیگر بتاریخ 25 بهمن تکرار کردم و در نهایت سربلندی و افتخار صدها و هزاران بار دیگر نیز تا جنگ طلبی ضد ملی خمینی ادامه دارد با همه مجاهدین تکرار خواهم نمود شخصا بعنوان یک مجاهد خلق معتقدم که آنکس که از تکرار و یا قبول آن ابا می کند در شورای ملی مقاومت جائی ندارد و بهتر است هر چه زود تر راهی “جبهه های جنگ حق علیه باطل !! ” شود …
اگر به صفحه 27 “مجاهد” 192 بنگرید در آنجا نیز نمونه یکی از هزاران تراکتی را خواهید دید که میلشیای مجاهد خلق و هسته های قهرمان مقاومت در سراسر کشور برای مقابله با جنگ افروزی خمینی پخش می کنند. مفاد تراکت مزبور اینست:
“سربازان، سربازان از جبهه ها بگریزید … “. بله این را هم در نهایت افتخار مجاهدین گفته و می گویند و خواهند گفت. هر کس هم مخالف است میتواند پیشاپیش هزاران جنازه ای که هر روز از جبهه ها به شهرهای مختلف کشور حمل می شود نعره “جنگ، جنگ تا پیروزی” سر بدهد …. اضافه بر همه ی اینها این بند از سرمقاله ی اخیر ارگان شما برای ما بسیار پر معنی است:
“ملت ما و نیروهای مسلح غیور این ملت به بهای فداکاریهای وصف ناپذیر، متجاوز را از خاک ایران بیرون رانده اند و بنابراین موقعیت ایران اینک موقعیت فاتح جنگ است، اینان حافظان حقیقی حدود و ثغور ایران و بهترین تضمین کنندگان صلح و تمامیت ارضی کشورند”.
– راستی منظور از “نیروهای مسلح غیور” که “بهترین تضمین کنندگان صلح و تمامیت ارضی کشورند” چیست؟
– چرا لااقل پاسداران ارتجاع از این نیروهای مسلح غیور استثنا نشده اند؟
– “موقعیت فاتح” اشاره به کدام فتوحات و پیروزیها دارد و پشت آن چه تفکری قرار گرفته؟ آیا اشغال قسمتی از خاک عراق نیز در ردیف همین فتح و پیروزیهاست ؟ آیا همه کشته ها و مجروحین و آواره ها و خرابیها نیز در بیلان همین فتوحات در جنگی که حتی قطع نظر از تقصیرات مسلم طرف عراقی از ابتدا کاملا اجتناب ناپذیر بوده، قرار می گیرند؟!
براستی که وقتی “جنگ و اختناق” از هم جدا می شوند و 2 مبارزه اصلی در دستور کار قرار میگیرند نتیجه بهتر از این نیست. وانگهی اگر اضافه بر ارتش (تازه آنهم بدون تاکید روی پرسنل میهن پرست) حتی پاسداران سرکوبگر ارتجاع نیز لاجرم “حافظان حقیقی حدود و ثغور و بهترین تضمین کنندگان صلح و تمامیت ارضی کشورند”، دیگر “مقاومت” و “شورا” و “مجاهدین” و … چه ضرورت و موضعیتی دارند و چرا نباید ما همین الان همه آنها را منحل نموده و با معرفی خود به گشت باصطلاح “جندالله” بلادرنگ همراه با “کفر ستیزان لشگر اسلام” ! عازم جبهه های جنگ شویم؟!
همچنین در رابطه با این موقعیت کنونی باصطلاح فاتح ایران پرسیدنی است که در حالیکه در ابتدای سرمقاله از فرمانده ی کل قوای مسلح در ابتدای جنگ تجلیل شده (که ما باین قسمت اعتراضی نداریم) پس چرا بطور شرمگینانه ای از تجلیل فرمانده کل قوا در موقیعت فاتح کنونی (یعنی خمینی) خود داری می شود؟! اگر نخواهیم عذر آمیز برخورد کنیم آخر مگر نه این است که بالاترین حلقه “موقعیت فاتح” کنونی شخص خمینی است؟ و مگر عمده فتوحات پس از عزل آقای بنی صدر صورت نگرفته و بلندگوهای ارتجاع پیوسته آنرا خاطر نشان نمیکنند؟ تناقض بافی تا چه حد؟!
