خرداد ماهِ هرسال،به خصوص برای نسل ما یاد آورِحوادث و روزهای پرالتهابی ست که گذرانده وهزینه هایی که برای آزادی پرداخت کرده ایم. برخورد نسل ما با حکومتی که دروغ،سرکوب وفریب را سرمشق خود قرارداده بود موجب شد جنبش دمکراسی خواهی جوانان بارها وبارها سرکوب وبه بیراهه سوق داده شود. مردم ایران از انقلاب مشروطیت گرفته تا جنبش ملی شدن صنعت نفت،انقلاب سال پنجاه وهفت و این اواخر جنبش سبز ،هیچگاه به خواسته های به حقّ خود دست نیافته است.
شاید عوامل بسیاری دراین امر سهیم باشند اما نباید نقاط مثبتِ این جنبش ها را نادیده گرفت.
حال وقتی مروری به هفت سال گذشته می کنیم متوجه خواهیم شد که علیرغم انتظارها به یکباره جنبشی فراگیر ومتحد بر علیه ظلم،ستم واستبدادِ دینی شکل می گیرد که جهان را شوکه می کند.البته در رابطه باشکل گیری این جنبش هاو شکست آنها، برخی ها بر احساسی مردم ایران تاکید دارند.
به هرروی از بسیاری زوایا می توان عوامل شکستِ اینگونه حرکتهای مدنی را برّرسی کرد اما نکته ای که حاٸزِ اهمیت است اتفاقات و رویدادهای مثبت ومنفی آن در جامعه می باشد.
تٲثیرات سیاسی،اجتماعیِ جنبش سبز در کشورومنطقه:
پس از دوم خرداد سالِ هفتادوشش که مردم با رٲی ملیونی به آقای محمدخاتمی خواستارِ تغییرشدند، باسدّی عظیم به نام “ولایت فقیه” برخود کردند.سرکوب هجده تیر و برخورد شدید با دانشجویان،مانع از پیشرفتِ مبارزات مدنی و خیابانی شد.اما هیچ فردی فکرش را نمی کرد که ده سال پس از وقایع هجده تیر هفتادوهشت، جنبشی خودجوش و وسیعتر شکل بگیرد. به حدی که رعشه بر بدنِ حاکمیت بیاندازد. حرکت اعتراضی آن سال بااینکه بی نتیجه ماند اما موجب گشت تا اختلاف بین سران نظام به اوج خود برسد والبته تا به امروز هم شاهد آن هستیم.
به علت اهمیت ایران در جهان وخاورمیانه این جنبش به نمادی از مقاومت در منطقه تبدیل شد.مردمِ تونس،مصر، لیبی و سوریه بر علیهِ دیکتاتوری کشورشان به پاخاستند که متاسفانه با دخالت دولتهای غربی وکودتا به شکست منجرشد. تنها انقلاب تونس توانست که به خواسته های مردم تاحدودی جامعه عمل بپوشاند و جنبش های دیگر کشورها که به بهارعربی معروف شد،به بحرانی خونین به خصوص در لیبی وسوریه تبدیل شد. شاید یکی از مهمترین عواملی که جنبش سبز ایران را متوقف کرد،ترس از خشونت و ورود تحرکات نظامی در داخل ایران بود. بااین وجود،هرچه زمان گذشت ،اعتراضات خیابانی رو به سردی سیر کرد اما مبارزات مخالفان نظام از طُرُق دگر ادامه داشت. بسیاری ازاین افراد بازداشت،شکنجه،کشته و زندانی شده و بسیاری دیگردر اثرِفشارهای امنیتی تبعید را انتخاب کردند.
سیاست علی خامنه ای و خشونت سپاه برعلیه مخالفان در راستای انحرافِ جنبش سبزبه سمتِ نظام:
درسال نودو دو باردیگر زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا رسید که اکثریت جامعه تاقبل از آن دلسرد و ناامید بودند . حتی صحبتهای زیبا و دلنشینِ حسن روحانی و عارف هم نتوانسته بود مردم را برای شرکت درانتخابات مسمّم کند.تااینکه دو روز مانده به انتخابات ،محمد خاتمی مردم را برای شرکت درانتخابات و حمایت از حسن روحانی تشویق کرد. بخشی از جامعه که هنوز به اصلاحات دل بسته بودند ناخودآگاه وارد این بازی شدند،غافل ازاینکه این انتخابات هم مانند سایر انتخاباتِ دیگر مهندسی شده بود. اما بسیاری از روی ناآگاهی واردصحنه شده و به خیال خود با رای به حسن روحانی به حقوق دست نیافته در انتخابات هشتادوهشت دست پیدا کنند . آقای خامنه ای دراین بازی با یک تیر دونشان زد.
اول اینکه بسیاری از مخالفان نظام که پسا انتخابات هشتادوهشت معترض بودند را وارد صحنه سیاسی کشور کرد و بخشی از جنبش سبز را به سمت و سوی طرفدارانِ اصلاحات کشاند؛
دوم؛ به همان رهبران معترض نشان داد که انتخابات هشتادوهشت هم سالم برگزار شده بود.
دقیقاً این امر در همین انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان هم به وضوح دیده شد. یعنی همان سیاست دعوت محمد خاتمی از اکثریت مردم برای انتخاب نمایندگانِ لیست امید ودر نهایت ریاست جنتی و علی لاریجانی بر کرسی های مجلس خبرگان و شورای اسلامی…
تفاوت انتخابات اخیر با رزومهٔ گذشته رژیم این بود که این بار حقارت اصلاح طلبان بیشتر به چشم آمد …
از سوی دیگر حسن روحانی زمانی دراین انتخابات پیروز شد که نظام و شخص ولایت فقیه بیش ازپیش به آن نیاز داشت. زیرا محموداحمدی نژاد رژیم را تا مرزِ سقوط پیش برده بود واز زمانی که حسن روحانی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد،آیت الله خامنه ای حداقل چهارسال دیگر نظام خود را بیمه و نفسی راحت کشید.به راستی چه فرقی در ساختار سیاسیِ دوره احمدی نژاد و حسن روحانی می توان یافت!!؟
برای نمونهٔ به روز شدهٔ این روشِ نوین جمهوری اسلامی، می توان به سفر اخیر ظریف رجوع کرد.
حرف های کمدی محمد جواد ظریف، از اعضای دولت کلیددار در تور مسافرتی اش به استکهلم، دست کمی از حرف های احمدی نژاد نداشت. صحبتهای او در زمینه برگزاری آزادترین انتخابات و موضوع حقوق بشر، پیوند سیاسی وی با احمدی نژاد را تداعی می کند.
ظریف در سخن پراکنی خود در مرکز مطالعات بین المللی صلح در استکهلم، مداخله نظامی رژیمش در سوریه، عراق و… را در حد مستشاران نظامی همراه با داستان سرایی توجیه کرد. داستانسرایی از نوع آخوندی او در مورد سوال نقض حقوق بشر اوج وقاحت او را نشان داد. او مدعی شد «بدترین دشمن حقوق بشر، استفاده سیاسی از این موضوع برای رسیدن به اهداف سیاسی» است.
جوادظریف خوب می داند که همه رفتار رژیم چه در عرصه داخلی با سرکوبهای گسترده و چه در عرصه جهانی و منطقه ای دقیقا سیاسی است. اما او وقتی به موضوع حقوق بشر می رسد با خنده های وقیحانه و چندش آورش، موضوع را سیاسی می داند.
شلاق زدن هفده کارگر معدن طلای آق دره، شلاق زدن سی پنج دانشجوی دستگیر شده در جشن فارغ التحصیلی در قزوین که موجی از تنفر در ایران و سراسر جهان ایجاد کرد، دقیقا برای حفظ نظام و بنابرین سیاسی است.و دستگیری و حکم های سنگین برای جوانان ِ مبارزانی مانند امید کوکبی ، شیما بابایی وهنرمندان،فعالان سیاسی ومنی که اسامی آنها را،روز وشب در رسانه ها می شنویم .
در این خرداد، به یاد دفاع این رهبر شرمنده از «دولت پاکدست!» احمدینژاد هستیم که پای او، خون جوانان وطن را هم حلال کرد و شرمنده نشد.
یادتان هست آقای رهبر؟ دولتی که از معاون اول و رؤسای بانکهایش تا مدیران «پاکدست» و ولایتمدارش زیر چشم شما کشور را غارت کردند. و شبها با دستان خالی به خانه نمیرفتند. بلکه ثروت یک ملت را به خانه حمل میکردند و شما همه منتقدان آن قبیله دزدان را به زندان انداختید، تا شرمنده دستهای مهرورز آن دولتمردان ولایی نباشید!وجالبتر اینجاست که هر چه میگذرد نظام روش و شیوه های نو و جدیدی را پیاده و سیستم خود را به روز می کند.
با تمام این اوصاف در آخرین انتصابات این نظام و براساسِ آماری که وزارت کشورِ نظام اراٸه داد،نزدیک به چهل درصد واجدین شرایط درآن شرکت نداشتند. این رقم بخش عظیمی از مخالفانی هستند که در جنبش سبز حضور پررنگ داشته وحاظر به شرکت در بازی رژیم نشدند.
البته شرایط اجتماعی،اقتصادی ایران به شکلی شده که بسیاری از افرادی هم که در اینگونه مساٸل سیاسی شرکت دارند،از ترسِ بدتر شدنِ اوضاع روزمره خود،مجبور به مشارکت می شوند .
اگر همه این عوامل را دسته بندی کنیم،تحلیلی روشن بدست خواهیم آورد. اکثریت مردم با اصل این نظام مخالفند و عده ای هم انرژی منتهی به مخالفتشان را در رأی به لیست امید، خالی می کنند.
جنبش های ایرانیان چه مسیری را طی می کنند!؟
بسیاری از کارشناسان معتقد هستند که اعتراضات مردمی به پایان رسیده و خاموش شده است. اما اصلی که بنده به آن اعتقاد دارم جامعه ایران از نظر سیاسی قابلیتِ انفجار مهیبی را داراست.
حال این اتفاق ممکن است در نمادی مانند جنبش سبز نمایان شود یا به شکلِ متفاوت تری از آن چیزی که جنبش های انقلابی مردم ایران داشته اند.
جنبش سبز جبهه متحدی بود از همه طرفداران آزادی و دمکراسی در ایران که از چپ سوسیالیست تا اصلاح طلبان،ملیّون و سایر احزاب …، هرکه خواهان ایرانی آزاد و آباد و دموکرات بود ، با هر اعتقاد سیاسی که داشت عضوی از جنبش سبز محسوب میشد. خواست حداقلی جنبش سبز برکناری خامنه ای،ولایت فقیه و برگزاری یک رفراندوم آزاد برای تعیین نظام سیاسی آینده ایران بود و خواست نهایی جنبش سبز برقراری یک نظام دموکرات در ایران که در آن تمام ایرانیان حق شرکت در اداره امور کشور را داشته باشند .
جمهوری اسلامی و به ویژه سیاست علی خامنه ای در برابر جنبش سبز تنها سرکوب بود وبس.البته ظهور گروهک های تروریستی نظیر داعش و طالبان هم به نظام سرکوبگرانهٔ ولایت فقیه بیش از اندازه کمک رسانی کرد. مردم ایران از وحشت ناامن شدن کشور(مانند سوریه،افغانستان،لیبی و…) دست از اعتراضات خیابانی کشیده ومبارزات خود را به گونه ای دیگر دنبال می کنند.
نقش قدرتها و زورگویانِ جهان در به تأخیر افتادن روندِ دمکراسی در ایران:
تاریخ گویای دخالت بیگانگان در پیشبرد استقلال میهن مان است .چرا که بیش از این ها ایران باید به دمکراسی می رسید. هربار که فریاد آزادی از زبانِ مردم ایران شنیده شد، دولت هایی که این امر، نفعی برایشان به حاصل نداشت، مانع از استقلال و آزادی ایران شده اند. در جنبش سبز هم این قصه تکراری در شُروف عملی شدن بودکه مردم با آگاهی متوجه شدند. اگر چه نظامی که در کشورمان حکومت می کند از همه نظر به سلطه گران وابستگی دارد،امّا این دالِ بر دخالت بیگانگان در تصمیمات مردم ایران نیست. اگر قرار باشد این نظام برود و رژیمی تحت کودتا یا حمایت غربی ها بیایند،آنوقت چه تفاوت وجود دارد ویا نتیجهٔ این همه هزینه به نفع چه کسی است!؟
پس از سالها آمریکا و انگلیس اسنادی رااز رابطه خمینی با مقاماتِ وقت آمریکا فاش کرده اند به چه منظور..!؟
این اسناد و سخن ها سالها قبل از زبان آیت الله منتظری شنیده شده بود اما این همه جاروجنجال و بوق و کرنا کردنِ این موضوع به جز تحقیر مردم ایران هدف دیگری را دنبال نمی کند. خوراک تبلیغاتی رسانه های آنها قلبِ جامعه ایران را نشانه می گیرد ودر تلاشند تا بگویند که اگر هرزمان ما اراده کنیم توانایی آن را داریم که یک شخص را حذف و شخص دیگری مانند خمینی را جایگزین آن کنیم. دقیقاً نیت آنها ، اعتماد به نفس و خودباوری ایرانیان را نشانه می گیرد تا برای آینده مردم از به پاخاستن و احیای حق خود ،نشستن را به ایستادن در برابر ظلم ترجیح دهند.
در این رابطه بیش از هرچیز ، مردم و جوانان باید آگاه باشند و بدانند که ایستادگی در برابر غاصبان وطن باید در راستای استقلال اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی رقم بخورد، نه تکیه بر اپوزوسیون هایی که منابع مالیِ آنها سر از کشورهای غربی یا مقاماتِ آل سعود درآورده است.
ایران تشنهٔ آزادی ست و تنها مردم ایران باید این تغییر را حاصل کنند تا روزی فرا رسد که هر ایرانی در عرصه سیاست کشورش مستقیماً شرکت داشته باشد…
سرزمینی که سالیان دراز زیر چکمه استبداد و قدرت ،نفسش به تنگنا آمده ودر همه حال وهر زمانی بودند اشخاصی که رودروی دشمنان این خاک ایستادگی کنند تا گزندی به این آب و خاک وارد نشود.
به هرروی باید در این مورد جوانان آگاه باشند و فریبِ دشمنان قسم خورده ایران را نخورند. زیرا آنها دراین راه از طریق فضای مجازی،رسانه های دیداری وشنیداری و… هزینه های گزافی پرداخته اند تا نسل جوان را از آرمانها وارزشهای انسانی ،خودباوری و وطن دوستی دور کنند.
گذرزمان دستِ پوپولیسم را رو می کندو دیر یا زود بازی های مهندسی شده استبداد دینی بر اکثریت جامعه روشن خواهد شد.بار دیگر پیر و جوان، تمامیِ بانوان و کودکان به پا میخیزند تا دست در دستِ هم در چارچوب استقلال وآزادی، دمکراسی را به مقصد نهایی اش خواهند رسانند.
همچون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدنِ صنعت نفت،انقلاب پنجاه وهفت و همچنین جنبش سبز….