عصر جدید: 34 سال از کودتای خرداد 60 می گذرد لطفا چرائی کودتا و عواقبش را برای بررسی کنید. آیا رژیم که با بن بست روبرو شده بود توانست به حاکمیت خو ادامه دهد؟
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید
بنی صدر: دوران ما یک مشخصه داد که بارها در اینباره توضیح داده ام. اخیرا هم کتابی هم خوانده ام بنام شوک درمانی یا سرمایه داری فاجعه محور. در کتاب آمده است که فرض کنید در شیلی کودتا شده است. یک زمان است که آن کودتاچیان، ازعهده اداره امور بر می آیند و یک زمان است که اینطور نیست و از عهده اداره امور بر نمی آیند، با سرکوب و سه عامل، فساد محوری، جنایت محوری و خیانت محوری، جامعه خود را مهار می کنند، با اینکه جامعه با آن ها مخالف هم هست، مدیریتی هم در کار نیست و وضعیت را خراب هم می کنند، باز هم بدلیل این سه عامل بر جا می مانند. البته عامل مهمتر دیگری نیز وجود دارد و ان اینکه: آن جامعه که این وضعیت را می پذیرد، درست است که ترس از خشونت وجود دارد و درست است که ترس از فقر و فاجعه اقتصادی نیز وجود دارد، بطوری که هر شهروندی در بیم و ترس از فردا قرار می گیرد، خوب این چیز ها را در این کتاب توضیح می دهد: در کشورهای که کودتا شد، البته به کودتای 28 مرداد، در ایران نیز می پردازد و اضافه می کند: دستگاه حاکمه امریکا و غرب (که البته این ها هستند که در کشورهای زیر سلطه شوک درمانی می کنندیعنی این کشورهای بانی، سیستم سرمایه داری بر پایه فاجعه هستند). باز هم اضافه می کند که این کشورها از بهار انقلاب ایران وحشت زده بودند به این علت که کشور طرح اقتصادی را به اجرا گذاشت که این اقتصاد مطلقا با انچه دلخواه ، سرمایه داری فاجعه محور است، سازگاری نداشت.طبیعتا آن قدرت های خارجی که آن طرح اقتصادی زیان می دیدند و هر گاه ایران آن طرح را به طور کامل به اجرا می گذاشت و اقتصاد مستقل و تولید محور پیدا می کرد، بوضوح الگوئی برای منطقه و بقیه دنیا می گشت. اینچنین است که یکی از عوامل(قدرت خارجی) مساعد شد با اینکه طرف استبداد طلب با اقتصاد مصرف محور وابسته را بر گزیند، چرا که مبنای آن اقتصاد بر رانت خواری است. تمامی کودتا هائی را که امریکایی ها تصدی کرده اند، چه در امریکای لاتین و چه در منطقه ما (خصوصا ایران)، اقتصاد را رانت محور کردند .( به این معنا که حوزه عملکرد سرمایه، حوزه ای بود که امکان بیشترین رانت را فراهم می کرد) هم اکنون هم در ایران اینچنین است ، اقتصادی داریم مصرف محور که بیشترین امکان را فراهم می کند، برای رانت. این مافیاهای نظامی – مالی این رانت ها را به جیب می زنند. هموطنی از ایران آمده بود از او پرسیدم ، این کاخ های عجیب و غریب را که میسازنند، این افراد چگون در این کاخ ها زندگی می کنند؟ او به من توضیح داد که بخش مهمی از این بناهای نو و گران قیمت ، نقشی بجز سفید کردن پول ندارند. در درجه اول این افراد پول های کثیف خود را سفید می کنند. خوب شما این پدیده را در تمامی اقتصاد های جهان که از نوع اقتصاد ایران هستند را به وضوح مشاهده میکنید. مردم ایران هنوز به دقت نمی دانند که این سازش پنهانی با دستگاه ریگان – بوش، بخشی از کودتای خرداد 60 را تشکیل می داد و نمیدانند که ادامه دادن جنگ نیز بخشی از آن کودتا بود. با اینکه من درهشدار22 خرداد سال 1360، که در مجلس هم خوانده شد ، این مسائل را توضیح دادم . گفتم که این هدف ها را این کودتا در