فقط امیدوارم کسانیکه خود سیاست دمکراتیک – انقلابی صلح شورا و مجاهدین را بمثابه بهره برداری – ممنوعه و نامشروع مترادف خیانت میدانند، خود از لگد زدن به ما قصد بهره برداری سیاسی و نیز چراغ سبز نشان دادن به “نیروهای غیور مسلح” (علی الخصوص پاسداران ارتجاع ) نداشته باشند و اینجاست که دیگر ما مجاهدین باید اعلام موضع کنیم:
1- ما هیچ جائی برای پرده پوشی ریاکارانه ی هدفها و بهره برداریهای شورا و مجاهدین از سیاست و شعارهای انقلابی “صلح و آزادی” نمی بینیم و در نهایت سربلندی و افتخار و با پذیرش کلیه مسئولیتهای سیاست انقلابی، عادلانه و بن بست شکنانه شورا و مجاهدین در رابطه با “صلح” بارها اعلام کرده و می کنیم که صد البته ما به پشتوانه دریای خون شهیدان و کوه مقاومت رزمندگانمان در پی سیاست مردمی صلح عادلانه، بدنبال بهره برداریهای مشخص سیاسی در جهت در هم شکستن اجتماعی و سیاسی جنگ طلبی خمینی که سرپوش جنگ و خفقان اوست می باشیم.
ما همچنین بدنبال معرفی و تثبیت هرچه بیشتر آلترناتیو دمکراتیک – انقلابی هستیم تا باردیگر کسی مانند خمینی به ربودن و چپاول انقلابمان مبادرت ننموده و نسل بعدی ما را مجددا راهی شکنجه گاهها و جوخه های اعدام و استخرهای خون نسازد و بیش از یک ملیون هموطنانمان را نیز در یک جنگ اجتناب پذیر خارجی دیگر به قتل و جرح ندهد …
در شرایطی که دشمن غدار حرث و نسل و تمامیت و استقلال و آزادی خلقمان- خمینی دجال و ضد بشر- از هر وسیله ی نامشروعی برای استمرار جنگ و خفقان استفاده میکند و همزمان از اردوگاههای مختلف جهانی بسا کمکها و حمایتهای خارجی دریاقت نموده و در جهت بقاء رژیم پلیدش مصرف کرده است، صد البته ما با حفظ استقلال و اصول ملی و مردمی خود که تاکنون نیز سرموئی از آنها عدول نکرده ایم. کما اینکه هیچ جریان یا نیرو و حزب ضد دمکراتیک یا وابسته و وابسته گرائی را در شورای ملی مقاومت نپذیرفته و نخواهیم پذیرفت. با همه وسائل مشروعی که بالمال آزادی و استقلال میهنمان را تحکیم کند می کوشیم تا:
– خمینی را چه در سطح منطقه و چه در سطح جهان هر چه منزوی تر نموده و تعادل بین المللی را تا هرکجا که می توانیم علیه او تغییر بدهیم.
– موقعیت دمکراتیک – استقلال طلبانه سازمان و الترناتیو و انقلابمان را در داخل و خارج کشور بیش از پیش تثبیت و تحکیم کنیم.
– از هر تضاد و شکافی که بتوان در کادر اصول با حفظ هویت عقیدتی یا سیاسی و استراتژیکی مان بطور مشروع بر علیه خمینی و برای هر چه سریعتر سرنگون رژیمش و برای استقرار هر چه سریعتر صلح و آزادی و استقلال میهنمان استفاده نمود، “بهره برداری” کنیم.
خلاصه کنم: شعارهای استراتژیکی صلح و آزادی رهنمون عمل ما مجاهدین در مسیر سرنگون کردن رژیم خمینی است و فکر می کنم تا کنون بقدر کافی اثبات کرده ایم که تنها به حرف و بیان قناعت نمی کنیم و با سنگین ترین بهای خونین به پای شعارها و تعهدات مردمی و انقلابی خود می ایستیم و در همین رابطه بارها و بارها دگم و بن بست شکسته و راه گشوده ایم.
چه آنروز که به ولایت فقیه “نه” گفتیم و از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و بهره برداریهای! منضم به آن آگاهانه محروم شدیم. چه آنروز که به بن بست شکستیم و در شرایطی که کمتر کسی جرات تخطی به ساحت “آقای خمینی”! داشت در سراسر میهن خروش “مرگ بر خمینی” و “نابود باد پیر کفتار خون آشام” سردادیم و چه آن زمان که با صدور بیانیه مشترک با نایب نخست وزیر عراق در عین پیش بینی همه طعن و لعن هائی که وطن پرستان “دور” از وطن نثار مجاهدین خواهند کرد، پرده دجالیت خمینی بر جنگ طلبی خفقان زای او را از هم دریدیم.
از نظر ما مجاهدین و بینش انقلابی و “توحیدی” مان دو مبارزه اصلی نمیتواند وجود داشته باشد. مبارزه اصلی تمامی خلق، انقلابیون و میهن پرستان ایران و همه پرسنل ملی و مردمی ارتش نیز یکی بیش نیست و همانا با دیکتاتوری جنگ طلب “خمینی” است که تمامی موجودیت میهن ما را در خطر افکنده است. بنحوی که اگر یک چنین مبارزه و مقاومتی در کار نبود، اگر محور و آلترناتیو دمکراتیک و مستقلی بوجود نمیاوردیم که بتواند جایگرینی دشمن ضد ایرانی ضد اسلامی و ضد بشری (یعنی رژیم خمینی) را عهده دار شود و بتواند مانع بهره برداریهای استعماری و ارتجاعی و فرصت طلبانه گردد و بتواند بهره های انقلابی و مشروع مقاومت و مبارزات خلق را بخود او برگرداند، آنوقت به یقین میدیدید که حتی بفرض سقوط خمینی، در اثر بلا جواب ماندن مسائلی مانند جنگ خارجی (با عراق) و جنگ ناحیه ای (در کردستان) و در اثر فقدان یک محور معتبر و قابل تکیه ای که بتواند راه حل اینگونه مسائل و بسیاری مسائل دیگر جامعه ما را تضمین کند، پس از آنهمه خرابکاریهای شاه و خمینی، سرنوشت میهن تا کجا تیره و تار بود و جنگ و کشتار داخلی و خارجی حتی چشم انداز پایان نیز نمیداشت …
2- مواضع درج شده در نشریه بیانگر افکار شما حول مساله جنگ، خط شما را بطور عینی (ابژکتیو) با خط جنگ طلبانه خمینی همسو میکند. گواه ما (مجاهدین) در این باره همان برچسبهای عنوان شده علیه ما و شورای ملی مقاومت است که از این پس نه فقط ادامه ائتلاف سیاسی مجاهدین با شما را در عمل غیر ممکن می سازد، بلکه در صورت استمرار رابطه موجود، پیوسته بر سر تضادهائی که ارگان شما عنوان نموده می افزاید و خدای ناکرده بدبینی و برخوردهای نادرست تر را ایجاد می کند. 5 سال پیش شما با کلمه “التقاطی” شروع کردید، خمینی جمله “التقاطی فکر کردن خیانت است به اسلام ” را ساخت. باید دید این بار چه خبر خواهد شد وقتی که “مبتدا” از آغاز “خیانت” است.
قابل پیش بینی است که ارگان منعکس کننده افکار شما فردا در دفاع از آنچه این بار برعلیه ما سرهم بندی کرده است، عبارات و جمله پردازیهای “صلح” آمیزی را که در سرمقاله حاضر رقم زده برخ بکشد و بگوید که خیر ما نیز تاکید کرده ایم که خمینی را جنگ طلب و جنایت کار دانسته و از صلح عادلانه حتی صرفنظر از ماهیت رژیمهای هر دو کشور بغایت استقبال می کنیم.
اما من مطمئن هستم که چاشنی هائی از این قبیل (آنهم در کنار غذای اصلی که خیانت مجاهدین و شورا را به آب و خاک و آزادی و تمامیت ارضی و مواضع ضد ملی و ضد اخلاقی ما می باشد) معمولا برای اینکه غذای اصلی بیش از حد “سنگینی” نکند بر سر سفره گذاشته می شوند… بدون اینکه قصد مقایسه داشته باشم تنها و تنها برای رساندن حرف مجاهدین بر اساس “در مثل مناقشه نیست” بیاد می آورم که هر آنگاه که ما در گذشته امت نویسان و گروه پیمان یا حزب توده را در معرض این سئوال قرار میدادیم که چرا برغم اینهمه شعر و شعار ضد امپریالیستی از مبارزه و تضاد اصلی روز یعنی مساله آزادیهای دمکراتیک که نوک تیز آن بایستی متوجه ارتجاع حاکم باشد طفره میروند، از فردا شروع میکردند قدری هم چاشنی باصطلاح دمکراتیک بر سر سفره “امت” و “مردم” آوردن و پاره ای تمایلات ضد دمکراتیک، پاره ای جناحهای حاکم را که از خط امام خارج شده اند نقادی کردن …. اما اصل این مطلب این بود که مجاهدین نتوانند “گاف” بگیرند و دم خروس پیدا کنند و آنها را متحدین عینی جبهه ارتجاع بخوانند.
