«گوشِ خری» که اخیرا در ایران مد شده در حقیقت گوشِ اِلفی است که رسانههای جمهوری اسلامی برای مسخره کردن آن را خری نامیدهاند، و برخی رسانههای فارسیزبانِ خارج از کشور هم ظاهرا ندانسته همان را گرفتهاند و بازتاب دادهاند. اِلف (elf) موجودی افسانهای در فولکلورِ اروپای شمالی (Germanic) است. الفهای اوریجینال کوتولههای جادوییِ عموما زشتی بودند که هم بدجنسی میکردند و هم در مواقعی کارهای خوب. «جنِ پینهدوز» که داستاناش باید مُعَرِّفِ حضور بسیاری باشد نمونهی الفِ اوریجینال است.
بعدها الفها از لحاظ ظاهری و خصوصیات رفتاری تغییرات زیادی کردند. نویسندگانِ قرن بیستمی مثل جی آر آر تولکین الفها را برای داستانهای خودشان تغییر دادند. این الفها قدبلند و زیبا بودند و بدجنسی هم نمیکردند، گرچه خیرشان هم کمتر به دیگران میرسید، ولی اگر هم میرسید اساسی میرسید. این تصویری که امروز از الفها مد شده – و بسیاری بعد از تولکین به جا افتادنِ آن کمک کردند – در حقیقت همان تصویرِ قرنِ بیستمی از آنهاست. اما زورِ اصلی در «مُد» شدنِ این تصویر را هالیوود آورد با فیلم کردنِ مجموعهی «ارباب حلقهها»ی تولکین.
گوشهای این الفها و بسیاری چیزهای دیگرشان را اگر با «فاصلهی زیباییشناختی»(aesthetic distance) و در محیطِ فانتزی ببینیم قشنگ و جالب هستند و تخیل را تحریک میکنند. اصولا فانتزی یعنی فراتر رفتن از حقیقتِ موجود، عموما به قصدِ بهتر کردنِ دنیا، آن هم از طریقِ گسترشِ معرفتِ بشری. با این وجود، وقتی که این گوشها را در دو طرفِ سرِ یک آدم در دنیای واقع میبینیم بیشتر نمایانگرِ بحرانِ هویت است. صنعتِ مد کارکردِ متعالیِ فانتزی را هم مثلِ بسیاری چیزهای دیگر به کارکردِ «کالایی» و «مصرفی» فروکاسته و بدین ترتیب از حیزِ انتفاع انداخته است، و فانتزی را از حسنه به سیئه تبدیل کرده است.
از قضا اینطور چیزها را این روزها بیشتر در ایران میبینیم و نه در غرب که محلِ برآمدناش است. نه اینکه در غرب اینطور چیزها نباشد، ولی فرهنگِ عمومی معمولا اینجور چیزها را پس میزند، چرا که از تغییر و تحولاتِ شدید و غلیطِ هویتی بینیاز است. در ایران اما برعکس است: بحرانِ هویتِ معاصر باعث شده تا هر ساعتی یک چیزی مد بشود و بلافاصله هم از مد بیفتد و به همان سرعت یک چیزِ دیگری جایگزیناش بشود. اینها همه سمپتومهای جامعهای است که گرفتارِ بحران هویتِ آخوندیستی پستمدرنیستی است.
جمهوری اسلامی خود با مد رابطه دوگانه دارد: از یک طرف در برابرش مقاومت میکند و از طرف دیگر امکاناتاش را فراهم میآورد. مطابقِ آمار، بیشترین عملهای زیبایی از هر نوع در ایران انجام میشود. حکومت گرچه در حیطهی گفتمانِ غالباش با مد – مدِ «گوش خری» یک نمونهاش – مخالفت میکند، اما در پس پرده دستِ عواملِ مدسازی را در ایران باز میگذارد، چرا که از درآمدِ کلاناش بهره میبرد. کلینیکهای جراحی پلاستیک به وفور در ایران یافت میشوند. قاچاقِ لوازمِ آرایش و عاملهای ژنتیکی برای تغییرِ چهره و بدن هم از کارهای پُردرآمد است. و قاچاقِ عمده در ایران معلوم است که در دستِ کیست.
از طرف دیگر، جمهوری اسلامی در زمینه فرهنگی/سیاسی به «دکادنسِ» (decadence) حاصل از مد نیازِ مبرم دارد، چرا که به خوبی میداند که اگر جامعه و به خصوص طبقه متوسط را در دکادنس غرق نکند و بدین ترتیب آنها را گرفتارِ مسائلِ بیاهمیت و در عین حال مشغلهبرانگیز نکند، آنها تلاش خواهند کرد انرژیِ اعتراضیِ خود به وضعِ موجود را در راههای دیگری همچون انقلاب و تغییر رژیم خرج کنند. نمودِ مبرهناش تفاوتِ رفتارِ جوانانِ دهه هفتاد با جوانانِ دهه هشتاد و نود است؛ که در زندگیِ دستهی اول دکادنس چندان جایی نداشت، و همانها بودند که رژیم را تهدیدِ اساسی به براندازی کردند. این روزها اما در جبههی غرقِ دکادنسِ شرق خبری نیست.
پس جمهوری اسلامی، با ایجادِ فضا و موقعیت برای دکادنس به منظورِ حفظِ جایگاهِ سیاسیِ خود در ایران، در حقیقت خود اصلیترین عاملِ انحطاط اخلاقی ایرانیان بوده است.
منبع: سایت تحلیل روز