back to top
خانهدیدگاه هاشیدایی سیاسی از "هیچ خمینی" تا نوار منتظری، مجتبی واحدی

شیدایی سیاسی از “هیچ خمینی” تا نوار منتظری، مجتبی واحدی

vahedi mojtaba
بحث بر سر تفاوت خاتمی با خامنه‌ای نیست، یقینا مقایسه کروبی با جنتی را ظلم ‌به تاریخ کشورم‌ می‌پندارم و موسوی را شخصیتی پاک ‌می‌دانم‌ که تفاوت او با احمدی‌نژاد و شیخ محمد یزدی، مانند فرق آب و گنداب است. اما فراموش نکنیم ‌که شیفتگی نسبت به همین‌ افراد و شیفتگی آنان به دوران ‌طلایی، تداوم‌ جاه‌طلبی خامنه‌ای را آسان‌تر کرده است

می گویند شیدایی و کینه ، دو عامل فاصله گرفتن‌از حقیقت است. ‌برای پذیرش این سخن ، نیاز به تلاش زیاد نیست. کافی است کمی به اطراف خود بنگریم‌نمونه های بسیاری خواهیم یافت که شیدایی به یک شخص یا موضوع ، چشم و گوش افراد را بسته و آنان را از پذیرش حقی آشکار منع کرده است. دشمنی و کینه نیز چنین نقشی دارد. اما معتقدم در فضای سیاسی ایران‌، شیدایی ها نقشی به مراتب مخرب تر ایفا کرده اند. آنچه موجب پرداختن‌به این‌موضوع شد واکنش بسیاری از اصلاح طلبان به انتشار نوار اظهارات تاریخی آیت اله منتظری در دیدار با آفرینندگان هولوکاست سال شصت و هفت بود. پیش از این نیز شیدایی این‌گروه نسبت‌به دورانی که آن را طلایی می نامیدند موجب چشم‌بستن‌آنها بر واقعیات بسیار شده بود.

شاید نتوان هیچ‌پدیده ای را همچون ولایت فقیه دارای آثار مخرب بر ابعاد مختلف زندگی ایرانیان دانست. اکنون سالهاست که اراده یک‌نفر بر همه اصول و قوانین ترجیح داده می شود اما نه تنها اصلاح طلبانی که منتقد شرایط موجود هستند بلکه گروهی از آنان که مورد ظلم‌آشکار حاکمیت ولایت فقیه قرار گرفتند نیز حاضر یا قادر به نقد این تئوری نیستند. راستی چرا بسیاری از کسانی که قطعا به تضاد این نظریه با اصول اولیه کرامت انسانی واقفند حاضر به نقد آن نیستند ؟ عده ای معتقدند شراکت این‌گروه از اصلاح طلبان در منافع استقرار جمهوری اسلامی ، آنان را به پذیرش” ننگ حمایت از نظام ولایی ” تشویق می کند. اما به نظر می رسد این ، همه ماجرا نیست زیرا بسیاری از اصلاح طلبان یقین دارند دیگر هیچگاه فرصت بازگشت آنان‌به قدرت فراهم‌نخواهد شد. پس باید به دنبال شناسایی عوامل دیگر بود. به خصوص آنکه بدنه اجتماعی اصلاح طلبان، ‌همچنان‌برخی افراد پاک سرشت را شامل می شود. همانطور که در جناح‌ مقابل نیز ، انسان‌های صادق می توان یافت که حمایت ایشان‌از یک‌گفتمان‌، الزاما ناشی از منفعت طلبی های رایج نیست.

پس مشکل در کجاست ؟ برای یافتن پاسخ بایستی مروری کوتاه بر همه حوادث چهار دهه گذشته داشته باشیم. رفتار و گفتار آیت اله خمینی در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب ، محبوبیت گسترده ای برای او ایجاد کرد. تبحر روحانیون و رسانه موثر ایشان، به تدریج‌این محبوبیت را به نوعی “شیفتگی کور ” تبدیل کرد . اگر این‌شیفتگی نبود روزی که خمینی از احساس “هیچ‌” به خاطر بازگشت به ایران سخن گفت گروهی به او اعتراض می کردند. روزی که او گفت ” اگر همه ملت بگوید بله من می گویم‌نه ” اگر شیفتگی بر ما غلبه نکرده بود با حفظ علاقه ، به او می گفتیم “نازنینی تو ولی در حد خویش/ الله الله پا منه زاندازه بیش” . روزی که او ارتش عراق را به قیام‌علیه صدام‌فراخواند و بهانه به دست زنگی مست داد اگر علاقمندان ، شیدای خمینی نبودند رهبر جمهوری اسلامی را استیضاح‌می کردند تا کار بر صدام‌جنایتکار و حامیان منطقه ای و جهانی او ، سخت شود.‌اما نه این شیفتگی ها را پایانی بود نه سوء استفاده آیت اله خمینی و عوامل او از این شیدایی ها. نهایت‌این رابطه نامتعادل، تیر خلاص آیت اله خمینی بر جمهوریت بود . او در سال پایانی عمر خود با یک دستخط ، فرمان قتل عام‌صادر کرد و اعتراض موثری مشاهده نکرد. پس به خود حق داد که گام‌نهایی را بردارد و از ولایت مطلقه ای سخن‌بگوید که “می تواند قرار دادهایی که خود با مردم‌بسته ، به صورت یکطرفه لغو نماید “.