بر خواهد داشت . یکی از آن ها ادامه جنگ بود. 8 سال این جنگ ادامه پیدا کرد و یک نسل ایرانی نفله شد، به قول خود همین آقایان، 1000 میلیارد دلار به ایران ضرر وارد شد. خوب آیا این کار شدنی بود اگر آن روابط پنهانی انجام نشده بود؟! خیر شدنی نبود. بلکه یک نفع مشترکی بوجود آمد. از یک طرف ملاتاریا در پی بازسازی استبداد بود و می خواست خود بر دولت مسلط بشود، قدرت های خارجی هم میخواستند که ایران بعد از انقلاب، الگوی برای کشورهای منطقه و دنیا نگردد. از اتفاق نیست که کودتاچیان اول کارشان بازسازی اقتصاد مصرف محور بود. بودجه ای که حکومت آقای رجائی به مجلس برد (من در تلویزون هم در یک بحث آزاد، اعتراض کردم که بعد هم سانسور شد و پخش هم نشد) آنجا گفتم و توضیح دادم که این بودجه نمیتواند اجرا شود مگر با تغییر سیاست نفتی ایران یعنی افزایش تولید نفت وصادارت و در نتیجه، کاهش قیمت نفت و اینکه واردات محور اقتصاد ایران بگردد. خوب این اقتصاد بر پایه رانت دقیقا همان چیزی بود که اقتصاد مسلط بدنبال آن بود و همان بازسازی استبدادی که بود که نه تنها ایران را الگو نمی کرد بلکه ایران را تبدیل به غولی ترسناک هم می کرد. حالا طوری شده است که کشورهای دیگر نه تنها از انقلاب می ترسند بلکه خود مردم ایران را را هم از انقلاب می ترسانند. تکان نخورید که انقلاب چه بلا های بر سر شما می آورد، حال که انقلاب این بلا ها را بر سر مردم نیاورد، بلکه بازسازی استبداد این بلا ها را بر سر مردم آورد. (عامل اول)، و عامل خارجی با توافق با عامل داخلی از طریق سازش کاری های پنهانی ، که یکی از آن ها گروگان گیری بود که تبدیل به اکتبر سوپرایز شد. عامل بعد، مسئله خرید اسلحه بود ان هم به حدی که بشود جنگ را ادامه داد که تبدیل شد به ایران گیت. امروز شما میبیند که سند های منتشر شده معلوم می کند که در ماه چهارم جنگ، سرلشکر شاکر(رئیس ستاد ارتش اردن) به لندن میرود و پیام رسان رژیم صدام می شود و به همتای انگلیسی خود می گوید: عراق جنگ را باخته است و ما باید ترتیبی بدهیم تا از مهلکه ، جان سالم بدر ببرد. خوب از چهارمین ماه جنگ به بعد، جنگ به زیان ایران بوده است چرا که ایران در موقعیت پیروزی قرار داشته است. می توانست و قرار هم بر همین بود که جنگ در خرداد 60 به پایان برسد. چه عاملی سبب شد که این جنگ به مدت 8 سال طول بکشد و در شکست تمام شود ؟ و آقای خمینی جام زهر را سر بکشد؟ آیا ایرانی ها از خود این سئوال را می پرسند؟! اگر از خود بپرسند، توجه خواهند کرد که بدون آن توافق محرمانه بر سر یک منفعت مشترک(ایران الگو نشود- استبداد بازسازی شود- اقتصاد ایران مصرف محور بگردد بر پایه صدور نفت و واردات ) نمیتوانست ممکن شود.نه کودتاچیان به دنبال کودتا بودند و نه آنرا ادامه می دادند. عامل دیگر اینکه: انقلاب هائی که بشر در کشورهای مختلف تصدی کرده است، هر کدام دارای یک اندیشه راهنماست. هرگاه آن انقلاب با همان اندیشه راهنمایی که شروع کرده است ، ادامه پیدا کند، آن انقلاب موفق شده است و بازسازی استبداد نیز به عمل نمی آید. (نمونه: امریکا که با جنگ و استقلال همراه بود و هند ، که باز با جنبش استقلال همراه بود). اما در انقلاب هائی که جامعه، اندیشه راهنمای اولیه خود را رها کرده اند ، تجربه در نیمه راه شکست خورده است و جامعه بدنبال یک تجربه جدید میرود. خوب انقلاب ایران با چه اندیشه راهنمایی شروع شد؟ بنابر آنچه آقای خمینی در نوف – لو- شاتو در مصاحبه های روزانه با مطبوعات دنیا و از طریق این مطبوعات با مردم دنیا، اسلامی بود در برگیرنده اصول استقلال، آزادی، رشد بر میزان عدالت اجتماعی. این اندیشه راهنمای انقلاب ایران بود،گل را هم بر گلوله پیروز کرد. خوب،حالا رفتیم به ایران، آقای خمینی اول از همه زد زیر آن بیان و گفت ،من آنجا از راه مصلحت آن حرفها را زدم و حالا هم مصلحت می بینم عکس آن حرفها را بزنم و عکس آنها را هم گفت، شد اسلام زور محور خشونت گستر ضد استقلال،ضد آزادی ،ضد رشد،ضد عدالت. همه اش ضد شد. خوب،خیال می کنید نزاع با من بر سر چه بود؟ بر سر همین بود واین امر که ما بر این اندیشه راهنما ایستاده ایم. ایرانیها، خوب گوشهایتان را باز کنید این تنها امکان است برای اینکه این انقلاب به سرنوشت جنبش های قبلی شما گرفتار نشود. اگر ما هم رها کنیم و بگوئیم خوب حالا، آقای خمینی به آن ترتیب اسلام را گذاشت کنار ،ما هم به طریق دیگری بگذاریم کنار و بگوئیم، نه دیگر اسلام جواب نمی دهد،رهایش کنیم.پس آن انقلاب،در نیمه رها شده و شکست خورده و پایان یافته است،تمام شد. خوب بعد با چه شروع کنیم؟ باز باید یک نسل دو نسل بگذرد و یک اندیشه راهنمایی می خواهدکه آن هم با این بحران فکری در این دنیا به این زودی حاصل نمیشود و آن هم ممکن است به همین سرنوشت دچار بشود. اینکه آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت نزاع ما با آقای بنی صدر،نزاع اسلام بنی صدر است با اسلام فیضیه،در واقع نزاع بر سر این اندیشه راهنمای انقلاب ایران بود.آنها می خواستند این اندیشه را از ذهن ها پاک کنند تا انقلاب هم از ذهن ها پاک بشود و استبداد بتواند دائمی بگردد. امروز تنها امکانی که آن تجربه انقلاب ناکام نماندو یک زمانی به عنوان یک تجربه به نتیجه برسد و ایران دموکراسی را بر پایه استقلال و آزادی باهدف رشد بر میزان عدالت اجتماعی را به خود ببیند،این کسانی هستند که آن اندیشه راهنما را رها نکردند و برای به نتیجه رساندن تجربه انقلاب ایران استوار و نستوه ایستاده اند. حالا، در ذهن بخشی از آن جامعه،وقتی یک مرجع تقلیدی آن اسلام را بوسید و گذاشت کنار و یک اسلامی از این نوع را اعلام کرد،یک گیجی پدید آورد.به خصوص که دست یک عده هم اسلحه داده بود و کسانی هم که میخواستند بیادشان بیاورند که بابا ،با این اسلام که نمیشد جنبش کرد،این اسلام همان است که ایران را در این خفت و خواری و تاریکی فرو برده است،با گلوله توی دهانش خالی می کردند و تمام می شد.یادتان رفته که شبها چهارصد تا پانصد نفر را اعدام می کردند،من با توجه به اهمیت آن اندیشه راهنما بود که ایستاده ام. آن زمان ایستادم،از آن زمان تا امروز ایستاده ام و هرگز هم این خط و ربط را رها نخواهم کرد برای اینکه تنها امکان به نتیجه رسیدن انقلاب ایران است.حالا چند نمونه از کشورهای دیگر برای شما مثال می آورم، تاخوب متوجه بشوید که اهمیتش در چیست. در روسیه،اول شروعش با مارکسیسم است،بعد لنین آمده یک لنینیسم برآن اضافه کرد که بنا بر آن، هدف هر عمل سیاسی قدرت است،به دست گرفتن قدرت،نگاه داشتن قدرت و بکار بردن قدرت.بعد آقای استالین آمد و در آن دیالکتیک دستکاری کرد و گفت نزاع ضدین حل نمیشود مگر به حذف،حال اینکه دیالکتیک مارکسی چه بود؟ بر جذب بود.ضدین همدیگر را جذب می کردند،مثلا،پرولتاریا که موفق می شد و دولت را از تصرف بورژوازی به در می آورد،دیگر کارش این نمیشد که هی آدم بکشد،هی اعدام،اعدام و اعدام. نه کارش میشد که آن بورژوازی از خود بیگانه را به عنوان انسان جامع با خود یگانه کند، به اصطلاح او را در جامعه بی طبقه جذب بکند . آن جذب به چه تبدیل شد؟ شد حذف.شد مارکسیت-لنینیست-استالینسم. در نتیجه آن اندیشه راهنما مرد. حالا وضعیت امروز روسیه به شما می گوید که چرا آن باز گشت به آن جنبش،اگر اسمش را بگذاریم جنبش، خودشان که می گویند انقلاب اکتبر اما در واقع یک کودتا بود.حالا هرچه بود آن اندیشه راهنما دیگر نیست،پس آن را نمیشود باز سازی کرد و شده این که الآن می بینید.آن به اصطلاح مذهب زدایی، دین زدایی که رژیم کمونیستی در روسیه به عمل آورد،آن دین را از بین نبرد ولی کمونیسم و رژیمش را از بین برد الا اینکه مانع از این شد که آن دین، نقد بشود وخودش را با دموکراسی و حقوق انسان و رشد بر میزان عدالت اجتماعی سازگار کند. شما امروز می بینید که پاپ کاتولیک ها کتاب در می آورد،کتابچه در می آورد در باب محیط زیست و بشر را میخواند به اینکه ،این محیط زیست را در یابید.رئیس جمهور لائیک فرانسه می گوید که امیدوار است بشریت ندای پاپ را بشنود،حال اینکه انقلاب فرانسه ضد کلیسا انجام گرفت. فرانسه نخستین دولت لائیک دنیا هم شد . آن وقت هم که فرانسه دولت لائیک شد،ضد دین شد.برای این بود که بساط دین را بر چیند ،حالا رئیس جمهور لائیک فرانسه اظهار امید واری می کند که ندای پاپ را دنیا بشنود.خب، عرض کنم که صریح قرآن ما است که برای طبیعت حق قائل است و می گوید خداوند انسان را مسئول قرار داده که به عمران طبیعت بپردازد. مسخر انسان است،بنابراین باید بهش بپردازد و حالا کشور ما شده است بیابان. خوب این عامل دوم. آن جامعه اندیشه راهنمای دین حق مدار را رها کرد،در واقع خیلی هم آشنا نشده بود ولی بنا بر مطالعاتی که انجام گرفت،این اسلام را پذیرفته بود والا چگونه باآن انقلاب کرد؟ چندین تحقیق انجام گرفته که آنها می گویند مردم پذیرفته بودند. اما نه به اندازه ای که مانع از این بشود که بر گردند به آن اعتیاد اطاعت از قدرت و از جایی که انتظار نداشتنداین برگشت به اعتیاد انجام گرفت.یعنی یک مقام روحانی بیاید و بشود رضا خان و بخواهد به هر قیمت استبداد را باز سازی کند. این کشتار ها،این زندان ها،جنگ هشت ساله، اینها همه یک هدف مشخص داشته اند دیگر . بعد هم هر طرز فکری که با استقلال و آزادی یک انسی داشته را توی این کشور ممنوعه کرده است ولو اینکه اسلام باشد . حالا نه به قول آنها اسلام بنی صدر که من گفته ام اسلام استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی،حتی اسلام آقای منتظری در آن کشور ممنوعه است. بااینکه به قول آقای هاشمی رفسنجانی اسلام فیضیه است. با اینکه خود آن آقا هم نظریه ساز ولایت فقیه بود. حالا عامل سوم: نه اینکه مردم در جا تسلیم شدند،نه جنبش کردند. می گوئیدسی خرداد دیگر.سی خرداد جنبش همگانی بود. خوب تا ظهر، این جنبش،با قوت در سطح شهر جریان داشت به طوری که از کتاب عبور از بحران آقای هاشمی رفسنجانی مطلع می شویم،آقای فخرالدین حجازی می رود به ایشان سر سلامتی می دهد که بازی را باختیم. خوب این باخت چگونه شد برد؟ این را ما بعد فهمیدم که سر این ساعت،این گروه آقای رجوی عجله می فرمایند و فکر می کنند خوب اوضاع دیگر بر گشته و چرا بنی صدر آری و چرا رجوی نه،عکسهای ایشان را می برند بالا،غافل از اینکه،همین الآن برای شما توضیح دادم ،هر جنبشی هدف خودش را دارد،شما اگر بخواهید در آن هدف اختلال ایجاد بکنید آن جنبش را می خوابایند.نه تنها آن روز این عمل را انجام دادند و از درون این جنبش را خواباندند،بلکه بعد هم با اینکه از ابتدا قرار بود که دفاع باشد و خشونت درکار نیاید مگر اینکه بریزند و بخواهد بشکند، طرف ازخودش دفاع کند. با اینکه چندین نوبت گفته شده بود،آقا قاتلو ائمه الکفر . زد و خورد و مقابله و مبارزه را به سطح جامعه نباید کشاند. شما الآن ببینید آقای مهدوی کنی می گوید به آقای هاشمی رفسنجانی که اودر خاطراتش نوشته است که سه ماه بعد از کودتا،این رژیم آماده گفتگو بوده است. چه شد که نکردند. آقای موسوی تبریزی می گوید من رفتم و قضیه را با سرکوب حل کردم.اما اینطور نیست. یک قسمت آن سرکوب است. یک قسمتش خطاکاری اینطرف است. گسترش خشونت دو کار را انجام می دهد. یکی اینکه کسانی در سپاه که پائین هستند و خود را طرف نمی دانند، ناگهان خود را طرف می بینند. دوم اینکه جامعه خود را در میان دو خشونت می بیند. یک خشونت حاکم است و یک خشونت دیگر می خواهد جایگزین آن شود. حد اقل کاری که می کند اینست که خود را از صحنه می کشد بیرون. شما این پدیده را هم اکنون در سوریه می بینید و در قبل از آن در لیبی دیده بودید و امروز هم در عراق می بینیم. در افغانستان هم می بینیم. در تمام تاریخ بشری این جور بوده است. بیخود نیست که به دست این اسلحه به دستها اسلحه می دهند. اینها می خواهند جامعه را از صحنه بیرون کنند و خود امور را در دست بگیرند. در یمن هم مشاهده می کنیم که کسانی که بمب می ریزند سر مردم یمن در سوئیس دارند مذاکره می کنند. اینهم یک عامل که باعث شده جنبش ادامه پیدا نکند و همگانی بشود.
این سه عامل بسیار مهمند. هر جنبشی که در ابتدای آن قدرت خارجی وارد بشود به شکست می رسد. اگر شد اختیار جنبش از دست ما بیرون می آید. اندیشه راهنما عامل دیگریست که بسیار مهم است. و سپس روش! یعنی باید از طریق مردم عمل بکنیم و نباید روشی به پیش بگیریم که مردم نتوانند عمل کنند. مثل جنبش سال هشتاد و هشت. چرا خوابید؟ آنها که اینروزها از سالگرد جنبش سبز می نویسند خوب است که خود را کمی انتقاد کنند. همش سرکوب رژیم سبب نمی شود که یک ملتی تسلیم چند اسلحه به دست بشود. یک عامل درونی باعث آن شده است. همان عاملی که در سی خرداد عمل کرد و همان عاملی که در جنبش هشتاد و هشت عمل کرد. اگر هموطنان به این نکات دقت کنند، می توانند امیدوار باشند که تجربه انقلاب را ادامه بدهند با همان اندیشه راهنما که اگر چیزی برای جایگزینی آن داشت تا الان کرده بود و از غرب هم چیزی به دست نیاورده است که جای آن بگذارد. اینها هم در بحران اندیشه راهنما هستند و در داخل کشور هم این کار انجام داده نشده است. پس این اندیشه راهنما خیلی غنی هم شده نسبت به آنزمان زیرا حقوق انسان و حقوق شهروندی تدوین شده است و ارکان دموکراسی توضیح داده شده است. الان یک مجموعه کامل دموکراسی در دسترس مردم ایران است. پس اگر بخواهیم تجربه را رها نکنیم، اندیشه راهنما را نباید از دست بدهیم و پای قدرت خارجی را نباید بگذاریم وارد جنبش شود و روشی در پیش بگیریم که مردم ایران بتوانند به آن عمل کنند. نه اینکه یک گروه سازمان یافته ای را جانشین مردم کنند.
شاد و پیروز باشید.
درگفتگو با رادیو عصر جدید . جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۹۴