روبرت پاری مقاله را در 9 مارس 2013 انتشار داده است:
● مدارک جدید نشان می دهند مقامات واشنگتن عناصر کلیدی افتضاحهای واترگیت و ایران گیت را پوشانده اند و چسان این دو جرم دولت به اعمال خیانت آمیزی راهبر شده اند که هدف از ارتکابشان حفظ قدرت ریاست جمهوری بوده است.
بنا بر قول رسمی که می باید نصب العین مقامهای دولت امریکا باشد، «پوشاندن حقیقت بدتر از ارتکاب جنایت است». باوجود این، حقایق در باره این دو جنایت پوشانده شده اند. در حقیقت، مدارک جدیدی که بتازگی از بند «سری است» رها شده اند، نور جدیدی بر این دو افتضاح می تابانند و مسلم می کنند که تاریخ این دو بد نگارش یافته است. واقعیت بسیار بدتر از آنست که تا این هنگام دانسته بود:
واتر گیت و ایران – کنترا دو جرمی هستند که درپی یک رشته جرمها انجام گرفته اند و هدف از ارتکاب اینهمه جرم تأمین قدرت عظیم ریاست جمهوری بوده است:
● در آنچه به واتر گیت مربوط می شود – ماجرای دزدیدن مدارک از مقر حزب دموکرات امریکا توسط مأموران نیکسون که کار را به استیضاح نیکسون و استعفای او از ریاست جمهوری امریکا، در اوت 1974، کشاند –، مدرک به روشنی معلوم می کند که نیکسون بدین خاطر عده ای را مأمور دزدیدن مدارک از مقر حزب دموکرات کرده بود که ترسیده بود که مبادا دموکراتها مدرک کارشکنی او را در سرانجام گرفتن گفتگوهای صلح 1968 با هیأت ویتنام شمالی، بدست آورده باشند.
کمی بعد از آن که نیکسون، در 1969، به ریاست جمهوری امریکا رسید، ادگار هوور، رئیس اف بی آی به او اطلاع داد که مدرکی وجود دارد که می گوید چگونه فرستاده های نیکسون، در قفای پرزیدنت لیدن جانسون، رئیس جمهوری وقت امریکا، حکومت ویتنام جنوبی را متقاعد می کنند گفتگوهای صلح پاریس را تحریم کند و صلحی که می توانست در اواخر 1968 برقرار شود، برقرار نشود.
قطع شدن گفتگوها میان هیأت حکومت امریکا با هیأت ویتنام شمالی به نتیجه نرسید. در نتیجه، نیکسون با اکثریت ضعیفی به ریاست جمهوری امریکا رسید. و چون رئیس جمهوری جدید جنگ را به مدت 4 سال دیگر ادامه داد، خود را در معرض تهدید به افشا شدن سند گویای نقش او در جلوگیری به موفقیت انجامیدن گفتگوها و استقرار صلح در اواخر 1968، می دید. از این رو، به دوتن از دستیاران طرف اعتماد خود، رئیس اداره کاخ سفید، بوب هالدمن و مشاور امنیتی رئیس جمهوری، هانری کیسینجر دستور داد محل نگاهداری سند را بیابند. اما آن دو نتوانستند محل سند را بیابند.
و حالا ما می دانیم که چرا پرزیدنت جانسون، بطور خصوصی عمل نیکسون در مورد ویتنام را «خیانت» توصیف کرده بود. او سند را در اختیار داشته و آن را توسط والت روستو، دستیار امنیتی خود، از کاخ سفید خارج کرده بود. روستو نوشته را در «پاکت x » می نهد و آن را نزد خود نگاه می دارد. اما او وقتی ریاست جمهوری را ترک می کرد، حق نداشت سند «فوق سری » متعلق به دولت را توسط دستیار خود از کاخ سفید خارج کند. او به روستو دستور می دهد سند را تا وقتی او زنده است، منتشر نکند. بعد از آن، خود می داند با آن چه کند.
● نیکسون نمی دانست جانسون و روستو سند و یا کسان دیگری سند را در اختیار دارند. معمولا سندهای متعلق به شورای امنیت ملی را رئیس جمهوری که دوره ریاستش تمام می شود، در اختیار رئیس جمهوری جدید قرار می دهد تا که دوام و استمرار حکومت تضمین شود.
اما هالدمن و کیسینجر در جستجوی خود کامیاب نشدند. آنها تنها توانستند از محتوای سند سر دربیاورند. محتوای گفتگوهای فرستاده های نیکسون به سایگون با مقامات حکومت وقت ویتنام جنوبی بود. اینان به آن وان تیو، رئیس حکومت ویتنام وعده می دادند در صورت نیکسون به ریاست جمهوری، معامله بهتری بسود آنها انجام خواهد داد هرگاه آنها مانع از آن شوند که گفتگوهای صلح جانسون با ویتنام شمالی به نتیجه برسند.
این بود که سند گم شده خاطر نیکسون را آشفته می کرد. نیکسون نه تنها به جنگ با ویتنام شمالی ادامه داد، و 30 هزار امریکائی دیگر را هم به کشتن داد و کشته های ویتنامی را نیز بالغ بر یک میلیون تن گرداند، بلکه دامنه جنگ را به کامبوج نیز بسط داد. در خود امریکا، جنگ سبب اختلاف امریکائیان با یکدیگر شده بود. جنبشهای عظیم ضد جنگ برخاستند و حامیان جنگ نسبت آنها واکنش شدید نشان می دادند.
٭اسناد وزارت دفاع امریکا:
● در آن جو سنگین 1971، دانیل السبرگ، مقام ارشد وقت وزارت دفاع، نسخه ای سندهای این وزارت خانه را در اختیار روزنامه نیویورک تایمز قرار داد. این سند تاریخ سری جنگ ویتنام از 1945 تا 1967را گزارش می کردند. این گزارش مفصل دروغهای فراوانی را بر ملاء می کرد – بیشتر آنها را دموکراتها گفته بودند – که به مردم امریکا گفته شده بودند تا که آنها را هم با جنگ موافق کنند و هم به جبهه جنگ بروند.
● در 13ﮊوئن 1971، نیویورک تایمز شروع به انتشار گزارش سری کرد. انتشار گزارش آتش خشم مردم را شعله ور کرد. نیکسون برای فروخواباندن این آتش، دستور توقیف انتشار گزارش را داد به این عنوان که سری هستند. اما سرانجام، در دادگاه عالی بازنده شد.
اما نیکسون ترس دیگری در دل داشت: سند خیانت او قدرت انفجار بسیار بیشتری داشت. زیرا مسلم می کرد که در خفا، نیکسون مانع از آن شده است که پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1968، گفتگوهای صلح به نتیجه برسند و صلح برقرار گردد.
اگر کسی فکر می کرد گزارش محرمانه وزارت دفاع بیانگر یک افتضاح است که به میلیونها امریکائی ضربه روانی وارد می کند، واکنش این مردم امریکا چه می شد هرگاه سند منتشر می شد و فاش می کرد که نیکسون مانع از انجام صلح شده و سبب کشته شدن هزاران تن امریکائی دیگر در جنگ ویتنام شده است و خشونت جنگ به امریکا بازگشته و موافق و مخالف جنگ آن را برضد یکدیگر بکار می برند، تنها برای این که به ریاست جمهوری امریکا برسد؟
● در 1972، نیکسون که برای تجدید انتخاب به ریاست جمهوری آماده می شد، با توجه به قوت جنبش ضد جنگ، نگران انتشار این سند بود. افشای آن تظاهرات بزرگ برضد او در برابر کاخ سفید و استیضاح او توسط کنگره را می توانست به دنبال بیاورد.
از این رو، در ﮊوئن 1971، نیکسون هالدمن و کیسینجر را به دفتر خود خواند و از نو، آنها را مأمور یافتن سند گرداند. میان آنها گفتگو شد که سند کجا و در دست چه کس یا کسانی می تواند باشد…
٭ تعلیم دادن و آماده کردن دستبرد زنندگان:
● در 30 ژوئن 1971، از نو، نیکسون از هالدمن خواست سند را پیدا کند. او حتی گفت از افسر سیا، هوارد هانت در وارد شدن به مقر حزب دموکرات و ربودن سند، استفاده کند.
به دلایلی که هنوز روشن نیستند که رفتن و ربودن سند از مؤسسه بروکینگس هرگز انجام نگرفت. اما یأس نیکسون از یافتن سندی که در اختیار جانسون بود، قرار از او ربوده بود و سبب وقوع یک رشته رویدادها شد که به افتضاح واترگیت، سرباز کردند: زیر نظر هانت، گروهی واحد بلغاری ها تشکیل شد. افراد این واحد تعلیم داده شدند برای ورود به مقر حزب دموکرات و دزدیدن سند. در 17 ﮊوئن 1972، برای دومین بار، واحد بلغاری وارد بنای واترگیت شدند. باز سند را نیافتند.
● ریشخند زمانه را ببین! نیکسون نمی دانست که جانسون و روستو هیچ نمی خواستند سر کار کثیف نیکسون را برملاء کنند. هرگاه نیکسون می دانست، تا روز آخر دوره دوم ریاست جمهوری، رئیس جمهوری می ماند و افتضاح واترگیت نیز از پرده بیرون نمی افتاد. اما علت این که آنها در همان سال 1968، سند را رو نکردند، این بود که فکر کردند برای کشور مفید نیست.
در ماه نوامبر 1972، برغم سرباز کردن افتضاح واتر گیت، نیکسون به ریاست جمهوری انتخاب شد. نیکسون دست به دامن جانسون شد تا مگر او حزب دموکرات را از تحقیق در باره دستبرد از مقر حزب منصرف کند. و تهدید کرد که هرگاه چنان نکند که نیکسون می خواهد، خواهد گفت که در انتخابات 1968، جانسون دستور داده بود گفتگوهای او را شنود کنند. جانسون سخت برآشفت و از اجابت تقاضای او خودداری کرد. در 20 ﮊانویه 1973، نیکسون دور دوم ریاست جمهوری خود را آغاز کرد و در 22 ﮊانویه 1973، نیکسون درگذشت.
٭ بسوی استعفاء:
● در هفته های بعد از آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیکسون و مرگ جانسون، افتضاح واترگیت شروع کرد به از پرده بیرون افتادن و دامن نیکسون را گرفتن. در این ایام، روستو با خود کلنجار می رفت که با «پاکت x » حاوی سند چه کند. در 14مه 1973، او در سه صفحه، محتوای سند را بازنوشت. او در این باره که انتشار سند چه اثری بر افتضاح واترگیت خواهد گذاشت و سکوت در باره خرابکاری نیکسون در کار صلح در ویتنام را چگونه باید توجیه کرد، اندیشید: «من به این باور متمایل شدم که اقدام جمهوریخواهان در 1968، از دو جهت با ماجرای واترگیت، ارتباط پیدا می کند. نخست اینکه عمل نیکسون در ممانعت از اینکه جانسون، رئیس جمهوری امریکا صلح در ویتنام را برقرار کند، ولو مردم امریکا از سند آگاه نشده اند، اکثریت ناچیزش گویای داوری مردم نسبت به او است. دو دیگر این که برغم توضیح و تفسیرهای بی شمار وسائل ارتباط جمعی، بعد از انتخابات ریاست جمهوری، تحقیق در باره کارشکنی نیکسون هیچگاه بطور کامل بعمل نیامد…
و آنچه روستو نمی دانست این بود که راه سومی – بسیار مستقیم تر – وجود دارد که سند مخفی شده را به واترگیت وصل می کند. ترس نیکسون از سند و فاش شدنش، بنا بر گزارش محرمانه وزارت دفاع از جنگ ویتنام، او را بکاری برانگیخت که افتضاح واتر گیت را ببار آورد.
● روستو همچنان با خود ور می رفت که چه بایدش کرد. تا این که در 25 ﮊوئن 1973، جون دین، مشاور کاخ سفید، در مجلس سنا شهادت داد که نیکسون در دستبرد از مقر حزب دموکرات در واترگیت، در ﮊوئن 1972، دخالت داشته است. و این دستبرد بخشی از جاسوسی سیاسی بوده است که می باید انجام می گرفت. یک روز بعد از آن، درباره کاری که باید سند بکند، به تصمیم رسید. او «پاکت x» را برای کتابخانه جانسون فرستاد، با این قید که از امروز، 26 ﮊوئن 1973 تا 50 سال، این پاکت نباید باز شود. به این ترتیب، او تصمیم گرفت که این سر تاریخ امریکا، بمدت 50 سال دیگر، سر باقی بماند. تازه به اختیار مدیر کتابخانه و یا کسی که جانشین او می شود گذاشت که بعد از گذشت 50 سال، پاکت را بازکند و اگر به این نتیجه رسید که هنوز زمان، زمان انتشار آن نیست، بمدت 50 سال دیگر، مراجعه به مدرک را ممنوع کند.
● در عمل، رئیس کتابخانه 50 سال صبر نکرد. بعد از گذشته دو دهه، در 22 ﮊوئیه 1994، پاکت گشوده شد و مراجعه کنندگان سر از محتوای آن درآوردند… و محتوای سند مسلم کرد که پنهان کردن سند بدتر از جنایت است. چراکه نیکسون، مردی که بخاطر کارش نباید رئیس جمهوری می شد، رئیس جمهوری شد. افتضاح واتر گیت را وود وارد، روزنامه نگار واشنگتن پست از پرده بیرون انداخت و کار به استیضاح کشید و نیکسون ناگزیر شد استعفاء کند.
٭ پوشاندن ماجرائی که از پرده بیرون افتاد و افتضاح ایران گیت نام گرفت:
● همانند ماجرای واترگیت، مقامات واشنگتن و بسیاری از تاریخ دانانی که بر حقایق پرده می کشند، تمایل داشتند افتضاح ایران گیت را که ریگان ببار آورده بود، بپوشانند. این افتضاح نیز می گوید چسان بخاطر رئیس جمهوری شدن ریگان و خودکامگی او، کارهای کثیف مجاز می شوند و شمار بسیار گرفتار می شوند.
● «پرسش بزرگ»، بعد از برملاء شدن افتضاح در 1986، این بود که آیا پرزیدنت ریگان از کارهای سرهنگ الیویه نورث، عضو شورای امنیت ملی و رئیس فعلی او، جون پویندکستر، و رئیس پیشین او، مک فارلین، اطلاع داشته است یاخیر؟ ماجرا فروش محرمانه اسلحه به ایران و خرید محرمانه اسلحه،( از محل سه برابر قیمت فروختن اسلحه به ایران: یک سهم را بابت بها پرداختن و یک سهم را صرف خرید اسلحه برای کنتراها (شورشیان ضد دولت نیکاراگوا) کردن و سهم سوم را به بودجه «سیا» ی خصوصی اختصاص دادن !!) بود. یکبار، پویندکستر شهادت داد که او ریگان را از این سر آگاه نکرده بود – در واشنگتن، بسیاری ریگان را قیافه ای بیش نمی دانستند – . حاصل تحقیق، هیچ شد. سئوالهای فرعی بعمل آمدند که نمی توانستند سبب پی بردن با حقیقت شوند.
● ادوین میز، وزیر وقت دادگستری و نیز کنگره، تحقیق را محدود کردند به سالهای 1984 تا 1986 و روشن است که نمی خواستند منشاء ماجرا که افتضاح معامله پنهانی بر سر 52گروگان امریکائی در تهران، پیش از انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1980 معلوم گردد. نمی خواستند تحقیق بگوید آیا در پی آن معامله نبود که اسرائیل اجازه یافت به ایران، گرفتار جنگ با عراق، اسلحه بفروشد؟
و در همان حال که تحقیق کنندگان کنگره خود را به تحقیق در باره فروش غیر قانونی و محرمانه اسلحه به ایران در سالهای 1985 و 1986 محدود کرده بودند، به این امر مسلم که در 1981، حکومت ریگان تصویب کرده بود اسرائیل به ایران اسلحه بفروشد و تماس با ایرانی ها از پیش از انتخابات نوامبر 1980، برقرار شده است و تأخیر در آزاد کردن گروگانها سبب شکست کارتر و پیروزی ریگان شده است، مطلقا نپرداختند.
● باگذشت سالها، افزون بر 20 شاهد – از جمله مقامات ایران و اسرائیل و مقامات اطلاعاتی ارشد اروپا و فعالان حزب جمهوریخواه و نیز یاسرعرفات – اطلاعات خود را در باره تماسهای ستاد تبلیغاتی ریگان با ایران، انتشار دادند (و این اطلاعات کمتر تناقضی با یکدیگر نداشتند !! ).
● هم در اوائل ریاست جمهوری ریگان، علائم بروز کردند و روی دادن رویداد خاصی را معلوم کردند. در ﮊوئیه 1981، هواپیمائی باربری که در اجاره اسرائیل بود و برای ایران اسلحه می برد، بعد از تخلیه بار خود در فرودگاه تهران، بهنگام بازگشت، توسط شوروی سابق سرنگون شد. یک دهه بعد، نیکولا ولیوت، معاون وزارت خارجه امریکا در امور خاورمیانه، در دوره ریاست جمهوری ریگان، من در باره سقوط این هواپیما با مقامهای ارشد حکومت صحبت کردم. بعد از گفتگوها، برمن روشن شد که در حقیقت، ما موافقت کرده ایم که اسرائیل اسلحه امریکائی را به ایران بفروشد. بعد از تحقیق در باره پروازها از اسرائیل به ایران، ویلیوت به این باور رسید که ستاد تبلیغاتی ریگان، پیش از انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر 1980، با ایران، بر سر گروگانها، معامله کرده است. او گفت: «بر این نظر شدم که تماسها با ایران احتمالا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 1980، آغاز گرفته اند. بدین خاطر است که هم از آغاز ریاست جمهوری ریگان، اسرائیل در شورای امنیت ملی امریکا صاحب نقش شد».
وقتی در 8 اوت 2012، من (پاری) با ویولت مصاحبه کردم، او گفت: من به یاد نمی آورم در مقامهای بالا چه کسانی فروش اسلحه توسط اسرائیل به ایران را تصویب کرده بودند. می دانم که بازیگران جدید محافظه کاران جدید جوان بودند. در انتخابات، اینها برای پیروز شدن ریگان، فعالیت کرده بودند. بسیاری از آنها، در حکومت ریگان، مقامهای ارشد را پیدا کردند.
٭ سایه محافظه کاران جدید:
● مدارکی که به تازگی در کتابخانه ریگان یافته شده اند فاش می کنند که محافظه کاران جدید که در دستگاه ریگان صاحب مقام شده بودند – بویژه روبرت مک فارلین و پل ولفوویتز – بوده اند که در 1981، اجازه دادن به اسرائیل برای فروش اسلحه به ایران را پیش کشیده اند. مک فارلین و ولفوویتز مانور داده اند و موفق شده اند به ریگان به قبولانند که سیاست امریکا در ایران، در ید مک فارلین باشد. او اجازه یافته است مجرای ارتباطی پنهانی با اسرائیل، برقرار کند به ترتیبی که اعضای حکومت هیچ از آن بو نبرند.
● نه تنها اسناد اظهارات ویولت را تأیید می کنند، بلکه قول اسحق شمیر، نخست وزیر اسبق اسرائیل، که کتاب اکتبر سورپرایز، نوشته گاری سیک، مسئول ایران در شورای امنیت ملی در دوران کارتر را خوانده بود، در مصاحبه اش با من، در تل آویو، در 1993 ، را نیز تصدیق می کنند. او به من گفت: به باور من، جمهوریخواه ها مداخله کردند و مانع از آن شدند که میان حکومت کارتر و مقامات ایران توافقی بعمل آید و گروگانها پیش از انتخابات آزاد شوند. وقتی از او پرسیدم: شما در باره اکتبر سورپرایز چه فکر می کنید؟ این معامله انجام گرفته است؟ اسحق شامیر، بی آنکه تردیدی به خود راه دهد، پاسخ داد: البته، انجام گرفته است.
اظهاریه های فراوان دیگر، همه، تصدیق می کنند اکتبر سورپرایز واقع شده است. برای مثال، در 1996، وقتی، در غزه، کارتر با یاسر عرفات، رئیس حکومت خودگردان فلسطین دیدار کرد، عرفات کوشید اعتراف کند به نقش خویش در گفتگوهای جمهوریخواه ها با ایران بر سر به تأخیر انداختن آزادی گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا. او، خطاب به کارتر و در حضور دوگلاس برینکلی، تاریخدان، گفت: «موضوعی هست که می خواهم به شما بگویم. شما باید بدانید که در 1980، جمهوریخواه ها به نزد من آمدند با پیشنهاد فروش اسلحه (برای جبهه نجات بخش فلسطین) و به من گفتند هرگاه من ترتیبی بدهم که گروگانهای امریکائی در تهران، بعد از انتخابات (ریاست جمهوری) آزاد شوند، (حکومت جمهوریخواهان خواستهای ما را برآورده می کنند)». برینکلی گفتگو را در مقاله ای، در اواخر سال 1996، در Diplomatic Quarterly انتشار داد.
● در همین هفته پیش، رئیس جمهوری پیشین ایران، ابوالحسن بنی صدر، ماجرای معامله جمهوریخواه ها را بر سر گروگانها، در 1980، باز نوشت و توضیح داد چسان تماس و معامله پنهانی سبب شد که گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1980 امریکا آزاد نشوند. در این جا، نویسنده همان قسمت ها از نوشته بنی صدر را باز می آورد که در مقاله اول خود نقل کرده بود و باز توضیح می دهد چسان گزارش بنی صدر در باره گروگانگیری و معامله پنهانی را کمیته تحقیق، سانسور کرده بود.
٭ پنهان کردن تاریخ آن طور که وقاع شده است:
● لورانس بارسلا که رئیس گوره تحقیق کمیته تحقیق بود، دیرتر، به من گفت: مدارک حاکی از وقوع معامله پنهانی دیر رسیدند و من از رئیس کمیته، لی هاملیتون، خواستم زمان تحقیق را 3 ماه تمدید کند اما هامیلتون گفت: نه. و هامیلتون به من گفت: به یاد نمی آورم بارسلا تقاضا کرده باشد و من گفته باشم نه.
کمیته تحقیق به جای آنکه به دقت مدارک جدید را بررسی کند، آنها را یا نادیده گرفت و یا پنهان و یا بی مقدار کرد. بعدها، من یکچند از این مدارک را، در بایگانی، یافتم. در واشنگتن، مقامات اکتبر سورپرایز و ربط آن با ایران گیت را نیز پنهان کرده بودند. این واقعیت و نیز قاچاق مواد مخدر را با زدن مهر «نظریه توطئه » است، باطل می خواندند. آنها همین کار را با خیانت نیکسون کردند. این بار نیز حاضر نشدند، حتی با وجود افتضاح ایران گیت، ریگان و جانشین او، جورج بوش را مجرم بشناسند.
● وقتی گاری وب، روزنامه نگار، افتضاح قاچاق مواد مخدر (بردن اسلحه برای کنتراها و آوردن مواد مخدر به امریکا) را در اواسط 1990 از پرده بیرون انداخت، طرف دشمنی روزنامه نگاران نیویورک تایمز و واشنگتن پست و لوس آنجلس تایمز شد. حمله ها به او چنان سخت بودند که مسئولان روزنامه سان ﮊوزه مرکوری نیوز او را اخراج کردند. در واقع زندگی حرفه ای او را خراب کردند.
● طرفه این که در سال 1998، بازپرس داخلی سیا، در بازپرسی خود به این نتیجه رسید که حمل اسلحه برای کنتراها و بارکردن مواد مخدر در همان هواپیماها و وارد کردنشان به امریکا، توسط کنتراها، صحت دارد و حکومتهای ریگان و بوش روا دیده و از این جنایت حمایت کرده اند. بخش بزرگ مطبوعات، گزارش بازرس سیا را نیز نادیده گرفتند و کاری برای این که وب، اعتبار حرفه ای خود را بازیابد، نکردند.
● و باز، مطبوعات بزرگ امریکا نخواستند در باره منشاء ایران گیت و اهمیت ربط افتضاح ایران گیت به اکتبر سورپرایز، فکر کنند. اهمیت ندادند به مدارکی که برهم افزوده می شدند. ترجیح دادند به گرفتار فراموشی شدن ریگان و خاطرات جذاب بوش، دلخوش و خاطر آسوده کنند.
نه تنها به ربط واترگیت با ایران گیت نپرداختند، بلکه هرکس خواست به این ربط بپردازند، از هر سو، حمله آوردند. غافل از این که حقیقت از پرده بیرون می افتد و روزنامه نگاران و تاریخدانانی که آن را پنهان می کردند، بی اعتبار می شوند. وزن اسناد جدید، توجیه و تفسیرهای پیشین از این اقتضاحها را بی وزن می کند. باز به همان نتیجه می رسیم که «پنهان کردن حقیقت بدترین جنایت است».
انقلاب اسلامی: امر واقعی که روبرت پاری می باید به آن توجه کند، اینست: افتضاحها افشا می شوند باوجود این تکرار می شوند. راست است که اگر بموقع افشا می شدند، ممکن بود مرتکبان جنایت انتخاب نشوند. اما این امر که باوجود افشا، درب برهمان پاشنه می چرخد، گویای این واقعیت است که وجدان اخلاقی جامعه ها، حساسیت خود را از دست داده اند. بسا جامعه ها باور کرده اند که سیاست مجموعه ای جرم و جنایت و خیانت و فساد است. آنچه می ماند، سنجش کارآئی این و آن سیاستمدار است و در هر انتخاباتی، این معیار است که انتخاب کننده می باید در نظر بگیرد.
افزون براینکه ارزشهای اخلاقی در اندیشه های راهنما تعریفی مقلوب یافته و این ارزشهای مقلوب که ترجمان قدرتمداری هستند سبب ناتوانی وجدان اخلاقی جامعه گشته اند، جامعه از تاریخ بمثابه مجموعه امرهای مستمر در رابطه با یکدیگر نیز غافل گشته است. تاریخ دانان در خدمت قدرت نیز تاریخ رویدادهای بریده از یکدیگر که هریک در زمانی روی می دهند و امر پیشین ربطی به امر پسین ندارد، بخورد می دهند. در نتیجه، جامعه ها، از جمله جامعه امریکائی وجدان تاریخی بمثابه وجدان به تاریخ بمثابه امرهای مستمر در رابطه بایکدیگر پیدا نمی کند. وگرنه، پس بر ملاء شدن افتضاح واترگیت، درپی امرواقعی از این نوع که پیش از آن روی داده بود و نیز امرهای واقعی می شد که در رابطه با یکدیگر روی می دهند و برآن می شد که مانع از استمرار این افتضاح می گشت. اگر چنین می کرد، نه طرح گروگانگیری ریخته و اجرا می شد و نه اکتبر سورپرایز و ایران گیت روی می دادند و نه با ساختن دروغی توسط یک مأمور سیا، حکومت های امریکا و انگلستان مردم کشورهای خود را می فریفتند و مردم عراق و افغانستان را به روز سیاه می نشاندند.
و در آنچه به ایران مربوط می شود، هرگاه مردم ایران نیز وجدان تاریخی از این نوع می داشتند ممکن نبود 3 بار در یک قرن انقلاب کنند و هر سه بار، همان اوائل، استبداد وابسته را بازسازی کنند و همچنان، صاحب دولت و ثروت ملی ایران باشند و در صحنه سیاسی ایران حضور داشته باشند و کشورها در سرطان مسئله و بحران ها گرفتار سازند.
شماره ۸۲۴ از ۶ تا ۲۰ فروردین ۱۳۹۲