البته طنز تلخ ماجرا آنجاست‌که این شیفتگی نه فقط در میان. ” ‌اصلاح طلبان نامی و نانی” که ‌منتظرالحکومه هستند بلکه در لابلای سخنان‌خالص ترین‌چهره های این‌جناح‌نیز مشاهده می شود. هیچکس نمی تواند ایستادگی تحسین‌برانگیز موسوی و کروبی* در برابر استبداد فقیه را انکار کند.آنان می توانستند با چشم‌بستن بر بعضی نابسامانی ها ، همجنان‌سهمی از قدرت در اختیار داشته باشند. اما هر دو ، در دهه هشتم‌زندگی خویش و علیرغم‌ابتلا به انواع بیماری ،ماندن‌در حصر و تحمل انواع محرومیت را بر مدارا با حاکمیت فاسد و ظالم ، ترجیح می دهند. در عین‌حال هیچ‌یک‌از آن‌دو حاضر نیست کلامی در مذمت آیت اله خمینی سخن‌بگوید که “ننگ‌ولایت فقیه ” را بر کشور مسلط کرد. اگر در این سکوت هزینه ساز ، منفعت طلبی شخصی نیست پس چه عاملی جز شیدایی نسبت به آیت اله خمینی می تواند توجیه گر آن‌باشد؟ آنچه امروز توسط خامنه ای انجام‌می شود چیزی نیست جز اعمال ولایت‌مطلقه فقیه ؛همان‌ولایتی که مرحوم مهندس بازرگان‌، ملتمسانه از آقای خمینی خواست در زمان‌حیات خویش بساط آن را برچیند و او ، خودخواهانه درخواست‌ بازرگان‌را رد کرد.‌

البته شیدایی فقط بر تفکر ، کلام‌و سکوت آن‌دو عزیز در حصر حکومت نمی کند و آنکه شیفتگی نسبت به او ، حتی تصویرش را در ماه می برد ففط خمینی نیست. با گذشت سالهای متمادی از انقلاب و علیرغم‌خسرانی که از شیفتگی های خود خورده ایم‌ هم بر تعداد ‌” لیلی ” های سیاسی افزوده شده و هم‌، فوج‌فوج‌” مجنون ” در عرصه سیاسی ایران‌ خود نمایی می کند. جواد ظریف ، محمد خاتمی ، حسن‌روحانی ، حسن‌خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی سوژه های دیگری برای شیفتگی هستند و ما همچنان در حال شیفته پروری . کوچک ترین‌انتقاد به خاتمی با سیل حملات پاسخ می گیرد و هر انتقاد به ظریف و روحانی را ، هم‌زبانی با اسرائیل و حسین‌شریعتمداری می دانند. حتی کسانی که هاشمی رفسنجانی را عالیجناب قاتل می دانستند اکنون‌با شیفتگی زایدالوصف، از او یک ‌قدیس ناجی ساخته اند که هر نوع نگاه تردید آمیز به او ، به معنای هم‌زبانی با رهبر فاسد و مستبد است. امروز قاسم سلیمانی هم‌سوژه شیفتگی برخی مدعیان آزادیخواهی است و انتقاد از مشارکت او در خونریزی های سوریه به هم زبانی با داعش تفسیر می شود. حتی پس از اقدام‌تحسین‌برانگیز احمد منتظری در انتشار سخنان پدرش ، نوع دیگری از شیفتگی در رسانه ها خودنمایی کرد به طوری که هر نوع انتقاد از آیت اله منتظری می توانست نوعی انتحار سیاسی برای منتقد باشد.

آنچه از رفتار خمینی ، خامنه ای ، رفسنجانی ، کروبی، موسوی ، منتظری و…..در بالا آمد چیزهایی نبود که در شرایط عادی و در یک‌جامعه استاندارد از چشم‌ها مخفی بماند اما در سال های متمادی ، شیفتگی ها همچون‌پرده ای ضخیم‌مانع دیدن‌بدیهیات‌ شد و اپیدمی ” کوری خود خواسته” همچنان در حال سوزاندن‌فرصت هاست .امروز و فردای جامعه ما همچنان‌قربانی شیفتگی هایی است‌که خود باعث کینه ورزی های ناخواسته نیز می شود اما حتی آنها که باید، به فکر چاره جویی نیستند سهل است‌خود بر آتش شیفتگی و شیدایی می دمند.‌

سخن‌آخر اینکه بحث بر سر تفاوت خاتمی با خامنه‌ای نیست، یقینا مقایسه کروبی با جنتی را ظلم ‌به تاریخ کشورم‌ می‌پندارم و موسوی را شخصیتی پاک ‌می‌دانم‌ که تفاوت او با احمدی‌نژاد و شیخ محمد یزدی، مانند فرق آب و گنداب است. اما فراموش نکنیم ‌که شیفتگی نسبت به همین‌ افراد و شیفتگی آنان به دوران ‌طلایی، تداوم‌ جاه‌طلبی خامنه‌ای را آسان‌تر کرده است. نوشتن‌ این‌ مقاله، صرفا بیان‌ خودمانی از یک درد بود نه بیشتر و چاره جویی، کار متخصصان‌ فرهیخته است نه صاحب این‌قلم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
*عدم‌ ذکر نام‌ بانو رهنورد ، از سر فراموشی نیست بلکه از آن‌جهت‌می باشد که در همفکری او با همسرش در خصوص دوران طلایی امام ، تردید اساسی دارم

منبع: سایت دیدگاه نو

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید