back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیوضعیت سنجی دویست و هشتم: وقتی ابر قدرت، کشور درجه سوم میشود:

وضعیت سنجی دویست و هشتم: وقتی ابر قدرت، کشور درجه سوم میشود:

 wazyatsanji208    به ریاست جمهوری امریکا رسیدن ترامپ بیانگر این واقعیت است که امریکا بمثابه یک ملت، انسجام خود را از دست داده‌ ‌است. سیاست داخلی و خارجی او سبب تشدید گسستها و قطعیتر شدن شاخصهای عبور به کشور درجه سوم شدهاست. پیشاروی وضعیتی که امریکا در آن است، سیاست بایسته، از سوی کشورهائی چون ایران که باید فرصت را برای رشد شهروندان و آبادانی طبیعت خود فراهم کند، کدام است؟:

 

شاخصهایی که بکار میروند برای درجه بندی جامعهها و تشخیص جامعههای درجه سوم؟

 

   شارل هوگ اسمیت Charles Hugh Smith در نوشته خود که به تاریخ 9 ﮊوئیه 2018 انتشار دادهاست، شاخصهایی را برشمرده است که بدانها، کشورهای درجه سوم شناخته میشوند و از خوانندگان نوشته خود میخواهد این شاخصها را خود در مورد امریکا بکار ببرند و بینند که یک کشور درجه سوم شدهاست. اما نباید پنداشت که این شاخصها را تنها او بر قلم آورده است. نامزدهای ریاست جمهوری نظیر اوباما و حتی همین ترامپ نیز یک چند از آنها را دستمایه تبلیغات انتخاباتی خود کرده بودند. وسائل ارتباط جمعی امریکا نیز به نظرگیرترین آنها پرداختهاند. واقعیت امروز، انحطاط ابر قدرتی که امریکا است را بنیصدر در سالهای اول 1970 وقتی جریان نیروهای محرکه در سطح جهان را مطالعه میکرد، در باره امپراطوری روسیه و امریکا، دریافته و توضیح داده بود. اما شاخصها:

1. تمرکز شدید ثروت و تأسیسات مالی و صنعتی و کشتزارها در دست یک اقلیت. هرگاه بخواهیم شاخصی را دقیقتر کنیم که نویسنده به قلم آورده است، باید بگوئیم این انحصار نیروهای محرکه، از جمله «نیروی کار» توسط این اقلیت است که جامعه امریکائی را گرفتار وضعیت کنونی کرده است؛

2. زیرساختها که همگان از آن استفاده میکنند، فرسوده و خرج بازسازی آنها به کنار، خرج مرمت آنها نیز سنگین است. اقلیت ثروتمند به جای آنکه خرج بازسازی این زیر ساختها را بپردازد، برای خود، زیر ساختهای ویژه ساخته است:

3. اقلیت مالی و نخبگان سیاسی برای خود وسائط نقلیه خاص، تجهیزات بیمارستانی و بهداشتی خاص، تأسیسات آموزش و پرورشی خاص ایجاد کرده‌‌است. این نخبگان، سوار قطار و اتوبوس نمیشوند. فرزندان خود را به مدارس خصوصی میفرستند. پزشکان و درمانگاهها و بیمارستانهای خاص خود را دارند. اینان با جامعه امریکائی بریدهاند. حتی محلهای مسکونی خود را با دیوار محصور کردهاند:

4. نه تنها خانههای خود را از خانههای مردم جدا کردهاند، بلکه بناهای دولتی و غیر آن که محل کار افراد این اقلیت هستند، با شکوه و از بقیه جدا هستند. حتی موزهها و ورزشگاهها و تفریحگاهها که مورد مراجعه این اقلیت هستند، جز آنها هستند که عامه مردم به آنها مراجعه میکنند؛

5. دو طبقه هستند که نسبت به یکدیگر فعال هستند اما عمل این بر آن تحت مهار سخت است: ثروتمندان که در جماعتهای مهار شده حاضر میشوند و بر همه بنیادهای عمومی و خصوصی نظارت دارند و مقرراتی که این بنیادها باید از آنها پیروی کنند را تحمیل میکنند و آنها که زندگی قسطی میکنند و به نظام بانکی و مؤسسات اولیها مقروض دائمی هستند و تقریباً هیچ چیز ندارند. اولیها دستیارانی دارند که فنسالاران و دیوانسالاران و پادوها هستند. اینان رابط اولیها و دومیها هستند و مأموریت آنها تأمین منافع اولیها است؛

6. کارتلها و انحصارها که اقلیت ثروتمند بدانها، ثروتهای متعلق به همگان را از آن خود میکنند، به این اقلیت امکان دادهاند که وسائل ارتباط جمعی را از آن خود کنند: گوگل در انحصار نزدیک به کامل آنها است. فیس بوگ در انحصار نزدیک به کامل آنها است. مطبوعات و رادیو – تلویزیون در انحصار نزدیک به کامل آنها است. کارتل خدمات بهداشتی از آن آنها است. نظام بانکی متعلق به آنها است. دفاع ملی هم در ید کارتلی است که متعلق به آنها است. امنیت ملی هم در ید کارتل متعلق به آنها است. آموزش عالی نیز در اختیار کارتل متعلق به آنها است. مؤسسات اعطای وامهای دانشجوئی نیز متعلق به آنها است. بدینسان، هر مؤسسه و بنیاد که نقش کلیدی دارد توسط کارتل یا انحصارات نزدیک به کامل مهار میشود و بکار آن اقلیت در بهرهکشی از ملت میآید؛

7. اقلیت «نخبه» حداکثر خشونت را از طریق قوای سرکوبگر دولت در سرکوب کردن و به حاشیه راندن و یا نابود کردن هر جنبش مخالفی بکار میبرد. دو نظام حقوقی وجود دارد. یکی برای اقلیت نخبهها (اگر 10 میلیارد دلار به جیب بزنند و لو برود، 10 میلیون جریمه میپردازند و بخاطر تقلب نیز تحت پیگرد قرار نمیگیرند زیرا با استفاده از کاستیها و تبعیضهای موجود در نظام حقوقی، مانع از آن میشوند که تقلب به حساب شخص نوشته شود). اما نظام حقوقی دوم برای همه دیگر مردم است که از حمایتی و امتیازی برخوردار نیستند: 10 سال زندان برای داشتن مواد مخدر اندک، دستگیر شدن بخاطر داشتن پول در خودرو و متهم شدن که چون پول در خودرو خود داری پس کار تو خرید و فروش مواد مخدر است. چون سیاه هستی، چون مسلمان هستی، چون آسیائی هستی، مجرمی و…؛

8. بنیادهای دولتی که بسود اقلیت نخبه و به زیان همه دیگر مردمان میچرخد با قدرت نامحدود برای اخذ مالیات و عوارض و جریمه و… از مردم عادی. اگر هم کسی از این مردم دیر پرداخت کند، جریمه میشود. یک دستگاه اداری منحط که کاری جز در مهار اقلیت نخبه نگاهداشتن ملت نمیکند.

9. البته دیوان سالاران و فن‌‍سالارن حقوق و مزایای بالا دریافت میکنند و خود را نسبت به آن اقلیت، فرمانبر و نسبت به عموم مردم فرمانروا میانگارند.

 

     ایران امروز را که با این شاخصها بسنجیم، میبینیم، در میان کشورهای درجه سوم، بسا در شمار بدترینها است. الا اینکه براین شاخصهای 9 گانه، دو شاخص که بسا مهمترین شاخصها هستند را – که از قلم افتادهاند- باید افزود:

10. در نظام سرمایهسالاری جهانی، اقلیتهائی که سالاریها را اداره میکنند، در سطح جهان، شبکهای را تشکیل میدهند که تمامی سازشها و ستیزها در محدوده این شبکه انجام میگیرند. اگر این شبکه وجود نداشت، در محدوده هر کشور، اقلیتی که بتواند بر اکثریت بزرگ سلطه بجوید، پدید نمیآمد. در حقیقت، این شبکه است که بر پایه روابط قوا میان کشورها، برپا است و روابط قوا در هر کشور را میان اقلیت صاحب همه چیز و اکثریت فاقد همه چیز، بسود اقلیت، محکم برقرار میکند. افزون براین،

11. اقلیتهای حاکم در کشورهای زیر سلطه از طریق صادرکردن نیروهای محرکه است که با اقلیتها در کشورهای برخوردار از موقعیت مسلط، رابطه برقرار میکنند و از حمایت شبکه جهانی برخوردار میشوند. اقلیتهای حاکم بر کشورهای دارای موقعیت مسلط، بخشی از نیروهای محرکه را در فعلپذیر نگاهداشتن اکثریت بزرگ بکار میبرند. از اینرو، ترس از هم پاشیدن نظام جهانی و از دست رفتن موقعیت مسلط را در اکثریت القاء میکند. این ترس و ترسهای دیگر مجموعهای را پدید میآورند که بخاطر غفلت  اکثریت بزرگ از استقلال بمثابه جفت آزادی، فعلپذیرش نگاه میدارند.

 

این واقعیت که کشورهای مسلط دارند درجه سوم میشوند و راهکار ایران و کشورهائی چون ایران:

 

    نخست بدانیم که تقسیم جامعهها به یک اقلیت باچیز و یک اکثریت بیچیز، امر واقع مستمر است. ارسطو، فیلسوف یونان دوران باستان، برای آن، توجیه نیز ساخته بود: در جامعهها دو اقلیت و یا اکثریت وجود دارند که هر یک داشتهای برای جامعه دارند. یک اقلیت ثروتمند است و این داشته را برای جامعه دارد. یک اقلیت نجبا و اشراف هستند که داشته نجابت به او اجازه میدهد جامعه را خوب اداره کند و یک اکثریت بزرگ که آن دو داشته را ندارد اما آزادی دارد. این آزادی به او امکان میدهد به استخدام ثروتمندان درآید و از شایستهترینِ نجیبان اطاعت کند (قانونگزار عادل = ولایت فقیه). خود او ناگزیر شد بپذیرد که آن دو اقلیت یک اقلیت هستند و باز خود او گفته است که منطق صوری را برای آن ساخته است که اقلیت، اکثریت بزرگ را اداره کند و از او بهرهکشی کند. اما چرا جامعهها باید چنین باشند؟ پاسخ او به این پرسش این بود که طبیعت نخبهها را برای فرمان دادن و اکثریت بزرگ که عوام هستند را برای فرمانبری خلق کرده است!

    بدیهی است نظر او نقد شد و هنوز نیز نقد میشود. در حقیقت، از باستان تا امروز، راهکارهای بسیار برای تغییر ساختار نظامهای اجتماعی پیشنهاد شدهاند. شماری از آنها بعمل نیز در آمدهاند. باوجود این، امروز، جامعههائی چون جامعه امریکا در مقام مسلط و جامعههائی چون جامعه ایران در موقع زیر سلطه، گرفتار اقلیت منحط و منحطگردان هستند. نیک که در راهکارهای ناکام بنگریم، کاستی مهمی را در آنها مییابیم:

1. در واقعیتی که جامعهها هستند که تأمل کنیم، مشاهده میکنیم که ارسطو، و از او تا امروز، پیشنهادکنندگان راهکار از این مهم غافل بودهاند که آزادی جفتی دارد که غفلت از آن، آزادی را میان تهی میکند. فیلسوفان معاصر توجه داشتهاند که مدعای ارسطو در باره آزادی اکثریت، راست نیست. زیرا این آزادی میان تهی است. میان تهی است زیرا اکثریت جز در فروش خود بمثابه نیروی کار و تن دادن به اطاعت از حاکمان، این «آزادی» نمیتواند بکاربرد. اما علت میان تهی بودن این آزادی این است که از جفت خود، استقلال، بریده است. نکته تازه و بس مهم اینکه استقلال واقعیت پیدا میکند به در اختیار داشتن امکانها. پس برای اینکه شهروندان از جفت استقلال و آزادی غافل نشوند و مستقل و آزاد زندگی کنند، امکانها و نیروهای محرکه میباید بر میزان عدل در اختیار همگان قرار گیرند. بنابراین، اگر ارسطو نمیخواست از استقلال غفلت کند، باید میپذیرفت که اقلیت بناحق همه آنچه که به همگان تعلق دارند را به مالکیت خصوصی خود درآورده است. این اقلیت، با این کار و با برقراری رابطه قوا با اکثریت، خود را با وجود داشتن امکانها و نیروهای محرکه، از آزادی، بنابراین، از استقلال محروم کردهاست. اکثریت بزرگ چون امکانها و نیروهای محرکه لازم برای برخوداری از استقلال را در اختیار ندارد، آزادی میان تهی پیدا میکند که او را در موقعیت برده قرار میدهد.

     امر مهم دیگر اینکه چون اولاً خلاء را زور پر میکند و ثانیاً اکثریت بزرگ میپذیرد که با اقلیت کوچک برابر نیست، در ذهن او، خلاءاستقلال، با زور پر میشود. این دروغ را باور میکند که اگر زورداشته باشد، آزادی نیز دارد و چون آنرا ندارد، باید از زورمندان اطاعت کند. اینسان به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت، معتاد میشود. هر بار هم که جنبش میکند، گمان میبرد، زور از آن همگان شدهاست. غافل از اینکه همگانی شدن بکاربردن زور، درجا، سبب بازسازی اقلیت صاحب همه چیز و اکثریت فاقد همه چیز میشود. بدینخاطر است که خشونت در اشکال گوناگون، از جمله آسیبهای اجتماعی، جامعهها را فرا میگیرد. بدینقرار، راهکاری که بکار همه جامعهها میآید، توزیع امکانها و نیروهای محرکه در سطح هر جامعه به ترتیبی است که همگان بتوانند مستقل و آزاد زندگی کنند. آگاه کردن همگان از واقعیت که جفت آزادی زور نیست، زور ضد آزادی است. جفت آزادی، استقلال است. برخورداری از استقلال ایجاب میکند که او خواستار در اختیار همگان قرارگرفتن امکانها و نیروهای محرکه بگردد. بکاربردن قواعد خشونتزدائی نیز ضرور است زیرا ترک اعتیاد قرون، در گرو خشونتزدائی مداوم است. از اینجا،

 

2. راهکار اول چشم بینا را بروی راهکار دوم میگشاید: این واقعیت که امریکا بمثابه ابر قدرت گرفتار فراگرد انحطاط است را، نیم قرن پیش از این، بنیصدر خاطر نشان اهل خرد و عبرت کرد. بارها در باره آن با مردم ایران صحبت کرد و در این باره بسیار نوشت. امروز، این واقعیت برکسی پوشیده نیست. الا اینکه نیاز اقلیت حاکم بر اکثریت بزرگ در ایران و کشورهائی مانند ایران، آنرا به امریکا نیازمند نگاه داشته است. انقلاب ایران، اقلیت حاکم وابسته را راند. یعنی ایران از شبکه جهانی که اقلیتهای حاکم تشکیل دادهاند، خارج شد. اما بازسازان استبداد، با گروگانگیری و جنگ و … اقلیت حاکم شدند و به عضویت شبکه جهانی درآمدند. با توجه به انحطاط امریکا، راهکار همان بود که پیش از انقلاب، در برنامه جامع شامل بُعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، پیشنهاد شد. خمینی که در فرانسه، به استناد آن برنامه جامع، میگفت برنامه داریم، در ایران، خود و دستیارانش مانع اول اجرای آن شدند. جامعه امروز ایران و هر جامعه دیگری در موقعیت ایران، باید بداند که راهکار، پایان دادن به سلطه اقلیت عضو شبکه جهانی بر کشور است. این جامعهها با اینکار، به جامعه امریکائی که اینک دارد جامعه درجه سوم میشود، کمک میکنند در پایان بخشیدن به سلطه اقلیت منحط بر خود. و بسا دوران ویرانگری سرمایهسالاری نیز به پایان میرسد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید