سید ابراهیم رییسی پای صحبتهای مردان اقتصادی دولت خود نشسته است تا طلاعات و آمارهای آنها درباره نرخ تورم ونیز رشد اقتصادی را بشنود و لابد در همین روزها باید این آماررا با شهروندان در میان بگذارد و از این اطلاعات یک دستاورد برای دولت سیزدهم بسازد. رییس دولت ایران برای اینکه روشنایی امید دردلهای ایرانیان به طور کلی خاموش نشود نیاز دارد از این دست اطلاعات بدهد که در مهارتورم کامیاب بودیم ونیز نرخ رشد از دامنه صفر درصد به طور میانگین در دهه 90 به 6.4 در صد در پاییز امسال رسیده است و…
به نظر میرسد اما رییسی از ژرفای درد و رنج وتحقیر شهروندان اطلاع کافی ندارد یا اینکه ترجیح میدهد شاید وقتی دیگر به این رنج مردم رسیدگی کند. به آقای رییسی باید از منابعی غیر از مردان اقتصادی خود درباره نرخ تورم و از دست رفتن قدرت خرید مزد و حقوق بگیران در 1402 خبردبگیرد.
کسی باید گزارش واقعی دهد که شهروندان ایرانی مزد و حقوق بگیران همین که میخوانند و می شنوند نرخ تورم سالانه به 42 درصد رسیده و دولت پارسال وعده داده بود این نرخ پایین کشیده میشود خشمگین هستند و نرخهای تورم اعلام شده از سوی منابع رسمی تولید آمار آنها را آزار میدهد و به سطح بیاعتمادی آنها به منابع رسمی آماری میافزاید.
قدرت خرید شهروندان ایرانی هر روز کمتر از دیروز میشود و نوعی بیحسی و کرختی به آنها دست داده است. کارگران میبینند که مدیران و صاحبان بنگاههای صنعتی نیز در فشار تورمی فزآینده گیر افتادهاند و توانایی افزایش مزد و حقوق از آنها سلب شده است و احتمال تعطیل کارخانه با کوچکترین فشار از ناحیه مزدها افزایش مییابد.
خیزهایی از سوی برخی نهادهای کارگری برای طرح افزایش مزد برداشته شده و زمزمزمههایی شنیده میشود اما کارگران کارخانهها به ویژه کارگاههای کوچک و متوسط نیک میدانند یا باید کارخانه تعطیل شده را ببینند یا با همین میزان مزد که مثل برف در برابر تورم فزاینده آب میشود را تحمل کنند. خشم فرو خفته میلیونها حقوق و مزدبگیر در کارخانهها، در ادارههای دولتی، در سازمانها و موسسهها و بنگاههای دولتی چیزی است که این روزها شاهد آن هستیم و به نظر نمیرسد که در کوتاهمدت کاری از دست کسی برآید و اتفاقی در مسیر افزایش قدرت خرید مردم بیفتد.
این رخداد پیامدهای ترسناکی دارد. مردم تحقیر میشوند و از سر بدبختی و استیصال در خود فرو میروند و مردان و زنان در برابر فرزندان خود که حالا نمیتوانند بفهمند چرا ناگهان قدرت خریدشان کاهش یافته است حرفی برای گفتن ندارند. این تحقیرشدگی و بدبختی شهروندان جدای از پیامدهای اقتصادی به یاس عمومی منجر خواهد شد و کرختی و بیحسی در برابر هر رویدادی را دامن میزند.
اینگونه شده است که این روزها مردم به یکدیگر که میرسند میگویند ما که دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. و این ضربالمثل قدیم ایرانی که «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب» به مرور در جامعه ایرانی این روزهای خاص بر سر زبانها افتاده است.
بیحسی عمومی اگر در جامعه ایرانی و میان گروههای حقوقبگیر و مزدبگیر جامعه ریشه دوانده و جاگیر شود ذهن و قلب و دل آنها را از درون تهی کرده و نسبت به هر رخدادی در جامعه بیواکنش خواهند شد. وقتی شما نمیتوانی با میزان ثابتی از مزد همان کالایی که تا قبل از 1402 خریداری میکردی را دوباره خریداری کنی و باید 50 درصد آن را با همان میزان پول خریداری کنی و این برای صدها کالا اتفاق میافتد دیگر از جوش و خروش میافتی و حتی احساس خشم هم نمیکنی و بیتفاوتی را پیشه میکنی منتظر میمانی که اگر فرصتی شد این وضع را تلافی کنی. منبع : ساعت 24