3- بنابراین از آنجا که این بار بر سر مساله استراتژیک و سرنوشت ساز “جنگ” نمیتوان ذره ای انعطاف نشان داد و کوتاه آمد، از آنجا که نمیتوانیم تا جنگ طلبی ضد ملی و ضد میهنی خمینی به مثابه سرپوش اختناق و دیکتاتوری او ادامه دارد سر سوزنی از “تحریم جنگ” و از رهنمود گریز سربازان از جبهه ها عدول کنیم، بهیچوجه در مقدورات و حیطه اصولمان نیست که با تمایلات و خطوطی که رزمندگان و هسته های مقاومت انقلابی را جفا کارتر از پاسداران خمینی و هم هویت با خود او می شناسند در یک جبهه بمانیم یا با آنها کجدار و مریز رفتار کنیم. زیرا اگر چنین کنیم نه در کار تدارک قیام موفق می شویم و نه به آزادی میهنمان دست می یابیم و لذا دیر یا زود باز هم باید در رابطه خود با شما تجدید نظر کنیم. تصدیق می کنید که بر سر چنین مسائلی نمیتوان به توجیه کاریها و عذر و بهانه های بعدی نیز ذره ای بها داد زیرا هیچ تضمینی ندارد که چند روز یا چند ماه بعد ریشه بر جای مانده اینگونه تفکرات و طرز برخوردها از جای دیگر ساقه و شاخ و برگ بیرون ندهد.
4- پس از آنجا که اتحاد ما داوطلبانه بود، و هیچ جنبه ی تحمیلی و اجباری نیز از آغاز نداشت، بدینوسیله تصمیم سازمان مجاهدین خلق ایران مبنی بر خداحافظی سیاسی آن با شما (آقای بنی صدر) را باطلاع میرسانم.
امیدوارم برای یک بار هم که شده در تاریخ ائتلافهای سیاسی این کشور سنتی بگذاریم و با صدق و صفا خداحافظی کنیم و به مردم نیز بگوئیم که: ما اختلاف داشتیم و لذا در عین احترام متقابل به یکدیگر مرجح شمردیم که هر کس مستقلا بدنبال سیاستها و خطوط خود برود. چه فایده ای میداشت اگر می گذاشتیم کار خدای ناکرده به تحاشی و تقابل برسد؟
ضمنا از سوی مجاهددیم خلق ایران وظیفه دارم باطلاعتان برسانم که برغم تودیع سیاسی حاضر مجاهدین کماکان آمادگی دارند چه از جهت حفاظتی یا در هر رابطه دیگری که بتوانند مفید واقع شوند، از آنچه در توان دارند کوتاهی نکنند. ما این را وظیفه خود در برابر نخستین رئیس جمهور تاریخ کشورمان که سرانجام به قیمت از دست دادن مقاماتش در برابر خمینی ایستادگی نمود میدانیم و از انجام هر مسئولیتی در این رابطه خرسندیم.
همچنین از جانب سازمان مجاهدین خلق ایران وظیفه مندم از هرگونه رنجش و ناراحتی و زحمتی که طی این مدت از جانب ما متحمل گردیده اید حلالیت بطلبم.
*
در خاتمه فرصت را مغتنم شمرده و ضمن تجدید احترامات خانوادگی خودم با شما تاکید می کنم که اختلاف نظرهای سیاسی ما بین شما و سازمان مجاهدین خلق ایران بیهچوجه ربطی و تاثیری بر مناسبات خانوادگی من و شما ندارد. فقط خواهش می کنم مراقبت فرمائید درباره همسر گرامی ام (فیروزه) که از لحاظ عقیدتی و سیاسی مشتاقانه پیرو و مرید خود شماست از هر گونه اخلالی در رابطه من و او ممانعت شود. چرا که من با طیب خاطر با او ازدواج کرده و تا هر زمان که خود او نیز متقابلا مایل به زندگی مشترک با من باشد خواستار ادامه و تحکیم پیوند همسریمان هستم و کماکان به تمامی حقوق دمکراتیک همسرم نیز متعهد خواهم بود. اینها را اگر چه زائد بود از این جهت نوشتم که امیدوارم شما نیز بعنوان رهبر فکری و عقیدتی دختر خودتان و همسر من طبیعی بودن اختلاف نظرهای سیاسی را یاد آور شده و بر ضرورت هرچه پایدارتر شدن و تعمیق پیوند زناشوئی که الزاما هیچ ربطی به مسائل و نقطه نظرهای سیاسی ندارد تاکید نمائید.
با بهترین آرزوها
و بامید سرنگونی هرچه سریعتر دیکتاتوری ارتجاعی خمینی و اهتزاز پرچم صلح و آزادی و استقلال و حاکمیت ملی
مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
مسعود رجوی
20/ اسنفد/ 1362
پاسخ بنی صدر به مجاهدین
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای مسعود رجوی
نامه سراپا دروغ و ناسزای شما را خواندم. دو هفته پیش از ایران نوشته بودند که فدائیان خلق اقلیت می گویند بزودی شورای ملی مقاومت بنی صدر را کنار می گذارد و گرایش به چپ پیدا می کند. حالا معلوم میشود اطلاعات آنها بیشتر از خود اینجانب بوده که در اینجا با شما زندگی می کنم.
با وجود این برای آنکه ابهامی هیچ در کار نماند و مسئولیت ها روشن باشند:
1- اینجانب هیچگونه مسئولیتی درباره مواضع روزنامه انقلاب اسلامی و هیچ روزنامه دیگری ندارم و اگر آنطور که شما نوشته اید “خط میدهم” این خط با تاکید بر اصل اساسی است که:
– برخورد نکنید و نیش و کنایه نزنید.
– افکار خود را توضیح بدهید و به دیگران کار نداشته باشید.
2- روزنامه آزاد است که هر موضعی را میخواهد بگیرد. شما وقتی بابت موضعی که روزنامه گرفته است با بنی صدر قطع همکاری می کنید، بهمه می گوئید چه میزان برای آزادی ادعائی بها قائل هستید. نمیدانم دعوت به ترک جنگ و تحریم آنرا شما زودتر شروع کردید یا اینجانب. اینرا میدانم که این موضوع که جنگ سبب بقاء رژیم خمینی میشود را اینجانب عنوان کرده ام. بنابراین بهانه خوبی برای “قطع همکاری” پیدا نکرده اید. خصوص که جملاتی را از سرمقاله روزنامه جدا کرده و بزور سریشم بخود چسسبانده اید که منظور نویسنده شما بوده اید پس… بنی صدر را دراز کنیم. اینجانب مظلوم هستم اما نه آنقدر که شما خیال می کنید. خمینی با بنی صدر بدلیل نوشته های روزنامه انقلاب اسلامی کرد آنچه کرد و شما نیز. با هم چقدر فرق دارید؟
3- البته همانطور که نوشته اید دو نظر وجود دارد. یک نظر سرنگونی رژیم خمینی به بهای جلب همکاری و استفاده از “خارج” را جایز می شمارد و یک نظر جایز نمی شمارد. اینجانب جانبدار نظر دوم هستم. بر آنها که بشما گفته ام این سخن آخر را می افزایم که از نظر اول پیروی نکنید. هر چه میخواهید بنویسید اما چه کسی گول میخورد که مساله اصلی که شما را بنوشتن این نامه برانگیخته است، مساله همکاری با عراق برای سرنگون کردن رژیم خمینی است. از این راه، رژیم خمینی سرنگون نمیشود. با کمال تاسف تثبیت میشود. بخود و مردم خود و شهدا ظلم نکنید.
4- اینجانب امروز، این منزل را ترک می کنم، وسیله شما از همه خداحافظی می کنم. مختارید جدائی را که جسته اید هر طور مصلحت میدانید اعلام کنید یا نکنید. اگر بنا را بر سکوت گذاردید بدانید که اینجانب این سکوت را تا وقتی رعایت می کنم که همکاری با رژیم عراق وارد مرحله عمل نشده باشد.
نمیخواستم درباره روابط زناشوئی شما با دخترم در این یادداشت مطلبی بنویسم. اما تجربه ئی که از اخلاق شما دارم بر آنم میدارد که بنویسم: ازدواج از ابتدا بنظر اینجانب ربطی به سیاست نداشت با کمال تاسف شما به آن جنبه سیاسی دادید از این پس نیز مساله ئی است میان دو انسان و این شما هستید که مسئولید، ازدواج را به اخلاق سیاسی منحط نیالائید. از شما که با آن که بتاکید می گفتید وحدتتان با بنی صدر استراتژیک بوده و اینک توجیه های دورغ و عذر می آورید که خیر تاکتیکی بوده است. چه عجب که عنداللزوم با همسر خود نیز چنین کنید؟
نمیخواهم سئوالی را که نوشتم، بنویسم. نوشتم بلکه از فساد بزرگتری در آینده جلوگیری کند.
توفیق همگی را از خداوند خواهانم.
ابوالحسن بنی صدر
20/ اسفند/ 1362