back to top
خانهدیدگاه هامحمد جعفری: دروغ مصلحت‌آمیز - قسمت پنجم

محمد جعفری: دروغ مصلحت‌آمیز – قسمت پنجم

Jafari Marbini-Mohamed-1

   ای کاش می‌توانست ” آتشی افروخته وبا آن تمام منقولات شیعه را می‌سوزاند

« دین حق نیازمند دروغ نیست، محتاج درکار نیامدن دروغ است. پس باید دین حق به دین قدرت مبدل شده باشد تا نیازمند دروغ گشته باشد. پس نخست راست بزرگ (حق) باید دروغ بزرگ (قدرت) شده باشد، تا که دروغ لازم و قابل توجیه بگردد. این‌است آن بلای بزرگ که «دروغ مصلحت‌آمیز» بر سر دین‌آورده‌است: بنابر ایجابات قدرت، راست بزرگ به دروغ بزرگ برگردانده شده‌است تا قدرتمدارها اسلام پناه جلوه کنند و احدی از مسلمانان حقوق خویش را به یاد نیاورد و همه آنها خود را مکلف به اطاعت از قدرتمدارها ببینند

 

ج- احادیث

       توضیح داده شده، در فصل پیش، معلوم کرد که قرآن تمامی انواع دروغ را از دروغ مفسدت آمیز تا «دروغ مصلحت‌آمیز» را ممنوع می‌کند. آنهائی هم که با توسل به زور و انواع حیل کوشش کرده‌اند، دو آیه از قران را برای توجیه «دروغ مصلحت آمیز»، دست‌آویز سازند، نخست خواست قدرت را اجابت و آن‌گاه برای توجیه آن، به قرآن رجوع کرده‌اند. از این‌رو، معانی آیه‌های روشن و سر راست را، قلب کرده و معانی به آیه‌ها داده‌اند که تناقض‌های موجود در آنها گویای آنند که خود دروغ‌هائی هستند که به قرآن نسبت داده شده‌اند. قلب معانی آیه‌ها یک امر واقع مستمر است و کاری است که هم دشمنان اسلام و هم «باورمندان» به اسلام اما در خدمت قدرت، بدان مشغول بوده‌اند و هستند. قرآن را وسیله توجیه دروغ مصلحت‌آمیز کردن، آب به اسیاب قدرتمداران و جباران ریخته و موجب دوام قدرت مخرب آنان شده‌اند. همچنین است نهج البلاغه.

     اما قبل از اینکه به احادیث و روایات جعلی در باره انواع دروغ پرداخته شود، توضیح مختصری بمورد است:

   بعد از رحلت پیامبر عظیم‌الشأن، کم کم جامعه اسلامی به اکثریت عظیم اهل سنت( و یا عامه) واقلیت شیعه (و یا خاصه) تقسیم شد. نظر به اینکه قدرت حکومتی و قدرت شرعی هر دو در دست اهل سنت بود و در دنیای اسلام شیعه در اقلیت، شیعه‌ها را کافر و یا مجوس می‌خواندند و سر انجام هم آنها را رافضی یعنی خارج شده از اسلام خواندند. بدیهی است وقتی، نهاد دولت و نهاد دینی در خدمت دولت باشد، مذهب اکثریت را وسیله توجیه اعمال خود می‌کند و اقلیت را ولو اینکه صد در صد حق با او باشد، با امکاناتی که در اختیار دارد، از دین خارج می‌خوانند و در محروم نگاه‌ داشتن شان از هیچ کاری فروگذار نمی‌کنند. می‌کوشند اقلیت را از صحنه خارج سازند و یا هر اشکال و ایرادی را هم به گردن آن اقلیت می ‌اندازد و یا حتی و از ساختن ایراد نسبت دادنش به اقلیت، فروگذار نمی‌کنند. بدین‌ترتیب بود‌ که طی قرون شیعه را ستون پنجم اسلام به حساب می‌آوردند. هنوز هم، در برخی از کشورها، از جانب دولتها و یا گروه‌ها و یا فقهای جیره خوار و یا خوارج مسلک به شیعه ستیزی دامن زده می‌شود و بر عکس. با داشتن چنین موقعیت و وضعیتی، اقلیت درهمان‌حال که سعی می‌کند از عقیده خود پاسداری کند، بعضی از احکام مذهب اکثریت، که بنام دین و شرع جای خود را باز کرده و عامه آنها ‌را احکام دین می‌انگارند را می پذیرد. نه تنها بدین‌خاطر که اگر کس و یا کسانی ایراد و اشکالی بر آن احکام وارد کند یا کنند، ضد دین و شرع معرفی کنند و حکم کافر را بر آنها جاری می‌سازند بلکه بیشتر بدین‌جهت که به اکثریت نشان دهد این اقلیت است که راه‌ یافته به دین راستین است. نهاد دینی مروج مذهب اقلیت آن دستورات و احکام شرعی را از اکثریت اخذ و از آنِ مذهب خود می‌کند و خیلی متعصب‌تر از اکثریت، در گروندگان به مذهب خود رواج می‌دهد. از این‌رو بود که نه تنها برای تبدیل و یا تقرب فقه شیعه به فقه حکومتی(فقه عامه یا سنت)، جعل احادیث لازم آمد، بلکه برای قبضه کردن قدرت، استمرار، نگهداری و حفظ قدرت در دست گروه‌های خاصی چه شیعه و چه سنی، جعل احادیث از مهمترین ابزار کار شد. بدین‌ترتیب، چند گروه و دسته برای رسیدن به اهداف خود به جعل احادیث و روایات بنام رسول خدا و یا ائمه، بطور استمرار دست زده‌اند:  

          قدرتمداران برای توجیه حاکمیت مستبدانه خود بر مردم، تحت عنوان شرع و دین

          فقها و علما برای حفظ پیروان مذهب وبیشتر کردن آنها و حفظ قدرت گروهی خود.  

          علمای جاهل و نادانی از اکثریت و اقلیت که دروغ گفتن برای دین را جایز می‌شمرند.

          منافقانی که می‌خواهند چهرۀ دین رحمت و حقوق را، دین قدرتی ظالم وبی‌رحم و مشمئز کننده جلوه دهند.

          کسانی که می‌خواهند آتش دشمنی و تفرقه در بین مسلمان را شعله‌ور سازند.

          آنها که می‌خواهند کارهای خلاف شرع و عرف خودرا توجیه کنند.

          آنها در مقام توجیه حسادت ورزی نسبت به یکدیگر، حدیث جعل می‌کنند.

     در سلسله مقاله‌ها زیر عنوان «از چه وقت حجاب وارد اسلام شد و چرا؟» فصلی به «جعل احادیث و روایات» اختصاص یافت. در آن، به توضیح چرائی جعل احادیث پرداخته شد. آنها که خوانده‌اند می‌دانند چرا حدیث جعل می‌شد و آنها که نخوانده‌اند و می‌خواهند بدانند، می‌توانند به آن مراجعه کنند.(1)

 

و نیز:

   شیعه و یا گروه اقلیت حد‌اقل تا بعد از خلافت امام علی و واقعه کربلا، در سال 60 کمیت چندانی نداشت ومیان او و اکثیریت چندان مرز نمایانی نبود. اما بعد از واقعهِ جاسوز کربلا، کم کم عامه و خاصه و یا شیعه و سنی از هم جدا شدند. در آن دوران اولیه این جدائی، وقتی عامه مثلاً از قول ابن‌عباس، ابن‌مسعود، و یا یکی از ام‌المؤمنین بویژه ام‌سلمه و عایشه و یا هر کدام از صحابه مشهور پیامبر، حدیث‌ها جعل می‌کرد، شیعه اولاً نمی‌توانست باورکند این احادیث جعلی است و ثانیاً هم اگردر می‌یافت و باور می‌کرد که جعلی است، جرأت و جسارت آن‌را در خود نمی‌دید که جعلی بودن آنها را خاطر نشان کند و به قول خودشان تقیه می کرد. بعد‌ها، بعضی ازعلمای شیعه مشاهده کردند با این احادیث جعلی، می‌شود به قدرت خود بیفزایند. بخشی از احادیث جعلی را که با تفکر قدرتمدارشان سازگار بود و به ذائقه‌شان خوش می‌آمد، مستند به قول ائمه کردند. بدین‌سان، بخشی از حدیث‌های ساختگی، نخست که توسط نهاد مذهبی اکثریت ساخته شده، سپس برایشان شناسنامه «امامیه» ساخته شده‌است. بخشی دیگر را نیز نهاد مذهبی شیعه خود ساخته‌است. در طول زمان، بنابر نیاز قدرت، روایت‌های جدید ساخته و بر جعلیات پیشین افزوده شده‌اند. نزد شیعه، میزان جعل روایات و احادیث، در نیمه قرن دوم هجری به حدی رسید که زراره بن اعین که بزرگترین دانشمند شیعه در نیمه اول قرن دوم هجری است، آرزو می‌کند ای کاش می‌توانست « آتشی افروخته و، در آن، تمام منقولات شیعه را می‌سوزاند » (2) از قرن دوم تا به امروز نیز همچنان بر روایت‌های جعلی افزوده شده وبه طرق مختلف بر مجموعه روایات جعلی مستند فقه افزوده شده‌است. از آن جمله‌اند روایاتی که دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز را مباح، جایز یا واجب می‌شمردند و یا به دروغ عنوان توریه و غیر آن می‌دهند.

     در احادیث و روایات شیعه و سنی یا عامه و خاصه ما به سه نوع روایت و حدیث بر می خوریم:

الف- احادیثی که، مستقیم و غیر مستقیم، جواز دروغ گفتن را صادر می‌کنند. و

ب- احادیث منطبق بر قرآن و نهج البلاغه هستند و هیچ نوع دروغ را جایز نمی شمرند. و

ج- احادیثی که گناه دروغ گفتن را فوق گناهان کبیره می‌شمارند

   جالب توجه اینکه علما، فقها، مراجع و وعاظ درهر وضعیت و موقعیتی، بدون اینکه به روی خود بیاورند که این همه ضد و نقیض چگونه ممکن است، از یکی از این سه نوع استفاده کرده و به خورد مخاطبین خود بنام شرع و دین می‌دهند.  

 

الف- احادیثی که، مستقیم و غیر مستقیم، جواز دروغ گفتن را صادر می‌کنند:

   احادیثی که، مستقیم و غیر مستقیم، جواز دروغ گفتن صادر می‌کند را در دو قسمت عامه و خاصه و یا سنی و شیعه آورده می‌شود:

نمونه‌هائی از احایث عامه یا سنی که در آن مستقیم و غیر مستقیم به نوعی دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز را مباح، حایز یا واجب می‌شمرند:

شیخ دکتر یوسف قرضاوی استاد فقه و اصول در دانشگاه قدس فقیه و مفتی فلسطینی می‌گوید:

« در دروغ، بخاطرمضراتی که بر فرد و خانواده و جامعه کلا وارد می‌کند، اصل بر حرمت می باشد. اما اسلام بخاطر اسباب و مصلحتهای خاصی خروج از این اصل را در چهارچوب معین ومشخصی که در حدیث نبوی که مسلم در صحیح خودش از ام کلثوم روایت کرده : (هرگز نشنیدم از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در انچه که انسانها می‌گویند اجازه دروغ گفتن را بدهد مگر در سه مورد: در جنگ، در اصلاح بین مردم و در مورد حدیث مرد به زنش ویا حدیث زن به مردش). مباح قرار داده است.» (3)

دکتر حسام الدین عفانه استاذ فقه واصول فقه در دانشگاه القدس – فلسطین می‌گوید:

« خلاصه امر اینکه حالاتی هست که دروغ گفتن در آن جایز است و در این باره احادیثی از پیامبر خدا صل الله علیه وسلم ذکر شده‌اند:

1آنچه که بخاری و مسلم در دو کتاب صحیح خوشان ذکر کرده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: ( دروغگو نیست آن کسی که بین مردم صلح بوجود می‌آورد. پس چیز درستی نقل ویا روایت می‌کند ویا حرف درستی می‌گوید).

2آنچه که مسلم در صحیح خودش از أم کلثوم بنت عقبه روایت می‌کند که گفت: هرگز نشنیدم از پیامبر خدا صل الله علیه وسلم در آنچه که انسانها میگویند اجازه دروغ گفتن را بدهد مگر در سه مورد: در جنگ، در اصلاح بین مردم و درحدیث مرد به زنش ویا حدیث زن به مردش. و این حدیث دال بر جواز دروغ گفتن مرد به زنش و زن به مردش می‌کند. اما اهل علم دروغ مرد به زن و یا زن به مردش را مقید کرده‌اند به این قید که فقط در امور معاشرت زناشویی وحصول الفت و محبت بین آنها باشد.

الخطابی می‌گوید: دروغ مرد به زنش مثل اینکه بیشتراز آنچه که در نفسش هست اظهار و ابراز محبت و دوستی بکند. عون المعبود جلد13 صفحه 179.

حافظ ابن‌حجر می‌گوید: بدون شک تمام اهل علم بر این اتفاق دارند که دردروغ مرد به زن ویا زن به مرد در اموری است که سبب از بین رفتن وپایمال شدن حقی از حقوق طرفین نباشد ویا با دروغ حقی که متعلق به یکی از آنها باشد ضایع نگردد). فتح‌الباری جلد 6 صفحه 228.

   بنابرگفته‌های بالا، دروغ بین زن و مرد بدین خاطر جایز شمرده می‌شود که سبب حفظ واستحکام زندگی زناشویی و برای جلوگیری از پاشیدن کانون خانوادگی باشد. مثلا اگر زن از مردش پرسید آیا دوستش دارد بخاطر حفظ و بقای اساس خانواده و ادامه زندگی زناشویی مرد باید بگوید بله ولو اینکه قلبا از زنش خوشش نیاید.

   طوریکه عمر به زنی از زنان صحابه که بین او و شوهرش اختلافی افتاده بود توصیه کرد: ( اگر شما (فردی از شما زنان) ما را ( ما مردان را ) دوست نداشت، پس خبرش نکند که دوستش ندارد؛ چه بسا خانه های اندکی هستند که بر عشق و دوستی پایه گذاری شده‌اند اما عموم مردم بخاطر اسلام و احسان نسبت به همدیگر باهم زندگی می‌کنند.» (4)

   با توجه قول‌های بالا، اولاً احادیثی که دروغ را در مواقعی جایز می‌شمرند، از صحاح بخاری و مسلم و آن هم از قول أم‌کلثوم بنت عقبه روایت می‌شوند. و ثانیاً، ابتدا دروغگوئی به سه و چهار مورد محدود می‌شود ولی به مرور زمان به همۀ امور به شرحی که در زیر خواهد آمد گسترش پیدا می‌کند.

   باز، این استاد فقه و اصول فقه یعنی دکتر حسام‌الدین عفانه دروغ گفتن را گسترش می‌دهد و ابتدا مذموم و حرام بودنش را گوشزد می‌کند و می‌گوید، طبق قاعده کلی و بنابراصل، دروغ حرام و از گناهان کبیره است. سپس، با یک اما، آن‌را شرعی، مباح و حتی واجب می‌گرداند:

 

«بدون شک و تردید دروغ صفتی است مذموم وگناهی است از بدترین گناهان. وآیات و احادیث فراونی در تحریم دروغ ذکر شده‌اند… این قاعده‌ی کلی و اصل می‌باشد که دروغ از فواحش وگناهان می‌باشد اما هر برای این اصل یک استثناء وجوددارد که شریعت در بعضی از جاها دروغ را مباح دانسته است:

   امام نووی رحمه‌الله گفته‌اند: بدان هر چند که قاعده‌ی کلی و اصل در باب دروغ حرمت می باشد، اما در بعضی از احوال جایز شمرده می‌شود». تا اینکه گفته‌اند ( یعنی نووی گفته‌اند):« کلام وسیله‌ای برای رسیدن به مقاصد می‌باشد واگر امکان رسیدن به مقاصد حسنه بدون دروغ گفتن میسر باشد، بدون شک دروغ گفتن حرام است. واگر رسیدن به این مقاصد حسنه جز با دروغ میسر نمی‌شود، پس دروغ گفتن در اینچنین موارد جایز می‌باشد.

   واگر رسیدن بدان مقصد حسنه مباح هست دروغ گفتن هم مباح هست واگر واجب باشد پس دروغ گفتن هم در این موارد واجب بشمار می‌آید. مانند اینکه مسلمانی از دست ظالمی که می خواهد او را بکشد ویا مالش را غصب کند پنهان شده و آن ظالم از شما در مورد آن مظلوم می پرسد. در اینجا برای پنهان کردنش دروغ گفتن واجب است. وهمچنین اگر امانتی نزدتش نهفته است و آن ظالم می‌خواهد بزور امانت را ازش بگیرد واجب می‌باشد برای پنهان کردنش دروغ بگوید.

   اما، من باب احتیاط، در تمام موارد مذکور بهتر است بجای گفتن دروغ، توریه کند. یعنی در سخنانش قصد راست گفتنی را که در نظر او دروغ نیست بکند هرچند که ظاهر الفاظ کلام که مخاطب آن را می‌فهمد دروغ می‌باشد. واگر توریه را ترک کند و بدان لفظ دروغ هم اطلاق کند، در این حالا حرام بحساب نمی آید. » (5)  

 

در کتاب ریاض الصالحین (6)، در باب 261، درباب مواردی که دروغ گفتن روا است، نظر فوق آمده‌است آمده:

   « بدانکه اگر چه اصل دروغ حرام است، ولی در بعضی حالات و با رعایت شرط هائی رواست که در کتاب “اذکار” ذکر نمودم که فشردۀ آن این است که سخن وسیلهایست برای بیان مقاصد و هر مقصد نیکی که رسیدن به آن بدون گفتن دروغ ممکن باشد، دروغ گفتن در آن حرام است و اگر رسیدن به آن بدون دروغ گفتن، ممکن نباشد، دروغ جائز و رواست.

   پس اگر مقصود مباح باشد، دروغ گفتن، هم مباح است و اگر واجب باشد، دروغ گفتن هم واجب است. هرگاه مسلمانی از ظالم و ستمگری که می‌خواهد او را بکشد، یا مالش را بگیرد، پنهان شد، یا مالش را پنهان نمود و از شخصی در بارۀ وی سؤال شد، واجب است که دروغ بگوید و آن‌را مخفی بدارد. همانطور هرگاه نزد او مالی به ودیعت نهاده شده باشد وظالمی بخواهد آن‌را بگیرد، واجب است که دروغ گفته آن را پنهان بدارد. و محتاط تر در این موارد این است که توریه کند. و معنای توریه این‌است که از عبارتش مقصد صحیحی را در نظر داشته باشد که نسبت به آن دروغگو نیست، هر چند در ظاهر لفظ و نسبت به آنچه که مخاطب آن را می‌فهمد، دروغگو است. و هرگاه توریه را گذاشته و عبارت دروغی را ذکر نمود، در این حال حرام نمی‌باشد. و علماء برای روا بودن دروغ گفتن در این حال به حدیث ام‌کلثوم استدلال کرده‌اند که گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود: کذّاب کسی نیست که در میان مردم اصلاح می‌آورد، پس خبری را می‌رساند، یا خبری را می‌گوید. و مسلم رحمه الله در روایتش افزوده که ام‌کلثوم رضی الله عنها گفت: و نشنیدم در چیزی از آنچه مردم می‌گویند، رخصت داده باشد، مگر در سه چیز: منظورش: جنگ، و آشتی در میان مردم، و سخن مرد به همسرش و سخن همسر به شوهرش.»(7)

   در بیان فوق بدون هیچ پرده پوشی، دروغ گفتن را برای مقاصد خود مباح و واجب می‌شمرد و تنها می‌گوید، برای مقاصد نیک. اما چه کسی هدف خود را از دروغ گفتن، نیک نمی‌داند؟ مگر ممکن است عقل سخن و یا عملی را تجویز کند پیش از آن‌که آن‌را به حقی و یا هدف نیکی توجیه نکرده باشد؟

2- نمونه‌هائی از احایث خاصه یا شیعه: مواردی که، در آنها، مستقیم و غیر مستقیم دروغ و یا دروغ مصلحت‌آمیز را مباح، حایز یا واجب می‌شمارند:

   شیعه‌ها هم طابق النعل باالنعل همان احادیثی را دست‌آویز می‌کند که اهل سنت به استناد آنها، دروغ گفتن را جایز، و مباح می‌‍شمارد تا مگر از قافله عامه عقب نماند. تنها تفاوت شیعه با سنی این‌است که شیعه – به نظر من – روایت‌ را از فقه عامه گرفته و در دستگاه فکری خود، برایش سند شیعی ساخته است و بدان هویت شیعی داده‌است. همانند اهل سنت، شیعه نیز وقتی می‌خواهد برای دروغ‌گوئی توجیه شرعی بسازد، ابتدا می‌گوید: «اصل بر راست گفتن است» ولی در مواردی دروغ جایز و مباح و یا واجب می‌شود. سپس دروغ را به همۀ امور گسترش می‌دهد. درست نظیر اینکه می‌گویند: «اصل بر عدم ولایت است» اما امام ما را ولی مردم گردانیده است. آیا اگر بگویند «اصل بر دروغ گفتن است» ولی در مواردی حرام و نهی شده و آن موارد را بر همه امور گسترش دهند و یا بگویند «اصل بر ولایت است » اما شرع و دین و امام آن را بر ما حرام کرده‌است. بهتر نیست؟! و آیا در این صورت چیزی تغییر می‌کند؟!

   اما مواردی که، درآنها، شیعه هم دروغ گفتن را جایز می‌شمارد:

1در «باب الاصلاح بین الناس» یا اصلاح بین مردم.

در «باب الاصلاح بین الناس» احادیث از اصول کافی نقل می‌شود:

«1-امام صادق ‌فرمود:صدقه‌ای را که خدا دوست می‌دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است زمانی که از هم دور شوند.

2و فرمود: اصلاح کردن میان دو نفر نزد من محبوبتر است از اینکه دو دینار تصدق دهم.

3- امام صادق(ع) در بارۀ قول خدای عز وجل: «وخدا را معرض سوگند‌های خود مسازید که نیکو کار و پرهیز کار و مصلح میان مردم باشید»، خداوند در آیه 224 سوره 2، می‌فرماید: هرگاه ترا برای اصلاح میان دو تن خوانند، مگو سوگند خورده ام که این کار را نکنم.  

4مفضل گوید: امام صادق (ع)فرمود: هر گاه میان دو نفر از شیعیان ما نزاعی دیدی، از مال من فدیه بده.

5- ابو حنیفه مقدم حجاج گوید:من و دامادم در بارۀ میراثی نزاع می‌کردیم که مفضل بما رسید، ساعتی بر سر ما ایستاد و سپس گفت: بمنزل من در آئید. ما رفتیم و او میان ما به چهار صد درهم صلح داد و آن پول را هم خودش بما داد و از هر یک از ما تعهد گرفت (که دیگر ادعا نکنیم) سپس گفت: بدانید که این پول از مال من نبود. بلکه امام صادق به من دستور داد که هر گاه دو نفر از اصحاب ما در موضوعی نزاع کردند. میان آنان صلح دهم و از مال آن حضرت فدیه دهم و مصرف کنم. پس این مال از امام صادق (ع)است» (8)

   روایات فوق به شرطی که موثق باشند و بی‌کم و کاست قول امام صادق باشند، جواز دروغ گفتن به قصد اصلاح نیستند. امام به صلح میان مردم بها داده‌اند بنابر این که صلح حقی از حقوق انسان است. از جمله رهنمود داده‌اند که هر زمان، دو تن یا دو گروه، بر اثر اختلاف مالی، با هم دشمن و از هم دور می‌شوند، باید با دادن فدیه، دشمنی را به صلح و دوستی برگراند. البته موارد دشمنی و اختلاف بین مردم تنها مالی نیست. اصل بر ایجاد صلح، بنابراین، حل اختلاف است. روش‌های در خور را وقتی بیانگر حق باشند، می‌تواند اندیشید و بکار برد.

   باز درباره اصلاح میان مردم، حدیث نقل شده‌است: «امام صادق(ع) فرمود: مصلح دروغگو نیست.» کامل حدیث این‌است:

   «مصلح دروغگو نیست» چنین است: «امام صادق(ع) به معاویه بن‌وهب یا عمار، راجع به اموری که به او دستور داده بود، فرمود: از جانب من چنین و چنان بگو، معاویه گوید:عرض کردم: فرموده شما را به آنها برسانم و خودم هم آنچه را شما فرموده‌اید و چیز دیگری که نفرموده اید، بگویم: فرمود: آری! مصلح دروغگو نیست.» (9)

   این روایت و روایت‌هائی که مسلم و بخاری نقل کرده‌اند، بعد از ورود فلسفه و منطق ارسطوئی به حوزه اسلام و با بکاربردن منطق صوری ساخته شده‌اند. موافق «هدف وسیله را توجیه می‌کند» ساخته شده‌اند. بکاربردن این منطق بکار راست جلوه‌دادن دروغ و دروغ بنمودن راست می‌آید. روایت نمی‌تواند راست باشد، زیرا هم موافق «هدف وسیله را توجیه می‌کند» ساخته شده‌است و هم تناقض‌های آشکار درآن وجود دارند:

 

1. بنابر روایت، امام صادق، به یکی از دو نفر مذکور در روایت، دستوری داده‌است. از سخن یکی از آن دو پیام‌رسان و واسطه، خطاب به امام صادق، می‌توان فهمید که دستور، دستور ایجاد آشتی و صلح بوده‌است. او پرسیده‌است: آیا اگر لازم شد خود نیز از قول شما سخنی که شما نگفته‌اید، بگویم؟ امام گفته‌است: بگو، مصلح دروغگو نیست.

   اما این سخن نمی‌تواند از امام صادق باشد. زیرا اصل سنجیدن شخص به حق و نه حق به شخص را نقض می‌کند. قول امام، در انطباق با این اصل، می‌توانسته‌است این باشد: صلح وقتی برقرار می‌شود که دو طرف حق را بشناسند و بر مبنای حق صلح کنند. بنابراین، علاوه بر رهنمود من، خود، هر سخن حقی که بتواند دو طرف را به حق عارف گرداند، بگوی.

 

2. بنابر این که فراخواندن دو طرف به صلح، باید بر پایه حق باشد، اجازه دروغ‌گفتن به پیام‌رسان و مأمور برقرار کردن صلح، سالب اعتماد از پیام‌رسان می‌شود. و البته، همه روایت‌ها را از اعتبار می‌اندازد. زیرا هر راوی، به استناد تجویز امام صادق، به خود اجازه می‌دهد حدیث جعل کند. چنانکه تا بخواهی حدیث از قول ائمه جعل کرده‌اند و می‌کنند.

 

3. دلیل سخن راست باید در خود سخن و نه در گوینده آن باشد. این خاصه را قرآن نیز تعلیم می‌دهد. پس، آنچه پیام‌رسان و واسطه، در صورت لزوم، باید از قول امام می‌گفته، باید راست و حق بوده باشد. اگر نه، قول دروغ به امام نسبت می‌داده‌است. در این‌صورت، باز بنابر آموزش قرآن (باطل می‌رود و حق می‌آید)، دیر یا زود، پرده دروغ دریده می‌شود. پس نسبت دادن قول دروغ به امام صادق، سه زیان بزرگ ببار می‌آورد:

الف. امام صادق را دروغگو و تجویز کننده دروغگوئی می‌کند.

ب. خود پیام‌رسان را دروغگو می‌کند و یا او را پیام رسان دروغ می‌گرداند. و

ج. صلحی که با دروغ برقرار شود را، بدین جهت که بر پایه حق برقرار نمی‌شود، به دشمنی شدید‌تر بر می‌گرداند. هریک از ما، در زندگی خود، شاهد موارد آشتی که با دروغ بوجود آمده و دیر نپائیده، بوده‌ایم.

 

4. قول منتسب به امام صادق، ویژگی شفاف و سر راست بودن را ندارد. سرتاپا مبهم است و ابهام از خواص دروغ است: پیام رسان معلوم نیست. دریافت کنندگان پیام نیز معلوم نیستند. موضوع پیام نیز معلوم نیست. بنابر روایت، مسئله‌ای که امام صادق می‌خواسته‌است حل کند نیز بر او، بطور کامل معلوم نبوده‌است. زیرا اگر او بر مسئله اشراف کامل داشت، راه‌حل کامل را به واسطه ابلاغ می‌کرد.

   در عوض، روایت بر جهل نسبی امام صادق بر مسئله، صراحت دارد. حال، آیا ممکن است امام صادق برای مسئله‌ای که بر آن احاطه نداشته، راه‌حل ارائه کرده‌باشد؟ بدین‌ترتیب، سازنده روایت، محض مجازکردن «دروغ مصلحت‌آمیز» از قول امام صادق، آن امام را تخریب کرده‌است. یک دلیل مهم از دلایل جایز نبودن «دروغ مصلحت‌آمیز» این‌است که ممکن نیست دروغ اولا حق را نپوشاند وثانیا الگوی حق را تخریب نکند.

 

5. تناقض‌های بالا ما را از غلط معنی کردن روایت آگاه می‌کند: فرض کنیم حدیث از امام درست و کامل نقل شده‌است. راوی که معلوم نیست کدام شخص است می‌گوید: به امام عرض کردم: علاوه بر آنچه شما فرموده‌اید، «چیز دیگری که نفرموده‌اید، بگویم؟» امام جواب داد: آری! و بعد هم فرمود که «مصلح دروغگو نیست». حال اگر قرار باشد سخن امام فاقد تناقض‌ها باشد، جواب او در مورد اختلاف بین دو و یا چند شخص این می‌شود: هر سخن لازم شد بگو اما مراقب باش که مصلح نباید دروغگو باشد. بدین‌ترتیب، مأمور ایجاد صلح از امام پرسیده‌است آیا به منظور حل مسئله، می‌توانم به سلیقه و ابتکار خودم چیزهائی به آنها بگویم؟ و امام صادق پاسخ داده‌است: آری! و افزوده‌است: آگاه باش! «مصلح دروغگو نیست» یعنی کسی که در صدد اصلاح بین مردم است باید از دروغگوئی دوری جوید. چون مصلح، با توسل به دروغ، نه تنها صلح بر قرار نمی‌کند، بلکه برقرارکردن صلح را بازهم مشکل‌تر می‌کند.

   از همین روایت استفاده شده‌است برای تجویز دورغ گفتن و حتی جواز دروغگوئی از قول خدا ساختن. تا جائی که خدا هم دروغ گفتن را برای اصلاح بین مردم دوست می‌دارد و از راستی که سبب کدورت و دشمنی شود، متنفر است: « پیامبر اکرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمود:« خداوند دروغ را برای صلح دوست دارد و متنفر است از راستی که فساد در پی داشته باشد » (10) و آقای محمد محمدی ری‌شهری در میزان‌الحکمه آورده‌است:

   امام صادق(ع) فرموده‌است: «خداوند دروغ گفتن را برای اصلاح بین مردم دوست دارد…و از دروغ در غیر اصلاح متنفر است » و یا امام صادق(ع) فرمود: «دروغ بد است مگر در دو جا: {جائی که شخص با گفتن} دروغی بشود شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند و {جائی که شخص با گفتن دورغی بتواند} بین دو نفر اصلاح ایجاد کند» (11)

     آقای خمینی، استاد ری‌شهری هم برای دفع ضرر جانی، عرضی و مالی سنگین و غیرقابل جبران و همچنین برای حفظ دین دروغ گفتن را واجب و ضرور می‌داند.

آقای ری‌شهری و استادش که مثل خیار چنبر حکم قتل صادر می‌کنند البته نیاز به چنین احادیث که فریاد می‌زنند جعلی هستیم، دارند. کامل نظر آقای خمینی را دورتر بررسی می‌کنیم.

 

   نخست بدانیم که تا قرن سوم که احادیث فوق در کتاب کافی آمده‌است و نیز مسلم و بخاری احادیث را گرد‌آورده‌اند، جوازی برای دروغ مصلحت آمیز وجود ندارد. از آن قرن بدین‌سو است که احادیث «گردآوری شده» دروغ مصلحت‌آمیز را تجویز کرده‌اند. نخست دروغ بودن احادیت بالا را مدلل کنیم و سپس به نظرهای دیگران بپردازیم:

 

   دو قولی که به اما صادق و پیامبر نسبت داده شدهاند، همان هستند که در مسلم و بخاری از قول پیامبر نقل کرده‌اند. گفتیم قولها، با استفاده از منطق صوری و، بنابر اصلِ «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، ساخته شده‌اند. لذا، واجد تناقض‌ها هستند:

 

الف: دروغ مصلحت‌آمیز برای دفع شر ظالم ناممکن است. زیرا، پایه ظلم را مستحکم و شر ظالم را افزون می‌کند:

1. «دروغ واجب می‌شود وقتی سبب دفع شر ظالمی بگردد»، بر طبقِ «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، ساخته شده‌است. سازنده غافل بوده‌است که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، هدف در وسیله بیان می‌شود. پس وسیله‌ای که دروغ است، هدفی را که دفع شر ظالم است، بیان نمی‌کند. پذیرفتن اصالت قدرت (زور ظالم) و تنظیم رابطه با آن را بیان می‌کند. اگر سازندگان حدیث نمی‌دانستند، امروز ثابت شدده‌است که: اگر کسی در محدوده قدرت بماند، دست به هر اقدامی بزند که بگمان او موجب تضعیف قدرت می‌شود، در واقع، سبب تقویت آن می‌شود. چه رسد به گفتن سخنی برای فریب ظالم قدرتمند. سبب تقویت قدرت می‌شود زیرا کسی که در محدوده قدرت می‌ماند، از رابطه قوا بیرون نمی‌رود. در این رابطه، حق کاربرد ندارد. ترکیبی از زور و زر و علم و فن و تزویرکاربرد دارد. پس قدرت برجا می‌ماند. و چون قدرت تمایل به تمرکز و بزرگ شدن دارد، آن ترکیب در متمرکز و بزرگ شدن قدرت بکار می‌رود. از عوارض «دفع شر ظالم» با گفتن دروغ، یکی رواج دروغ و زبان رسمی شدن دروغ و قربانی دروغ حاکمان شدن عموم مردم است. چنان‌که مردم ایران گرفتار این عارضه شده‌اند. روشی که قرآن می‌آموزد، بیرون آمدن از رابطه با ظالم و رها شدن از تنظیم رابطه با قدرت او، با ایستادن برحق است. بنابراین که حقوق ذاتی حیات ظالم نیز هست، روش عمومی، عمل به حقوق و خواندن او به حقوق خویش است. بخصوص که

 

2. حدیث ناقض اصل «حق را بگو ولو به زیان خود» و جهاد برتر، اظهار حق پیشاروی جبار ستمگر نیز هست.

 

3. با توجه به دو تناقض بالا، اینک باید روشن باشد که دفع ظالم، با از میان برداشتن قدرت ظالم و نشاندن حق بر جای آن‌است. اما بنابراین که دروغ جز پوشاندن حق نیست، سبب دفع شر ظالم نمی‌شود. بجای دفع شر از گوینده دروغ مصلحت‌آمیز، ریشه ظلم را آبیاری می‌کند. زیرا نه تنها ظلم را برجا و برپا نگاه می‌دارد، دفع شر را منحصر می‌کند به یک بیراهه و آن فریب است. این روش وقتی همگانی شد، مردم حقوق خویش را از یاد می‌برند و به اطاعت از اوامر و نواهی زورمداران معتاد می‌شوند. چنان‌که شده‌اند.

 

4. بنابراین که افراد با یکدیگر روابط قوا برقرار می‌کنند و در این‌رابطه، هرکس خود را بر حق و طرف خود را ظالم می‌داند، دروغ ساختن و گفتن همگانی می‌شود. با عمومی شدنش، همه در محدوده قدرت قرار می‌گیرند و قدرت را بر زندگی خویش حاکم می‌کنند. حاکمیت قدرت تخریب را به همه بمنزله روش زندگی تحمیل می‌کند. برای پرهیز از این تخریب که مرتب در حال افزایش است، فرمود: حق را بگوئید ولو بر نفس خود. در حقیقت، گفتن حق به زیان آدمی نمی‌شود. زیرا حق را تنظیم کننده فعالیتها و رابطه‌ها می‌کند. ما انسان‌ها بخطا گمان می‌بریم اگر حق را بگوئیم زیان می‌بریم. این‌است که برای بستن راه بهانه، فرمود اگرهم این‌طور گمان کردید، حقیقت را بگوئید.

 

5. پیامبر و امام صادق نگفتند برای دفع شر ظالم دروغ بگوئید زیرا هم می‌دانستند که دروغ سبب دفع شر ظالم نمی‌شود و هم ناقض اصل عدالت بمثابه میزان تشخیص حق از باطل و راست از دروغ است. وضعیت امروز جامعه‌ها دلیل قطعی براین‌که، از میان برخاستن میزان عدالت، جامعه‌ها را به ظلمستان تبدیل می‌کند.

 

6. چون دروغ پوشاندن حقیقت است، پس زمان آن کوتاه و محکوم به دریده شدن است. وقتی درید، یک زیان را صد زیان و یک شر را صد شر می‌کند. مثال «بحران اتمی» عبرت‌آموز است. دستگاه ولایت فقیه حقیقت را پوشاند و وقتی هم آشکار شد، با دروغ‌های مصلحت‌آمیز، سعی در پوشاندن آن کرد. نتیجه وضع شدن تحریم‌ها و وارد شدن صدها میلیارد دلار خسارت به مردم ایران شد. از این ببعد هم باید تحت مهار قدرتهای جهان زندگی کنند. گروگان‌گیری و جنگ 8 ساله هم شرهای عظیمی بودند که دروغ‌های مصلحت‌آمیز بوجود آوردند و ایران را به این روز انداختند.

  

7. مظلوم وقتی به دروغ مصلحت آمیز متوسل شود، او کسی می‌شود که دروغ گفته ‌است. زورگوئی و شر رسانی ظالم مقبولیت نیز پیدا می‌کند و ظالم به خود اجازه می‌دهد بیشتر زور بگوید تا دیگر مظلومی جرأت نکند به او دروغ بگوید. چنان‌که گروگان‌گیری و سازش محرمانه (مراجعه کنید به کتاب گروگانگیری نوشته محمد جعفری) تحریم اقتصادی ایران و به قول کارتر، نقره داغ شدن ایران را ببارآورد و جنگ 8 ساله‌ای را هم روی دست ایران گذاشت.

 

8. دروغ را از مصلحت‌آمیز و غیر آن، جز بر پایه تقدم و تسلط قدرت برحق نمی‌توان ساخت. اما تقدم و تسلط قدرت بر حق، ناقض هر پنج اصل اسلام و انکار خدا است. زیرا خدا حق است و تقدم و تسلط قدرت بر حق، تقدم و تسلط قدرت بر خدا است. آقای منتظری گفت: ولایت مطلقه از مصادیق شرک است. اما از منظر رابطه حق با قدرت که نگاه کنیم، انکار خدا می‌شود. زیرا دروغی که ولایت مطلقه فقیه است جز بیان تقدم مطلق قدرت بر حق نیست.

 

9. اما دروغگوئی که محض دفع شر ظالم، دروغ مصلحت‌آمیز ساخته و گفته‌است، باید دائم در ترس افشا شدن دروغ و گرفتار غضب ظالم گشتن، زندگی کند. در واقع، دروغ ایجاد کننده ترس است و ترس ایجاد کننده ظالم و مظلوم است. چگونه ممکن است پیامبر و امام صادق از این واقعیت غافل بوده باشند و از مسلمانان خواسته باشند، با گفتن دروغ لباس ترس برتن کنند و ظالم بتراشند و خویشتن را مظلوم او کنند؟ و

 

  

10. کسی که دیگری را از وضعیت خود مطلع می‌کند، این اطلاع امانت نزد مطلع شونده‌است. کسانی که بخاطر همکاری با یکدیگر از وضعیت یکدیگر آگاه می‌شوند، اطلاع از یکدیگر، امانت نزد هر یک از آنها است. و اطلاع از وضعیت کسی از زبان شخص ثالث، امانت آن کس و شخص ثالث نزد مطلع شونده‌است. هیچ مطلعی حق ندارد امانت را در اختیار ظالم بگذارد. تعلیم قرآن این‌است و تعلیم پیامبر و ائمه نیز نمی‌تواند ناقض قرآن باشد. چون ظالم نه حقی بر حقیقت متعلق به دیگری را دارد و نه حق دارد آن‌را دست‌آویز ظلم بر صاحب حقیقت کند، عمل به حق ایجاب می‌کند بازداشتن ظالم از ظلم و بازداشتن او از زورگفتن را. و این‌همان روشی است که قرآن می‌آموزد و پیامبر و ائمه هم جز مبلغان روشی که قرآن است، نبوده‌اند.

   برای مثال، یک زندانی وقتی با «بازپرسان» جبار روبرو می‌شود، حقیقتی که وجود جمع و فعالیت آنها است و بعنوان امانت نزد او است را، نباید برای دفع شر بازپرس شکنجه‌گر از خود، در اختیار او قراردهد. چنین بازرسی حقی بر دانستن حقیقت ندارد. اما چون انسان‌ها زیر شنکنجه ممکن است طاقت از دست بدهند، هر جمعی، باید پیش‌بینی لازم را بکند. در انقلاب الجزایر، افراد جبهه آزادیبخش مأمور بودند دو ساعت دوام بیاورند و پس از آن اطلاع خود را بگویند. در این دو ساعت، همه کسان و امکاناتی که بر اثر اقرار ممکن بود بدست قوای فرانسوی بیفتند، از دسترس خارج می‌شدند. و نیز مقرر بود که هر عضو، بیشتر از آنچه فعالیت او نیاز داشت، نداند.

     و باز، قول و یا نظر همکار امانت نزد کسی است که به چنگ قوای سرکوب می‌افتند. آنان حقی بر آن قول و نظر ندارند، چه رسد به اینکه محض خوش آیند آنان و از باب «دروغ مصلحت‌آمیز» گفتن برای دفع شر، در قول، دخل و تصرف نیز بشود.

   آیا ممکن است پیامبر و امام صادق از این تناقض‌ها مسلم آگاه نبوده باشند و باب دروغ را گشوده باشند تا که هرگز مسلمانان راه مستقیم حق و صلح را نیابند؟

 

ب. دروغ بخاطر اصلاح ذات‌البین:

   دروغ در همان‌حال که پوشش حق است، شکلی از اشکال زور نیز هست. زور ویران می‌کند و از ویرانی افساد حاصل می‌شود نه اصلاح. باوجود این که بررسی روایت منقول از قول امام صادق، بر ما معلوم کرد که نسبت دادن روایت به آن امام ناروا است و او «دروغ مصلحت‌آمیز» بقصد «اصلاح ذات‌البین» را تجویز نفرموده‌است، یکبار دیگر، چنین دروغی را بررسی می‌کنیم:

 

1. تناقض‌های 7 و 8 و 9 موجود در «دروغ مصلحت‌آمیز» به قصد دفع شر ظالم، در «دروغ مصلحت‌آمیز» بقصد اصلاح ذات‌البین، وجود دارند. و نیازی به تکرار آنها نیست.

 

2. دروغ بضرورت تخریب است. گرچه حق را تخریب نمی‌کند و می‌پوشاند، اما پوشش با تخریب ساخته می‌شود و نیز، گوینده و شنونده یا شنوندگان را تخریب اخلاقی و فکری می‌کند. تخریب عملی نیز می‌کند. زیرا عمل بر پایه دروغ، نمی‌تواند تخریب ببار نیاورد. آیا نوعی از دروغ وجود دارد که تخریب نمی‌کند و می‌سازد؟ مدعیان گویند بله و آن دروغ مصلحت‌آمیز است. مثال‌ها می‌آورند:

زن و شوهری که یکدیگر را دوست ندارند، اگر با یکدیگر اظهار عشق کنند، دروغ مصلحت‌آمیزی است که باید بگویند. گفتن حقیقت به یکدیگر، جایز نیست زیرا سبب جدائی می‌شود. اما آموزش این دروغ، با صراحت می‌گوید که آموزش دهندگان، پایه زناشوئی را نه دوست داشتن یکدیگر و پایداری دوستی را نه در همکاری دو طرف در برداشتن موانع و جلوگیری از پیدایش موانع دوستی، که قدرت می‌دانند. و چون زبان قدرت دروغ است، بکاربردن آن‌را تجویز می‌کنند. آیا این واقعیت را نیز نمی‌دانند که اساس زناشوئی را اعتماد تشکیل می‌دهد. بخصوص اعتماد زن به شوهر است که مایه قوام خانواده‌است. آیا اگر زن و شوهر پی‌ببرند در مورد حقی که حق دوست داشتن و دوست داشته شدن است و پایه زناشوئی است، به یکدیگر دروغ گفته‌اند، می‌توانند به زندگی با یکدیگر ادامه دهند و به زندگی خویش معنی بدهند؟ این واقعیت که دروغ گفتن به یکدیگر و سلب اعتماد از یکدیگر یکی از مهم‌ترین عوامل طلاق است، کافی برای اثبات دروغ بودن نسبت دادن تجویز دروغ مصلحت‌آمیز به پیامبر و ائمه نیست؟ و

دو نفر یا دو گروه با یکدیگر در نزاع هستند، دورغ مصلحت‌آمیز برای این‌که با یکدیگر آشتی کنند جایز می‌شود. و سخن راستی که دشمنی را بیشتر کند، حرام می‌گردد. این راه‌کار، در صورت مقبول می‌نماید. اما در واقعیت نه. زیرا

بدون کاست و افزود، دروغ ساختنی نیست. پس، یا باید ثالثی را کاست و او را عامل نزاع باوراند و بر دو طرف افزود یعنی کار نادرستی را که مرتکب شده و سبب نزاع شده‌است را پوشاند. و یا باید، از یکی از دو طرف کاست و به دیگری افزود.

   در حالت اول، یعنی ثالثی را مقصر گرداندن – رویه که اغلب بکار می‌رود – میان دو طرف در نزاع صلح بر قرار نمی‌شود و سومی نیز تخریب می‌شود. اگر هم شخص سوم براستی مقصر باشد و دروغ مصلحت‌آمیز بکار پوشاندن عیب‌های دو طرف برود، باز اصلاح را ناممکن می‌کند. زیرا مایه نزاع که عیب‌ها هستند، برجایند. تا از میان برنخیزند، آشتی موقتی و نزاع دیرپا است. در عوض، این روش مردم را خو می‌دهد بجای دیدن عیب در خود و درمان آن، دیگر یا دیگران را عامل کاستی‌های زندگی خود بشمارند. آیا ما ایرانی‌ها عادت نکرده‌ایم بیگانه را مقصر همه کم و کسری‌های زندگی خود بدانیم؟ آیا این بیگانه را مقصر دانستن موجب غفلت ما از عیب‌های خود و رفع آنها نشده‌است و نمی‌شود؟ آیا ما از خود می‌پرسیم: اگر ضعفهای ما نبود بیگانه چگونه می‌توانست ما را گرفتار وضعیتی بکند که درآنیم؟

   در حالت دوم، در همان‌حال که عیب دو طرف در نزاع پوشانده می‌شود، کس یا کسانی که در بیرون نزاع هست یا هستند، تخریب می‌شود. در این حالت، بجای رفع عیب در دو طرف، بر آن افزوده نیز می‌شود. بدین‌جهت است که در ظاهر آشنائی، بیگانگی دیرپا می‌شود و در ظاهر آشتی، نزاع دائمی می‌گردد.

مورد بدگوئی کسی از دیگری در غیبت او: هرگاه کسی که از او بدگوئی شده‌است، از شنونده بدگوئی بپرسد: فلانی در باره من چه می‌گفت؟ آیا او باید راست بگوید و فتنه بپا کند و یا دروغ مصلحت‌آمیز بگوید و مانع از بروز فتنه بگردد؟ پاسخ تجویز کنندگان «دروغ مصلحت‌آمیز» این‌است که گفتن دروغ جایز و گفتن حقیقت حرام است. اما این حکم با غفلت از چند واقعیت ساخته شده و بجای درمان یک عیب اخلاقی بزرگ و بس ویران‌گر که غیبت است، آن را هم تشدید و هم مزمن کرده‌است. توضیح این‌که، پشت سر بدگوئی کردن غیبت و حرام و شنونده هم در فعل حرام شریک است. دروغ مصلحت‌آمیز، سه طرف، گوینده و شنونده و کسی که از او بدگوئی شده‌است، از عیب ویران‌گری که غیبت است غافل نگاه می‌دارد. فتنه‌ای که می‌خواهد مانع بوجود آمدنش شود، به دلیل بدگوئی، وجود دارد و اگر بجای پوشاندنش با دروغ، ریشه‌کن نگردد، بزرگ‌تر و ویران‌گرتر نیز می‌شود. پس، چاره چیست؟ چاره این‌است:

شنونده غیبت آن را نشنود و گوینده را از بدگوئی بازدارد. و

بنابراین که ممکن نیست حقیقت را با هدف تخریب بکاربرد، از او بخواهد حقیقت را با قصد رفع عیب بکاربرد. یعنی بجای بدگوئی، در حضور، حقیقت را با قصد رفع عیب با صاحب عیب در میان بگذارد. و

بنابر این‌که شنونده امین است، نباید ستم شریک شدن در بدگوئی را با عدم رعایت حق امانت، مضاعف کند. لذا، لازم نیست برود نزد کسی که ازاو بدگوئی شده‌است، بدگوئی‌ها را بازگو کند.

هرگاه کسی که از او بدگوئی شده‌است، در مقام سئوال برآمد، دروغ مصلحت‌آمیز نگوید زیرا خطر افشا شدن دارد و دشمنی را ریشه‌دار و سه جانبه می‌کند. راست بگوید: چنین سئوالی چه دردی را دوا و یا حل می کند. و یا دنبال چه هستید؟ می خواهید مسئله حل شود و یا دنیال این و آن چه گفت هستید؟ و از این قبیل پاسخ ها و

اگر بدگوئی حقی را از کسی که از او بدگوئی شده‌است، سلب کند، این حق را از بدگوئی کننده بستاند. و اگر بدگوئی کننده نزد دیگران بدگوئی کرده باشد و حقی از قربانی بدگوئی سلب شده باشد، بر او است که حق را اظهار و ضایعه را رفع کند.  

 

3. در مقام دفع شر ظالم و نیز در مقام آشتی میان دو طرف و یا در مقام ختم دعوا، از سومی مایه گذاشتن، راست‌گفتن از قول او را غیر ممکن می‌کند. در ماجرای حکمیت، خوارج گفتند: «لا حکم الاالله» امام علی فرمود:«کلمه حق یراد بها الباطل» . سخن حقی است با هدف ناحق. و این مثال بارز، پوشاندن حق با سخن «راست» (بر حق بودن علی) است. اگر دقت کنیم مشاهده می‌کنیم که بدون دروغ کردن راست، ممکن نبود بتوان «لاحکم الاالله» را بکاربرد. معنی دلخواه دادن به کلام حق و بکاربردنش در تخریب، بدترین نوع راست را دروغ کردن است.

   و این روش فراوان بکار می‌رود: در مقام دفع شر مزاحم، برداشتی از قولی یا مفهومی را می‌کنیم و می‌گوئیم و بعد نیز آن‌را تکرار می‌کنیم و خود را قانع می‌کنیم که حقیقت همین بوده‌است. دروغ مصلحت‌آمیزی از این نوع، بس ویران‌گر است. اگر خوارج نیز می‌دانستند که حق بکار دشمنی نمی‌آید و تا آن‌را ناحق نگردانی، در دشمنی بکاربردنی نیست، نیروی مخربی که شدند نمی‌شدند و زیان‌های عظیم ببار نمی‌آوردند و دست خود را به خون علی نمی‌آلودند و تاریخ مسیری دیگر می‌جست.

 

ج. دروغ مصلحت‌آمیز بخاطر اسلام:

   اسلام خود را دین حق می‌داند و حق شفاف است. و دروغ پوشاندن حق است. حال، چطور ممکن است در مصلحت اسلام دروغ گفت؟ در این دوره که دولت ولایت فقیه برقرار است، دادن آبرو بخاطر اسلام و گفتن دروغ بخاطر اسلام، هم تجویز شده و هم رواج بسیار یافته‌است. در حد دروغ نیز نمانده به جنایت بخاطر اسلام سربازکرده‌است. گفته‌اند:

 

1. دروغ مصلحت‌آمیز بخاطر اسلام، سه تناقض 7 و 8 و 9 از تناقض‌های موجود در تجویز دروغ مصلحت‌آمیز برای دفع شر ظالم را در بردارد. علاوه بر آنها،

 

2. گفته‌اند اگرکسی برضد اسلام سم پاشی می‌کند، نسبت دروغ دادن به او برای بی‌اعتبارکردنش جایز است. اما سم‌ پاشی بر ضد اسلام، یعنی حق را ناحق کردن و ناحق را به اسلام نسبت دادن. حال، حجاب دروغ را با دروغ چگونه می‌توان درید؟ بی‌اعتبار شدن سم پاشی کننده سم‌ها را چگونه خنثی می‌کند؟ برای این پرسش‌ها پاسخی وجود ندارد. و سازندگان تجویز این نوع دروغ، غافل هستند از این واقعیت که نسبت دروغ دادن به سم پاشی کننده، تصدیق قول او در باره اسلام می‌شود. زیرا تصدیق می‌شود که در اسلام دروغ که حق را ناحق جلوه دادن و یا ناحق را حق جلوه دادن است، جایز است. سم پاشی کننده می‌تواند با افشای دروغی که در باره او گفته شده، هم بر اعتبار خود بیفزاید و هم سم پاشی‌های خود را مستند و مدلل کند.

باز گفته‌اند: دادن آبرو بخاطر اسلام جایز است. اما این تجویز، ناقض قرآن بمنزله دربردارنده حقوق و روش عمل به حق است. عمل به حق است که کرامت و آبرو می‌افزاید و عمل نکردن به حق است که از کرامت و آبرو می‌کاهد. کار اول پرهیزکاری و کاردوم تبهکاری است. تجویز تبهکاری بخاطر اسلام، در ایران، ولایت مطلقه فقیه را پدید آورد و دستگاه قضائی و اطلاعات و نیروهای مسلح را به خدمت جنایت – متهم کردن و شکنجه کردن و اعدام کردن و مردم را به رگبار گلوله بستن و جنگ، همه نوع خشونت – درآورد و در بیرون از ایران، انواع گروه‌های خشونت طلب (داعش یکی از آنها است) را پدیدآورد. بدین‌ترتیب، این دروغ، تناقض موجود در خود را با گسترده شدن بساط خشونت در دنیای مسلمان و بقیه جهان، به جهانیان نشان می‌دهد.

 

3. رهنمود صحیحی را به اسلام یا به پیامبر و ائمه نسبت دادن پذیرش آن‌را آسان می‌کند و عموم مردم به آن‌، با طیب خاطر، عمل می‌کنند. روایت‌ها و حدیث‌های جعلی به منظور توجیه قدرت، حفظ و استمرار آن ساخته شده‌اند. حال و روز کنونی مسلمانان جای کم‌ترین تردید در نادرستی این روش نمی‌گذارد. سازندگان این تجویز، غافل بوده‌اند از این‌که دلیل حقانیت حق در خود آن‌است. بنابراین، اگر راهنمائی به حقی داده شود، نیازمند نسبت دادن آن به پیامبر و امام نیست. سخن به حق سنجیده می‌شود. قول نسبت داده شده به خدا را نیز باید به حق سنجید تا که دیگر کسی نتواند قصد واقعی خود را که قدرت است با دلسوزی برای دین بپوشاند و بخاطر دین دروغ گفتن را مباح کند و سپس هر دروغی را خواست بسازد و بخورد مردم بدهد. اگر دروغ مصلحت‌آمیز پذیرفته نشده بود، ایران امروز گرفتار ولایت مطلقه فقیه نمی‌شد. اگر دروغ مصلحت‌آمیز بخاطر دین یا ایدئولوژی جایز نشده‌بود، دنیای ما انباشته از خرافات نمی‌شد. واگر

 

4. اما تجویز دروغ بخاطر اسلام تناقض ریشه‌ای در بردارد: بدون اینکه اسلام بیان قدرت و راه و روش قدرتمداری باور شود، دروغ مصلحت‌آمیز بخاطر اسلام، توجیه ناپذیر می‌شود. چراکه دین حق نیازمند دروغ نیست، محتاج درکار نیامدن دروغ است. پس باید دین حق به دین قدرت مبدل شده باشد تا نیازمند دروغ گشته باشد. پس نخست راست بزرگ (حق) باید دروغ بزرگ (قدرت) شده باشد، تا که دروغ لازم و قابل توجیه بگردد. این‌است آن بلای بزرگ که «دروغ مصلحت‌آمیز» بر سر دین‌آورده‌است: بنابر ایجابات قدرت، راست بزرگ به دروغ بزرگ برگردانده شده‌است تا قدرتمدارها اسلام پناه جلوه کنند و احدی از مسلمانان حقوق خویش را به یاد نیاورد و همه آنها خود را مکلف به اطاعت از قدرتمدارها ببینند.

 

     آقای سید جواد مصطفوی مترجم و شارح اصول کافی در شرح حدیث منقول از امام صادق(ع) ( مصلح دروغگو نیست)، (12) می‌نویسد: «فقهای شیعه رضوان‌الله تعالی علیهم باستناد این خبر و بنا بر دو خبر دیگر، این مورد را یکی از مستثنیات دروغ شمرده و حرام ندانسته‌اند. زیرا اگر قبح و زشتی دروغ ذاتی باشد، رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقلیه است و اختلاف و کشمکش میان دو نفر گاهی دامنه پیدا می‌کند و ازدو نفر به دو فامیل و به دو کشور می‌رسد و خونریزیها و زیانهای مالی و عرضی بسیار ببار می‌آورد و چه بسا بوسیله یک دورغ مصلحت آمیز بتوان از این مفاسد جلوگیری کرد. در این صورت عقل حکم می‌کند که به خاطر دفع آن مفاسد بزرگ این فاسد کوچک انجام شود. اگر چه از اطلاق اخبار استفاده می‌شود که مطلق دروغ و اختلاف میان دو نفر اگر چه بخونریزی و خسارتی هم منجر نگردد، مبغوض و منفور شارع است و قبحش از دروغ بیشتر است.»(13)

   با این ترفند آشکار فقهای قدرت طلب و توجیه‌گر حکام ستمکار در لباس جلوگیری از فساد بزرک، ارتکاب «فساد کوچک» با گفتن دروغ مصلحت آمیز – که در واقع، خود بزرگترین فساد و در توجیه استمرار قدرتهای مختلف است – را تجویز کرده‌اند. دفع افسد به فاسد که بزعم مترجم و شارح اصول کافی، از «مستقلات عقلی» است، درواقع، از مستقلات عقل قدرتمدار است. زیرا عقلی که آزادی را اصل می داند راحت می‌فهمد که دفع افسد به فاسد ناممکن است. زیرا فاسد و افسد از یکدیگر مستقل نیستند. وجود افسد بی‌وجود فاسد تصور کردنی نیست. و نیز کسی نمی‌تواند فاسد مستقل از افسدی را بیابد زیرا وجود ندارد. فاسد و افسد هردو را قدرت می‌سازد. آنچه را ما آدمها فاسد و افساد می‌خوانیم، همان دو محوری هستند که اگر وجود نداشته باشند و یکدیگر را ایجاب نکنند، به عبارت دیگر، اگر رابطه قوا نباشد و درآن، ترکیبی از زور و زر و فن و علم و تزویر، در تخریب بکار نرود، قدرت وجود نمی‌یابد. اگر در محدودهِ این دو محور زندانی شویم، فاسد نه تنها بکار دفع افسد نمی‌آید، بلکه دفع افسد به فاسد ما را در زندان قدرت نگاه می‌دارد، سهل است کارگزار خود می‌کند و در ویرانگری ما را به بیگاری می‌گمارد. عقلی که دفع افسد به فاسد را واجب می‌انگارد، از توانائی انسان غافل و جای آن‌را به ناتوانی می‌دهد. این ناتوانی است که انسان را گرفتار جبر فاسد و افسد می‌شود. از این‌رو راه‌کار، ماندن در زندان قدرت و آلت فعل آن شدن نیست، در بیرون آمدن از زندان و زندگی را عمل به حق کردن و رابطه‌ها را رابطه‌هایِ حق با حق کردن است. قدم اول و اساسی، ترک انواع دروغ، بخصوص دروغ مصلحت‌آمیز است. زیرا این دروغ است که قدرت در تسلیم کردن ما انسان‌ها به ساختن و گفتنش معتادمان می‌کند. همان‌طور که معتاد کرده‌است: استدلال اصلاح‌طلبان و ملی مذهبی‌ها است که می‌گویند: انتخاب بین بد و بدتر است. و برای این‌که گرفتار بدتر نشویم باید به بد رأی بدهیم. آیا اینان نباید بخود بگویند چرا باید گرفتار بین بد و بد تر شد و آلت فعل قدرت گشت و با بیرون آمدن از آن مدار، به گستره بین خوب و خوبتر در نیامد؟ چرا باید انسان از خوب و خوبتر بگریزد وبه بد و بدتر پناه آورد؟ آیا این همه تجربه روزانه درس نیاموخته است که هر وقت انسان از ترس گرفتار شدن به بدتر، تن به بد می‌دهد، به بدتر گرفتار می‌شود؟ چرا اینان باید با اینگونه توجیه ها آب به آسیاب دیکتاتوران و ولایت مطلقۀ فقیه بریزند؟

 

   بدین‌ترتیب، حدیثی که، بنابرآن، « مصلح دروغگو نیست.»، سر راست و روشن می‌گوید: انسان مصلح و کسانی که در جوامع نقش آشتی دادن بین مردم و اقوام و ملل را بازی می‌کنند، باید از دروغ بپرهیزند. بجای دروغ بقصد ایجاد آشتی که موجب تشدید دشمنی‌ می‌شود، ریشه نزاع را بیابند و برکنند. مصلحان انسانهائی هستند که بر صراط مستقیم راست و حقیقت گام بر می‌دارند زیرا همه از نزدیک شدن به انسانهای دروغگو دوری می‌گزینند. کسی که دروغگو است نمی‌تواند مورد اعتماد مردم باشد تا بتواند بین آنها اگر مشکلی پیش آمد صلح و آشتی برقرار کند.

     تکرار کنم که انسانهای مصلح که هدفشان اصلاح بین مردم، طایفه، قوم، و ملل ویا اصلاح ذات‌البین است، به دروغ گفتن نیاز ندارند. زیرا می‌دانند دروغ گفتن قطعاً برقرار کردن صلح را مشکل‌تر می‌کند. و حتی اگر اصلاح ذات‌البین شد و آشتی بر قرار گشت، بعد از آنکه دو طرف آشتی کردند، دیر یا زود، دروغ به اصطلاح مصلح بر ملا می‌شود. در نتیجه، طرفی که به او دروغ گفته شده خود را فریب خورده می‌یابد از «مصلح» دروغگو بیزار می‌شود. حتی طرفی که مدعی اصلاح‌گری به نفع او دروغ گفته‌است، به او بی‌اعتماد می‌شود.

     مصلح واقعی هیچگاه نیاز به دروغ گفتن پیدا نمی‌کند زیرا لازم نیست که هر حرف راستی را به هر کسی زد، اما نباید به کسی دروغ گفت. این حق هر کسی است که از گوینده راست بشنود. اگر چیزی به دیگران گفته می‌شود، از حقوق آن‌ها است که به آنها راست گفته شود. دروغ به دیگران گفتن، تجاوز به حقوق آن‌ها است. حتی انسان حق ندارد به دشمن خود هم دروغ بگوید. من در زندان با بازجویان خود این روش را به کار بردم. به آن‌ها دروغ نمی‌گفتم. اما هر چه را هم که در دل داشتم به آن‌ها نمی‌گفتم و به قول معروف سفره دل را برای آن‌ها باز نمی‌کردم. به راستی گفته اند که «النجات فی‌الصدق، کما ان هلاک فی الکذب»، نجات در راستی و هلاکت در دروغگوئی است. و این حقیقتی انکارناپذیر است. حتی در مورد اصلاح ذات‌البین که فقهای زورمدار و قدرت طلب دروغ مصلحت‌آمیز را جایز شمرده‌اند، ده‌ها راه وجود دارد که برای اصلاح ذات‌البین می‌شود، آن‌ها را به کار برد و از دروغ دوری جست. دروغ که باتفاق شیعه و سنی از گناهان کبیره و اثمی عظیم است، چگونه می‌تواند موجب اصلاح ذات‌البین شود؟

   اصلاح بین کسانی که کارشان به دشمنی و کدورت کشیده شده‌است، از سه حالت خارج نیست:

الف- یکطرف بر حق است و طرف دیگر بر باطل هستند،

ب- هر دو طرف در بر باطل هستند. و

ج- یا اینکه هر دو طرف هم برحق و هم بر باطل هستند.

   در حالت اول بر مصلح است که طرف حق را بگیرد تا حق به حقدار برسد و اگر مصلح یا مصلحین با نادیده گرفتن حق کسی که به او ظلم شده است با فشار و زور او را وادار به صلح و آشتی کنند، کارآنها دیگر صلح نیست بلکه ظلم به مظلوم است. در حالت دوم باید هردو طرف را از ناحق به حق خواند تا که بر سر حق، دوستی بیابند که رابطه دوستی حق است. در حالت سوم، بر مصلح و یا مصلحین است که حق را از ناحق تمیز دهند و از دو طرف بخواهند ترک باطل کنند و در حق، حق دوستی را نسبت به یکدیگر بجا آورند.

     مشاهده می‌کنیم که هیچکدام از سه حالت فوق، برقرارکردن صلح و آشتی نیاز به دروغ گفتن ندارد. این‌است معنای گفته امام صادق که «مصلح دروغگو نیست.» از آنجا که در غالب موارد دشمنی و اختلاف بین مردم، از اختلاف مالی شروع می‌شود و به پهنه‌های دیگر گسترش پیدا می‌کند، امام، در دوران خود، یکی از راه‌های برقرارکردن صلح بین دو نفر، که بر اثر اختلاف مالی با هم دشمن شده بودند، را بذل مال خود دانسته‌است. اما این راه‌کار نیز وقتی جایز است که یکی از دو طرف به دیگری زور نگفته و مال او را نخورده باشد. اختلاف صرف اختلاف در حساب باشد. یا مواردی از نوع تقاضای کمک که سبب کدورت شده‌ باشد. اصلی که رهنمود امام برقرار می‌کند، اصل برخوردار کردن همگان از صلح است. بنابراین که صلح حقی از حقوق انسان است. پس، برگرداندن دشمنی به دوستی عمل به حق دوستی است. چراکه دوستی هم حقی از حقوق انسان است.

   متأسفانه فقهای شیعه از این حدیث سر راست و روشن، دروغ مصلحت آمیز استخراج کرده‌اند. نباید اینان بخود بگویند از کجای این خبراگر هم صد در صد صحیح باشد، دروغ مصلحت آمیز در می‌آید؟. اینان برای اینکه دروغ مصلحت‌آمیز را جا بیندازند می‌گویند چون «رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقلیه است»، دروغ مصلحت آمیز جایز است. نباید از اینان پرسید که چرا دفع افسد به فاسد از رجحان عقلی است؟ البته عقل قدرت و زورمدار آن را رجحان می پندارد و الا عقل آزاد اندیش و حقوقمدار چگونه می تواند، چنین چیز باطلی را که منشاء افساد در جامعه است، رجحان بداند.

     اگر بنا به گفتۀ آن دسته از فقها که دروغ مصلحت‌آمیز را، بنابر برداشت نادرست از یک حدیث و یا روایت جایز و حتی در مواقعی واجب می‌دانند، چرا آن دسته از روایت‌ها را مغفول گذاشته‌اند که می‌گویند: حتی اگر نجات شما در دروغ باشد باید آز آن پرهیز کنید؟ دورتر این روایت‌ها را خواهیم آورد. به منظور طولانی نشدن بیش از حد بحث ، ادامه آن به بعد موکول می شود.     ..

محمد جعفری     mbarzavand@yahoo.com

نمایه و یادداشت:

1

https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/14762-2015-05-26-16-49-24.html?Itemid=0

ویا

www.mohammadjafari.com ، بخش مقاله ها

2مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبائی ترجمه: هاشم ایزد پناه، چاپ دوم1386 ص 96.

3http://www.sainmy.com/vb/archive/index.php/t-6066.html

یقول فضیله الشیخ الدکتور یوسف القرضاوی:

الأصل فی الکذب هو الحرمه، لما وراءه من مضار على الفرد، وعلى الأسره وعلى المجتمع کله، ولکن الإسلام أباح الخروج عن هذا الأصل؛ لأسباب خاصه وفی حدود معینه ذکرها الحدیث النبوی الذی أخرجه مسلم فی صحیحه عن أم کلثوم رضی الله عنها قالت: “ما سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یرخص فی شیء من الکذب إلا فی ثلاث: الرجل یقول القول، یرید به الإصلاح (أی بین الناس)، والرجل یقول القول فی الحرب، والرجل یحدث امرأته، والمرأه تحدث زوجها“.

حسام الدین موسى عفانه فقیه ومفتی فلسطینی، وأستاذ الفقه والأصول فی جامعه القدس، وصاحب سلسله یسألونک الفقهیه، والمشرف العام على شبکه یسألونک[1]، ولد فی بلده أبودیس البوابه الشرقیه لمدینه القدس المحتله فی 16 ذو الحجه 1374هـ الموافق 5 آب 1955 م .[2]

حسام الدین عفانه استاد فقه و اصول در دانشگاه قدس فقیه و مفتی فلسطینی و صاحب شبکه تلویزیونی عمومی سئوالهای فقهی در شهر قدس اشغالی

     http://www.onislam.net/arabic/ask-the-scholar/8255/50754-2004-08-01%2017-37-04.html

 

4http://www.sainmy.com/vb/archive/index.php/t-6066.html ؛ وخلاصه الأمر أن هنالک أحوالاً یجوز فیها الکذب وقد وردت فی أحادیث عن الرسول صلى الله علیه وسلم ، ومنها :

1مــا رواه البخاری ومسلـم فی صحیحهما أن الـرسول صلى الله علیه وسلم قــال 🙁 لیس الکذاب الذی یصلح بین الناس فینمی خیراً أو یقول خیراً ) .

2ما رواه مسلم فی صحیحه أن أم کلثوم بنت عقبه قالت: ولم أسمعه أی الرسول صلى الله علیه وسلم یرخص فی شیء مما یقول الناس کذب إلا فی ثلاث الحرب والإصلاح بین الناس وحدیث الرجل امرأته وحدیث المرأه زوجها .

وهذا الحدیث یدل على جواز أن یکذب الرجل على زوجته وکذلک المرأه على زوجها ولکن أهل العلم قیدوا کذب الرجل على امرأته وعکسه بأن یکون الکذب فیما یتعلق بأمر المعاشره وحصول الألفه بینهما.

قال الخطابی :[ کذب الرجل على زوجته أن یعدها ویمنیها ویظهر لها من المحبه أکثر مما فی نفسه یستدیم بذلک صحبتها ویصلح من خلقها] عون المعبود 13/179 .

وقال الحافظ ابن حجر [ واتفقوا على أن المراد بالکذب فی حق المرأه والرجل إنما هو فیما لا یسقط حقاً علیه أو علیها أو أخذ ما لیس له أو لها] فتح الباری 6/228 … وبهذا یظهر جواز الکذب بین الزوجین إذا کان فی ذلک محافظه على الحیاه الزوجیه ومنع لهدمه فإذا سأل الزوج زوجته هل تحبه فعلیها أن تجیبه بنعم وإن کانت تکرهه محافظه على بقاء الأسره واستمراریه الحیاه الزوجیه وکما قال عمر رضی الله عنه لتلک المرأه: [فإن کانت أحداکن لا تحب أحدنا فلا تحدثه بذلک فإن أقل البیوت الذی یبنى على الحب… ».

5–   به نقل از: ریاض الصالحین ص 592، ویقول الدکتور حسام عفانه – أستاذ الفقه وأصوله بجامعه القدس بفلسطین-:

لا شک أن الکذب خصله ذمیمه وذنب من أقبح الذنوب وقد تظاهرت الآیات والأحادیث على تحریم الکذب بشکل عام.

هذا هو الأصل فی الکذب أنه محرم وأنه فاحشه من فواحش الذنوب ولکن هذا الأصل له استثناء فقد أجاز الشرع الکذب فی بعض المواطن وجعله مباحاً.

قال الإمام النووی رحمه الله :[ اعلم أن الکذب وإن کان أصله محرماً فیجوز فی بعض الأحوال إلى أن قال ” إن الکلام وسیله إلى المقاصد فکل مقصود محمود یمکن تحصیله بغیر الکذب یحرم الکذب فیه وإن لم یمکن تحصیله إلا بالکذب جاز الکذب ، ثم إن کان تحصیل ذلک المقصود مباحاً کان الکذب مباحاً وإن کان واجباً کان الکذب واجباً فإذا اختفى مسلم من ظالم یرید قتله أو أخذ ماله وسئل إنسان عنه وجب الکذب بإخفائه وکذا لو کان عنده ودیعه وأراد ظالم أخذها وجب الکذب بإخفائه والأحوط فی ذلک کله أن یوری ومعنى التوریه أن یقصد فی کلامه مقصوداً صحیحاً لیس هو کاذباً بالنسبه إلیه وإن کان کاذباً فی ظاهر اللفظ بالنسبه إلى ما یفهمه المخاطب ولو ترک التوریه وأطلق عباره الکذب فلیس بحرام فی هذا الحال

 

6کتاب ریاض الصالحین تألیف: امام زکریا یحیی بن شرف نووی دمشقی (631-676 ه ق)، مجموعه ای از احادیث پیامبر گرامی (ص) است.

 

7ریاض الصالحین، نووی دمشقی، ترجمه و شرح عبدالله خاموش هروی، ص 853-854؛ چاپ اینترنتی؛ إْعْلَمْ أنَّ الْکَذب، وَإنْ کَانَ أصْلُهُ مُحرَّماً، فیَجُوزُ فی بعْض الأحْوالِ بشرُوطٍ قد أوْضَحْتُهَا فی کتاب: «الأذْکارِ» ومُخْتَصَرُ ذلک أنَّ الکلامَ وسیلهٌ إلى المقاصد، فَکُلُّ مَقْصُوودٍ محْمُودٍ یُمْکِن تحْصیلُهُ بغَیْر الْکَذِبِ یَحْرُمُ الْکذِبُ فیه، وإنْ لَمْ یُمکِنْ تحصیله إلاَّ بالکذبِ جاز الْکذِبُ. ثُمَّ إن کانَ تَحْصِیلُ ذلک المقْصُودِ مُباحاً کَانَ الْکَذِبُ مُباحا، وإنْ کانَ واجِبا، کان الکَذِبُ واجِبا، فإذا اخْتَفی مُسْلمٌ مِن ظالمٍ یرید قَتلَه، أوْ أخْذَ مالِه، وأخَفی مالَه، وسُئِل إنسانٌ عنه، وجب الکَذبُ بإخفائِه، وکذا لو کانَ عِندهُ ودیعه، وأراد ظالِمٌ أخذَها، وجب الْکَذِبُ بإخفائها، والأحْوطُ فی هذا کُلِّه أنْ یُوَرِّی، ومعْنَى التَّوْرِیه: أن یقْصِد بِعبارَتِه مَقْصُوداً صَحیحاً لیْسَ هو کاذِباً بالنِّسّبهِ إلَیْه، وإنْ کانَ کاذِباً فی ظاهِرِ اللًّفظ، وبِالنِّسْبهِ إلى ما یفهَمهُ المُخَاطَبُ ولَوْ تَرکَ التَّوْرِیهَ وَأطْلَق عِبارهَ الکذِب،فلیْس بِحرَامٍ فی هذا الحَال.

واسْتَدلَّ الْعُلَماءُ بجَوازِ الکَذِب فی هذا الحَال بحدِیث أمِّ کُلْثومٍ رضی اللَّه عنْهَا أنَّها سَمِعَتْ رسول اللْه صَلّى اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یقول: « لَیْس الکَذَّابُ الَّذی یُصلحُ بیْنَ النَّاس، فینمِی خَیْراً أو یقولُ خَیْراً » متفقٌ علیه.

زاد مسلم فی روایه: « قالت: أمُّ کُلْثُوم: ولَم أسْمعْهُ یُرْخِّصُ فی شَیءٍ مِمَّا یقُولُ النَّاسُ إلاَّ فی ثلاث: تَعْنی: الحَرْب،والإصْلاحَ بیْن النَّاس، وحدیثَ الرَّجُلَ امْرَأَتَه، وحدیث المرْأَهِ زوْجَهَا.

8اصول کافی، 4جلدی، کتاب کفر و ایمان باب الاصلح بین الناس، ج3، ص 299-297.

9همان سند ، ص 299.

10وسائل الشیعه، حر عاملی، ج12، ص 252، ح 16229؛ «ان الله احب الکذب فی الصلاح و ابغض الصدق فی الفساد »

11میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری عنوان 3466، حدیث 17474؛ «ان الله احب الکذب فی الاصلاح… و ابغض الکذب فی غیر الاصلاح و «الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شر الظلمه و اصلاح ذات البین» (میزان الحکمه، )

12- اصول کافی، 4جلدی، کتاب کفر و ایمان، ج3، ص 298 .

13- همان سند.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید