عجایب خلقتی بود او در جنگل روییده بر بستر استبداد سیاسی و ارتجاع مذهبی و استعمار و استحمار بیگانه از چپ و راست.
عجایب خلقتی بود او که هم شاه با او مخالف بود و هم شیخ ؛ هم راست انگلیسی و هم چپ استالینی!
عجایب خلقتی بود او که سر خوکردن با زندگی در بستر آماده ی آلوده به پول و مقام نداشت. آنچنان که شاعر خیرخواه و دلسوز قرن دهم ما عرفی توصیه می کند :
چنان با زندگی خو کن که بعد از مردنت عرفی مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
او تاب تحمل نظم خاموش و مطیع جامعه را نداشت و با سرپیچی از واقعیت ستمگر حاکم سر در شط خروشان و توفنده تاریخ سپرد ؛ او سوار بر عراده زمان تن به سقوط در منجلاب زمین نداد؛ از درخشندگی او در حافظه جمعی مردم ایران در مبارزه تا آخرین نفس برای دفاع از حقیقت و هستی و بقای آزادی مردم و استقلال ایران با واقعیت ناهنجار تحمیلی بر مردم ایران بود. او از جمله انسانهایی بود که کندی رییس جمهور مقتول آمریکا در کتاب سیمای شجاعان از نادره مردانی یاد می کند که در راه دفاع از حقیقت و اصول اخلاقی بر واقعیت حاکم بر سیاست کشور خود با گذر از جان و هستی خود پشت پا می زنند.
و او چنین کرد، با گذر از جان و هستی خود در برابر واقعیت حاکم که در سه ضلع استبداد سیاسی سلطنت محمدرضا شاه و استحمار مذهبی کاشانی و استعمار درنده خوی چرچیل و آیزنهاور خلاصه می شد سر خم نکرد و تسلیم نشد؛ نگاه به لرزه های پایان ناپذیر ناشی از این از خود گذشتگی، خود تامل و پژوهشی سخت شگفت انگیز می طلبد؛ آنجایی که چگونه از رهگذر امتناع عجایب الخلقه ما از تسلیم، کودتا پیروز می شود، اما پابان ابن پبروزی که آغاز استبداد 25 ساله محمدرضا شاه بود به اضمحلال نظام پوسیده سلطنت موروثی می رسد.
اما شبح امتناع عجایب الخلقه ما از تسلیم همچنان بر فضای سرنوشت تاریخی دین و دولت در ایران در گردش است. زیرا داستان ادامه دارد؛ هنوز ملت ایران به پایان کار تقدیر تاریخی چندین ساله دین و دولت نرسیده است ؛ از این تقدیر لرزه های ناشی از امتناع عجایب الخلقه ما از تسلیم در برابر دربار شاه و مذهب کاشانی و استعمار انگلیس و آمریکا، پس از اضمحلال سلطنت، با انقلاب سال 1357 بساط استعمار سنتی مسلط بر نظام سیاسی ایران از قرن نوزدهم نیز برچیده شد، اما برای برچیده شدن بساط سنتی مذهب راهی جز ادغام قدرت سیاسی در شریعت نبوی نبود. یعنی در تقدیر تاریخی تا انقلاب سال 1357 آخوند ملبس به لباس خود ساخته و پرداخته مذهبی با کتاب و محراب و منبر و مکتب اندیشه و فکر و درک توده ها از زمین و زمان را به تحجر و سنگ وارگی می کشاند و اداره جسم و کار توده ها در حیطه قدرت حاکمان بود. اما با انقلاب 1357 خمینی طعمه ای را که تقدیر و سرنوشت تاریخی بر سر راه او با لعاب اشتهابرانگیز قدرت بر جان و مال و ثروت مردم و مملکت نهاده بود بی محابا بلعید و از فضای ناملموس و دورنمای بهشتی و حسرت برانگیز حکومت اسلامی؛ آنچنان جهنمی ساخته شد که نه بر مرده، بر زنده باید گریست.
دیر یا زود به دنبال اضمحلال سلطنت استبداد موروثی و انحطاط استعمار سنتی، حکومت و ولایت دینی نیز به گورستان پرماجرای تاریخ سپرده می شود؛ به عبارت دیگر داستان دردناک واقعیت های حاکم بر سرنوشت مردم ایران که در اراده و قدرت سه ضلع مشئوم استبداد سیاسی و استحمار دینی و استعمار بیگانه و ناتوانی توده های ایران در دفاع از حق خود بر آزادی انتخاب و عقیده و وجدان و اجتماع خلاصه می شد؛ جای خود را به حقیقت ناشی از شکفتگی واقعیت تحول شرایط تاریخی خواهد سپرد. و شبح عجایب الخلقه ما در کائنات حقایق از تبعیدگاه خود در احمدآباد به شهدای جنبش مقاومت سی تیر 1330 طبق وصیت خود منتقل خواهد شد.
آری؛ او دکتر مصدق بود ؛ او منفور شاه و شیخ و استعمار اما محبوب و مقتدای مردم خود بود مردمی که از عهده دفاع از حق او که حق آنها بود بر نیامدند.
او سه سال در زندان مجرد و تا هنگام مرگ در تبعید و انزوا و مردم سرگرم زندگی در چنگ واقعیت بودند.
او در کنار قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر سیمای درخشانی از سیمای شجاعان تاریخ وطن ما بود؛ او ستاره درخشان بر تارک تاریخ معاصر ما بود.
آری او عجایب خلقتی بود …
پاریس اسفند 1394
علی اصغر حاج سیدجوادی -به مناسبت 14 اسفند، سالگرد درگذشت دکتر مصدق
اخبار مرتبط